شهاب حسینی: هیچ گاه از شهرت لذت نبرده ام (2)



شهاب حسینی با دریافت جایزه بازیگری از جشنواره کن معیارهای بازیگری سینمای ایران را تغییر داد و سطح جوایز را به بالاترین سطح همه این 106 ساله سینمای ایران رساند.

برترین ها، شهاب حسینی با دریافت جایزه بازیگری از جشنواره کن معیارهای بازیگری سینمای ایران را تغییر داد و سطح جوایز را به بالاترین سطح همه این 106 ساله سینمای ایران رساند. او با جایزه اش علاوه بر خوشحالی مردم توانست معیار دیگری را هم در سینمای ایران ماندگار کند، معیار پیشرفت پله پله که با اتکا بر توانایی اش و توجه به سخنان کارگردانان مهم سینمای ایران به دست آورده بود.

شهاب حسینی راهی طولانی را برای رسیدن به جایزه جشنواره کن طی کرده است، هرچند او خودش را گاهی خوش شانس و زیر سایه خداوند می داند. شهاب حسینی از آغاز ساخته شدن رخساره که در کنار میترا حجار و محمدعلی سپانلو روی پرده سینما ظاهر شد تا دریافت اولین سیمرغ مکمل خود تنها سه سال صبر کرد و حالا در کارنامه اش بیش از 20 فیلم موفق دارد و همکاری با بهترین کارگردانان سینمای ایران.

جالی خالی عدم همکاری با کارگردانانی نظیر مهرجویی را او به گونه ای دیگر در نقش برادر بزرگتر کارگردانان جوانان پر کرده است. شهاب حسینی بسان کسی که می داند چگونه موفقیت هایش را با دیگران تقسیم کند، وقتی صحبت از حضور چندصد میلیونی اش در یک آگهی تبلیغاتی می شود، آن را به ساخت فیلمی اختصاص می دهد و وقتی به عنوان مشاور جشنواره فیلم فجر، دبیر کم تجربه اش درباره فیلم «آشغال های دوست داشتنی» سخنانی غیرمتعارف می گوید، این ظلم را بر نمی تابد و استعفا می دهند.

 

اخباربازیگران,اخبارهنرمندان,شهاب حسینی

 

هرچند او گام بزرگ دیگری هم برداشت که شاید او را کمی ناخشنود کرد، کارگردانی فیلم «ساکن طبقه وسط» که در 27 نقش متعدد حضور داشت و البته چندان مورد استقبال قرار نگرفت. اتفاقی که اکنون و پس از دریافت نخل طلا انگار ستاره بخت این فیلم نیز ظهور کرده است. گروه هنر و تجربه برای تشکر از دریافت جایزه نخل طلا این فیلم را اکران کرده است.
 
در آن شب متفاوت سینمای ایرانی که جشنواره کن وجهه دیگری از سینمای ایران را به جهانیان معرفی کرد، زمانی که نام «شهاب حسینی» از ایران برای دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد خوانده شد، زمانی که او با مشایعت اصغر فرهادی و ترانه علیدوستی و در میان فریادهای خوشحال کننده ایرانیان حاضر در سالن دوبوسی به روی صحنه رفت، زمانی که کاغذ روبان زده و نخل طلای کوچک را دریافت و از ته دل آن را به مردم ایران تقدیم کرد، تا امروز اتفاقات زیادی افتاده است. سرعت اتفاقات در این چند روز شاید بیش از آن که به سینمای ایران برگردد به حال و هوای مردم ایران باز می گردد که در تناقض های آشکار فضاهای مدرن کنونی قرار دارند.

برای آن مجری جوان برنامه اکسیژن تا امروز که به عنوان برنده جایزه جشنواره کن لحظه های خوش و ناخوش زیاد بوده است آرزوی موفقیت داریم. ماهنامه تجربه با شهاب حسینی گفت و گوی مفصلی انجام داده است که در ادامه آن را برای شما آورده ایم.
 
