زنجانیها، سرمایه اجتماعی جامعه را زخمی کردند
- مجموعه: اخبار اقتصادی و بازرگانی
- تاریخ انتشار : دوشنبه, 30 -3443 03:25
دادگاه یکی از متهمان اختلاسهای چندهزارمیلیاردی آغاز شده و اتهام دادخواست بر مبنای «مفسد فیالارض» پیش میرود؛ فکر میکنید پدیده بابک زنجانی چه تأثیر تلخی روی جامعه ما گذاشته و آیا میتوان امیدوار بود که با برگزاری دادگاه او، جامعه نسبت به زنجانیهای بعدی و مسئله اختلاس واکسینه شود؟
بابک زنجانی یک مورد از دهها مورد فسادی است که متأسفانه در سالهایی اتفاق افتاده که ظاهرا دولت ادعای پاکدستی داشته و درعینحال که این ادعا را مطرح کرده، بهطور غیرمستقیم و مستقیم نهادهای نظارتی و شورایی را که میتوانستهاند مانع این نوع فعالیتها شوند، از کار انداخته است.
متأسفانه از چند سال پیش که به این سمت حرکت کردیم ابعاد فساد برای مردم جامعه هم روشنتر شد. تا پیش از آن، ارقامی که در دولتهای قبل نهایتا به ١٢٣میلیارد تومان رسیده بود، کمکم به ١٢هزارمیلیارد تومان و بعدها به سههزارمیلیارد تومان رسید تا جایی که بهتدریج مردم جامعه را نسبت به دولت بدبین کرد.
اصلیترین اثربخشی پروندههای اختلاس دولت قبل، ایجاد نوعی بیاعتمادی و یأس نسبت به دولت در کشور بود، آن هم درست در دولتی که ادعای پاکدستی داشت چطور در چنین دولتی، این همه فساد به وجود میآید اما در دولتهای دیگر کشورها که خود را نه وابسته به ایدئولوژیهای مذهبی میدانند و نه مدعی پاکدستی هستند، یک فساد کوچک میتواند به سقوط یک کابینه یا یک دولت ختم شود؟ در کشور توسعهیافتهای چون ژاپن، معلوم شده که مثلا نخستوزیر با شائبه کمک ٥٠ هزار دلاری یک نهاد غیرمرتبط توانسته در انتخابات پیروز شود و همین موضوع به انحلال کابینه و استعفای نخستوزیر انجامید.
با این همه به نظر میرسد مردم جامعه ما به این رقمهای نجومی اختلاس عادت کردهاند؛ اگرچه این ارقام، صدها و بلکههزاران برابر ارقام دولتهایی است که ادعای پاکدستی ندارند.
بنابراین وقتی در نهایت یک نفر مانند بابک زنجانی متهم و دادگاهی ،میشود نباید آن را عامل واکسینهشدن جامعه ما در برابر پدیده اختلاس دانست چون به صورت ساده، چنین اتفاقی در دیگر کشورها میتواند به سقوط یک دولت منجر شود.
به موضوع بیاعتمادی اشاره کردید. بعد از دولت دهم چطور میتوان نشانههای این بیاعتمادی را در جامعه پیگیری کرد و بهعنوان مصداق به آن اشاره داشت؟
وقتی جامعه از یک سو شاهد ادعاهای بزرگ و از سوی دیگر بلاگردان این اتفاقات تلخ- مثلا اختلاس- میشود، شکاف میان ملت و دولت افزایش مییابد و بیاعتمادی شکل میگیرد. دقت کنید که نشانههای این بیاعتمادی که در دولت قبلی شکل گرفته بود را میشود در دولت آقای روحانی هم دید.
رئیسجمهور وقت از مردم درخواست کرد که از دریافت یارانه انصراف دهند و بگذارند کسانی که نیازمند واقعی آن هستند، دریافتکنندهاش باشند. بازتاب آن بیاعتمادی را میتوان در میزان کم مراجعه مردم و اظهار عدم تمایل آنها به دریافت یارانه دانست.
کمتر از یک میلیون نفر از کل جمعیت کشور از دریافت یارانه انصراف دادند که این نشانگر آثار مخرب فساد در جامعهای است که با مشکلات مختلف درگیر است. در چنین جامعهای میزان مشارکت اجتماعی مدام در حال کمشدن است تا جایی که به قول جامعهشناسان، سرمایه اجتماعی مدام در حال ازبینرفتن است.
امثال بابک زنجانی یا دیگرانی که درگیر فسادهایی از این جنس شدهاند، در دورهای سرمایه اجتماعی جامعه را زخمی کردهاند. این خسارت بزرگی است که به جامعه وارد شده و البته سنگینتر از ابعاد اقتصادی پرونده زنجانی است.
چرا؟
تأثیر منفی پرونده زنجانی بر جامعه بهمراتب سنگینتر از جنبه اقتصادی و ضرر مادی این اختلاس بوده چراکه سرمایه اجتماعی موضوعی نیست که بهزودی قابلترمیم باشد و شاید باید سالها و دهها سال زمان بگذرد تا دوباره رشتههای اعتماد میان مردم و دولت به وجود بیاید، بنابراین نمیتوان تأثیر اجتماعی این پرونده را با تأثیر اقتصادی آن قیاس کرد.
برای ساختن سرنوشت یک جامعه، باید دولت و ملت کنار هم و با یک هدف مشترک شروع به کار کنند اما امروز با ازبینرفتن سرمایههای اجتماعی، هرکس به فکر خودش است و مفهوم جامعه دیگر وجود ندارد.
