خطوطی سرخ بر پوست نازک انسان



اخبار,اخبار فرهنگی وهنری,داریوش حسینی

دیستوپیا دنیای ناخوشایند، ناامن و یأس‌برانگیزی که برای آینده بشر به تصویر می‌کشند. نقطه مقابل جامع‍ه‌ای که در آن همه چیز ایده‌آل و آرمانی است. جایی که در آن ویژگی‌های منفی، برتری و چیرگی کامل دارند و زندگی در آن دلخواه هیچ انسانی نیست. جنگ، ویرانی، انهدام و انفجار. سرخی خطوطی از جنس خون. روی کاغذهایی نازک که از پشتشان جهانی بی‌رحم پیداست. .

گالری «امکان» میزبان آثار طراح، نقاش و تصویرگری آشنا به نام «داریوش حسینی» است. مجموعه‌ای تاثیرگذار و تامل‌برانگیز از دنیایی که با نام «دیستوپیا» به تصویر کشیده است. «حسینی» در آثارش موضوع «انفجار» را دستمایه کار خود قرار داده و از رنج و درد، مسخ‌شدگی و گاهی مات و مبهوت بودن زیر این همه فشار سخن می‌گوید. طراحی‌های او پیکرهای انسانی هستند که در فضایی مخدوش، معلق و شناور مانده‌اند. در این فضا درحالی‌که همچنان با هم می‌جنگند، زیست می‌کنند و این روایتی از دنیای امروز ماست.

 

برای دیدن مجموعه آثار «داریوش حسینی» کافی است در تهران به «هفت تیر» بروید. کوچه «آقا محمدی» را پیدا کنید و تا اواسط کوچه بروید. گالری «امکان» ساختمان دو طبقه و قدیمی کوچکی است که بین ساختمان‌های بلند و کوتاه اطراف خود جای گرفته. در را که باز کنید وارد حیاط سرسبزی می‌شوید که شاید انتظارش را نداشته باشید. فضای اصلی نمایش آثار، دو سالن کوچک با دیوارهای سفید است که تابلوهای استاد «حسینی» را با چیدمانی خاص، متناسب با مفهوم آثار روی خود قرار داده است.

 

این تابلوها طراحی‌های «مونوپرینت» هستند که او در ابعاد کوچک روی کاغذ «کالک» کار کرده است. او در این‌باره این‌طور می‌گوید: «در این نمایشگاه نوع قاب‌بندی طراحی‌ها طوری بود که بدون پاسپارتو ارایه شد. انگار دنباله فیگورها از زیر کادر بیرون ریخته و ادامه دارند. برای این‌که بیننده احساس کند دارد به یک نما و یک تصویر نگاه می‌کند اما در زمینه‌های مختلف. گویی یک تصویر داریم که از زوایای متفاوت از آن عکس می‌گیریم. برای همین است که بعضی از عناصر و فیگورها در قاب بعدی عینا تکرار شده است»

 

«حسینی» متولد ‌سال ١٣٤٨ و فارغ‌التحصیل رشته‌های نقاشی و تصویرسازی است. تاکنون در چندین نمایشگاه گروهی و انفرادی شرکت کرده و به تدریس در دانشگاه مشغول بوده است. «یعقوب عمامه‌پیچ» در مقدمه‌ای برای کتاب «یادداشت‌ها» که مجموعه‌ای از طراحی‌ها و اتودهای «داریوش حسینی» است، می‌نویسد:   «آقای حسینی طراح است، طراح بالفطره. کارهایش در اکثر موارد اثری کامل است و نیازی به بازسازی و اجرای دوباره ندارد. همان‌طور که فکر می‌کند، کار می‌کند و از دل کارش فکرهای جدید بروز پیدا می‌کند.

 

در عرصه‌ای قدم برمی‌دارد که فی‌البداهگی در زمانی کوتاه همچون یادداشت کردن عمل کرده و حسابگری را برنمی‌تابد. مضامین و المان‌هایش که خاص خودش است در اکثر دوره‌های کاری‌اش تکرار می‌شود، مثل رابطه انسان و حیوان. وی موجودات آشنا تا ناشناخته و نیز روابط عاطفی انسان‌ها که در دنیای امروز رو به فراموشی است را یک به یک بیدار می‌کند.

 

این نگرش در دوره‌هایی که ساختاری بغرنج دارند با فضاسازی و تعلیقی غیرمعمول همراه شده است.»