زمان فیلمبرداری فروشنده شما یا اصغر فرهادی پیش بینی می کردید که ممکن است جایزه ای از جشنواره کن بگیرید؟
واقعا فکرش را هم نمی کردم ولی رویا که هزینه ای ندارد. من حتی قبل از رفتن به کن جمله انگلیسی را برای خودم تمرین کرده بودم که اگر بالا رفتم انگلیسی صحبت کنم. تا اینکه قرار شد ما در مراسم اختتامیه حضور داشته باشیم و فهمیدیم برای فیلم مان جایزه ای درنظر گرفته شده است.

وقتی اسمم را صدا زدند کمی گیج شدم، شاید چون با لهجه گفت متوجه نشدم. به صورت آقای فرهادی و خانم علیدوستی نگاه کردم و از اشکی که در چشم جفتشان حلقه زده بود باورم شد مثل اینکه نام من را صدا زده اند و باید بلندشوم و بالا بروم. در تمام مدت می گفتم: الهی به امید تو و مدام آرامش به سمتم می آمد. قدم هایم با آرامش برداشته شد.

حرف هایی که زمان گرفتن جایزه روی سن زدید را پیشتر مشخص کرده بودید؟
من می دانستم که چهل ثانیه بیشتر فرصت نیست و بیش از آن دیگر ادامه دادن صحبت خوب نیست. تمام تمرکزم این بود که باید یک سری تشکر کنم. در آن لحظه که از پدرم یاد کردم حسم را گفتم. اگر پدرم را حس نمی کردم، نمی گفتم. اما چهره اش جلوی چشمانم آمد. دیگر فرصت نداشتم که از مردم و خانواده ام تشکر کنم. من از فیلتر اندیشه تعدادی گذشتم که ما را دیده اند. می توانستند نبینند. من این جایزه را طلبکار نبودم که حالا سرافراز بیایم و طوری رفتار کنم که انگار حقم بوده.

به نظر من این جایزه یک انتخاب خالی از ملاحظات بود. جایزه را به مردمم تقدیم کردم به این دلیل که اگر آنجا بودم به خاطر مردمم بود. در یک هفته ای که آنجا بودیم، برای آن ها زندگی کردیم و سعی کردیم نمایش خوبی از زندگی نماینده ایران داشته باشیم. چه جایزه می گرفتیم و چه نمی گرفتیم ما نماینده مردم مان بودیم و باید خودمان را برای همه چیز آماده می کردیم.

وقتی با جایزه تان از سن پایین رفتید و روی صندلی نشستید، چه اتفاقی افتاد؟ ما که از این قسمت به بعد را ندیدیم...
جالب است. به پشت صحنه رفتم. جایی که هر کس جایزه می گرفت به آنجا می بردند تا طبق برنامه مشخص و منظمی برویم و مصاحبه هایمان را انجام دهیم. لحظه ای که به پشت صحنه رفتم مانده بودم که حالا باید چه کار کنم. به خودم گفتم هر کسی هر جا رفت، من هم می روم.

آنجا دیگر اصغر فرهادی نبود که راهنمایی تان کند؟
بله. او دیگر در آن لحظه پشت صحنه نبود، داخل سالن نشسته بود. اتفاق خیلی جالبی افتاد. وقتی اسم اصغر فرهادی را خواندند جایزه ام را روی زمین گذاشتم و شروع کردم به شادی کردن. دوستان دیگری که آنجا بودند، از شادی من تعجب کردند چون با توجه به جایزه من فکر می کردند ما که دیگر جایزه خودمان را گرفته ایم، پس من دارم برای جایزه گرفتن یک رقیب شادی می کنم. با خودم گفتم اصغر بیا که خدا تو را رساند. من واقعا نمی دانستم بعد از آن باید چه کار کنم. بعد از آن با هم رفتیم و مصاحبه های تلویزیونی را انجام دادیم و کار تمام شد.

