٢ دقيقه براي قتل سعيد كافي بود



هيچ كس نمي‌دانست در آن ٢ دقيقه چه اتفاقي افتاد؛ وقتي كه چهار پسر محله‌اي در شهر ري، با چاقو و قمه دنبال سعيد رفتند و او را در ساندويچي سر كوچه شان كشتند. پدر و مادر سعيد كه خود را به بيمارستان، بالاي سر سعيد رساندند، او هنوز زنده بود اما دكترها قطع اميد كرده بودند: «كجا اينطوري شده؟ پسرتان را بدجوري زده‌اند، از چند ناحيه بدن خونريزي شديد دارد» و نااميدي آنها شش صبح ١٠/٤/٩٢ با بيرون آمدن جراح از اتاق عمل، رنگ واقعيت به خود گرفت: «سعيد مرد».

 به  گزارش  اعتماد ؛حاج احمد، پدر سعيد نخستين نفري بود كه دقايقي قبل از دعواي پسرش با چهار پسر ديگر، از صداي داد و فرياد اهالي و سرخي آژير پليس كه روي پنجره خانه افتاده بود، از حادثه باخبر شد و خود را به‌ساندويچي رساند؛ پسرش را به بيمارستان برده بودند اما خونش، كف مغازه را پر كرده بود: «٢٥ سالش بود، ١٠ تاي اينها – ضاربان – را حريف بود.

 

آنها مي‌دانستند تنهايي كاري از پيش نمي‌برند براي همين با نامردي سراغش رفتند. ٨:٣٠ شب بود، سعيد چند دقيقه قبلش از من ٢٠ (هزار) تومان پول گرفت تا به‌ساندويچي سر كوچه برود اما لحظاتي بعد، هم زنگ زدند و هم صداي داد و فرياد شنيدم و خودم را به سر كوچه رساندم. مادرش هم آمد. اصلا نمي‌دانستيم چه شده. ساندويچي به هم ريخته بود و مي‌گفتند خوني كه كف زمين را پر كرده، خون بچه من است. » پدر و مادر، سريع خود را به بيمارستان رساندند اما سعيد دوام نياورد: «از چند ناحيه بدن با قمه و چاقو زخمي‌اش كرده بودند. پا و دست و پهلويش چاك برداشته بود. به روز نكشيد. دم صبح فوت كرد.»


خانواده سعيد، آماده مراسم خاكسپاري شده بودند كه پليس تحقيقات خود را آغاز كرد. ضاربان متواري، آشنا (هم محله اي) بودند. دو نفر از آنها به روز نكشيده خود را به پليس معرفي كردند؛ در حالي كه هنوز از مرگ سعيد خبر نداشتند. يكي از آنها، مهدي ١٩ ساله (سرباز) خودزني كرده بود تا اگر سعيد شكايت كرد، بگويد او هم چاقو زده، او را به اتاق بازجويي بردند: «چرا درگير شديد؟ چند نفر بوديد؟»


«چند ساعت قبل از حادثه همراه حسن (دوستم)، با سعيد و يكي از دوستانش (حميد) در پارك دعوايم شد. سعيد با چك به صورتم زد، شب كه شد، با حسن، سامان و رحيم سوار ماشين شديم و رفتيم سمت ساندويچي. سعيد آنجا بود. من مشروب خورده بودم و تعادل نداشتم. حسن يك چاقو به من داد. وقتي از ماشين پياده شدم سراغ سعيد رفتم. با هم دست به يقه شديم. او روي زمين افتاد و من با چاقو به پا و پهلويش زدم. حسن هم با حميد و يك نفر ديگر دعوايش شد. وقتي سعيد خونريزي كرد، فرار كرديم.»


حسن، سامان و رحيم هم پس از مهدي بازجويي شدند؛ هر سه كمتر از ٢٢ سال سن داشتند و آن روز نقشي در نزاع منجر به قتل ايفا كردند: «حسن با قمه با دو نفر درگير شد، سامان با چوب دم در ايستاد تا سعيد و دو دوستش نتوانند فرار كنند، رحيم هم راننده ماشين بود و از دور درگيري را مي‌پاييد.»