 

این نمایشگاه فرصت خوبی بود برای گفت‌وگو با «داریوش حسینی» درباره روند شکل‌گیری آثارش طی این سال‌ها و هدفش از برگزاری نمایشگاه حاضر. گفت‌وگوی خود را با سوالی درباره این‌که چه راهی را برای رسیدن به این نوع طراحی طی کرده است، شروع کردم و او این‌گونه پاسخ داد: «من از اول ابتدایی یک دفعه طراحی را آغاز کردم و وقتی شروع کردم انگار که در زندگی قبلی‌ام یک عمر نقاشی کرده باشم.

 

از همان ابتدا تناسبات را خوب می‌شناختم و همه چیزهای واقعی را به صورت ذهنی، خوب می‌کشیدم. اما در زمان دانشجویی به تمرین اغلب روش‌های بازنمایی عینی و بازنمایی انتزاعی پرداختم. درک سبک‌ها و تکنیک‌‌ها و روش‌ها که هم دلخواهم بودند و هم فکر می‌کردم که اینها در ادامه همدیگر هستند. کارهای انتزاعی و دوره مدرن ادامه منطقی همان آثار قدما هستند که الان شکل دیگری به خود گرفته‌اند. بعد از آن طی یک دوره که اسمش را دوره تجربیات ادواری گذاشتم، تا جایی که توانستم فضا خلق کردم؛ فضاهایی که کاملا شخصی بود.

 

در آن دوره فضاها، تکنیک‌ها و روش‌هایی که قبلا در دوره‌های آکادمیک یاد گرفته بودم را در خدمت یک موضوع تلفیق می‌کردم. در انتهای این تجربیات ادواری که چند سالی طول کشید، ‌سال ١٣٨٣ احساس کردم که در نقاشی به یک فرم رسیده‌ام و در ‌سال ٨٣ اولین تابلوی کاملا «آبستره»‌ام را کشیدم که هیچ ربطی به فضای واقعی نداشت. از آن موقع به بعد دو‌سال را صرف تثبیت سبک نقاشی‌ام کردم. این سال‌ها بازگشت از «آبستراکسیون» به «واقعیت» بود؛ بر خلاف ١٤‌سال گذشته که از واقعیت به آبستراکسیون رسیده بودم.

 

از آن دو‌سال تا به امروز این رویکرد را در آثارم داشته‌ام. برای مثال وقتی نقاشی واقعی و عینی هم می‌کشم باز هم با وجوه آبستره همراه است. ولی این وجوه آبستره برای من سه ویژگی مهم داشته است:   «کلاژگونگی»، «بداهگی» و «تخریب و ترسیم» و برای همین سوژه‌هایی که انتخاب می‌کنم باید این سه ویژگی را به صورت حاضر و آماده در اختیارم قرار دهد. یعنی بحث «ظرف و مظروف» و «فرم و محتوا» است.»

 

اما درباره سبک کاری‌اش و چیزی که او را دعوت به این نوع کار کردن می‌کند این‌طور توضیح داد: «از‌ سال ٨٨ به این طرف در همه نقاشی‌ها و طراحی‌هایم آیتم‌هایی تکرار می‌شد. درواقع همان کلاژگونگی و بداهگی و تخریب و ترسیم طی این سال‌ها در همه مجموعه‌های کاری من هستند. می‌توانم بگویم که ٦٠-٧٠‌درصد محتوای ذهنی من مربوط به مفاهیم انتقادی و نگاه آسیب‌شناسانه نسبت به پدیده‌های تاریخی، وضع انسان معاصر، جامعه که در آن زندگی می‌کنیم و ... است. بنابراین در بیشتر نمایشگاه‌هایی که من گذاشتم این دیدگاه انتقادی و آسیب‌شناسانه وجود دارد.

 

من در هر نمایشگاهم سعی می‌کنم نقطه عطفی از کارهایم را به نمایش بگذارم. بنابراین در هر نمایشگاه چیزهای جدیدی کشف می‌کنم، اما نگاهی که گفتم در همه آثارم وجود دارد. حتی اگر طبیعت کار کنم یا پرتره یا این اجساد را بکشم. اما بعضی از موضوعات ظاهر مطلوب‌تری دارند. ظرف مناسبی برای مفاهیم ذهنی من و همان نگاه انتقادی هستند. اما ٢٠-٣٠‌درصد هم نگاه خوش‌بینانه من است و امیدی که در ذهنم به هنر می‌بندم. یعنی این بخش از نقاشی‌های من جنبه خوشایند زندگی است. انگار هنر به‌عنوان یک عنصر واضح نجات‌بخش زندگی بشر عمل می‌کند که البته در این نمایشگاه شاهد آن نیستیم.»