 

اخباربازیگران,اخبارهنرمندان,شهاب حسینی

 

عد از تمام شدن مراسم ها و جشن ها و تبریک ها، اولین باری که در هتل با جایزه ای که برایش تلاش کرده بودید تنها شدید، چه کردید؟
نگاهش کردم و به خاطر دریافتش خدا را شکر کردم. بعد از آن درش را بستم و آن را در چمدانم گذاشتم. تا روزی که باید بازمی گشتیم تهران.

تا روز آخر دیگر به آن نگاه نکردید؟
نه.

می ترسیدید؟
اتفاقا این سوال را یکی از تلویزیون های آن جا از من پرسید که حست از دریافت این جایزه چیست؟ گفتم: برای خودم ترس و برای مردمی که به خاطر دریافت این جایزه خوشحال اند، خوشحال. می ترسیدم چون بعد از این همه چیز سخت تر می شود. تا قبل از بازگشت به ایران دیگر وسوسه نشدم که دوباره چمدانم را باز کنم و جایزه را ببینم. چون می خواستم به زندگی عادی برگردم. آن جایزه یک سوغاتی بود.
 
آدم سوغاتی را یک بار می خرد و می گذارد در چمدان با خود می برد. من این جایزه را به طور معنوی به مردم و ساحت مقدس امام زمان تقدیم کردم. در فیلم ها هم موجود است صحبت هایم. اما مکانی که برایش در نظر دارم، موزه سینما  است. اگر موزه سینما به من این لطف را بکند که یک قفسه کوچک در اختیارم بگذارد، می خواهم تمام جوایزی را که تا امروز گرفته ام در آنجا قرار دهم.

چرا در کن همان زمان که جایزه را به مردم تقدیم کردید، از امام زمان یاد نکردید؟
آنجا به خاطر شرایط و موقعیت شلوغی که در آن قرار گرفته بودیم، فراموش کردیم که شب اختتامیه، هم زمان با نیمه شعبان است. در حالی که ما همیشه از کودکی از نیمه شعبان در ذهنمان خاطره خوبی داشتیم. همیشه شیرینی و شربت می دادند، همه جا را چراغانی می کردند، قرار عروسی ها را می گذاشتند، مدرسه ها تعطیل بود و تلویزیون بهترین فیلم های سینمایی و کارتون هایش را در این زمان پخش می کرد. امام زمان از همان دوره برای ما وجود بزرگی بود برای همین روز تولدش همه جا جشن بود. وقتی بزرگ تر شدم و عقل بیشتر از احساس بر من حاکم شد و طی تعادل اندکی عقل و احساس به هم رسیدند، بیش از پیش به امام زمان ارادت پیدا کردم.

وقتی تاریخ را مطالعه می کنید می بینید که انسان های حق طلب و حق جو همیشه در اقلیت جامعه خودشان زندگی کرده اند و بنا به اعتقاداتی که داشته اند مورد هجمه اذیت و آزار قرار گرفته اند. از حضرت نوح که بنا به قرار و مدارش با خدا در وسط صحرا شروع به ساختن کشتی کرد و در طول چهل سال انواع توهین ها و حرف ها را از مردم شنید تا موسایی که در میان فرعونیان بزرگ می شود و این رسالت بر عهده اش گذاشته می شود که قوم برده را از زیر سلطه فرعونیان بیرون بکشد.

شاید عده ای، این میزان اعتقادات را پیشتر در شما ندیده اند که پس از اهدای معنوی جایزه تان به ساحت امام زمان این چنین برافروخته شدند. درواقع تصور عموم این است که اعتقادات درونی باید وجهه بیرونی هم داشته باشد، یا حداقل چهره و طرز لباس پوشیدن افراد باید نشانی از اعتقاداتش باشد.

