چند تا لطيفه از آقای خنده (2)



 

چند تا لطيفه از آقای خنده 2)

 

« ازدواج»

<< آقای خنده >> به رفيقش ميگه : مي خوام دختر شاه رو بگيرم ! رفيقش ميگه : چرت نگو ! مگه كشكيه ؟! << آقای خنده >> ميگه : بابا من كه راضيم ، ننم هم كه راضيه ، فقط مونده شاه و دخترش !

 


« تعويض اسم »

شخصي شاكي ميره ثبت‌احوال ، ميگه : آقا اين اسم من خيلي ضايع است ، بايد حتماً عوضش كنم . كارمند ازش مي پرسه ، مگه اسمتون چيه ؟ ميگه : اصغرِ اَن‌ چهره ! كارمند ميگه : آره خوب حق داريد ، بايد حتماً عوضش كنيد . حالا چه اسمي مي خوايد بگذاريد ؟ ميگه : اكبرِ اَن ‌چهره !

 


« مخفف USA »

از << آقای خنده >> مي پرسند : مي دوني USA مخفف چيه ؟ ميگه : يوم‌الله سيزده آبان !

 


« مسابقه دوميداني »
<< آقای خنده >> رفته بود تماشاي مسابقه دوميداني . وسط مسابقه از بغل دستيش مي پرسه : ببخشيد ، اينا واسه چي دارن ميدون ؟! يارو ميگه : براي اينكه به نفر اول جايزه ميدن . << آقای خنده >> كمي فكر مي كنه ، مي پرسه : پس بقيشون واسه چي دارن ميدون ؟!

 


« آسانسور »

<< آقای خنده >> سوار آسانسور ميشه ، مي بينه نوشته ‌: ظرفيت 12 نفر . باخودش ميگه : عجب بدبختيه‌ها ! حالا 11 نفر ديگه از كجا بيارم ؟!

 


« جام جهاني »
از << آقای خنده >> مي پرسن : به نظر شما اگه آمريكا افغانستان و عربستان رو بگيره ، به كره و چين هم حمله كُنه تكليف ايران چي ميشه ؟ << آقای خنده >> ميگه : چي ميشه نداره كه ، ايران ميره جام جهاني !

 


« تعداد بچه (1) »

از << آقای خنده >> مي پرسن : چند تا بچه داري ؟ 4 تا از انگشتاشو نشون ميده ، ميگه : 3 تا ! مردم تعجب ميكنن ، ميگن : بابا اينا كه 4 تاست ؟ << آقای خنده >> انگشت كوچيكشو نشون ميده ، ميگه : اين بچه همسايمونه ، ولي هميشه خونه ماست !

 


« تعداد بچه (2) »

از << آقای خنده >> ميپرسن چندتا بچه داري ؟ انگشت كوچيكشو نشون ميده ، ميگه : هفت تا ! مردم تعجب ميكنن ، ميگن : بابا اين كه فقط يكيه ! ميگه : آخه دادم mp3ش كردن !

 


« شكنجه روحي »
مي خواستن << آقای خنده >> رو شكنجه روحي بدن ، مي فرستنش تو يك اتاق گرد ، ميگن برو يك گوشه بشين !

 


« ساندويچ فروشي »

<< آقای خنده >> بعد از بيست سال از آمريكا برمي گرده ايران و يك ساندويچ فروشي ميزنه . يارو مياد ميگه : قربون دستت ، يك ساندويچ سوسيس بده . << آقای خنده >> كه هنوز خوب از حال و هواي غرب درنيومده بود ، مي پرسه : ''تو گو'' بدم ؟ يارو شاكي ميشه ، ميگه : نه مرتيكه ، تو نون بده !

 


« دهقان فداكار و حسين فهميده »

<< آقای خنده >> تو يك شب برف و بوراني داشته از سر زمين برمي گشته خونه ، يهو مي بينه يكجا كوه ريزش كرده ، يك قطار هم داره ازون دور مياد ! خلاصه جنگي لباساشو درمياره و آتيش ميزنه ، ميره اون جلو واميسته . راننده قطاره هم كه آتيشو مي بينه ميزنه رو ترمز و قطار واميسته . همچين كه قطار واستاد ، << آقای خنده >> يك نارنجك درمياره ، ميندازه زير قطار ، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار ميشن ! خلاصه << آقای خنده >> رو ميگيرن ميبيرن بازجويي ، اونجا بازرس بهش ميتوپه كه : نه به اون لباس آتيش زدنت ، نه به اون نارنجك انداختنت ! آخه تو چه مرگت بود ؟! << آقای خنده >> ميزنه زير گريه ، ميگه : جناب سروان به خدا من از بچگي اين دهقان فداكار و حسين فهميده رو قاطي مي كردم !

 


« معما »
به << آقای خنده >> ميگن يه معما بگو .‌ ميگه : اون چيه كه درازه ،‌ زرده ، موزه ؟!

 


« مسابقه بيست سوالي (2) »

<< آقای خنده >> ميره مسابقه بيست سوالي ، رفقاش از پشت‌ صحنه بهش ميرسونن كه : جواب برج ايفله ، فقط تو زود نگو كه ضايع شه . خلاصه مسابقه شروع ميشه ، << آقای خنده >> ميپرسه : تو جيب جا ميگيره ؟ ميگن : نه . << آقای خنده >> ميگه : ...ها ! پس حتماٌ برج ايفله !

 


« مسابقه بيست سوالي (2) »

<< آقای خنده >> ميره مسابقه بيست سوالي . رفقاش از پشت‌ صحنه بهش ميرسونن كه جواب خياره ، فقط تو زود نگو كه ضايع شه . خلاصه مسابقه شروع ميشه ، << آقای خنده >> ميپرسه : تو جيب جا ميگيره ؟ ميگن : نه . << آقای خنده >> ميگه : بابا اين عجب خيار گنده ‌ايه !

 


« سرقت ماشين »
ماشين << آقای خنده >> رو تو روز روشن ، جلو چشماش ميدزدن . رفيقاش ميدون دنبال ماشينه و داد ميزنن : آاااي دزد ! بگيرينش ! يهو << آقای خنده >> داد ميزنه : هيچ خودتونو ناراحت نكنيد . هيچ غلطي نميتونه بكنه ! رفيقاش واميستن ، ميپرسن : چرا ؟ << آقای خنده >> ميگه : من شمارشو برداشتم !

 

 

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------