کشف قتل ده سال پس از وقوع



نگهبان هنگام بازجویی ترسیده بود و حتی نام دیگری به جای نام خودش نوشت.

  میزان نوشت:سرهنگ منصور خدادادی اظهار کرد: سال ۸۶ رئیس پلیس آگاهی پاکدشت بودم، یک روز در اداره آگاهی در حال بررسی پرونده‌ای بودم که مردی به اتاقم آمد و گفت: صاحب کارخانه‌ای هستم. امروز زمانی که برای سرکشی به کارخانه‌ام رفتم، متوجه شدم نگهبان شرکت با دست و پای بسته در انباری کارخانه افتاده و اموال بسیاری از محل کارم سرقت شده است. نمی‌دانم چطور این سرقت رخ داده است. زمانی که دست و پای مرد نگهبان را باز کردم او مدعی شد که افرادی شبانه به کارخانه آمده‌اند، دست و پای او را بسته و برخی قطعات صنعتی موجود در کارخانه را سرقت کرده و متواری شده‌اند.

 

همزمان با تشکیل پرونده قضایی، همراه تیمی از ماموران اداره سرقت برای بررسی موضوع به کارخانه شاکی رفتیم و به تحقیق از مرد نگهبان و دیگر کارگران پرداختیم تا شاید ردی ازسارقان پیدا کنیم. زمانی که در حال تحقیقات بودیم، متوجه اضطراب مرد نگهبان شدم. احساسی به من می‌گفت: این مرد رازی در سینه دارد و نمی‌خواهد آن را فاش کند. احتمال دادیم او درباره ماجرای سرقت اطلاعاتی داشته باشد که آن را از ما پنهان کرده است؛ بنابراین موضوع را به بازپرس پرونده اطلاع دادیم و این نگهبان را بازداشت و برای ادامه تحقیقات به پلیس آگاهی منتقل کردیم.

 

او را به اتاق بازجویی آورده و خواستیم که او ابتدا مشخصاتش را بنویسد و درباره ماجرای سرقت از کارخانه هر آنچه را که می‌داند، بگوید.

 

خیلی ترسیده بود و موقع نوشتن اسم خود، نامی که در کارخانه صدایش می‌کردند را ننوشت و نام دیگری را روی برگه اظهارات پلیسی نوشت. همین باعث شد که بیشتر به او شک کنم. از او درباره تغییر اسمش پرسیدم.

 

همین پرسش باعث شد بیشتر دچار اضطراب شود. همان موقع مطمئن شدم او مرتکب جرمی شده که این چنین آشفته است؛ بنابراین نام او را در بانک اطلاعاتی پلیس جستجو کردم که متوجه شدم او یک قاتل فراری است که ۱۰ سال است پلیس شهرستان دیر به اتهام قتل در تعقیب اوست. اما چهره او نسبت به متهمی که پلیس ازآن موقع در تعقیبش بوده کمی متفاوت است. با فاش شدن این ماجرا، موضوع را به همکارانم در واحد اداره جنایی اطلاع دادم و در این باره خواستم تحقیقات بیشتری را از نگهبان بازداشت شده به عمل بیاورند تا مشخص شود او همان قاتل فراری است یا نه.

 

او را از واحد اداره سرقت پلیس آگاهی به اداره جنایی منتقل کردیم، کارآگاهان اداره جنایی به بازجویی از او ادامه دادند. متهم ابتدا می‌خواست با گفته‌های دروغین طوری وانمود کند که فرد کشته شده را نمی‌شناسد و اشتباهی دستگیر شده است. همین که گفتیم شما همان قاتل فراری هستی و هویتت فاش شده است، بناچار سکوت خود را شکست و به قتل مرد جوان در شهرستان دیر پس از ۱۰ سال اعتراف کرد.