 

«من چون نسبت به پدیده‌هایی که دور و اطرافم اتفاق می‌افتد حساسیت دارم، می‌توانم هنرمندان را به سه قسمت تقسیم کنم:   قسمت اول آدم‌هایی هستند که نسبت به پدیده‌های اطرافشان، مسائل اجتماعی، تاریخی، سیاسی و... بی‌تفاوت هستند. گوشه آتلیه‌هایشان کارهای‌شان را انجام می‌دهند و بحث فرم و زیبایی‌شناسی برایشان مهم است. بعضی دیگر هستند که فقط با رویکرد فرمی و زیبایی‌شناسی سوژه‌های مثبت زندگی را نگاه می‌کنند و به جنبه‌های مثبت زندگی علاقه‌مندند. با این کار می‌خواهند دیگران را به پیدا کردن پاسخ‌های مثبت به مشکلاتشان ترغیب کنند. اما عده قلیلی هم هستند که به آسیب‌ها می‌پردازند که من خودم را جزو آن عده قلیل می‌دانم و به آن سمت گرایش دارم.

 

به این دلیل که فکر می‌کنم این اتفاق بدی است که یک تاریخ بگذرد، مثلا جنگی صورت بگیرد و در آینده بگویند چرا هنرمندان در آن زمان چیزی را ثبت نکردند و وقایع را با هنرشان انعکاس ندادند. البته من به دنبال تأیید دیگران نیستم، اما روی هم رفته در این فکر هستم چیزی که من را بیشتر برانگیخته می‌کند، حساسیت‌های من را دامن می‌زند و درنهایت به آرامش و قرار می‌رساند، این است که بتوانم مشکلات و آسیب‌ها را انعکاس دهم.

 

بنابراین برای این کار باید خودم را بیشتر یک «ناظر» تعریف کنم. وارد ماجرا نمی‌شوم. تنها ناظر آن هستم. این یک‌جور احساس مسئولیت است. احساس می‌کنم وقتی جایی چیزی را دیدم حتما باید به شما هم نشان دهم، آن هم به شکل مستند. حتی اگر مثل طراحی‌های این نمایشگاه ذهنی هم باشند، اما رفتار فیگورها، انعکاس‌دهنده مشکلات و حرف‌ها و ماجراهایی است که در جهان اتفاق افتاده است.»

 

در ادامه با اشاره به آثارش در این نمایشگاه این‌طور ادامه می‌دهد:   «انفجار دستمایه کار من بوده است. اما این انفجار به چیزی بیرون از خود اشاره می‌کند. درواقع یک ایماژ است. یک برخورد کاملا نمادین با چیزی که در جهان ما رخ داده است. رنگ قرمز بار تراژیک را افزایش می‌دهد. به جای این‌که من مستقیما از خون یا از جراحت استفاده کنم، فیگور را با رنگ قرمز نشان می‌دهم.

 

اما نکته‌ ظریف در این‌جا این است که من همیشه اگر نمایشگاهی برگزار کردم یا مجموعه‌ای نقاشی یا طراحی را به نمایش گذاشته‌ام، سعی کردم خلأ موجود در این زمینه را به سهم خودم پر کنم. اصولا طی این سه، چهار دهه اخیر کمتر نمایشگاه یا مجموعه‌ای از هنرمندی را دیده‌ایم که با کمترین امکانات و فقط استفاده از خط و فضایی شکل‌گرا آثاری را تولید کرده باشد که مانند یک تابلوی نقاشی به تمامیت رسیده است. چون چنین مجموعه‌‌ای را نمی‌بینم، سعی می‌کنم خودم آن را انجام دهم.»

