مصاحبه خواندنی با شهاب حسینی/صدا و سیما مرا در فهرست مازاد گذاشت



شهاب حسینی: روی صحنه از بسیاری بازیگران تئاتر ضعیف‌ترم/صدا و سیما مرا در فهرست مازاد گذاشت
من روی صحنه از بسیاری بازیگران تئاتر ضعیف‌ترم، این که خودم را بهترین بدانم باور ندارم.

اخبار,اخبار جدید,اخبار جالب



شهاب حسینی از آن بازیگرانی است که علاقه ای به درجازدن ندارد و دقیقا به همین دلیل است که پله پله و از مجری گری در تلویزیون به جایی رسید که حالا کارگردانان درجه یک سینمای ایران وقتی بناست فیلمی بسازند یکی از نقشهای محوری خود را برای حسینی کنار می گذارند. 
اظهارنظرات حسینی هم به مانند همین رویه تکاملی است که در زندگی حرفه ای اش جریان دارد یعنی او یا گفتگو نمی کند یا وقتی صحبت می کند سعی می کند دیدگاه های جدیدی را به مخاطب عرضه کند. این بازیگر سینما در تازه ترین گفتگویش که با روزنامه «قدس» انجام شده هم کوشیده بخشی از دغدغه های این روزهای خویش را در قالب کلمات به مخاطب ارائه کند. حسینی ابایی ندارد از اینکه بگوید به لحاظ تضمین فروش هنوز هم محمدرضا گلزار بی رقیب است و خودِ وی علیرغم تجربیات فراوانش به لحاظ کیفیت بازیگری هنوز پایین تر از بازیگران تئاتر است. حسینی 39 ساله از خوشحالی اش نسبت به اینکه ایرانیان مسلمان می توانند سحرگاهان ماه رمضان صدای وی را بشنوند هم سخن گفته است. متن کامل تاز ترین گفتگوی شهاب حسینی را در ادامه می خوانید:

