دردسرهای ازدواج با دزد حرفه‌ای



 اخبارحوادث ,خبرهای حوادث, حوادث  روز

گره روسری‌اش را روی سر محکوم می‌کند و بی‌تفاوت از سوالی که از او می‌پرسم به سمت دیگری نگاه می‌کند.در تمام گفت‌وگویمان همین‌طور است، یا از پاسخ به پرسش‌ها طفره می‌رود یا جواب سر بالا می‌دهد. جرمش همدستی با شوهرش است، مردی که سابقه طول و درازی در سرقت دارد. شوهرش چندین بار به اتهام سرقت در پوشش مامور بازداشت شده و این بار نیز به همین جرم به دام کارآگاهان پلیس افتاد.

مرد میانسال همراه همدستانش پزشکان سرشناس و پولدار شهرستان‌ها را شناسایی می‌کرد و بعد از تعقیب و به دست آوردن آدرس خانه آنها به عنوان مامور قانون سراغشان می‌رفت و با شگردی طلاهای آنها را می‌گرفت. حالا زن او به اتهام اخفای ادله جرم و نگهداری مال سرقتی بازداشت شده است. زن جوان که سهیلا نام دارد، در تحقیقات نه‌تنها همدستی با شوهرش را قبول ندارد، بلکه می‌گوید همسرش او را وادار به این کار کرده است.

شوهرت تا به حال چند بار بازداشت شده است؟
ـ‌ حسابش از دستم در رفته، آنقدر دستگیر شده و زندان رفته که نمی‌دانم، اما هر دفعه که بازداشت شد به‌دلیل علاقه‌ای که داشتم، افتادم دنبال کارهایش و از شکات رضایت گرفتم. این بزرگ‌ترین اشتباهی بود که در زندگی‌ام انجام دادم. هر بار که من برای او رضایت می‌گرفتم، یک پله او را به سقوط نزدیک‌تر می‌کردم.

کوروش فهمیده بود که یک نفر پشتش است و هر وقت خلافی کند، از او حمایت می‌کند. برای همین هیچ واهمه‌ای از خلاف کردن نداشت، چون می‌دانست که مدت زیادی در حبس نمی‌ماند و من رضایت‌ شکات را می‌گیرم.

آخرین باری که همسرت آزاد شد کی بود؟
ـ حدود 5 ماه قبل بود؛ یک ماه و نیم بعد از آزادی‌اش خلاف نکرد، اما دوباره برگشت سر خانه اولش.

با همسرت چطور آشنا شدی؟
ـ من کارمند بانک بودم و شوهرم یک بار برای کار بانکی، به محل کار من مراجعه کرد، اما این اولین و آخرین بار نبود و بعد از آن بارها و بارها کوروش را دیدم. هر بار که او را می‌دیدم علاقه‌ام به او بیشتر می‌شد. بالاخره بعد از چند ماه دوستی پنهانی از من خواستگاری کرد و من بدون این‌که تحقیقی در رابطه با او و حرف‌هایش کنم، جواب مثبت دادم. حتی خانواده‌ام را هم راضی کردم که با این ازدواج موافقت کنند. زمانی که با کوروش ازدواج کردم خانواده‌ام خیلی مخالف بودند، می‌گفتند با موقعیت مالی و اجتماعی که دارم، آینده بهتری خواهم داشت، اما آن زمان چشم‌هایم بسته بود و بدی‌ها و مشکلات متعدد کوروش را نمی‌‌دیدم.

زمانی که با کوروش ازدواج کردی، سرقت می‌کرد؟
ـ بله، او چند بار به دلیل دزدی بازداشت شده و به حبس رفته بود، اما من از این موضوع بی‌خبر بودم. بعد از این‌که با کوروش ازدواج کردم خیلی از حقایق برملا شد، مثلا من تصور می‌کردم او هم مثل خودم تحصیلکرده است، اما متوجه شدم که همسرم سیکل هم ندارد.

از سرقت‌های شوهرت چطور با خبر شدی؟
ـ وقتی برای اولین‌بار در زندگی‌ام پلیس به در خانه‌مان آمد و دستبند به دستش خورد، فهمیدم که با فردی زندگی می‌کنم که سارق حرفه‌ای است و به هر شیوه و شگردی که فکرش را کنید، سرقت می‌کند.

چرا سعی نکردی او را از کار خلاف منصرف کنی؟
ـ هر روشی را که فکر کنید امتحان کردم تا او دست از خلاف بکشد، اما بی‌فایده بود. حتی یک‌ بار از او جدا شدم، پنج سال هم جدا از او زندگی کردم، اما به‌خاطر بچه‌ام مجبور شدم که برگردم سر زندگی‌ام. بچه‌ام نیاز به مادر داشت، آن هم با پدری که بیشتر عمرش را زندان بود و حواسش به او نبود. البته دوباره خواستم از کوروش جدا شوم، اما او این بار مخالفت کرد. هر بار که حرف از طلاق می‌زدم مرا کتک می‌زد و تهدید می‌کرد که اجازه نمی‌دهد بچه‌ام را ببینم. من هم چاره‌ای جز زندگی کردن با او نداشتم، اگر هم کوروش مرا طلاق می‌داد جایی برای برگشت نداشتم. دفعه اولی که طلاق گرفتم خانواده‌ام خیلی از من حمایت کردند، آنها مخالف ازدواج دوباره من بودند به همین دلیل بعد از ازدواج مرا طرد کردند.

چه شد که همدستش شدی و اموال سرقتی را مخفی کردی؟
ـ نمی‌خواستم این کار را انجام دهم، نمی‌دانستم که اموال سرقتی در خانه مان نگهداری می‌شود. وقتی هم که فهمیدم، می‌خواستم موضوع را لو دهم اما از کوروش ترسیدم، او آدم عصبی بود و اگر او را لو می‌دادم معلوم نبود چه واکنشی نشان می‌داد.

به همسرت هیچ حرفی نزدی که این وسایل داخل خانه چه می‌کند؟
ـ پرسیدن نداشت، می‌دانستم شوهرم چه کاره است.

حرف آخر...
این بار باید دنبال کسی باشم تا پرونده خودم را پیگیری کند تا شاید بی‌گناهی‌ام ثابت شود.

 

 اخبارحوادث -  باشگاه  خبر نگاران 

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    سایر خبرهای داغ

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------