 

همچنان مشغول گفت‌وگو با «داریوش حسینی» هستم. برخلاف فضای درگیر طراحی‌هایش در این نمایشگاه، شخصیت آرام و مهربانی دارد. هنگام صحبت بازدیدکننده‌هایی به گالری می‌آمدند. بعضی‌هایشان دوستانش بودند و اساتید مطرح نقاشی. برای سلام و خوشامدگویی گفت‌وگویمان قطع می‌شد و بعد از چند دقیقه صحبتمان را ادامه می‌دادیم. گاهی هم بچه‌گربه بازیگوش گالری با شیطنت‌هایش حرف‌مان را قطع می‌کرد. در حیاط گالری نشسته‌ بودیم و هوای عصر گرم خردادماه دلپذیر بود.

 

به طور مشخص درباره آثارش در این نمایشگاه پرسیدم. این‌طور گفت: «آن چیزی که من دنبالش بودم این بود که یک شکل مخدوش شده را با طراحی سالم نشان بدهم. تناقض و پارادوکسی که در این طراحی‌ها وجود دارد، نشان‌دهنده آن است که هنرمند با یک فاصله به موضوعش نگاه می‌کند. به این معنی که دنیای شخصی هنرمند آن خطوط و شکل مخدوش شده چیزی است که هنرمند دارد به آن نگاه می‌کند. یعنی دنیای شخصی من با چیزی که به آن نگاه می‌کنم تفاوت‌هایی دارد. از طرفی اساتید گذشته غرب طراحی‌های دقیقی دارند که اجراکاری شده‌اند.

 

از آثار «دومیه» تا «گویا» طراحی‌هایی هستند که قبل از اجرا اتود زده شده و بعد طرح نهایی را خیلی دقیق و با خطوط حساب شده اجرا کرده‌اند. کاری که من انجام داده‌ام این است که با همان بداهگی که شامل طراحی‌های احساسی می‌شود کار کردم اما خطوطم دور از احساس هستند. جنس خط‌ها ایستاست. طوری که حالت اجراکاری را تداعی می‌کنند. اگر من همین فضا را احساسی و با خط‌خطی بیان می‌کردم شاید شما می‌گفتید که «اسکیس» هستند.

 

اما تا به حال هیچ‌کس این را نگفته است، چون خطوط تمامیت دارند. فرم به تمامیت و قطعیت رسیده است. فارغ از جنبه‌های نمادین و زیبایی‌شناسی، شما چیزی را تعریف می‌کنید که انگار جلوی شماست و آن‌قدر ملموس است که می‌توانید دورش خط بکشید! خب دوست داشتم این کار را انجام بدهم، چون پیش از این وجودش را همیشه خالی دیدم.»

 

به پایان روز و شروع شب نزدیک می‌شدیم و گفت‌وگویمان هم رو به اتمام بود. به‌عنوان سوال آخر از او پرسیدم آیا به این معتقد است که طراحی نوعی درمان محسوب می‌شود؟ آیا از این‌که ذهنش را روی کاغذ پیاده می‌کند، احساس خوبی دارد؟

 

«یک احساس نیاز درونی است که شما وقتی به آن می‌پردازید به آن نیاز درونی پاسخ داده‌اید. مثل وقتی که تشنه می‌شوید و آب می‌نوشید یا مثل نفس کشیدن. من اگر یک روز نقاشی نکنم روی آرامشم تأثیر می‌گذارد. ولی این امکان هست که روی مخاطب شکل درمان بگیرد. وقتی آدم‌ها آثار هنری را می‌بینند و از آنها لذت می‌برند، احساس می‌کنند هنرمند روح بیدار جامعه است. می‌خواهد چیزی را بگوید که درون آدم‌هاست.

 

نوعی التیام ذهنی است یا مثلا وقتی به کنسرت می‌روند اگر خواننده خوب آواز نخواند، انگار خودشان خراب کرده‌اند، چون هنرمند به‌طور ناخودآگاه نماینده ما محسوب می‌شود. بنابراین اگر من این طراحی‌ها را خوب بکشم بیننده می‌گوید این همان چیزی است که من می‌خواستم بگویم. من خودم همین احساس را داشتم. وقتی کار اساتید بزرگ را می‌دیدم، احساس می‌کردم که انگار من آنها را کشیده‌ام.»

 

صحبتمان به پایان رسید و از زمانی که در اختیارم گذاشته بود تشکر کردم.

 

اگر می‌خواهید برای دیدن تابلوهای «داریوش حسینی» بروید، این نمایشگاه تا ١٢ خردادماه در گالری امکان برپا خواهد بود.

 

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    سایر خبرهای داغ

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------