 از شهاب حسینی شروع کنیم، یک تعریف از سید شهاب حسینی؟
یک بنده خدا که از زندگی طلبکار نیست، زندگی به من لطف کرده که به این نقطه برسم. یکبار هم گفتم، هیچ کوهنوردی پس از فتح قله آن بالا نمی‌ماند، باید پایین بیاید و تجدید نیرو کند و برای بالا رفتن دوباره آماده شود...
ولی تو اکثراً آن بالا بوده‌ای
من نگاه می‌کنم چه چیزی به دست آورده‌ام وقتی بالا می‌روم تا مثلاً جایزه‌ام برای پرسه در مه را بگیرم هیچ حسی ندارم، چون نگاه‌ها، نگاه‌های اتمام است
یعنی فضایی که حسادت دارد یا...
نمی‌دانم ولی وقتی سیمرغ جشنواره فجر را گرفتم، گفتند جایزه را به نقش داده‌اند نه به بازیگر.
همین‌ها هم باعث می‌شود تو بخواهی بیشتر وقت خودت را با خانواده بگذرانی
نمی‌خواهم شغلم به عشقم تبدیل شود، کارهای جدی برای من عشق ایجاد می‌کند
یعنی سینما چنین قابلیتی دارد؟
دارد، فیلم خوب آدم را قبل از ساعت بیدار می‌کند و البته فیلم بد هم بر عکس
حالا فیلم خوب زیاد است یا فیلم بد؟
تعداد فیلم بد کم نیست، ولی فیلم خوب هم زیاد داریم.
در این عزلت گزینی مشکلات حرفه‌ای چقدر نقش دارد؟
عزلت گزینی که نیست، کار می‌کنم ولی کمتر، اما مشکلات تولید هم نقش دارد؛ این مشکلات کمتر نشده که بیشتر هم شده است، آن اوایل می‌گفتم تا 10 سال دیگر درست می‌شود، ولی امروز می‌بینم خیلی بدتر شده است.
البته ناگفته نماند به هر حال در این اوضاع اقتصادی هنوز حرفه شما و فوتبالیستها درآمد خوبی دارد.
اگر می‌خواستم پول دربیاورم کارهای بهتری وجود داشت، مثلاً می‌رفتم برج سازی می‌کردم، بحث هنر با پول درآوردن فرق می‌کند.در همین سینما چیزهایی به دست آورده‌ای که شاید جای دیگر به دست نمی‌آمد مثل شهرت و...
اشتباه می‌کنی، چیزهایی که از دست داده‌ام هم کم نبوده‌اند، وقتی نگاه می‌کنم کفه ترازو بیشتر به سمت چیزهایی است که از دست داده‌ام! این را صادقانه می‌گویم.
چقدر از آن تصمیم که برای کم کاری گرفته بودی پشیمانی؟
اگر پشیمان بودم که مثل قبل کار می‌کردم، حالا فکر می‌کنم بهتر کار می‌کنم یعنی گزیده‌تر.
مثلا خواندن وصیتنامه شهدا.
این را خیلی دوست دارم.
چرا؟ این چه حسی است که شهاب حسینی را به این وادی می‌کشاند؟
یکجور احساس دین شاید، آن هم به خودم، یعنی می‌روم، وصیتنامه را می‌خوانم تا دینی را که خودم به خودم دارم با این خواندن ادا کنم، بدانم آدمهای سرزمین من چگونه می‌اندیشیدند.
امسال در سحرهای مردم نقش اساسی داری، آن هم قبل از اذان
خدا را شکر که می‌توانم یک چنین نقشی داشته باشم.
بگذریم، شهاب حسینی امروز یکی از محبوب‌ترین‌ها در عرصه سینما و تلویزیون است، آن هم به خاطر هنرش، ولی دیگرانی نیز هستند که به خاطر چهره‌شان معروف و محبوب شده‌اند مثل محمدرضا گلزار.
قبول ندارم. محمدرضا گلزار در حوزه کاری خودش نفر اول است، او می‌تواند ضامن فروش فیلم باشد، اما من نمی‌توانم، وقتی او چنین توانایی دارد، چرا باید ایراد بگیرم؟
ایراد نگرفتم، منظورم جایگاه‌هاست
هر کسی جایگاه خودش را دارد، من هوش تجاری گلزار را ندارم، کسی نمی‌تواند بگوید چون شهاب حسینی در این فیلم بازی کرده حتماً خوب می‌فروشد، ولی در مورد گلزار چنین بحثی مطرح نیست، او می‌تواند یک فیلم را پرفروش کند.
ولی از لحاظ هنری...
از این لحاظ هم مطمئن باش بازیگران ما حداقل از بازیگران بالیوود بهتر هستند.
از این بحث خارج شویم!
موافقم.

 

