خبر از حوادث ناگوار
خبر از حوادث ناگوار از خطبههاي ديگر (آن حضرت عليهالسلام) است مشتمل بر حوادث و پيشآمدهاي سخت (که بعد از آن بزرگوار واقع شده): او است خداوندي که پيش از هر اولي اول (و مبدا) است (پس هر اولي موخر از او است) و بعد از هر آخري آخر (و مرجع) ميباشد (پس برگشت هر آخري بسوي او است) به سبب اول (و مبدا بودن) او لازم است که اول (و مبدا) نداشته باشد (وگرنه مبدا هر چيز نبود) و به جهت آخر (و مرجع بودن) او لازم است که آخر (و مرجع) نداشته باشد (وگرنه مرجع هر چيز نيست، خلاصه ازلي و ابدي است که چيزي پيش از او نبوده و بعد از او نميباشد) و گواهي ميدهم به اينکه بجز او خدايي نيست گواهي که پنهان و آشکار و دل و زبان در آن موافقت دارند (و نفاق و دوروئي در آن راه ندارد). مردم، دشمني و مخالفت با من شما را به گناه (تکذيب گفتارم) وادار ننمايد، و (در آنچه خواهم گفت) نافرماني از من شما را حيران و سرگردان نسازد، و چون چيزي (خبر از غيب) از من بشنويد به يکديگر چشم نيندازيد (به شگفت نيامده انکار نکنيد) پس سوگند به آن کس که دانه را (زير زمين) شکافته و انسان را آفريده آنچه به شما خبر ميدهم (از پيش خود نميگويم، بلکه) از پيغمبر صلي الله عليه و اله است که امي بوده (هر چه فرموده از وحي الهي است از کسي نياموخته) و دروغ نگفته، و شنونده (فرمايشات او يعني امام عليهالسلام) نادان نبوده است (خلاصه اين خبر وحي الهي است به پيغمبر اکرم:) مانند آن است که ميبينم کسي را (معاويه يا عبدالملک ابن مروان) در ضلالت و گمراهي بسيار که به شام بانگ زند (مردم را گرد آورد) و بيرقهاي خود را در اطراف کوفه نصب کند، پس چون دهن باز نمايد (مردم را طعمه شمشير قرار دهد) و دهنه لجام او سخت (بسيار سرکش) گردد، و پا زدنش در زمين سنگين باشد (جورش همه را فرا گيرد) و فتنه و آشوب به نيش دندان مردان زمانش را بگزد (مردم مبتلي به قتل و غارت و درد و اندوه گردند) و موجهاي جنگ به حرکت آيد (جنگهاي سخت پيش آيد) و روزها (به سبب ظلم و ستم) گرفته و درهمند، و شبها (به سبب درد و اندوه) دلخراش هستند (خلاصه آن مرد گمراه کوفه را ويران کرده مردم را دقيقهاي آسوده نگذارد) پس آنگاه که کشت آن گمراه (از تخم فتنه و فساد) بروئيد، و شاخه آن نمو نمايد (بر مردم مسلط شود) و شقشقههاي او صدا کند (شقشقه چيزي است مانند شش گوسفند که هنگام مستي از دهن شتر بيرون آمده صدا کند، يعني فرمانهاي ناحق دهد) و برق شمشيرهايش بدرخشد (طغيان و سرکشيش به حد کمال رسيده و بيم ترس از او در دلهاي قوي جا گيرد، آنگاه) بيرقهاي فتنه و آشوب که رهايي از آن نيست استوار ميگردد، و مانند شب تاريک و درياي موج دار (پي در پي به مردم) رو آورد، اين است، و چقدر باد سخت و صدادار کوفه بشکافد (ويران نمايد) و باد تند بر آن بوزد (خونريزيها در آن واقع گردد) و پس از زمان کمي گروهي با گروهي بپيچند (به زد و خورد مشغول گردند) و (از سنبله آدمي) آنچه برپا است (قوي است) درو شود (کشته ميشود) و آنچه درو شده (ضعيف و ناتوان) است (در زير دست و پاي فتنه جويان) خورد ميگردد (خلاصه از پي يکديگر هلاک گشته و هر سال از کشت تخم فتنه و آشوب خرمنها از کشته آدميان بر باد رود). |
( وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ: ) تَشْتَمِلُ عَلى ذِکْرِ الْمَلاحِمِ: اَلْأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ أَوَّلٍ، وَ الاخِرُ بَعْدَ کُلِّ اخِرٍ، بِأَوَّلِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لا أَوَّلَ لَهُ، وَ بِاخِرِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لا اخِرَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ شَهادَةً يُوافِقُ فِيهَا السِّرُّ الْإِعْلانَ، وَ الْقَلْبُ اللِّسانَ. أَيُّهَا النَّاسُ، لا يَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقِى، وَ لا يَسْتَهْوِيَنَّکُمْ عِصْيانِى، وَ لا تَتَرامَوْا بِالْأَبْصارِ عِندَ ما تَسْمَعُونَهُ مِنِّى. فَوَالَّذِى فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، إِنَّ الَّذِى أُنَبِّئُکُمْ بِهِ عَنِ النَّبِىِّ الْأُمِّىّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ما کَذَبَ الْمُبَلِّغُ، وَ لا جَهِلَ السَّامِعُ لَکَأَنِّى أَنظُرُ إِلى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ، وَ فَحَصَ بِراياتِهِ فِى ضَواحِى کُوفانَ، فَإِذا فَغَرَتْ فاغِرَتُهُ، وَ اشْتَدَّتْ شَکِيمَتُهُ، وَ ثَقُلَتْ فِى الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ، غَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْناءَها بِأَنْيابِها، وَ ماجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْواجِها، وَ بَدا مِنَ الْأَيَّامِ کُلُوحُها، وَ مِنَ اللَّيالِى کُدُوحُها. فَإِذا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قامَ عَلى يَنْعِهِ، وَ هَدَرَتْ شَقاشِقُهُ، وَ بَرَقَتْ بَوارِقُهُ، عُقِدَتْ راياتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ، وَ أَقْبَلْنَ کَاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ هذا، وَ کَمْ يَخْرِقُ الْکُوفَةَ مِنْ قاصِفٍ، وَ يَمُرُّ عَلَيْها مِنْ عاصِفٍ، وَ عَنْ قَليلٍ تَلْتَفّ الْقُرُونُ بِالقُرُونِ، وَ يُحْصَدُ الْقائِمُ، وَ يُحْطَمُ الْمَحْصُودُ. |