عیادت بیمار ( حکایت )
- مجموعه: شهر حکایت
فردی بیمار شد و مدتی طولانی در بستر بیماری افتاد. شاعری که آشنا و دوست او بود در آن مدت به عیادت وی نیامد. چون او بهبود یافت و با او ملاقات کرد از روی گله مندی گفت: این همه بیماری سخت کشیدم و یک بار مرا عیادت نکردی.
گفت: معذورم دار که به مرثیه گفتن مشغول بودم.
منبع:روزنامه خراسان