جدا از این که من به واسطه خانواده ای که در آن بزرگ شده ام این اعتقادات را همیشه داشته ام و همیشه به بزرگان دینم متوسل شده ام، وجه دراماتیک زندگی این بزرگان نیز برای من خیلی جذاب است. این نگاه را البته با درجات پایین تر می توانیم درباره بسیاری از آزادی خواهان جهان داشته باشیم. همان آدم هایی که سر هدف و راهی که انتخاب کرده اند رفتند و جنگیدند. چرا 10 هزار نفر نیرو باید به 72 نفر برسند؟ این اتفاقی است که روی زمین افتاده و عظمت و شکوه دارد. اگر نخواهی از منظر مذهبی به این ماجرا نگاه کنی، حتی از منظر دراماتیک هم این واقعه شکوه دارد. اینکه دلی بتواند تحمل کند فرزندش را جلوی چشمانش بکشند. به همین خاطر است که بزرگ ترین خطایی که یک انسان می تواند در زندگی اش مرتکب شود این است که ناامید شود.

پس اعتقاد شما به امام زمان از همین امیدواری می آید؟
من تصور می کنم که اگر ظهور امام زمان یا بازگشت مسیح تاکنون اتفاق نیفتاده، برای این است که بشر کماکان در حال طی کردن سیر تکاملی خودش هست و هنوز انتظار می رود که خودش حق را ایجاد کند. مسلما ظلم در قاموس پروردگار نیست. وقتی شما به طبیعت و آفرینش نگاه می کنی، وقتی به ظرافت های موجود در آفرینش نگاه می کنی، وقتی نگاه می کنی از دل خاکی که نمی شود یک مشتش را در دهان گذاشت و خورد، این همه چیز با عطر و طعم و رنگ متفاوت به وجود می آید، مطمئن می شوی که آفرینش در مسیر تکامل به وجود آمده و در درونش ظلم و سیاهی و شرارت وجود ندارد.

شما در طبیعت چه موجود شروری پیدا می کنی که برخلاف غریزه واقعی اش عمل کند؟ وقتی همه چیز این قدر حساب شده است چرا من نباید باور کنم و مثلا بگویم خدایی نیست و آخرتی وجود ندارد. اتفاقا من معتقدم، هست. البته کارنامه زندگی من چندان پاک هم نیست که با آغوش باز به استقبال جهان آخرت بروم. اما این اعتقاد به من برای بخشیدن کسانی که به من بدی کرده اند و دوست داشتن کسانی که به من خوبی کرده اند، کمک می کند.

بودن جهان دیگری پس از این جهان به کمک می کند که زیاد وابستگی های آزاردهنده در زندگی پیدا نکنم. به نظر من  وجود باور به نام امام زمان وجود امید به زندگی بهتر است. من امام زمان را منادی صلح، گستراننده مهربانی و عدالت و پایان تمامی جنگ های سیاسی، فرقه ای و قومیتی در دنیا می دانم چه بسا اگر آن روز تیم فوتبالمان نتیجه خوبی می گرفت و دل مردمان شاد می شد و پرچم سرزمینمان کمی بالاتر می رفت، عجیب نبود که آن برد هم به پیشگاه امام زمان تقدیم شود. چون ایران سرزمینی است که لااقل بیشتر از هر سرزمین دیگری در آن نام امام زمان آمده است. اگر باورها تغییر کرده، من در جریان نیستم. چنانچه تغییر کرده باشد ترجیح می دهم در این مقطع آپگریت نشوم و بر سر باورهای خودم بمانم. چون تا امروز با همین باورها جلو رفته ام و از آن نتیجه گرفته ام.

