آخرین اخبار فرهنگی - هنری

اخبار،اخبار جدید،اخبار روز

آخرین وضعیت بیماری ترانه علیدوستی | زهرا مینویی: برخلاف میل ترانه باید خبررسانی کنم

ترانه علیدوستی از مرداد ۱۴۰۲ به سندرم Dress مبتلا شده‌اند که پزشکان علت آن را یک تداخل دارویی تشخیص داده‌اند. به گزارش…

هشداری برای نشنیدن



اخباربازیگران,اخبارهنرمندان,کیانوش عیاری

«کیانوش عیاری» خشمگین است. او خشمگین است، چون خشمگینش کرده‌اند؛

 او را رنجانده‌اند و هیچ‌گاه هم درصدد التیام آلامش برنیامده‌اند. رنجش او نه از توقیف چندین‌ساله «خانه پدری» که رنجشی ژرف‌تر و کهنه‌تر است؛ کهنه است چون التیام نیافته. او فیلم‌ساز اندیشمندی است. زندگی او در گرو همین فیلم‌سازی است؛ هنری که از آن به این کشور افتخار رسانده و در ادوار مختلف در قله آن ایستاده است. مگر می‌شود به او و دغدغه‌هایش بی‌اعتنا ماند؟ سال‌ها پیش، زمانی که به گفته خود او فیلم «آنسوی آتش» را از جشنواره کن بازگرداندند، برای حفظ منافع ملی سکوت کرد و هرگز لب به اعتراض نگشود.

 

سال‌های بعد هم همین‌طور. هرگاه با او کج‌خلقی می‌شد، او با سعه‌صدر با آن برخورد می‌کرد و هرگز دم برنمی‌آورد تا اینکه بالاخره در زمان توقیف «خانه پدری» کار به جایی رسید که تصمیم گرفت سکوتش را بشکند و بخشی از حقایق را درباره خود بازگو کند؛ آنچه که در طول نزدیک به سه دهه بر او رفته است. همه انتظار داشتند با شنیدن سخنان او، از سوی مسئولی گامی در جهت رفع مشکلات برداشته شود؛ فیلم «خانه پدری» از توقیف درآید و با اکران آن «کیانوش عیاری» بتواند بخش عمده‌ای از بدهی مالی فیلم را برطرف کند، اما با نهایت تعجب فیلم در توقیف ماند، «کیانوش عیاری» به‌عنوان کارگردان و تهیه‌کننده فیلم زیر انبوهی از بدهی مالی باقی ماند و زندگی‌اش متأثر از چنین فشارهایی تیره شد. او از سال ١٣٨٩ مدام با هر مقام ذی‌صلاحی برای نجات فیلمش رایزنی کرده است.

 

حتی به اکران محدود فیلمش در یکی، دو سالن هم رضایت داده، اما همین اکران محدود هم از او دریغ شده است. فیلم را یک‌شبه از اکران پایین کشیده‌ و به آرشیو برده‌اند. به او نیز هیچ پاسخ روشنی نداده‌اند! آیا باز هم باید بپرسیم چرا او خشمگین است؟ اگر امروز او تصمیم گرفته است به‌جای فریاد در رسانه‌ها، در فیلم تازه‌اش اعتراضش را به شکلی بیان کند، آیا نباید از خود بپرسیم که ما با چنین هنرمند نجیبی که یک عمر بانجابت سر در کار خود داشته و هرگز دم نزده است چه رفتاری داشته‌ایم که او را وادار به اعتراض کرده‌ایم؟!

 

اما به‌راستی «کیانوش عیاری» کیست؟ او مهم‌ترین و برجسته‌ترین فیلم‌ساز آماتور دهه ٥٠ ایران است که با ساخت فیلم‌های «هشت میلی‌متری» به شهرت رسید. فیلم‌های «خاکباران» و «آنسوی آتش» او به‌سرعت برای او جایزه و شهرت آوردند و او تنها فیلم‌ساز جوانی شد که از ایران در سطح جهان مطرح شد. «سینمای آزاد» اهواز جایی بود که او از آنجا شروع کرد. فیلم‌سازان دیگری هم بودند، اما هیچ‌یک به نبوغ او نمی‌رسیدند. «کیانوش» جوان با اینکه درس‌خوانده سینما نبود، اما بیش از هر درس‌خوانده‌ای سینما را بلد بود.

