از کوی مغان (سلمان ساوجی )



شعرهای زیبای سلمان ساوجی, زندگی نامه سلمان ساوجی

 

اشعار عاشقانه سلمان ساوجی

 

خواجه جمال الدین سلمان ابن خواجه علاءالدین محمد مشهور به سلمان ساوجی در دههٔ اول قرن هشتم هجری در ساوه متولد شدوی در اواخر عمر منزوی شد و به زادگاه خود بازگشت و در همانجا در سال ۷۷۸ هجری قمری دار فانی را وداع گفت. از وی علاوه بر دیوان قصاید و غزلیات و مقطعات، دو مثنوی به نام "جمشید و خورشید" و "فراقنامه" به جای مانده است. 

 

از کوی مغان، نیم شبی، ناله نی، خاست

زاهد به خرابات مغان آمد و می‌، خواست

ما پیرو آن راهروانیم، که ما را

چون نی بنماید، به انگشت، ره راست

من کعبه و بتخانه نمی‌دانم و دانم

کانجا که تویی، کعبه ارباب دل، آنجاست

ای آنکه به فردا دهی امروز، مرا بیم

رو، بیم کسی کن که امیدیش به فرداست

خواهیم که بر دیده ما، بگذرد آن سرو

تا خلق بدانند که او، بر طرف ماست

بنشست غمت در دل من تنگ و ندانم

با ما چنین تنگ نشینی، ز کجا خواست؟

بسیار مشو غره، بدین حسن دلاویز

کین حسن دلاویز تو را حسن من آراست

جمعیت حسنی، که سر زلف تو دارد

از جانب دلهای پراکنده شیداست

از عقد سر زلف و رقوم خط مشکین

حاصل غم عشق، آمد و باقی همه سوداست

عشق تو ز سلمان، دل و جان و خرد و هوش

بر بود کنون، مانده و مسکین‌ تن و تنهاست

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------