با تاييد اعترافات مهدي از سوي سه همدستش، پرونده براي صدور حكم به شعبه دهم دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي محمدباقر قربانزاده فرستاده شد. پدر و مادر سعيد، در همان ابتدا تقاضاي قصاص كردند و پدر موضوع عجيبي را پيش كشيد: «بچه‌ام بي‌گناه كشته شد، او نقشي در دعوا نداشت. يكي از طرفين درگيري به نام حميد، كه سعيد در پارك از او دفاع كرده بود، الان به جرم كشتن يك جوان ديگر در زندان است. او شاهد ماجرا بود.»


پس از سكوتي لحظه‌اي، سرباز زندان دستبند مهدي را باز كرد و او پشت جايگاه ايستاد. متهم اين‌بار برخلاف بازجويي‌ها، منكر قتل شد: «آن شب مست بودم. وقتي با سعيد دست به يقه شدم او روي زمين افتاد و با پا به من ضربه زد. من هم با چاقويي كه حسن داده بود، چند ضربه به پايش زدم. بعد حسن آمد و با قمه ضربه ديگري به سعيد زد.»


حسن، سامان و رحيم كه پيش از اين با قرار وثيقه آزاد شده‌اند، پشت مهدي نشسته بودند. قاضي زالي (مستشار دادگاه) نگاه از آنها برداشت و رو به متهم گفت: «شما قبلا به قتل اعتراف كرده بوديد، چه شد كه حالا منكر مي‌شويد؟»


«آن‌موقع پيش خودم گفتم چون كسي را ندارم، قتل را گردن بگيرم و بگذارم من را اعدام كنند و سه دوستم زنده بمانند اما اينها وقتي زندان بودم، حرف‌هاي نادرستي پشتم زدند براي همين تصميم گرفتم راستش را بگويم.»


حرف‌هاي جديد مهدي، نوبت بازجويي را به حسن سپرد. پسر ٢٤ ساله روز حادثه قمه در دست داشت اما مدعي شد از آن استفاده نكرده: «شب حادثه، اول مهدي رفت داخل ساندويچي، من هم با قمه رفتم و با حميد و يك نفر ديگر از دوستان سعيد درگير شدم. در يك لحظه وقتي سرم را برگرداندم، ديدم سعيد خونين و مالين روي زمين افتاده. من اصلا از قمه استفاده نكردم و با سعيد هم درگير نشدم. كلا دعواي ما دو دقيقه طول كشيد. بعد هم كه سوار ماشين شديم و فرار كرديم.»


پرونده دو شاهد دارد؛ يكي از آنها حميد است، همان جواني كه اكنون به جرم قتل در زندان است و شب حادثه، يكي از طرفين درگيري بود. ديگري صاحب ساندويچي است كه به پليس گفته: «آن روز هم مهدي و هم حسن با چاقو و قمه سعيد را زدند.» حسن اما زير بار اين شهادت نرفت: «پزشكي قانوني مي‌تواند بگويد سعيد با ضربه چاقو فوت كرد يا قمه. من هيچ ضربه‌اي نزدم. » پس از او سامان و رحيم هم پشت جايگاه ايستادند و هر يك خود را بي‌گناه دانستند.


سه سال پس از حادثه اكنون پرونده به كلافي پيچ در پيچ تبديل شده است. وكلاي متهمان اعتقاد دارند پرونده نقايص زيادي دارد و بايد به دادسرا ارسال شود؛ موضوعي كه رييس دادگاه نيز در پايان، بر آن مهر تاييد زد و رسيدگي مجدد به پرونده را منوط به رفع نواقص آن در دادسرا كرد.


پدر و مادر سعيد سه سال است دنبال مجازات قاتل پسرشان هستند. پدر اما بر يك چيز اصرار دارد: «نمي خواهم كسي بيگناه پاي ‌دار برود. حميد، همان كه چند ماه بعد در يك حادثه ديگر، پسري را كشت، در درگيري بوده، بايد او را از زندان به دادگاه بياورند تا شهادت بدهد. »
 

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    سایر خبرهای داغ

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------