اخبار,اخبار جدید,اخبار جالب


شهاب حسینی را همه به عنوان یک مرد خانواده می‌شناسند، این احساس وابستگی به خانواده از کجا شکل می‌گیرد؟
خانواده فرد را کنترل می‌کند، جلوی تکروی‌های او را می‌گیرد. شما به عنوان مرد خانواده ملزم هستید به سرنوشت دو نفر دیگر فکر کنید به همین دلیل آهسته و پیوسته جلو می‌روید، با فکر عمل می‌کنید، پخته‌تر تصمیم می‌گیرید و وقتی همه اینها درست اتفاق بیفتد، نتیجه‌ای جز موفقیت نخواهید داشت.
با این محافظه کاری دچار یکنواختی نمی‌شوی؟
این محافظه کاری نیست، نشناختن جایگاه‌هاست، من این مثال را قبلاً زده‌ام وقتی برای سریال «مدار صفر درجه» در لهستان بودم هنرورانی می‌دیدم که شغل اصلی‌شان مهندسی بود، ولی به عنوان هنرور در سریالها و فیلمها بازی می‌کردند. این مهندس وقتی نقش گارسون را بازی می‌کرد، چنان تبحر داشت که فکر می‌کردی 10 سال است گارسونی می‌کند، چرا؟ چون عاشقانه کار می‌کردند، این باعث می‌شود زندگی یکنواختی نداشته باشد.
برای شهاب حسینی این کار چقدر جدیه؟
من به دنبال یک لقمه معرفت برای خودم می‌گردم، اگر فیلمی به من چیزی یاد داد می‌روم و کار می‌کنم.
یعنی به هر قیمت کار نمی‌کنی؟
تا حالا چنین کاری از من دیدی؟
یادم نمی‌آید، یعنی فیلم بد نداشتی، متوسط چرا، ولی بد نداشتی، البته فکر می‌کنم همه بازیگرها در دنیا فیلم خوب و بد دارند و شهاب حسینی هم از این قاعده مستثنا نیست حتی شما در هالیوود هم...
ما را با آنها مقایسه نکن، آنجا بازیگر صاحب همه تکنولوژی‌های سینماست، همه چیز از فیلمنامه تا موسیقی تا کارگردانی و... تا بازیگر، بازیگر شود، ولی اینجا بر عکس است، همه دردسرها روی سر بازیگر خراب می‌شود، انتظار دارند از یک نمای دو نفره یک صحنه فوق العاده بسازم، نمی‌شود. هر قدر هم بگویی می‌گویند ایراد می‌گیرد.
همه اینها هم دلیلی است بر اینکه تو دلزده شوی!
روراست بگویم این سینما مرا اقناع نمی‌کند.
همه اینها درست، ولی بالاخره نمی‌شود که فقط ایراد گرفت؟
اتفاقاً من هم با این نظر تو موافقم، همیشه در مراسم و جشنها به این فکر می‌کنم که همه ما می‌رویم و گله و شکایت می‌کنیم، ولی به این فکر نمی‌کنیم که این فیلمها و سریالها محصول عملکرد خود ماست.
دقیقاً، این فیلمها در همین سینما، توسط همین آدمها تولید شده است.
بله، ما که قرار است فرهنگ کشور را بسازیم یکبار بنشینیم و ببینیم که کجای کار هستیم، وقتی خودمان سازنده این فیلمها هستیم نمی‌توانیم از آن ایراد بگیریم.
