سپیدی یک دست زاده شب است (فریدون رهنما)
- مجموعه: شعر و ترانه
اشعار زیبای فریدون رهنما
روزی خواهم رفت به كرانه های بزرگ عشق
فرو خواهم رفت در شنهای خواستن
با خود راز شامگاهان را خواهم برد
جنگل همچون چلچراغی بر ما فرود خواهد آمد
روزی لبخند خواهم زد به تولد روزها
آسمان را خواهم دید آنسان كه یك دست را
دستات بر من خواهد بود آنسان كه بر كرانه ی دریا
تابستان مرا در برخواهد گرفت و دریا دلاش را خواهد گشود
به تو باز خواهم گشت از میوهها و آرزوها سرشار
زمان در من خواهد مرد و من بر زمان خواهم خفت
چشمه خواهد جوشید از چشمان پرغبارمان
هیچ چیز باز نتواند داشت آن شب گرمابخش را
تپه در دوردست میخواند ما را میخواهد ما را
افق بازو گشاده است با انگشتهای منزوی
سنگینی شامگاهان ما را به پهنه های بیكران میراند
شكم فریاد میكند تن منفجر میشود از آسمان خاكستری
اندوهی عظیم میروید در سطح فضا
خطی از اشك میپیوندد به رودهای بزرگ
خورشید دو تن نمودار میشود از میان همه گان
درخت میگرید بر سینه ی زنی تنها
كجایی ای ستاره ی پگاهِ فراموشی
اسبات را میبینم كه در آزارها شیهه میكشد
آیا تو نیز از سرزمین خونینات جدا افتادهای
آیا تو نیز از آواز نیاكانات جدا افتادهای
دستات را میگیرم ای مسافر یادبودها
میپایم تو را در لحظه های درد و دلتنگی
میپرورانم تو را با آتش و زمین و آواز
گسترده میشوم در خاكستر گامهایام كه برمی داری
سپیدی یك دست زاده شب است
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته