تازه های تقویم تاریخ

داريوش بزرگ پدر ناسيوناليسم ايراني

تقویم تاریخ - 13 تیر

489پیش ازمیلاد:4 ژوئيه سال 489 پيش از ميلاد داريوش بزرگ - شاه شاهان - كه بر تمركز امور و ايراني…

تقویم تاریخ -30 آذر



شرق شناسان و مورخان متفق القولند كه ايرانيان نزديك به 4 هزار سال است كه شب يلدا ــ آخرين شب پاييز و آذرماه ــ را كه درازترين و تاريكترين شب در طول سال است تا سپيده دم بيدار مانده، در كنار يكديگر خود را سرگرم كرده تا اندوه غيبت خورشيد و تاريكي و نيز سردي هوا روحيه آنان را تضعيف نكند و با به روشني گراييدن آسمان (حصول اطمينان از بازگشت خورشيد در پي يك شب طولاني و سياه كه تولد تازه آن عنوان شده است) به رختخواب رفته و لختي بيآسوده اند.

پيشتر، ايرانيان (مردم سراسر ايران زمين) روز پس از شب يلدا (يكم دي ماه) را «خور روز» و «ديگان = دي گان» مي خواندند و به استراحت مي پرداختند و تعطيل عمومي بود. در اين روز عمدتا به اين لحاظ از كار دست مي كشيدند كه نمي خواستند احيانا مرتكب بدي كردن شوند كه ميترائيسم ارتكاب هر كار بد، ولو كوچك را در روز تولد خورشيد گناهي بزرگ مي شمرد.

«هرمان هيرت» زبانشناس بزرگ آلمان كه گرامر تطبيقي زبانهاي آريايي را نوشته است كه پارسي از جمله اين زبانها است نظر داده كه «دي» به معناي «روز» به اين دليل بر اين ماه ايراني گذارده شده كه ماه تولد دوباره خورشيد است. بايد دانست كه انگليسي يك زبان گرمانيك (خانواده زبانهاي آلماني) و ازخانواده بزرگتر زبانهاي آريايي (آرين) است. هرمان هيرت در آستانه «دي گان» به دنيا آمده بود و به زادروز خود كه مصادف با تولد دوباره خورشيد بود، مباهات بسيار مي كرد.

فردوسي به استناد منابع خود، يلدا و «خور روز» را به هوشنگ از شاهان پيشدادي ايران ( كيانيان كه از سيستان پارس برخاسته بودند) نسبت داده و در اين زمينه از جمله گفته است:

آداب شب يلدا در طول زمان تغيير نكرده و ايرانيان در اين شب، باقيمانده ميوه هايي را كه انبار كرده اند و خشكبار و تنقلات مي خورند و دور هم گرد هيزم افروخته و بخاري روشن مي نشينند تا سپيده دم بشارت شكست تاريكي و ظلمت و آمدن روشنايي و

گرمي (در ايران باستان، از ميان نرفتن و زنده بودن خورشيد كه بدون آن حيات نخواهد بود) را بدهد، زيرا كه به زعم آنان در اين شب، تاريكي و سياهي در اوج خود است.

«خور روز (دي گان)، يكم دي ماه» در ايران باستان درعين حال روز برابري انسانها بود. در اين روز همگان از جمله شاه لباس ساده مي پوشيدند تا يكسان به نظر آيند و كسي حق دستور دادن به ديگري را نداشت و كارها داوطلبانه انجام مي گرفت، نه تحت امر. در اين روز جنگ كردن و خونريزي، حتي كشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود. اين موضوع را نيروهاي متخاصم ايرانيان مي دانستند و در جبهه ها رعايت مي كردند و خونريزي موقتا قطع مي شد و بسيار ديده شده است كه همين قطع موقت جنگ، به صلح طولاني و صفا انجاميده بود.

واژه «يلدا» از دوران ساسانيان كه متمايل به بكار گيري خط سرياني (الفباي از راست به چپ) شده بودند بكار رفته است. «يلدا » همان "ميلاد" به معناي زايش، زادروز يا تولد است كه از آن زبان سامي وارد پارسي شده است. بايد دانست كه هنوز در بسياري از نقاط ايران مخصوصا در جنوب و جنوب خاوري براي ناميدن بلندترين شب سال ، به جاي شب يلدا از واژه مركب شب چله ( 40 روز مانده به جشن سده ــ شب سياه و سرد ) استفاده مي شود.

مراسم شب يلدا (شب چله) از طريق ايران به قلمرو روميان راه يافت و جشن «ساتورن» خوانده مي شد. جشن ساتورن پس از مسيحي شدن رومي ها هم اعتبار خود را از دست نداد و ادامه يافت كه در همان نخستين سده آزاد شدن پيروي از مسيحيت در ميان روميان، با تصويب رئيس وقت كليسا، كريسمس (مراسم ميلاد مسيح ) را 25 دسامبر قراردادند كه چهار روز و در سالهاي كبيسه سه روز پس از يلدا (شب 21 دسامبر) است و مفهوم هر دو واژه هم يكي است. از آن پس اين دو ميلاد تقريبا باهم بر گزار مي شده اند. آراستن سرو وكاج در كريسمس هم از ايران باستان اقتباس شده است، زيراكه ايرانيان به اين دو درخت مخصوصا سرو به چشم مظهر مقاومت در برابر تاريكي و سرما مي نگريستند و در «خور روز» در برابر سرو مي ايستادند و عهد مي كردند كه تا سال بعد يك نهال سرو ديگر كشت كنند.

 

ايرانيان قديم تعهد مي سپردند که هر سال يک درخت سرو تازه بکارند


1905م: 21دسامبر سال 1905 (سی ام آذرماه 1284) انقلاب مشروطيت ايران به پيروزي نهايي نزديك شد، زيرا در اين روز مظفرالدين شاه با خواست چهارگانه متحصنين در قم و شهرري و ... كه شمار آنان به بيش از ده هزارتن رسيده بود موافقت كرد و دستور داد كه كالسكه هاي سلطنتي و درشكه هاي موجود در تهران براي باز گرداندن متحصنين به شهرري فرستاده شوند و در تهران با عين الدوله رئيس الوزراء براي اجراي خواستهاي خود مذاكره كنند.

اين مذاكرات ماه بعد (ژانويه سال 1906 ) به صدور فرمان تاسيس عدالتخانه (مجلس شورا) انجاميد.

انقلاب مشروطيت با گران شدن قند و شكر به علت جنگ ژاپن و روسيه در خاور دور، آغاز شده بود و روي بهاي ساير اجناس تاثير گذاشته بود، زيرا كه علاء الدوله حاكم تهران بدون توجه به علت گراني كه از خارج تحميل شده بود چند تاجر از جمله سيد هاشم قندي را فلك كرده بود كه بازاريان به روحانيون متوسل شدند و اعتراض و اعتصاب و تحصن آغاز شد. البته منكر دست انگليسي ها هم در اين كار نمي توان شد، زيرا كه سران حكومت قاجارها تمايل بيشتري به روسيه، رقيب استعماري انگلستان، داشتند و .... در اين ميان روحانيون با فروش زمين مجاور امامزاده سيد ولي با اجازه شيخ فضل الله نوري به بانك روس مخالفت كرده و مردم با تخريب عمارتي كه در آن زمين در حال احداث بود جرات بيشتري براي اعتراض كردن به دست آورده و بر دامنه اعتراضات و اعتصابات افزوده شده بود.

 

مظفرالدين شاه

 

1953م: 21دسامبر سال1953 (30 آذر 1332 هجري خورشيدي) راي محكمه نظامي تهران که شب پيش از آن دكتر محمد مصدق را به سه سال زندان مجرد محكوم كرده بود انتشار يافت. اتهام وي ضديت با نظام سلطنتي، سرپيچي از قبول فرمان شاه و دستور سركوبي کودتاگران در روزهاي 25 تا 28 مرداد بود!. در همان جلسه اعلام شده بود که سرتيپ رياحي نيز به دو سال زندان تاديبي محکوم شده است.

دكتر مصدق در طول محاكمه حتي يك بار دادستان محكمه را، به عنوان آقاي دادستان خطاب نكرد، و همواره او را «اين مرد!» مورد اشاره قرار مي داد. وي در آخرين دفاع خود هم يك بار ديگر گفته بود كه طبق قانون اساسي، رئيس دولت ايران تنها با راي عدم اعتماد مجلس مي تواند بركنار شود و لذا بركنار كردن او يك كودتا بوده، وي نخست وزير قانوني كشور است و اين كودتاگران هستند كه بايد بركرسي اتهام بنشينند، نه او .

اصحاب نظر پس از انتشار اين راي ضمن انتقاد از آن گفته بودند که مفهوم ديگر اين حكم اين است كه هر دولت حاكم بايد بنشيند و دست روي دست بگذارد كه يك گروه هركار دلش خواست بكند از جمله دست به كودتا بر ضد دولت منتخب مردم بزند. مردم دولت انتخاب مي كنند كه امنيت و قانون رعايت شود.


1358م:در اين روز در سال 1358 رئيس بنياد مسكن انقلاب اسلامي (آيت الله خسروشاهي) اعلام كرد كه بانك مسكن امور زمين و خانه را برعهده خواهد داشت و همه خانه ها و اراضي واگذاري و يا تصاحب شده پس از انقلاب پس گرفته خواهد شد و تاكيد كرده بود كه متجاوزان به اراضي دولت و مردم و متصرفان منازل چنانچه داوطلبانه خود را معرفي نكنند، شناسائي و به دادگاههاي انقلاب تسليم خواهند شد. وي گفته بود كه وجود بيش از حد بنگاه معاملات مستغلات باعث گراني مسكن و نيز جعل سند و تقلبات ديگر از جمله تصرف عدواني مال غير و اراضي دولت خواهد شد و واسطه گري مستغلات نياز به ضابطه دارد.

خسروشاهي در حالي كه با تاكيد گفته بود انقلاب دست كسي را يراي تجاوز به اراضي دولتي باز نگذارده است خبرداد كه بهره وام مسكن حذف شده و شامل وامهاي قديم هم خواهد شد و نيز قانون اراضي موات اجازه مي دهد كه مالكان يك خانه و يك آپارتمان تنها بتوانند براي يك زمين ديگر پروانه ساختمان بگيرند. وي افزوده بود: ما اجازه نخواهيم داد كه معاملات مستغلات به وضعيت ناهنجاري كه در دوران طاغوت داشت باز گردد زيرا كه مسكن وسيله ضروري زندگاني است، نه تجارت، بورس بازي و انباشت پول.

اينك (پايان آذر ماه 1387) پس از گذشت 29 سال بايد بررسي كرد و ديد كه اظهارات رئيس بنياد مسكن تا چه اندازه عملي شده است. در دو سالي که قانون اراضي موات (اراضي که از انها استفاده نمي شود) به اجرا درآمده بودباعث شده بود بسياري از دارندگان بيش از يک خانه و يک آپارتمان که بيش از يک قطعه زمين هم داشتند سادگي کنند و مستغلات خودرا به بهاي ارزان بفروشند تا مشمول تبعات ان قانون قرارنگيرند که تورم سالهاي بعد ارزش اين پول را هم تقريبا به "صفر" نزديک کرد (ضرر مضاعف) و ....

 

2003م:دسامبر 2003 ، 24 سال پس از اعزام نيرو از شوروي به افغانستان، با توجه به تشديد بحران در عراق و افغانستان و مشاهده مسائلي در گوشه و كنار منطقه اي كه از كشمير تا فلسطين و از گرجستان تا كناره غربي رود سند امتداد دارد، بارديگر اصحاب نظر ضمن نشان دادن نقشه امپراتوري پارسيان كه كانون بحران ها به آنجا منتقل شده اين فرضيه را که قطعات منفصله امپراتوري هاي فروپاشيده شده بحران ساز هستند مطرح ساختند. در دسامبر سال 1979 پس از ورود نيروهاي شوروي به افغانستان و سال بعد جنگ عراق و ايران و پس از آن بحران لبنان و ...، بحران در قلمرو ايران باستان را موضوع روز کرده بود كه ماهها درباره اش بحث تلويزيوني بود. نتيجه گيري هاي آن زمان كه به قوت خود باقي مانده اند نشان مي داد كه وجود نوعي همكاري و هماهنگي ميان دولتهاي اين منطقه مي تواند از پيدايش و ادامه چنين بحرانهايي جلوگيري كند. در اين زمينه به عقايد «هردر» فيلسوف آلماني استناد شده بود كه «فرهنگ» نقش قاطعي در تفاهم، پيشرفت، همكاري، هماهنگي و تعاون مردم دارد كه جمع اين عوامل و بكار گيري آنها در کشورهاي منفصله از يک امپراتوري فروپاشيده از پيدايش بحران و مسئله و وقوع هر پيشامد ناخواسته جلوگيري مي كند.

ناحيه اي را كه اصحاب نظر در دسامبر 2003 بار ديگر برآن نام منطقه بحران ها نهاده بودند تا قرن هفتم امپراتوري پارسيان خوانده مي شد. اواسط قرن هفتم، در اين منطقه تنها قدرت منتقل شد و بر جاي ساسانيان، عباسيان نشستند. مركز حكومت

(پايتخت) تنها چند فرسنگ (36 کيلومتر) تغيير كرد و قطعات امپراتوري همچنان با هم بودند. بعدا كه سلجوقيان آمدند باز در ساختار تغييري حاصل نشد و فقط «قدرت» دست به دست گرديد. صفوي ها به اين وضعيت انسجام بيشتري دادند و نادرشاه به زور شمشير آن قسمتهايي را هم كه رها شده بودند دوباره به جاي اول باز گردانيد.

پس از آغامحمدخان قاجار، قدرت هاي استعماري وقت با اين كه ظاهر ساختار را به هم ريختند، با زير بال گرفتن بخشهاي جدا شده تلاش كردند كه بحران به وجود نيايد، لذا فرهنگ مشترك به همان صورت باقي ماند.

پس از ناپديد شدن تزارها از صحنه روسيه، دولت هاي شوروي و انگلستان هر دو كوشيدند به نوعي اتحاد فرهنگي و رواني منطقه برقرار بماند و پيمانهاي دوستي ايران، تركيه، افغانستان و عراق با يكديگر و معروفترين آنها پيمان سعدآباد به همين دليل بود.

جنگ جهاني دوم و متعاقب آن جنگ سرد، يكپارچگي رواني و فرهنگي منطقه (سرزمين امپراتوري باستاني پارس) را فرو پاشاند؛ مسئله كشمير در يك سوي و مسئله فلسطين در سوي ديگر به وجود آمد و افغانستان راه جداگانه اي در پيش گرفت و به غرب نزديك نشد. پيمان بغداد در جهتي ديگر ايران، تركيه، عراق و پاكستان را در كنار هم قرارداد كه با كنار رفتن عراق، مرزهاي ايران و تركيه از ناحيه آن كشور ناامن شدند و يكپارچگي رواني منطقه متزلزل گرديد. اتحاد ايران، تركيه و پاكستان با اين كه بعدا شكل عمران منطقه اي به خود گرفت نتوانست يكپارچگي رواني - فرهنگي سابق را برقرار كند كه تغييرات شديد در افغانستان در سال 1978 و قبل از آن خصمانه شدن روابط عراق با ايران و مداخله ايران به اشاره آمريكا در ضديت كردها با دولت مركزي عراق بر وسعت اين جدايي منطقه اي افزود و بعدا جنگ هشت ساله ايران و عراق اين جدايي را بيشتر كرد .

دولت افغانستان قبل از كودتاي محمد داود خان، چند بار در صدد اتحادي بيش از وحدت رواني - فرهنگي با ايران برآمده بود كه مقامات وقت ايران «كوته نظرانه» آن را به حساب گرفتن سهمي از نفت گذارده و روي خوش نشان نداده بودند كه اگر داده بودند؛ افغانستان به راه سابق ادامه داده بود و منطقه قيافه ديگري داشت. اين جدائي ها و تفرقه سبب شد كه از فرو پاشي شوروي كه فرصت بزرگي براي جمع شدن دوباره و تقويت فرهنگ مشترك و همبستگي رواني و خويشاوندي مردم ساكن در سرزمين هاي امپراتوري پارس باستان استفاده نشود و دامنه دار شدن همين تفرقه به مداخله از خارج و بحران کنوني انجاميده است. اين نوع بحران از آغاز قرن 21 مناطق منفصله امپراتوري روسيه را هم فراگرفته که داراي مرزبندي مصلحتي دوران جهان وطني بلشويکهاست. همين طور در قطعات منفصله هندوستان و .... تقسيمات دوران استعمار درآفريقا و تقسيم يک قبيله واحد ميان چند کشور بوده است که بحرانهايي نظير بحران کنگو، کشتار رواندا و ... را به وجود آورده است. اين قبايل هرکدام براي خود يک امپراتوري فاميلي و فرهنگي بودند.


1198م:در اين روز در دسامبر سال 1198 ميلادي ابن رشد (ابوالوليد محمد) انديشمند و نويسنده بنام عرب اسپانيايي كه در جهان غرب به Averross معروف است ديده از جهان فروبست. وي در سال 1128 ميلادي در قرطبه (كوردبا) اسپانيا در خانواده يك قاضي به دنيا آمده بود و در شته هاي فلسفه، قانون و پزشكي تحصيل و در كتابخانه بزرگ الحكم حكمران اموي اسپانيا مطالعه كرده بود.

او سالها به دعوت ابو يعقوب حكمران مراكش در اين سرزمين بسر برد. از او 87 كتاب در 20 هزار صفحه برجاي مانده است كه معروفترين انها: تفسيري بر افكار ارسطو، قانون، كليات فلسفه، نگاهي به جمهوري افلاتون، تحفه التحفه در تفسير عقايد غزالي، تطورات تاريخي. كتاب در حركت فلكي، الموسيقي و كتاب كليات في طب هستند.

ابن رشد روش نويني براي نوشتن تفسير و تلخيص ابتكار كرده است كه هنوز كهنه نشده است. طبق نظريه فلسفي ابن رشد، انسان كاملا بر سرنوشت خود حاكم نيست. وي در كتاب طب كه به پايه «قانون» ابن سينا نمي رسد روش پيشگيري از امراض را ارائه داده است كه در آن زمان تازگي داشت. افكار ابن رشد كه مترفي بود در تجديد حيات علوم، ادبيات و هنر در اروپا (رنسانس) تاثير چشمگير داشت.

 

ابن رشد


393م:تئودوسيوس امپراتور وقت روم كه مسيحي شده بود 21 دسامبر سال393 ميلادي مسابقه هاي المپيك را كه از سال 776 پيش از ميلاد به مدت 1169 سال لاينقطع حتي در سالهاي جنگ ادامه داشت و نوعي رقابت مسالمت آميز پهلوانها و هنرمندان شناخته شده بود عملي مغاير مسيحيت اعلام و موقوف كرد. در فرمان تئودوسيوس تصريح شده بود كه مسابقه هاي المپيك غير مذهبي و گناه است و براي هميشه ممنوع خواهد بود. اين رقابتها از ژوئيه 776 سال پيش از ميلاد آغاز شده بود و منظما در يونان انجام مي گرفت.

مسابقه هاي المپيك در قسمت ورزش بدني، پس از يك وقفه1603 ساله، از سال 1896 با همان تشريفات قديم و مشعل در همان ماه ژوئيه ، ولي اين دفعه هر چهار سال يك بار از سرگرفته شده است و داراي يك كميسيون جهاني برگزار كننده است تا گرفتار تصميم يك امپراتور نشود. مسابقه هاي هنري، علمي و ادبي به صورت ها و عناوين مختلف احياء شده و يا در شرف بين المللي شدن است.

قرار نبود كه سياست در امر ورزش مخصوصا مسابقه هاي جهاني مداخله داشته باشد، ولي در بيست و دومين دور تازه بازيهاي المپيك كه در ژوئيه 1980 در مسكو برگزار شد آمريكا، آلمان و ژاپن به نشانه اعتراض به مداخله نظامي شوروي در افغانستان شركت نكرده بودند و عملا اين بازيها را تحريم كرده بودند!.

 

بازيهاي المپيك

 

2005م:يك بانوي مخاطب نوشته هاي نگارنده، در دسامبر 2005 از تهران نوشته بود كه چرا از مهارت و استعداد «ر. اعتمادي» روزنامه نگار معروف در رسانه هاي امروز كشور استفاده نمي شود.

پاسخ: تا آنجا كه اين نگارنده اطلاع دارد، اعتمادي كه در عين حال يك جامعه شناس و داستان نگار و تنها روزنامه نگار اينوستيگيتيو تاريخ ژورناليسم ايران است به اصول ژورناليسم حرفه اي كه روزنامه نگاري كار دولت نيست وفادار مانده است. طبق اين اصول، يك روزنامه نگار حرفه اي نبايد در يك روزنامه دولتي كه نقش روزنامه عمومي را ايفاء مي كند و يا رسانه اي كه از دولت كمك مالي مي گيرد كار كند، مگر اين كه اين نشريه تخصصي باشد (براي مثال: همشهري كه که قاعدتا يك نشريه محلي تهران بايد باشد! و امتياز سياسي نويسي ندارد، در عداد نشريات تخصصي «شهري» بشمار مي رود). اعتمادي به اين اصول وفادار مانده است و به همين دليل در سالهاي اخير دعوت چند ناشر را براي همكاري رد كرده است. وي پس از مصادره موسسه اطلاعات توسط دولت، در سال 1359به همين سبب (حكومتي شدن) از سردبيري اطلاعات جوانان و نويسندگي در موسسه اطلاعات كنار رفت. بنابراين، همفكري او با جبهه ملي، تمايلات ناسيوناليستي و انتشار مصاحبه هاي درياردار دكتر احمد مدني كرماني علت اصلي انفصال او از موسسه اطلاعات نبود. اعتمادي از دادن نظر و طرف مشورت قرار گرفتن با مطبوعات كنوني امتناع نكرده است. او پس از كنار رفتن از موسسه اطلاعات به نوشتن داستان كه ذوق و استعداد ديگر اوست ادامه داده و در اين رشته موفق بوده است.

 

اعتمادي

 

2005م:يك ايراني مقيم ايالات متحده ضمن ارسال پيامي به تاريخ 18 دسامبر 2005 پرسيده است كه چرا در طول هشت سال دوران دولت اصلاح طلبان، پروانه «سپيده دم را تجديد نكردند؟.

پاسخ: اولا، عنوان «اصلاح طلبان» را خبرگزاري هاي آمريكا و اروپا به دلايلي كه روشن است به دولت خاتمي داده بودند (تلقين)، زيرا كه ماهيت اصلاحات اعلام نشده بود تا نتيجه كار ملاحظه شود. به استنباط اين نگارنده (كه در آن هشت سال در رابطه با "سپيده دم" بارها به مراجع مربوط مراجعه كرده بود)، در آن زمان خواهان رقيب براي نشريات جناح خود نبودند و به قول روزنامه كيهان همه چيز را براي خود مي خواستند. اگر به نگارنده و امثال او پروانه نشريه مي دادند، روزنامه هاي خودشان چشمگير نمي شدند (كه البته آن طور كه بايد چشمگير هم نشدند). در آن دوره به صدها تن پروانه داده شد، جز روزنامه نگاران حرفه اي!. شايد هم به ما اعتماد نمي كردند. دو وزير ارشاد آن دولت حتي اين نگارنده را با نيم قرن تجربه روزنامه نگاري مستمر به حضور نپذيرفتند!! که حرفم را بگويم كه به گزارش کيهان (اخبار ويژه صفحه دوم اين روزنامه) يکي از اين دو با يک رسانه بيگانه که بخش زبان فارسي دارد نزديک است!. يك مقام مطبوعاتي وقت در وزارت ارشاد كه بالاخره موفق به ملاقات با او شده بودم توصيه كرد كه بروم و نامه اي بنويسم كه «سپيده دم» را در چند سال اول به صورت ماهانه و ويژه مطالب تاريخي و اخبار رسانه ها منتشر خواهم كرد تا اقدام كنند. با اكراه تمام چنين نامه اي را هم نوشتم كه در پرونده سپيده دم محفوظ است ولي نتيجه نداد.

پرونده "روزنامه سپيده دم" که پروانه آن در تابستان 1359 صادر شده بود منعكس كننده گوشه اي از تاريخ معاصر ايران خواهد بود. در سال 1387 از دکتر نعمت احمدي تاريخدان و وکيل قضايي خواستم که پرونده سپيده دم را در هر مرجعي که مصلحت بداند تعقيب کند زيرا تصميم براين است که قضيه دنبال شود تا به صورت برگي در تاريخ ايران بماند. طبق اطلاع، هيات نظارت که غيابا (بدون حضور متقاضي و مدافعات او) به پرونده ها رسيدگي مي کند در يکي از دو ماه آخر عمر دولت اصلاحات (تابستان 1384)، در جلسه اي که به دهها پرونده رسيدگي مي کرد و چندين مجوز صادر کرد درخواست تجديد پروانه سپيده دم را رد کرده است، چرا؟!. من که متقاضي و صاحب پرونده بوده ام نمي دانم.


1384ش:يك مخاطب در آذر ماه 1384 (دسامبر 2005) در يك پيام طولاني و اظهار تاسف از ضعف ژورناليسم وطن سه پرسش مطرح كرده و از نگارنده اين سايت پاسخ آنها را خواسته بود:

1ـ از چه زماني مطبوعات ما ا'فت كردند و چرا اين ا'فت ادامه دارد؟.

پاسخ: از سالهاي 1358 و 1359 كه روزنامه نگاران قديمي و باتجربه را بدون ذكر دليل به صورت گروهي از رسانه ها (نشريات، راديو تلويزيون و خبرگزاري) اخراج كردند. ادامه ا'فت هم به اين دليل بوده است كه به هركس كه تقاضا كرد و «خودي!» تلقي شد، جز روزنامه نگاران حرفه اي و اهل تجربه، پروانه نشر دادند. اگر اخبار ويژه كيهان در طول زمان و از جمله در دوران سردبيري صفار هرندي (وزير ارشاد پيشين) را مرور كرده باشيد كه براي درج در تاريخ و مطالعه نسل هاي آينده در «سي. دي.» و آرشيوها موجودند درباره وابستگي هاي برخي از اين اصحاب پروانه ها مطالبي نوشته است مثلا ارتباط داشتن با دست اندركاران امور نفتي.

2ـ چرا برخي از اخبار خارجي بعضي از روزنامه هاي تهران، چندان در رديف سياست دولت نيست (به نظر اين مخاطب) ؟.

پاسخ: اين قضيه را از وزارت ارشاد سئوال كنيد.

3ـ چرا مطالب روزنامه هاي تهران مشابه يكديگر و حتي با يك انشاء است؟.

پاسخ: براي اين كه درآمد كافي براي استخدام روزنامه نگار ندارند. بودجه تحريريه بسياري از آنها محدود است، لذا به گرفتن اخبار از خبرگزاري هاي بيست و چندگانه! داخلي كه آنها هم رونويس بردار اطلاعيه هاي دفاتر روابط عمومي موسسات، نقل نطق هاي رسمي و مترجم خبرگزاري هاي خارجي هستند بسنده مي كنند و در نتيجه محتواي همه آنها يكسان است.

 

2005م:در دسامبر 2005 يك استاد دانشگاه با ذكر نام و نشاني، در پيامي از تهران چنين نوشته بود: اشاره به «رويدادهاي تاريخ» در روزنامه هاي تهران كاري است مورد تاييد، ولي بايد به صورتي باشد كه در كشورهاي ديگر در رسانه ها منعكس مي شود: با هدف «يادآوري» و به مناسبت. جز مطالب شما در اين باره كه آنها را از روزنامه «ايران» آغاز كرده، در همشهري و بعدا شرق ادامه داده و اينک در روزنامه ديگري مي خوانم، مطالب ساير نشريات داخلي درباره تاريخ، به صورت كتاب نويسي است. در قرن گذشته، چند استاد در اروپا و آمريكا روش تاريخ نويسي براي رسانه ها را ابداع كردند به نام «جرناليستيك هيستريوگرافي»، كه اصول و قواعد ويژه دارد و روزنامه هاي ما نيز بايد اين قواعد و طرز نگارش را رعايت كنند. به حساب تحقيق اخير من (فرستنده پيام)، تاريخ نويسي كتابي (آكادميك) خواننده معمولي را جلب نمي كند و چنين خواننده اي به خواندن تيتر و مشاهده عكس مطالب اكتفا مي كند و در نتيجه، اتلاف انرژي و صفحات روزنامه است. من براي نوشتن يك رساله كه آماده شده است، در اين زمينه شخصا بررسي كرده و براي يكصد دبير تاريخ (در دبيرستان ها) پرسشنامه فرستاده بودم. نتيجه اين بررسي كتبي ثابت مي كند كه 73 درصد دانش آموزان در درس تاريخ نمره خوب نگرفته بودند. از اين «درصد»، ميزان مخاطبان مطالب تاريخ در يك روزنامه را اگر به صورت كتاب نويسي باشد مي توان استنباط كرد و حدس زد.

نظر نگارنده: در درستي نظر استاد ترديد نيست. در مورد تاريخ نگاري ژورناليستي كه استاد گرامي به آن اشاره كرده است، اين كار در وطن ما از «روزنامه ايران» آغاز نشد، اين نگارنده براي نخستين بار از بهمن ماه سال 1350 مطلب «امروز در تاريخ» را براي كانال دوم تلويزيون ملي (در آن زمان تلويزيون رنگي) تنظيم كردم و بعدا (سال 1353) آن را در بولتن روزانه خبرگزاري پارس (ايرناي امروز) براي استفاده مطبوعات قراردادم و از زمستان سال 1356 هم در صفحه ششم روزنامه اطلاعات منتشر كردم. پيش از روزنامه ايران، اين مطالب در ستوني با عكس، در صفحه «دور دنيا» كه در اختيار اين نگارنده در «همشهري» بود به چاپ مي رسيد كه مهندس عطريانفر سردبير وقت اين روزنامه خواست به «برگي از تاريخ» تغيير عنوان دهد و در صفحه آخر اين روزنامه چاپ شود و به همين ترتيب در روزنامه شرق و ....


2005م:21 دسامبر 2005 با اين كه هنوز نتيجه تحقيقات اعلام نشده بود، سنديكاي توزيع مقالات «داگلاس باندو» پژوهشگر موسسه «كاتو» ارسال اين مقالات را به رسانه ها قطع كرد و مجله تايم مقاله اي از او را كه قرار بود دوشنبه (19 دسامبر 2005) چاپ شود از صفحه مربوط خارج ساخت.

 

داگلاس باندو متهم شده بود كه از «آبراموف» لابي ييست (كار چاق كن) سابق كنگره آمريكا پول مي گرفته تا در مقالاتش چهره مثبتي از مشتريان او بسازد. اتحاديه هاي مطبوعاتي ضمن تاكيد بر اين اصول كه مقاله نويس (خواه روزنامه نگار حرفه اي و خواه پژوهشگر) بايد شخصيتي مستقل و يك «فري تينكر» باشد اعلام كرده بودند كه بايد منتظر بمانند تا اتهام وارده به "باندو" كه دكتراي حقوق دارد تاييد شود و سپس اقدام کنند از جمله اخراج موقت و يا دائم از کسوت روزنامه نگاري.

 

داگلاس


1879م:امروز زادروز ژوزف استالين است كه 21 دسامبر سال 1879در گرجستان روسيه به دنيا آمد و پنجم مارس 1953 در گذشت. در وفاداري استالين به سوسياليسم كوچكترين ترديد نيست، ولي از ديدگاه بي طرفترين مفسران «تاريخ عقايد» هم که نگاه كنيم روش هاي او مآلا مانع ثبوت كارايي سوسياليسم شد.

استالين كه تجربه ايستادگي هاي سالهاي نخست پيروزي انقلاب بلشويكي را ديده بود و نيرنگهاي كمونيستهاي دروغين و فرصت طلبان را مشاهده كرده بود با توجه به طبيعت رفتار روسها، اعمال خشونت در برابر مخالفان را بهترين راه گسترش سوسياليسم مي دانست حال آن كه تجربه تاريخ نشان داده است كه ترويج يك مكتب از طريق اعمال خشونت، كم عمق و بي دوام خواهد بود.

استالين ماهرانه موفق به بردن جنگ جهاني دوم شد كه بر او تحميل شده بود، ولي خواست كه با زور سوسياليسم را جهانگير كند كه انديشه درستي نبود. با تغيير ظاهري وضعيت، وضع ضوابظ و انتصابات تازه و ...در يك كشور نمي شود مردم را تابع يك مكتب كرد، آمادگي و شرايط لازم دارد. همان طور كه آب پيش از رسيدن به درجه «صد» در سيستم سانتيگراد به جوش نخواهد آمد انسان هم تا آمادگي لازم مخصوصا آمادگي ذهني لازم را نداشته باشد پذيراي صميمانه يك ايده نخواهد شد و اگر هم بپذيرد، ظاهري است و از آن دفاع نخواهد كرد.

استالين بدون اين كه شوروي را نمونه برتري و امتيازهاي سوسياليسم كند و به صورت مدينه فاضله در آورد تا ديگران، خود مشتاق اين ايده شوند؛ براي جهانگير كردن آن به زور و سياست متوسل شد و با اين عمل هزينه سنگين يك جنگ سرد را بر مردم شوروي تحميل كرد و آنان را در يك نارضايي عمومي طولاني قرار داد. استالين نبايد سوسياليسم را دولتي مي كرد كه با رفتن دولت آن هم برود.

جانشينان استالين قاطعيت و جرات و جسارت او را نداشتند كه به فروپاشي سوسياليسم سبك شوروي منجر شد. بنابراين، اگر استالين سياست لنين را دنبال كرده بود كه نمي خواست سوسياليسم را صادر كند امروز جهان چهره ديگري داشت.

 

ژوزف استالين


1988م:امروز درست یازده سال از حادثه انهدام یک هواپیمای پان آمریکن پرواز 103 برفراز لاکربی اسکاتلند می گذرد که 21 دسامبر 1988 روی داد. این رویداد ناشی از خرابکاری جمعا 270 تن کشته تلفات داشت. هواپیما در یک ناحیه مسکونی سقوط کرده بود. سقوط این هواپیما منجر به انحلال شرکت هواپیمایی قدیمی پان امریکن شد و دولت لیبی در مظان اتهام قرارگرفت و ....

 

1989م:21 دسامبر 1989 در دومين روز عمليات نظامي آمريکا در پاناما، تلفات سنگين گزارش شده بود و علاوه بر خرابي، عده اي هم از فرصت استفاده کرده و دست به غارت فروشگاهها و منازل زده بودند. هدف از اين لشکر کشي، ظاهرا دستگيري نوريه گا و انتقال او به آمريکا جهت محاکمه به اتهام کمک به قاچاقچيان مواد مخدر و نيز برقراري دمکراسي! در پاناما بود. نوريه گا که قبلا ازحقوق بگيران "سيا" بود رئيس ستاد نيروهاي مسلح پاناما بود که زمام امور کشور را به دست گرفته بود.

افكار عمومي جهان با دستگيري رئيس يك دولت از طريق تصرف كشور او و آوردنش براي محاكمه به آمريكا موافقت نداشت كه كشته شدن يك نظامي آمريكايي در پاناما (که به دستور "ايست" پليس پاناما توجه نکرده و دست به فرار زده بود) به دست ماموران اين كشور بهانه لشكركشي را به دست آمريكا داد.

نوريه گا در سومين روز جنگ پس از شکست مقاومت نيروهايش به سفارت واتيكان در پاناما سيتي پناهنده شد كه نيروهاي آمريكايي اين سفارت را محاصره و با پخش آهنگ خشن از بلندگوها با صداي بلند كاركنان سفارت و نوريه گا را خسته كردند به گونه اي که سوم ژانويه از سفارت بيرون آمد و تسليم شد. چهارم ژانويه، درست 14 روز پس از حمله نظامي، نوريه پدر سه دختر دست بسته در هواپيما قرار گرفت و به بازپرس مربوط در فلوريداي آمريكا تسليم شد و چندي بعد در دادگاه به چهل سال زندان محكوم گرديد.

وي در خاطراتش كه به چاپ رسيده نوشته است كه سالها در پاناما حقوق بگير سرويسهاي اطلاعاتي آمريكا از جمله «سيا» بود و به مرد آمريكا در پاناما شهرت داشت.

 

اين عكس از نوريه گا با شماره زنداني عمومي آمريكا برداشته شد


1922م:«ترز وان Theres Vaghn» يك بانوي امريكايي 21 دسامبر سال 1922 در جلسه دادگاه اعتراف كرد كه در طول عمر خود تا آن زمان 62 بار شوهر كرده بود و با اين اعتراف نام خود را وارد تاريخ اجتماعي كرد، زيرا كه 62 بار ازدواج براي يك زن سابقه نداشته است. وي به شكايت اخرين شوهرش به دادگاه احضار شده بود. وي گفت كه شوهر كردن عادت او شده است و نمي تواند بيش از چند هفته تا چند ماه با يك شوهر زندگي كند و اگر شوهر با زبان خوش راضي به طلا ق نشود دست به زجر دادن او مي زند. در پي اين اعتراف بسياري از روانشناسان، داوطلب بررسي در باره اين عادت بانو ترز شدند. بعدا نتيجه اين بررسي به صورت يک اصل در روانشناسي درآمده است که تکرار ازدواج و تعدد "پارتنر سکس" و نيز خودفروشي و همجنسبازي به صورت عادت در مي آيد و ترک چنين عادتي نياز به شرکت در کلينيک هاي ويژه دارد.


2003م: 19دسامبر 2003 هيات منصفه يك دادگاه شهر چساپيك (واقع در منتهي اليه شرق ايالت ويرجينياي آمريكا) «لي بويد مالوو» 18 ساله را كه سال پيش از آن با همدستي پدر خوانده اش «جان آلن محمد» با ارتكاب چند قتل (به صورت تيراندازي از داخل اتومبيل به مردم در محوطه هاي عمومي)، حومه شهر واشنگتن را در ترس فرو برده بود مجرم شناخت.

چند روز پيش از آن دادگاه «ويرجينيا بيچ» شهر مجاور چساپيك «جان محمد» را مجرم و سزاوار اعدام اعلام كرده بود. در جريان محاكمات كيفري در كشورهاي غرب از جمله آمريكا با همه پوشش خبري كه به آن داده مي شود، انگيزه جنايت كه مردم طالب دانستن آنند روشن نمي شود زيرا كه نمايندگان و مشاوران قضايي مانع از آن مي شوند كه متهمان هر چه را كه در دل دارند بگويند و اجازه نمي دهند كه متهمان اعتراف كنند؛ لذا آن چه را كه در دهانشان مي گذارند بايد بگويند. دادياران هم تنها بر اثبات مجرميت پافشاري مي كنند و در اين ميان انگيزه ارتكاب جنايت به درستي روشن نمي شود تا مشكل اجتماعي مربوط شناخته شود و برطرف گردد و نوع مشابه جنايت تكرار نشود.

 

مالوو

 

2009م:از گزارش هاي حاشيه اي چنين بر مي آيد؛ جان محمد كه يك نظامي منضبط و مطيع بود پس از درگيري با همسرش و تصميم قاضي به سپردن فرزندانشان به مادر و سختگيري هاي ديگر آشفته و متغيير و آماده انجام هرگونه خشونتي مي شود. وي «مالوو» را كه متولد جزيره اي در كارائيب است به فرزندي مي پذيرد و به آمريكا منتقل مي كند. مالوو نيز در اينجا پس از اخراج از مدرسه به دليل اين كه هنوز تكليف مهاجرت او روشن نبود، و مقدمات اخراج او از آمريكا اماده مي شد، خويشتنداري را از دست مي دهد و بمانند جان محمد به خشونت مي گرايد و آماده گرفتن انتقام و آدمكشي مي شود و ....

سرانجام مالوو به حبس ابد و جان محمد در نوامبر 2009 اعدام شد.


2003م:معمر قذافي رهبر ليبي پس از يك مقاومت دهها ساله 20 دسامبر 2003 از سر راه سياست آمريكا كنار رفت و اعلام داشت كه از تلاش براي ساختن هرگونه اسلحه كشتار جمعي منصرف شده و درهاي كشورش به روي بازرسان مربوط بازاست. گفته شده است که اشغال نظامي عراق باعث ترس و نگراني قذافي شده بود. دولت صدام حسين هم متهم به تلاش براي ساختن سلاح کشتار جمعي شده بود.

در طول مقاومت، يك بار ليبي مورد حمله هوايي آمريكا قرارگرفت و متحمل تلفات و خسارات شد و تحريم آن از سوي دولت آمريكا با اين كه حاضر به پرداخت غرامت به بازماندگان انفجار پرواز 103 پان امريكن شده و فهرست بلند بالاي ممنوع الخروج ها را لغو كرده بود تا سال 2008 ادامه داشت.

از دهه 1980 كه هنوز شوروي بر سر پا بود، سياست آمريكا بر اين پايه قرار گرفته است كه معارض نداشته باشد ـ كوچك و يا بزرگ. براي آمريكا دارندگان اسلحه استراتژيك و نيز افراد نيرومند يكدنده، هر دو خطر محسوب مي شوند. افراد نيرومند از جمله مائو، هوشي مين، تيتو، نهرو، ناصر، سوكارنو، دوگل و آلنده از اين دنيا رفتند و صدام حسين اعدام شده است . ماندلا و فيدل کاسترو بازنشسته شده اند. دولت فدرال آفريقاي جنوبي داوطلبانه و بدون سر و صدا از سلاحهاي اتمي اش دست برداشت، قذافي کوتاه آمد ولي افراد و دولتهاي ديگري جاي آنها را گرفته اند از جمله ايران، ولاديمير پوتين در روسيه، دولتهاي بوليوي، اکوادور، موگابه (در زيمبابوه)و گروهها از جمله القاعده، طالبان و ... و افراد و به تازگي وبلاگ دارها. كره شمالي هم آمريکا را بازي مي دهد و مقامات آمريكايي مي دانند به علت موقع جغرافيايي و ساختار سياسي و قدرت نظامي کره شمالي، به مصلحت واشنگتن نيست فعلا جز با مسالمت (فرمول فروپاشي شوروي) با آن درگير شد.

 

قذافي


2003م:تا 20 دسامبر 2003 كمتر كسي بود كه باور كند به ملكه زيبايي هم خيانت شود كه اين كار صورت گرفت و دوست پسر 25 ساله «شارون ردماند» ملكه زيبايي ساواناي ايالت جورجيا پنهاني با زني ديگر رفت و آمد بر قرار كرده بود. شارون 21 ساله كه يك دختر سياهپوست است و به تازگي معلم مدرسه شده بود پس از اطلاع از خيانت نامزدش، از فرط حسد با شليك گلوله او را كشت و اينك پشت ميله هاي زندان، عمرش سپري مي کند.

 

عكسي كه زندان از «شارون» برداشته است

 

2004م:«ديويد برودر» روزنامه نگار آمريكايي در مقاله اي كه از سوي سنديكاي مربوط در شماره يكشنبه 19 دسامبر 2004 بسياري از روزنامه هاي اين کشور انتشار يافته بود مسائل مهمي را كه جورج بوش در دوره دوم حكومت خود با آنها رو به رو است به اين ترتيب بر شمرده بود:

رو به رويي با سياستهاي تازه پوتين و معارضه جويي وي، ادامه مسئله عراق، برنامه هاي اتمي ايران و كره شمالي و قدرت نظامي روز افزون ايران و مهارت يافتن ديپلماتهايش در مذاکره و به موقع نشان دادن سرسختي، رقابت اقتصادي با چين، بازي هاي موازي اروپاي غربي با آمريكا، تروريسم، افزايش ناراضيان و پيدايش روزافزون گروههاي نظير آنارشيست هاي قرن نوزدهم، يارگيري هاي هوگو چاوز، ادامه راه چپ در آمريکاي لاتين، تشديد و گسترش مسئله افغانستان به پاکستان، مسئله لبنان و بسط قدرت حزب الله، توسعه نفوذ فرهنگي ايران در منطقه و بويژه در "فرارود" و بالاخره مسئله اعراب و فلسطين. در امور داخلي، افزايش قروض آمريکا - به دولتها و افراد و يا به بانکهاي مرکزي خود - که اگر ادامه يابد به بحران مالي مبدل خواهد شد و قرارگرفتن شبکه هاي تلويزيوني در خدمت بورس نيويورک که که بهاي سهام را تا صدها برابر ارزش واقعي کمپاني ها بالا خواهد برد که يکباره سقوط آزاد خواهند داشت و درگذشته هم جندبار مشاهده شده بود و ....

«برودر» نوشته بود بانو «كاندوليزا رايس» كه در اين شرايط سخت (دسامبر سال 2004) رياست ديپلماسي آمريكا را به دست مي گيرد بايد توجه داشته باشد که مردم آمريكا با هرگونه جنگ تازه مخالفند و بنابراين، وي بايد مسائل را از راههاي مسالمت آميز و خارج از خشونت حل كند، لذا به همكاراني نياز دارد كه ديپلمات واقعي باشند. نبايد وفاداري به جورج بوش را در انتخاب ديپلماتها ملاك و ضابطه قرار دهد كه موفق نخواهد شد.

 

2005م:در انتخابات 18 دسامبر 2005 کشور بوليوي «ايوو مورالسIvo Morales» رهبر حزب «جنبش به سوي سوسياليسم» پيروز شد و از 22 ژانويه 2006 در سمت رياست جمهوري کار خودرا آغاز کرد. مورالس نخستين سرخپوستي است كه در تاريخ 180 ساله ايجاد كشور كوهستاني 9 ميليوني بوليوي كه دو سوم خاك ايران وسعت دارد به رياست جمهوري انتخاب شده است.

انتخاب مورالس سي و هشت سال پس از قتل دكتر «ارنستو چه گوارا» سوسياليست آرژانتيني صورت گرفت كه به منظور تشويق كشاورزان و كارگران به انقلاب مسلحانه، به بوليوي رفته بود و در آنجا دستگير و در هفتم اكتبر 1967 احتمالا به اشاره «سيا» كشته شده بود.