این ربطی به خود شیفتگی ما نداره؟ یعنی آنقدر خودمان را قبول داریم که کارهایمان را کوچکتر از خودمان می‌دانیم.
نمی‌دانم، شاید ولی من از فیلمی که خودم خوشم بیاد، بگم چقدر خوب هستم دوست ندارم، یعنی بدم می‌آید، فیلم باید خوب باشد نه تیپ و قیافه من!
البته تو الان یکی از بهترین‌هایی در این هنر.
اصلاً قبول ندارم. من روی صحنه از بسیاری بازیگران تئاتر ضعیف‌ترم، این که خودم را بهترین بدانم باور ندارم.
چی شد وارد عرصه هنر و بازیگری شدی؟
من درسم بد نبود، دنبال این درس خواندن کارهای دیگری هم انجام می‌دادم...
مثلاً؟
یک مدتی رفتم طلاسازی کار کردم، پدرم خیلی مخالف بود. پدرم دبیر بود، می‌گفت من به بچه‌های مردم درس می‌دهم ولی نمی‌توانم تو را آدم بکنم!
چرا طلاسازی را ول کردی؟
چون فهمیدم فوتبالم خوب است، رفتم فوتبالیست شدم و در تیم نوجوانان پاس بازی کردم، یک مدت هم رفتم آموزش آرایشگری دیدم.
تا رسیدی به بازیگری؟
آره دیگه، دنبال یک کاراکتر اجتماعی می‌گشتم برای خودم تا به این نتیجه رسیدم که در بازیگری می‌توانم آن را به دست بیاورم و آمدم سراغ سینما.
رسیدن به این کاراکترها حتما سخت بود؟
لذت بخش بود، مثلاً یک سال تمام تلاش می‌کردیم یک تئاتر دانشجویی بسازیم برای دو اجرا، آن هم با شرایط دانشجویی، یعنی نداشتیم که خرج کنیم. شام و ناهار در کار نبود نهایتاً یک بیسکویت و چای، اینها را تحمل کردم تا به کاراکتری که می‌خواستم برسم.
رسیدی؟
راستش را بگویم

بله!
اگر می‌دانستم بازیگری این است می‌رفتم سراغ موسیقی که عشقم بود.
پس اهل موسیقی هم هستی؟
من عاشق شنیدنم.
اما حالا در این هنری، به هر حال باید خودت را بالا بکشی، به جایی برسی که احساس آرامش کنی؟
قبول دارم، این هنر الان حرفه من است، باید به تألیف برسد بعد از آن می‌شوم هنرمند نه هنرپیشه.
پس می‌خواهی بروی سراغ کارگردانی؟
فکر کنم اگر چنین کار می‌کنم بیشتر اقناع شوم، البته شاید هم رفتم سراغ موسیقی.
همه این تلاشها، از طلاسازی تا فوتبال و آرایشگری و هنرپیشگی و کارگردانی و شاید هم موسیقی برای رسیدن به کاراکتر اجتماعی است!
برای اقناع است، من زمانی دنبال یک آدم باشکوه بودم ولی بعد می‌دیدم این شکوه را در همین روابط اجتماعی ساده هم می‌توان پیدا کرد.بحث خیلی فلسفی شد، موضوع را کمی عوض کنیم؟
خوبه!