 

او چنان سینما را می‌شناخت که می‌توانست آن را به‌خوبی در قاب کوچک «هشت میلی‌متری» آثارش جا دهد. شاید همین نبوغش بود که او را به‌سرعت به نوعی از سینما رساند که امروز به «سینمای آماتوری عیاری» شهره است؛ سینمایی به‌دور از زرق‌وبرق سینمای حرفه‌ای و کاملا نجیب. او هیچ‌گاه در طول این‌همه سال فیلمی با مشخصه‌های «حرفه‌ای» نساخت. او «آماتور» باقی ماند و با همان «اسلوب» به کارش ادامه داد. از «تنوره دیو» تا آخرین اثر، همه ساختاری ساده و بی‌پیرایه داشته‌اند؛ فضاهایی به‌شدت «زنگار‌زدایی»شده برای توجه‌دادن مخاطب به اصل «مسئله» و همین اصرار بر سادگی بسیاری را برآشفته است؛ بیشتر همان‌ها که از او انتظار ساخت فیلم‌هایی در خدمت «گیشه» داشته‌اند! او هیچ‌گاه «سینمای رسمی» را برنتافت. او فیلم‌های خودش را ساخت؛ فیلم‌هایی در خدمت موضوع که قرار است بیشتر از ساعتی که تماشاگر با فیلم سپری می‌کند، او را درگیر با «مسئله» طرح‌شده در فیلم نگاه دارد. «بودن یا نبودن» برای «عیاری» در گرو «دیدن یا ندیدن» فیلم‌هایش است. وقتی فیلمی از او را حذف می‌کنند به این معناست که او را حذف کرده‌اند. حذف یک فیلم‌ساز هم به معنای حذف او از «جامعه مخاطب» است و این همان نکته‌ای است که باید به آن توجه کرد. سال‌ها هنرمندانی بزرگ از «نگاه رسمی»، خودی تشخیص داده نشده‌اند؛ چه آنها که در سطح جهانی جایگاهی رفیع یافته‌اند و چه آنها که در سطح ملی به محبوبیتی فراگیر دست یافته‌اند.

 

از «عباس کیارستمی» گرفته تا «محمدرضا شجریان»، همه‌وهمه هنرمندانی بزرگند که باید به دغدغه‌هایشان توجه کرد. با آنها نه از سر لجاجت که از سر مفاهمه باید گفت‌وگو کرد تا مبادا تصور «طرد‌شدگی» به وجود آید. «عباس کیارستمی»، «محمدرضا شجریان»، «ناصر تقوایی»، «جعفر پناهی»، «اصغر فرهادی» و «کیانوش عیاری» همه سرمایه‌های این سرزمینند؛ سرمایه‌هایی که نه متعلق به یک دولت که متعلق به یک ملتند. تصرف در آثار آنها، تصرف در هنر و اندیشه آنهاست. به‌جای رنجاندن آنها باید با آنها به تعامل رسید و همچون سرمایه‌ای گرانبها آنها را برای نسل‌های بعد حفظ کرد. محروم‌کردن مردم از هنرمندان، از محبوبیت آنها نخواهد کاست و این مسئله باید مورد توجه مسئولان واقع شود.

 

آنها باید از «مُچ‌اندازی» با هنرمندان ریشه‌دار پرهیز کنند. «مُچ‌اندازی» با هنرمندان هیچ‌گاه به مصلحت نبوده است. کاش به‌جای «مُچ‌اندازی» با آنها، راه گفت‌وگو و مفاهمه با آنها در پیش گرفته می‌شد. می‌توان با آنها از سر مدارا وارد شد و پای درددلشان نشست و به‌جای حذف آنها، به اضافه‌کردنشان اندیشید. همه ملت‌ها به هنرمندان بزرگ احتیاج داشته‌اند و با هنرمندان بزرگ می‌توان خاطره جمعی یک ملت را رقم زد؛ خاطراتی که در تاریخ می‌مانند و از یادها نمی‌روند. آثار کسانی همچون «محمدرضا شجریان»، «عباس کیارستمی»، «اصغر فرهادی»، «ناصر تقوایی» و «کیانوش عیاری» قطعاتی از تصویر بزرگ تاریخ ملی ما هستند که قرار نیست فراموش شوند.

 

«کیانوش عیاری» را باید دریافت. او را باید دید و شنید، پیش از آنکه دیر شود. اجازه ندهیم او که در تمام این سال‌ها صبورانه با همه «سخت‌گیری‌ها» کنار آمده و نجیبانه «سکوت» کرده است، به هنرمندی سرخورده و مأیوس بدل شود که قصد دارد از سر «خشم» فیلم بسازد. تازه‌ترین فیلم او لابد فیلمی از سر «خشم» است؛ فیلمی برای هشدار به مسئولان، به همه آنها که در پدید آوردن این «خشم» نقش داشته‌اند و همچنان به آن بی‌توجه باقی مانده‌اند. آیا زمان توجه به این هشدارها فرا نرسیده است؟ شاید روزی دیر شود.

 

 

تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

    ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------