دوران سخت کودکی دختری از او قاتل ساخت/می خواهم زندگی کنم



دختر جوانی که مرتکب قتل شده با اعتراف به اشتباهاتش خود را قربانی اتفاقاتی دانست که در کودکی برایش افتاده و برای اینکه بتواند آینده بهتری داشته باشد، از مردم کمک خواست. 

 این دختر جوان که اکنون ٣٠ساله است و پنج سال از عمر خود را به خاطر ارتکاب قتل در زندان گذرانده، درباره دلایل اینکه چرا کارش به اینجا رسید، می‌گوید.

 

چطور شد که مرتکب قتل شدی؟

پدر و مادرم دو بار از هم جدا شدند، یک‌بار وقتی دو سالم بود و یک‌بار وقتی چهار سالم بود که آن موقع مادرم برادرم را بار‌دار بود، مادرم خیلی بی‌عاطفه بود و ما را گذاشت و رفت و من اصلا چیزی به اسم مادر در خاطراتم ندارم.بعد پدرم ازدواج کرد و من از هفت‌سالگی با نامادری زندگی کردم و دو بچه هم از آن خانم دارد البته نامادری‌ام زن بدی نبود اما نتوانستم او را بپذیرم و در نوجوانی سر ناسازگاری با او گذاشتم و سراغ مشروب و سیگار رفتم، بعد هم با یک آقای خلاف‌کار آشنا شدم.

 

برایم مواد و مشروب می‌آورد. یک روز می‌خواست به من تعرض کند و من برای جلوگیری از این تعرض و اینکه بتوانم از دستش فرار کنم مرتکب این قتل شدم. دادگاه قتل را شبه‌عمد تشخیص داد، دفاع مشروع گرفت و من آزاد شدم.

 

با توجه به اینکه قتل عمد محسوب نشده‌ است، تو باید دیه بپردازی. چطور این کار را می‌کنی؟

پدرم به من کمک می‌کند. اوایل همسر پدرم مخالف بود که او به من کمک کند تا آزاد شوم و مخالف این بود که پدرم پیش‌قسط دیه‌ام را بپردازد؛ بااین‌حال پدرم به من کمک کرد و آزاد شدم. الان من یک دختر ٣٠ساله هستم و نباید منتظر باشم پدرم به من کمک کند؛ به‌همین‌خاطر شدیدا به کمک نیاز دارم. وقتی راهنمایی می‌رفتم، در کنکور تیزهوشان شرکت کردم و قبول شدم؛ اما به خاطر وضعیت بد زندگی‌ام اعتیاد پیدا کردم و نتوانستم درس بخوانم. حالا که می‌خواهم درس بخوانم، کسی را ندارم که به من کمک کند.

 

چند وقت است که از زندان آزاد شده‌ای و در این مدت چه می‌کنی؟

شش ماه است از زندان آزاد شده‌ام. از وقتی آزاد شده‌ام، هیچ‌ کاری نمی‌کنم؛ چون پدرم قسط‌های دیه‌ام را می‌دهد و من نمی‌توانم توقع دیگری داشته باشم،

 

چه توقعی مثلا؟

مثلا نمی‌توانم از پدرم بخواهم کمکم کند درس بخوانم.

 

در این مدتی که آزاد شدی، برای بهبود وضع خودت چه کار کردی؟

من تمام تلاشم را کردم که روحیه‌ام را به دست بیاورم و روزهای بد زندان یادم برود.

 

بقیه جوان‌های همسن تو چه می‌کنند؟

کار و تلاش؛ اما وضعیت زندگی من آن‌قدر بد است که نمی‌توانم هیچ کاری بکنم. من فردی بودم که در مدرسه تیزهوشان قبول شدم و درس خواندم؛ اما به خاطر گذشته‌ای که داشتم، موفق نشدم و به بیراهه رفتم. ‌ای کاش کسی پیدا شود که دستم را بگیرد.

 

چه مدت زندان بودی؟

پنج‌سال‌و هشت ماه.

 

در این مدت چه کار می‌کردی؟

حبس می‌کشیدم، زجر می‌کشیدم.

 

روزهایت را در زندان چطور می‌گذراندی؟

کلاس می‌رفتم. انتظامات آنجا بودم، کتاب می‌خواندم، گریه می‌کردم و از خدا طلب بخشش می‌کردم.

 

از چند‌سالگی زندان بودی؟

از ٢٣‌سالگی.

 

در زندان چه کلاسی می‌رفتی؟ آیا درس خواندی یا شغلی یاد گرفتی؟

کلاس معرق با چوب‌؛ اما درس نخواندم؛ چون زیاد آنجا نمی‌شد درس خواند. اگر می‌خواستم درس بخوانم، کسی نبود که مدارکم را بیاورد.

 

یعنی الان استاد معرق با چوب هستی؟

استاد نیستم؛ ولی بلدم.

 

الان دقیقا چه کمکی از مردم می‌خواهی؟

از مردم درخواست دارم به من کمک کنند. اگر کسی باشد که به من شغلی بدهد یا اینکه کمک کند درس بخوانم، هر تضمینی که برای سلامتم بخواهد، به او خواهم داد.

 

کجا زندگی می‌کنی و روزها را چطور می‌گذرانی؟

تهران، روزها کتاب می‌خوانم و به مادربزرگم کمک می‌کنم و دنبال کار می‌گردم.

 

اینهایی که گفتی، تقریبا کارهایی است که هر آدم معمولی باید انجام دهد. چه کار کرده‌ای که شرایط را به نفع خودت عوض کنی؟

از نظر مالی، واقعا هیچ‌ کاری نتوانستم بکنم؛ چون هنوز شغلی ندارم؛ به‌همین‌خاطر هم می‌گویم به یک کار نیاز دارم که بتوانم گذشته سیاهم را پاک کنم. اگر پدر و مادرم از کودکی به من کمک می‌کردند و من را درست تربیت می‌کردند و مراقبم بودند، حالا وضع زندگی‌ام این نبود.

 

 شرق 

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------