 

اخبار,اخبار جدید,اخبار جالب



کلاً آدم پرتلاشی هستی، یعنی دفترچه خاطراتت را که ورق زدیم این را دیدیم که از همان نوجوانی تلاش کرده‌ای، جایگاه خانواده کجای این تلاشها بود؟
تا یک زمانی نمی‌دیدم، یعنی پدر و مادرم را می‌دیدم، ولی متوجه نمی‌شدم چقدر پیر شده‌اند یک روز گفتم شهاب اگر آنها روزی دیگر نباشند چه می‌کنی؟ چطور با خودت کنار می‌آیی؟ رفتی سراغ انواع مرغ و سیمرغ، پلنگ و خرس، اینها چه ارزشی دارند، وقتی آنها نباشند؟
یعنی یک تلنگر احساسی؟
نه منطقی، فردا پسرم که 20 ساله شد و من و او همدیگر را به اندازه نوک سوزن نشناختیم، این جوایز چه ارزشی پیدا می‌کنند؟ هیچ!
ولی تو اینجوری نیستی، کلاً آدم احساساتی و خانواده دوستی هستی.
واقعیت این است که داشتم جدا می‌شدم از این خانواده، در حالیکه من به عنوان پدر خانواده مثل کشاورزی هستم که دانه‌ای را کاشته‌ام، پرورش داده‌ام و حالا باید از آن حراست کنم.
این حراست باعث نمی‌شود که تو کلاً از بازیگری کناره بگیری؟
راه میانه وجود دارد اینکه آدم هم به خانواده‌اش برسد و هم به حرفه‌اش، نمی‌دانم من می‌توانم یا نه؟ امیدوارم بتوانم.
لطمه‌ای به کارت وارد نمی‌آورد؟
نمی‌دانم.
علاقه به سینما از کی در تو شکل گرفت؟ یا بهتر بگویم چگونه با سینما آشنا شدی و این هنر را شناسایی کردی؟
همه چیز با یک آپارات شروع شد؛ اوایل دهه 60 پدرم یک آپارات خرید و تماشای فیلمها روی من تأثیر گذاشت، بعد هم که ویدئو و تئاترهای دانشجویی.
همه تو را با مجری گری و اجرا شناختند، یک جوان که «اکسیژن» را اجرا می‌کرد.
آنجا همه چیز برایم جدی‌تر شد، ولی ناگهان صدا و سیما مرا در فهرست مازاد گذاشت و از همین جا همه چیز برایم جدی شد.
شهاب حسینی چگونه وارد عرصه بازیگری شد، با پارتی بازی یا با یادگیری؟
من در سینما کسی را نمی‌شناختم، پدرم دبیر بود و هیچ یک از اعضای خانواده‌ام در سینما نبودند، اما خودم خواستم، یاد گرفتم و تلاش کردم. سال 71 رفتم کلاسهای مرحوم استاد سمندریان، در آن موقع خانم مینا ابراهیم‌زاده نقش کوتاهی در یک نمایشنامه به من پیشنهاد داد. ستاره اسکندری هم نقش اول این تئاتر را بازی کرد. نقش من فقط سه بار روی صحنه می‌آمد؛ بار اول می‌گفت: «قبله عالم، دروازه‌های جنوبی شهر درهم شکست» بار دوم می‌گفت: «دروازه‌های شمالی درهم شکست» و آخرین بار هم می‌گفت: « شهر درهم شکست» این تئاتر را دو سال تمرین کردیم و چهار بار اجرا!
چگونه وارد تلویزیون شدی؟
از طریق آقای بهروز مقدم؛ می‌خواست یکی از آیتمهای ماه رمضان را کارگردانی کند من را هم برای یکی از نقشهایش انتخاب کرد.
چطور شد کارت به اجرا رسید؟
یک مدت در رادیو کار طنز کردم و اتفاقاً فهمیدم هیچ استعدادی در این کار ندارم، ولی اجرایم بد نبود از همان جا رفتم سراغ اجرا. در همین اجراهای رادیویی فهمیدم برای برنامه اکسیژن تست می‌گیرند، یک هوندای 125 داشتم با آن رفتم شبکه 2 و تست دادم و از بین 130 نفر برای اکسیژن انتخاب شدم. یک سال اجرا کردم بعد از یک سال فهرست مازاد قرار گرفتم و...
اینجا آغاز بازیگری تو است؟
دقیقاً اول در یک برنامه آموزشی کودک کار کردم، بعد در سریال پس از باران جلوی دوربین رفتم، در شبکه جام جم برنامه اجرا می‌کردم و از آنجا برای بازی در فیلم رخساره به کارگردان معرفی شدم، در واقع همه این موقعیتها خدادادی بود و من هم از آن استفاده کردم.