 

نگهبان جوان درباره انگیزه‌اش از این جنایت گفت: من به دختری که در همسایگی‌مان زندگی می‌کرد، علاقه داشتم. او نیز به من علاقه‌مند بود و حاضر نبود با فردی دیگر جز من ازدواج کند. من با هزاران بدبختی خانواده‌ام را با این وصلت موافق کردم، اما خانواده دختر مورد علاقه‌ام حاضر به این ازدواج نبود. من و دختر مورد علاقه‌ام مانده بودیم چطور خانواده‌اش را راضی کنیم.

 

وی ادامه داد: خودم چند بار همراه خانواده‌ام و حتی چند نفر از بزرگان فامیل برای گفت‌وگو و خواستگاری از او به خانه‌شان رفتیم، اما آن‌ها پاسخشان منفی بود. حتی برادرانش تهدیدم کردندکه اگر دوباره به خواستگاری خواهرشان بروم از من شکایت می‌کنند. اما به دلیل علاقه‌ای که به دختر مورد علاقه‌ام داشتم، همچنان برای این ازدواج تلاش می‌کردم و حاضر نبودم دختر مورد علاقه‌ام را از دست بدهم.

 

متهم به قتل افزود: روز حادثه تصمیم گرفتم دوباره برای خواستگاری از دختر مورد علاقه‌ام به مقابل خانه پدری‌اش بروم. با حضورم در آنجا برادرانش مرا به باد کتک گرفتند و تهدیدم کردند. بناچار مجبور به ترک آنجا شدم. آنقدر از دست برادران دختر مورد علاقه‌ام ناراحت بودم که تصمیم گرفتم آن‌ها را به مرگ تهدید کنم تا شاید بترسند و به این مخالفت‌ها پایان دهند.

 

وی ادامه داد: بنابراین سلاح کلاشینکفی تهیه کردم و ساعاتی بعد به مقابل خانه‌شان رفتم و داد و فریاد راه انداختم. برادرانش از خانه بیرون آمدند. از آن‌ها خواستم که به این مخالفت‌ها پایان دهند، اما فحاشی کردند و خواستند که آنجا را ترک کنم. دیگر حال و روز خودم را نمی‌فهمیدم. از مخالفت‌ها و بدرفتاری‌های برادران دختر مورد علاقه‌ام به ستوه آمده بودم و نمی‌دانستم چه کار می‌کنم. برای ترساندن آن‌ها شروع به تیراندازی کردم.

 

یکی از گلوله‌ها به یکی از برادران اصابت کرد. او غرق در خون کف خیابان افتاد. از ترس فرار کردم. به خانه‌مان رفتم و با برداشتن وسایلم فرار کردم. کسی نمی‌دانست کجا رفته‌ام. چند روز سرگردان بیابان‌های شهرمان بودم. در تماس با خانواده‌ام متوجه شدم مرد جوان به دلیل شدت جراحت جان باخته است. پشیمان شده بودم. فکرم دیگر کار نمی‌کرد. چند بار خواستم خودم را به پلیس معرفی کنم، اما به خاطر ترس موفق به این کار نشدم. از ۱۰ سال پیش و بعد از آن جنایت، زندگی‌ام ورق دیگری خورد و زندگی پنهانی‌ام شروع شد. چند سال در شهر‌های مختلف زندگی می‌کردم و با کار در ساختمان‌های نیمه‌کاره هزینه زندگی‌ام را تامین می‌کردم. بعد از مدتی هم چهره‌ام را تغییر دادم.

 

بعد از آن به شهرستان پاکدشت آمدم و در اینجا نیز با هویت جعلی کارم را به عنوان نگهبان در یک کارخانه ادامه دادم تا این‌که یک شب سارقان به این کارخانه دستبرد زدند و همین باعث شد که من به عنوان مظنون بازداشت شوم و بعد از ۱۰ سال فرار راز این جنایت فاش شود.

 

با اعتراف جوان خواستگار به قتل او برای ادامه تحقیقات و محاکمه به شهر دیر منتقل شد.

 

 

 

تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

    ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------