 

اخباربازیگران,اخبارهنرمندان,شهاب حسینی

 

اما عده ای، از اینکه مشخصا جایزه تان را به امام زمان تقدیم کردید ناراحت نیستند، از این ناراحتند که هم به امام زمان تقدیم کردید هم به مردم. البته عده ای به لطف اشتباه در خبررسانی برخی رسانه ها که از جمکران نام برده بودند تصور کردند جایزه قرار است به این مکان منتقل شود.
من نه از توهین هایی که به من شد ناراحتم و نه از اظهارنظرها و مخالفت ها. این حق هرکسی است که حرفش را بزند و نظرش را بگوید. انتقاد من به افرادی است که به آزادی بیان و اندیشه معتقدند اما خودشان در مقام مفتش عقاید بر می آیند. اگر میل دارند که به عقایدشان احترام گذاشته شود، بهتر است به عقایددیگران هم احترام بگذارند. چه کسی از بی احترامی کردن، احترام دیده است؟

چیزی که بیش از همه مراناراحت کرد این بود که فکر نمی کردم در جامعه ما این همه افتراق وجود داشته باشد. من این جایزه را به مردمم تقدیم کردم تصور می کردم زمانی که دارم این را به عنوان یک هدیه تولد به طور معنوی به پیشگاه مقدس امام زمان و نه قید مکانی تقدیم می کنم، این برخوردها اتفاق نیفتد. من فکر می کردم دارم این هدیه را از طرف مردمم به عنوان کسی که هر سال تولدش را جشن می گیریم به امام زمان تقدیم می کنم. من از این منظر حرفم را زدم و با اعتقاد کامل در این باره سخن گفتم. باز هم با افتخار و اعتقاد کامل هر میوه ای را که این درخت حقیر بدهد تقدیم به صاحبین اصلی اش می کنم.

من در جامعه ای که از زمان رسمی شدن مذهب تشیع در ایران روز تولد امام زمان را جشن گرفته ایم، آن هدیه را به امام زمان تقدیم کردم. آیا من خارج از عرف سرزمینم کاری کردم؟ من به وجودش اعتقاد دارم و از بچگی با این باور بزرگ شدم و الان هم براساس مطالعات و نشانه ها به وجودش معتقدم. فیلمی به نام هفت نشانه را حتما ببینید. در آن فیلم نشان داده می شود که شیطان و حضرت مسیح در جهان امروز دوباره پیدایشان می شود و ظهور می کنند و آمده اند تا شرایط دنیا را ببینند. در آن فیلم از موعود به عنوان کسی که مسیح با او بازخواهد گشت، نام برده می شود.

اگر همه ما به یک خدای واحد اعتقاد داریم باید بدانیم همه این نشانه ها شعاع های نوری از یک چراغ در حال تابیده شدن هستند. تعجب می کنم که روزنامه فیگارو که می داند در بخشی از مسیحیت باوری به بازگشت مسیح وجود دارد، می نویسد شهاب حسینی جایزه اش را به امام مخفی تقدیم کرد... آیا تمام توان مترجمین زبان فرانسه همین است؟

البته در متن خبر توضیح داده بود که منظورش ار امام مخفی چیست.
پس چرا باید آن تیتر انتخاب می شد؟ چرا از واژه منجی صحبت نکرد؟ مگر ما همیشه می گوییم امام غائب؟ ما همیشه از وجه «منجی بودن» امام زمان صحبت می کنیم. می خواهم بگویم که عظمت آنچه در این جهان و هستی سرمنشاء الهی دارد، آن قدر زیاد است که با سنگریزه هایی که ما به این اقیانوس بی انتها پرتاب می کنیم تا خللی در آن به وجود بیاوریم اتفاقی نمی افتد.