آنقدر استفاده کردی تا به «جدایی نادر از سیمین» رسیدی و آن درخشش را داشتی و حالا خسته شده‌ای؟
خسته که نه شاید بگویم سر خورده شده‌ام.
پس باید منتظر باشیم شهاب حسینی کمرنگ‌تر از این باشد؟
خودم تلاش می‌کنم چنین شود.
خود شهاب حسینی کدام فیلمش را دوست دارد؟
بحث خودم نیست ولی فکر می‌کنم درباره الی و جدایی نادر از سیمین نقطه عطفی در کارم باشد.
در سریالهایش چطور؟
مدار صفر درجه؛ فکر می‌کنم آن هم این شرایط را داشت.
دوست دارم درباره دو فیلم مهم و مطرحی که با فرهادی کار کردی صحبت کنیم؛ فکر می‌کنی موفقیت این فیلمها به چه المانی بر می‌گردد؟
به نظرمن دلیل اصلی موفقیت «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» حوصله، تمرکز و انرژی است که اگربرای هرکار دیگری،هم این میزان وقت هزینه می‌شد،آن کارموردتوجه قرارمی‌گرفت. یکی دیگرازدلایل موفقیت این فیلمها، درایت کارگردان بود،درواقع اومی‌دانست که چه می‌خواهد و در واقع فیلم در ذهن اصغر فرهادی ساخته شده بود و این‌گونه نبود که بخواهد سرصحنه تازه تصمیم بگیرد که مثلاً باید چه کاری انجام دهد که فیلم بهترشود. 
یادم می‌آید برای اولین بار که فیلمنامه «درباره الی» راخواندم باخودم گفتم؛ اینکه خیلی ساده است،دیالوگ‌هایش روزمره است، احساسم این بود که فیلمی براساس زندگی واقعی ماست و زندگی چقدر مهم بوده و ما خبر نداشتیم ، اینکه ما چقدر می‌توانیم کارهای ناپسند انجام دهیم وخودمان هم خبرنداریم که رفتار ودیالوگ کوچک ما چقدرمی‌تواند درقضاوت دیگران موثرباشد.
به نظرت یک بازیگر باید چه کاری انجام دهد که هم توان این را داشته باشد که به درستی نقشهایش را انتخاب کند هم محبوبیتش میان مردم را زیاد کند؟
بگذار اول از خودم شروع کنم ،بزرگ‌ ترین مشکل «شهاب حسینی»،نداشتن درک درست ازموقعیتی است که درآن قرارمی‌گیرد. بگذارید برای شما واضح‌ تر بگویم ؛نقش مثل «لباس» است ، مهم نیست که چه مارکی برتن می‌کنید،مهم این‌است لباسی که پوشیده‌اید،شما را برازنده نشان می‌دهد یا نه؟ شهاب حسینی باید ابتدا به درک درستی ازخودش برسد تا بتواند از کار ش هم درک درستی داشته باشد.
من بازیگر، باید ابتدا کاری انجام دهم که مرابرازنده نشان دهد و مناسب خودم باشد ، این یکی از مشکلات اساسی جامعه بازیگری است. حال که صحبت به اینجا رسید ، جا دارد به نکته‌ای اشاره داشته باشم ، شاید در ابتدا دغدغه دیده شدن درمن وجود داشت، چون انسان تا شناخته نشود ،نمی‌تواند اعتماد کسی را جلب کند ودیگر ان نمی‌توانند روی او نظر درستی بدهند ، اما دیده شدن به هر قیمتی خوب نیست، دیده شدن در جایی که بتوانم مسؤولیت خودم را خوب انجام دهم، نه اینکه صرفاً دیده شوم، بازیگر زمانی می‌تواند به درستی دیده شود، که بتواند خوب فکرکند،زمانی می‌تواند درست فکر کند که بتواند نسبت به خود و اطرافش شناخت خوبی داشته باشد، بنابراین اگرمن بازیگر به این دوشناخت رسیده باشم،می‌توانم درست فکرکنم که جامعه درحال حاضربه چه چیزی بیشتر احتیاج دارد وچه چیزی برایش بهتراست.
برخی از بازیگران معتقدند برای اینکه بتوانند در یک نقش خوب ظاهر شوند، باید در قالب آن نقش قرار بگیرند. نظر تو چیست؟
به نظر من وظیفه یک بازیگر این است که هنگام ایفای نقشش به روح آن کاراکتر نزدیک شود تا به این واسطه بتواند نقشش را درست ایجاد کند و بعد از اینکه از جلوی دوربین کنار می‌رود دوباره به زندگی روزمره اش برگردد؛ در قالب نقش قرار گرفتن زندگی روزمره را تحت تاثیر قرار می‌دهد. من وقتی از خانه خارج می‌شوم تا به محل کارم برسم شهاب حسینی هستم؛ بعد از گریم و نزدیکی به روح نقش بازی ام را می‌کنم و سپس دوباره به خانه بر می‌گردم و برای فرزندانم پدر و برای همسرم شوهر هستم.
به آنچه در عرصه بازیگری خواستی تا کنون رسیده ای؟
من هنوز باید راه زیادی را بروم و تجربه کسب کنم، اما تا حالا به هر جا که رسیده ام خواست خداوند بوده است. چند سال پیش که وارد هنر بازیگری شدم، عملاً نمی‌دانستم باید چه کنم وازتنها کسی که کمک خواستم،خداوندبود،هر آنچه را آرزو داشتم، خداوند به من داد و حالا وظیفه من این است که از این امانتی که خداوند داده است،درست نگهداری کنم. حال که به گذشته‌ام نگاه می‌کنم،می‌بینم که بعضی مواقع اشتباهاتی انجام دادم وبه همین خاطرمی‌گویم که توامانتدار خوبی نبودی....
به هر حال باید فعلاً تجربه کسب کنم تا به آنچه شایسته است، دسترسی پیدا کنم.
جایی خواندم که گفتی می‌خواهی 5 سال از سینما کناره بگیری و به خانواده‌ات برسی؟
ببین من به طور کامل نمی‌توانم از سینما دور شوم به دلیل اینکه من کارم را با علاقه دنبال می‌کنم، اما احساس می‌کنم خانواده ام در دنیا برایم از همه چیز و حتی کارم مهم تر هستند، پس سعی دارم چند سالی با وسواس بیشتری کار کنم تا بتوانم بیشتر به خانواده‌ام برسم.
خاطرم هست جایی گفته بودی من به «سوپراستار» اعتقاد ندارم، چرا؟ به نظرت با شرایط سینمای ما سوپراستار بی معنی می‌شود یا....