در چنین جامعهای، ساختن جامعه در اولویت نیست بلکه منافع فردی مقدم به همه خواستههاست. به هرکسی بگویید چرا این کار را کردی؟ چرا دروغ میگویی؟ چرا دست به ارتشا و اختلاس زدی، میگوید به طریق اولی بیشتر از ما کسانی درگیر این اعمال زشتند که مدعی پاکدستی هستند.
دستگیری و طی مراحل قانونی پرونده زنجانی نمیتواند آبی بر این آتش باشد؟
بهتر است سؤال را اینطور بپرسیم که چطور ما یک نظام قانونی برای تنبیه مجرمان اقتصادی داریم اما برای هنجارشکنی آنها، برای خدشهای که به اعتماد مردم وارد کردهاند و سرمایه اجتماعیای که به باد دادهاند، هیچ نظام مقابلهکنندهای نداریم؟
اما دادگاه بابک زنجانی دارد به صورت علنی برگزار میشود و مردم میتوانند اخبار آن را از طریق رسانهها پیگیری کنند.
فکر نمیکنید چنین روشی در مقابله با جرم اقتصادی او، به احیای اعتماد اجتماعی منجر شود؟
برگزاری دادگاهی به این شکل، این شائبه را در افکار عمومی ایجاد میکند که چرا فقط برخی پروندهها به این سرنوشت دچار میشوند، درحالیکه از این دست پروندههای فساد اقتصادی در چند سال اخیر کم نبودهاند.
جامعه ایرانی بعد از مواجهه با پدیده بابک زنجانی، چه تفاوتی با جامعه قبل از این اتفاق دارد؟
بیاعتمادي به وجود آمده است و حتی در پیگیری اخبار دادگاه زنجانی هم شاهد بیتفاوتی مردم در برابر اخبار رسانهها هستیم.
اینروزها بیشازهرچیز اماواگرهای فراوانی در افکار عمومی درباره نوع برخورد دستگاه قضائی با چنین پروندههایی و چنین اشخاصی به وجود آمده است اما این موضوع فقط محدود به قوه مجریه نمیشود؛ برخی پروندهها که در حوزههای دیگری مفتوح شده و در جریاناند، نگاه طیفی از جامعه را نسبت به دیگر قوا نیز با شک و تردید همراه کردهاند.
مردم در مواجهه با قوا، خواستار بیطرفی هستند و میخواهند هر سه قوه، نگاه مردم را نمایندگی کنند؛ اما بعضی موضعگیریهای جانبدارانه، نوعی بیاعتمادی را در مردم ایجاد کرده است.
چه زمانی میتوان به بازسازی و التیام زخم سرمایههای اجتماعی در جامعه امیدوار بود؟
همه جواب را میدانند و نیازی به اظهارنظر تازهای از طرف من نیست؛ چراکه در مجموع شرایط کشور ما اکنون به گونهای است که فعالان حوزههای مختلف نمیتوانند در این زمینه تأثیرگذار باشند. ادامه این روند هم نهفقط سرمایههای اجتماعی را بازسازی نمیکند؛ بلکه زخم بیشتری به آن وارد میشود.
در شرایطی که فعالان حوزههای مختلف توانایی ورود به این بحث یا التیام زخمهای واردشده به اعتماد مردم را ندارند، نقش خود مردم در بهبود سرمایههای اجتماعی جامعه چیست؟
پیش از پاسخ به این سؤال باید پرسید که آدمهای بیطمع، آدمهای دوستدار کشور و کاردانهای حرفهای و بیتوقع تا چه حد توانستهاند در ساختار اداره کشور، بهعنوان نماینده مردم حضور پیدا کنند؟ امثال بابک زنجانی در دستگاههای مختلف حامیان قدر قدرتی داشتند که در جستوجوی منافع شخصی و گروهی خود، از آنها حمایت میکردند.
کسانی که دلسوز جامعه و متعهد به آن به شمار میروند تا چه میزان از این حمایتها برخوردارند؟ چقدر تریبون دارند؟
آنهایی که امروز خانهنشین شدهاند تا چه حد میتوانند در میدان جامعه کنشگر و کارگزار باشند؟ متأسفانه بروز چنین فسادهایی نشان میدهد بسیاری از ابزارهای دموکراتیک مطرحشده در جامعه ما، اگرچه صورتی دارد، اما از محتوا تهی شده است.
اما به نظر میرسد نسل جوانتر چندان منتظر معجزهای در بیرون نماندهاند و دستبهکار اعتمادزایی شدهاند. با این موضوع موافقید؟
طبعا از مردمی که تصمیم گرفتهاند سرمایه اجتماعی خود را بازسازی کنند، تلاشهایی میبینیم؛ در شبکههای مجازی، شاهد انواع کمپینها، فعالیتهای حمایتگرانه، کارهای خیر دستجمعی و...، هستیم و این موضوع نشان میدهد به نوعی بسیاری از مردم علاقهمندند برای احیای جامعه خود هر کاری که از دستشان برمیآید، انجام دهند؛ اما متأسفانه در برخی موارد صدای همین جامعه محدود هم شنیده نمیشود و گاه به حاشیه میرود. به اعتقاد من، جوانها فرصتهای زیادی برای بهبود اوضاع جامعه و اصلاح رفتارهای اینچنینی ایجاد کردهاند؛ اما امکاناتشان محدود است یا اینکه دستگاهها بهجای اعتماد به آنها و استفاده از فرصتهایی که به وجود میآورند، به چنین پدیدههای اجتماعیای به چشم تهدید نگاه میکنند، نه فرصت.
اگر فکر میکنیم اصلاح جامعه از طریق چنین فعالیتها و مشارکتهایی فراهم میشود، باید دست آنها را در اجرای برنامههایشان بازتر بگذاریم و به آنها میدان دهیم، نه اینکه از هر فرصتی برای محدودکردنشان استفاده کنیم.
اخبار اقتصادی - شرق