من جوانی و خامی زیاد کردم و زیاد حرف گوش ندادم. اصطلاحا پسر پیغمبر نیستم. پر از حفره های زیاد و نقاط ضعفم درست مثل هر انسان دیگری. تابستان دو سال پیش یک سکته قلبی کردم و مرگ را در نزدیک ترین حالتش به خودم احساس کردم. تسلیم شدم و شروع به خواندن اشهدم کردم. آنجا بود که متوه شدم تمام چیزهایی که قید مالکیت به خودش می گیرد، مثل خانه ام، کتابم، همسرم، بچه ام، اعتبارم، پولم در آن لحظه دارد بی اعتبار می شود و این من هستم که دارم در آن زمان از قطار پیاده می شوم. از تمام آنچه از پدرم باقی مانده بود به خانواده ام گفتم که فقط کتاب های پدرم را می خواهم چون می خواستم بدانم چه خوانده و به چه چیزی فکر می کرده.

باز هم به سوال اول گفت و گو می رسیم. امروز به جایی رسیده اید که مسئولیت اجتماعی تان را بیش از پیش پی می گیرید و بیشتر از سال های گذشته دغدغه اجتماعی دارید. حمایت از افراد مختلف که در زمینه های مختلف فعال هستند، استعداد دارند اما دیده نمی شوند. حضور در اکران های گلریزان برای زندانیان دیه، برگزاری نمایشگاه خیریه و فعالیت های خیرخواهانه بسیاری که می دانم فقط خانواده و دوستان نزدیک تان از آن ها مطلع اند. این میزان حضور و فعالیت های اجتماعی تا دو، سه سال پیش در شهاب حسینی تا این میزان دیده نمی شد.
ایمان حس است و مذهب روش. ما باید حواسمان باشد که ممکن است ایمان یک شکل داشته باشد اما روش ها متفاوت باشد. از نظر من واژه مذهبی با مومن فرق دارد. یک نفر همه هم و غمش خدمت به مردم است، یک نفر در حالی که می تواند در منهتن نیویورک پنت هاوس را داشته باشد، می شود پزشک بدون مرز و به افریقا می رود و بیماری های صعب العلاج بچه های افریقایی را درمان می کند. همه این ها به خاطر ایمان این کارها را انجام می دهند. من هرچه در زندگی پیش رفتم تجربه ام بیشتر و نگاهم عمیق تر شد و مومن تر شدم. باید پیش رفت. چون راه رفتن با برداشتن گام های پشت سر هم طی می شود.

 

اخباربازیگران,اخبارهنرمندان,شهاب حسینی

 

آن تغییری که در موردش صحبت کردیم در کارنامه هنری شهاب حسینی هم دیده می شود. به این معنا که انتخاب های شما امروز دیگر حد وسط ندارد؛ برای مثال کارهایی مثل فروشنده با درجه کیفی بالا کار می کنید و در کنارش در فیلمی بازی می کنید با ریسک بالا مثل سایه های موازی که کارگردان آن فیلم اولی است. گوناگونی کارها در کارنامه چند سال اخیر شهاب حسینی به چه دلیل است؟ یا با کارگردانان باتجربه کار می کنید مثل اصغر فرهادی، کیانوش عیاری، حسن فتحی که خروجی آن مشخص است و یا با فیلم اولی ها و افراد ناشناس، مثل بازی در فیلم کاتاتونیا، یا خواندن نریشن در فیلم نیما طباطبایی و...
درباره کار در فیلم سایه های موازی باخبر شدم آقای پورعرب بعد از سال ها به سینما بازگشته و کار می کند. گفتم خوشحال می شوم در فیلمی که ایشان حضور دارند، بتوانم یکی دو سکانس بازی کنم تا از این طریق از بازگشت آقای پورعرب به سینما حمایت کنم. همین ماجرا، منجر به همکاری در شهرزاد شد. منتها متاسفانه شرایط به گونه ای که باید پیش نرفت و من، امروز به خاطر حضورم در سایه های موازی به واسطه حضور آقای پورعرب و حضور ایشان در شهرزاد به اصرار من خوشحال نیستم چون باثع بروز برخی سوءتفاهم های ناخواسته ای شد که در نهایت باعث شد آقای پورعرب سریال شهرزاد را رها کند و برود. من بار سنگینی را به خاطر حرکت ایشان تحمل کردم اما باز هم می گویم مهم نیست.