من واژه سوپراستار را در سینما فقط یک تیترتجاری وتبلیغاتی می‌دانم،این خاصیتی نیست که به یک نفر اضافه شود ،شما به کسی «سوپراستار»می‌گویید که وقتی به کار نامه زندگی شخصی وهنری اونگاه می‌کنید، ببینید که آن فرد، هم خوب بازی می‌کند،هم خود ش انسان خوبی است ، کارهای عام‌ المنفعه زیادی انجام می‌دهد ، خوش برخورداست، آدم سالمی است و به طور کلی و جودش برای جامعه یک نعمت است. من به واژه هنرمند اعتقاد دارم نه سوپراستار،ما انسانها همه در حال آموختن هستیم، آن هم وقتی که همه مردم کارماراتایید کنند،تازه به ما می‌گویند؛هنرمند!
ضمن اینکه یک بازیگر خوب هستی، پدر دوست داشتنی ای هم به نظر می‌رسی؟
پسر دومم کوچک تر از آن است که بگویم برایش پدر خوبی هستم یا نه ولی فکر می‌کنم، محمد امین با من حس خوبی دارد. او را خدا سال 82 درست در روز تولد خودم به من هدیه داد،عاشق «بتمن»و «اسپایدرمن» است و تقریباً بجز این دو در مورد مسأله دیگری فکرنمی‌کند [خنده]. محمد امین قشنگ‌ترین هدیه خدا به من و زندگی‌ام بوده‌است. من در زندگی، سختی‌‌ها ی زیادی را تحمل می‌کنم تا بتوانم یک فرد موفق به جامعه تحویل دهم،اگردرآینده، «محمدامین» در جامعه، انسان موفقی باشد،احساس می‌کنم که این سالهای عمرم بیهوده تلف نشده وثمره خوبی داشته است، ولی اگر خدای ناکرده اینگونه نشد، احساس می‌کنم که درقسمتی اززندگی‌ ام شکست خورده‌ام. همیشه در روابطم با محمد امین سعی می‌کنم که کودکی خودم رابه یاد بیاورم ویادم باشدکه من هم روزی کودک بودم. وقتی این موضوع یادم می‌رود رابطه‌ام بامحمد امین دچارمشکل می‌شود. امیدوارم وقتی او بزرگتر شد برایش یک دوست خوب باشم تایک پدرخوب.
چرا خانه ات را به لواسان بردی و در تهران نماندی؟
تا حالا فکرمی‌کردم فقط در فیلمهاست که طرف ناراحتی عصبی دارد یامبتلا به یک آلرژی روحی است ودکتر می‌گوید که دریا و مسافرت برایت خوب است یا زندگی در یک جا‌ی آرام بهت کمک می‌کند، ولی خودم کم‌کم به این نتیجه رسیدم. تهران شهرعجیبی شده که نگران ‌کننده است. وقتی درتهران بودم صبح که ازخانه بیرون می‌آمدم، تافرمان اتومبیل را می‌پیچاندم درترافیک بودم و وقتی به محل کارمی‌رسیدم ترافیک به قدری روی ذهنم تأثیرمی‌گذاشت که ممکن بود دو، سه تا سلام را درست جواب ندهم که همین‌ها با عث سوء‌تفاهم می‌شد، بنابراین تصمیم گرفتم جای آرام‌تری برای زندگی انتخاب کنم ،به همین خاطربه اینجا آمدم.
از اینکه بازیگر شدی راضی هستی و اگر بازیگر نمی‌شدی چه کار دیگری را انتخاب می‌کردی؟
خدا را شکر می‌کنم و سعی می‌کنم در این کار موفق شوم، البته اگر بازیگر نمی‌شدم، حتماً در عرصه موسیقی به شکل جدی فعالیت می‌کردم.
علاقه به ساخت فیلم و تهیه کنندگی هم داری، چرا آن کارها را انجام نمی‌دهی؟
علاقه دارم و حتما دنبال این مسأله هستم که امیدوارم به زودی در این زمینه‌ها هم تجربه کسب کنم.
بارها گفته ای که دوست نداری بشنوی در اوج و در قله بازیگری ایستاده‌ای، چرا؟
اتفاقاً درجشن خانه سینماهم این موضوع رامطرح کردم که این جوایزی که به هنرمندان داده می‌شود به نظر نمی‌آید به منظورتقدیرازیک فرد باشد. اگر جدایی نادر از سیمین جوایز زیادی را به خودش اختصاص داده فقط به خاطر این است که من فقط نقش را بر پایه همفکری، تمرینها، ممارستها و…اجراکردم وجایزه فقط برای یک تشویق است؛ پس لزومی ندارد تا جایزه ای دریافت می‌کنیم، احساس کنیم، دیگر بهترین بازیگر هستیم و در اوج و نوک قله ایستاده‌ایم؛ اگر این گونه فکر کنم هرگز به رشد نه تنها فکر نمی‌کنیم که در یک مدت کوتاهی تاریخ مصرف بازیگری و هنرمان تمام می‌شود.
اگر حرف خاصی داری بگو!
حرفی نمانده ،فقط امیدوارم همه در مسیری گام برداریم که به کمال ما کمک می‌کند./شبکه ایران

 

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    سایر خبرهای داغ

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------