در جريان مبارزات انتخاباتي بوليوي و نيز 19 دسامبر 2005 (يك روز پس از انجام انتخابات)، هواداران مورالس سوسياليست همه جا عكسهاي «چه گوارا» را با خود حمل مي كردند تا پيروزي سوسياليسم را ثابت كنند (عكس پايين).

بوليوي كه در سال 1825 در قسمتي از اراضي سرزمين «پرو» ايجاد و نام «سيمون بوليوار» قهرمان استقلال لاتين هاي آمريكا بر آن نهاده شد به دريا راه ندارد و ميان برزيل، آرژانتين، شيلي، پرو و پاراگوئه قرار گرفته و سرشار از ذخاير نفت، گاز طبيعي، و انواع معادن از جمله طلا و نقره است. پانزده درصد از ساكنان بوليوي از مهاجران اروپايي (سفيد پوست)، سي درصد نژاد مخلوط و بقيه بومي (سرخپوست) هستند. برخلاف انگليسي ها كه در نقاط تحت سلطه خود در قاره آمريكاي شمالي بيشتر سرخپوستان را نابود ساختند، اسپانيايي ها با بيشتر آنان مدارا كردند و مخلوط شدند.

مورالس در نخستين مصاحبه خود پس از اعلام پيروزي گفته بود كه آرزوي يكپارچه شدن تلاش لاتين هاي آمريكا بر ضد امپرياليسم را در سر دارد. وي ضمن تحسين از فيدل كاسترو و هوگو چاوز تاكيد كرد كه بدون تامين «عدالت اجتماعي»؛ صلح، امنيت و آرامش برقرار نخواهد شد و هدف دمكراسي، برقراري عدالت اجتماعي و طرد هرگونه تبعيض است. افراد هر ملت بايد از مردانشان (شخصيت هايشان) شناخت درست داشته باشند تا دمكراسي واقعي بر قرار شود، ولي ميدياي غرب (رسانه هاي اين كشورها) و امپراتوري هاي خبري آنها نمي گذارند كه مردم هر كشور برجستگان واقعي خود را بشناسند زيرا كه آن رسانه ها، «بدلي ها» را در هر كشور بزرگ مي كنند. رسانه هاي امريكا در جريان انتخابات برضد ما تبليغ منفي فراوان كردند، مرا كشتگر كوكا (ماده اوليه تهيه كوكايين) معرفي كردند حال آن كه ميان كوكا تا كوكايين فاصله بسيار است. از قرص هاي مسكن هم مي شود ماده مخدر ساخت. بايد شمار مصرف كننده را به «صفر» رساند تا توليد از ميان برود. آمريكا تحت نام مبارزه با كوكايين هر سال 150 ميليون دلار در بوليوي خرج مي كند، ولي اين پول صرف تقويت موضع و مقاصد آمريكا در وطن ما و تبليغ و پيشبردن اشخاص خاصي كه نام هواداران اقتصاد بازار آزاد برخود نهاده اند مي شود و مي دانيم كه با اقتصاد بازار آزاد فقيرها فقير تر و استثمار انسانهاي تنگدست بيشتر مي شود. اگر درست مي گويند چرا نمي روند جلوي كشت خشخاش را در افغانستان بگيرند كه توليد آن، پيش از عمليات نظامي آمريكا (زمان حكومت طالبان) كمتر از امروز بود و هرويين مصرفي غرب و آمريكا از آن ترياك تامين مي شود. موارلس گفت كه به باور انديشمندان، كشتن يك فرد با اسلحه، با منزوي ساختن او از طريق وارد آوردن اتهام و گفتن دروغ برابر است. امپرياليسم با دروغ و افترا مي كوشد كه شخصيت هاي دلسوز و بي طرف ملل مورد نظر خود را از ميدان به در كند.

مورالس قبلا در نطقي گفته بود كه آمريكا چاوز ديگري را در آمريكاي لاتين نمي تواند تحمل كند.

مفسران آمريكايي درباره پيروزي مورالس نوشته اند كه نقشه آمريكاي لاتين را بايد به رنگ قرمز درآورد. مورالس در انتخابات دسامبر 2009 بوليوي بارديگر پيروز شد.

 

Ivo Morales

 

1036: « سو تونگ پو » شاعر، نويسنده و خطاط چيني به دنيا آمد.

1788: ارتش اعزامي چين شهر تانگ لونگ پايتخت آن زمان ويتنام را تصرف كرد.

1823: جورجيا نخستين ايالت آمريكا بود كه ثبت و صدور گواهي تولد را اجباري كرد.

1898: راديوم توسط زن و شوهر دانشمند ، پير و ماري كوري كشف شد.

1911: سالار الدوله بايك نيروي نظامي وارد كرمانشاه شد تا با بركنار كردن احمد شاه نوجوان سلطنت ايران را به دست آورد .

1913: انتشار جدول کلمات متقاطع در روزنامه ها، امروز 96 ساله شده است. این نوع جدول (کراس ورد پازل) برای نخستین بار 21 دسامبر 1913 در نشریه نیویورک ورلد انتشار یافت.

2004: دكتر «جان لويس گديس» تاريخدان دانشگاه ييل ابراز نظر كرده بود كه پيروزي بوش در عمليات نظامي در افغانستان كه در پي رويدادهاي 11 سپتامبر 2001 آغاز شد و تا حدي مورد استقبال جهانيان قرار گرفت ( كه شرح سختگيري طالبان نسبت به افغانها را در طول سالها در مطبوعات خوانده بودند)، مشوق وي شد كه دست به اشغال نظامي عراق بزند ولي در اين مورد با مخالفت عمومي در جهان رو به رو شد و ....

1932: بي بي سي پخش يرنامه راديويي آن سوي دريا ها تحت نام صداي امپراتوري را آغاز كرد.

2004: شبكه هاي تلويزيوني آمريکا انتقاد خانواده نظاميان مقتول از رامسفلد وزير دفاع وقت امريكا را پخش كرده بودند. اين خانواده ها اعتراض داشتند كه چرا رامسفلد خودش تسليت نامه ها را امضاء نكرده است و امضاي او ماشيني بوده است. نامه هاي تسليت به منازل بستگان مقتولين ارسال شده بود.

1941: هيتلر كه با اظهار نظر منفي پاره اي از ژنرالهايش درتصميماتش به حملات نظامي رو به رو شده بود، خود فرماندهي كل نيروهاي مسلح آلمان را به دست گرفت تا با اعتراضي مواجه نشود.

1972: دولت وقت ايران از آمريكا 500 هلي كوپتر خريداري كرد.

منبع:iranianshistoryonthisday.com

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------