با سروش محمدزاده به عنوان یک کارگردان کاراولی می روم و کار می کنم چون به تامین منابع انسانی خیلی اعتقاد دارم و انرژی اصلی باید در این مملکت گذاشته شود تا منابع انسانی تولید شود. اعتقاد دیگری که دارم این است که گل زدن سهم بازیکنی است که در زمین بازی حضور دارد. دلیلی وجود ندارد که تمامی شوت های ما گل شود. در حیطه بازیگری برای من برخی از کارها می شود فیلم های آقای فرهادی و عیاری اما خیلی فیلم های دیگر برای من حکم سرمایه گذاری کردن روی استعدادهای جدید را دارد.  دنبال کارهای متوسطی که معلوم باشد نتیجه متوسطی دارند، نیست.

همان زمان که حرف از این بود که اصغر فرهادی می خواهد قبل از فیلمش در فرانسه یک فیلم در ایران بسازد، شاید همان زمان که فیلمنامه ای هم در کار نبود، نام شهاب حسینی اولین اسمی بود که در کستینگ فیلم شینده شد. شما از کجا به پروژه اضافه شدید؟
من زمانی که بازنویسی فیلمنامه تمام شد، وارد پروژه شده بودم. نتوانستم زیاد در جلسات تمرین فیلم شرکت کنم. چون همان طور که گفتم درگیر فیلم برداری خسرو بودم. اما تا آنجا که می دانم آقای فرهادی بعد از تمرینات به یک بازنویسی مجدد دست زد که بخشی از حضور برخی کاراکترها کمرنگ شد. اولین نسخه فیلمنامه آدم را می برد به این سمت که فیلم فروشنده ورژن دیگری از «درباره الی» است چون تعداد کاراکترها در فیلم نامه اول زیادتر بودند. اصغر فرهادی با تمرین ها به این نتیجه رسید که موضوع را روی همین دو شخصیت اصلی حاضر در فیلم متمرکز کند. بنابراین فقط نقاط حساس شخصیت های دیگر در فیلم مورد استفاده قرار گرفت.

شما فیلم های خارجی زیاد می بینید، برای بازی در فیلم فروشنده، مخاطبان جهانی را هم در نظر گرفته بودید؟
نه. من خودم را همیشه به جای مخاطب می گذارم و فیلم نامه را می خوانم. تنها دنبال این بودم که بازی ام به استاندارد اجرا برسد اما اینطور نبود که مخاطب داخلی یا خارجی را در نظر بیاورم. وقتی قرار است فیلمی ساخته شود اصلا اینکه از سوی مخاطب چه سرنوشتی پیدا می کند، قابل پیش بینی نیست. مثلا ما درباره فیلم «خانه پدری» خیلی امیدوار بودیم و اصلا فکر نمی کردیم فیلم با چنین مشکلاتی رو به رو شود. دو تا از بهترین فیلم هایی که من کار کرده ام توقیف شده اند. «آشغال های دوست داشتنی» و «خانه پدری».

بنابراین هیچ وقت نمی شود آینده را پیش بینی کرد. اصلا آینده قابل ضمانت نیست . بنده خدا آقای نجفی نمی دانست که کارش را در فروشنده به پایان نمی رساند. به نظر من اگر فیلم ها موفقیتی هم به دست می آورند به این خاطر است که ما در برهه ای که آن کار را انجام داده ایم در باور مطلق نسبت به حادثه و جریانی که در فیلم دارد می افتد، بوده ایم.

اگر قرار باشد در آن لحظه به چیزی غیر از این فکر کنیم و مثلا با این هدف که کار مورد توجه مخاطب قرار بگیرد، بازی کنیم، این نگاه در فیلم منعکس می شود و او خواهدرفت.

 

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    سایر خبرهای داغ

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------