كودتا يی كه ايران را عقب راند
- مجموعه: اخبار سیاسی و اجتماعی
- تاریخ انتشار : دوشنبه, 30 -3443 03:25
علی طجوزی
شروین وکیلی،جامعهشناس،درگفت وگو با «قانون» به بررسی شرایط اجتماعی برآمدن وسقوط دولت دکتر محمد مصدق پرداخته است.به اعتقاداو مصدق در هرصورت سقوط ميکردامانه به دلایل اقتصادی ویا اجتماعی.
همچنین او مصدق را آخرین نسل از سیاستمداران نسل قدیم سیاستايران ميداند ومعتقد است که تمام رفتار سیاسی او بر اساس پیگیری مطالبات مشروط است.به گفته شروین وکیلی،مصدق ميتوانست جلوی وقوع کودتا را بگیرد:«مصدق کاری که نکردوبسیارهم نقدبه آن وارد استاين است که از سازمان یافتگی هوادارانش جلوگیری ميکرد.
جای بحث هم دارد که چرااين کاررا ميکرد.یعنی مثلا ازتشکیل میلیشیایاسپاه ملی برای حمایت از نهضت ملی خودش جلوگیری ميکرد.درحالی که شرایط برای رخ دادن چنین اتفاقی فراهم بود.محمل قانونی هم ميتوانست داشته باشد».
براي شروع بحث مي خواهم كمي درباره شرايط اجتماعي آن روزها و فضايي كه باعث برآمدن مصدق شد توضيح بدهيد.
اولين نكته اي كه بايد در نظر گرفت اين است كه دكتر مصدق، وثوق الدوله وقوام الدوله،ازدولتمردان قديمي دوران مشروطه به شمار مي آيند.درواقع يك نسلي از سياستمداران قديمي كه درمشروطه فعال بودند؛مثلا دكتر مصدق در 17يا 18 سالگي مستوفي مي شود.
اين گونه افراد كه بعدهاهركدام يك سياستمدار معروف مي شوند متعلق به نسل قديم هستند.فروغي هم از همين نسل است. ضمن اينكه از خانوادههاي با نفوذ قاجار هم هستند.به عبارت ديگر سياست ايراني رامي شناسند وآن را به ارث بردهاند. از جايگاه تثبيت شده اي هم برخوردارهستند ونيازي هم نيست كه براي كسب جايگاه بجنگند. غوغا سالارنيستند.
ويژگي اي كه در نسلهاي بعدي سياستمداران كه بعضا از طريق مطبوعات وارد سياست شده اندمثل سيدضياءويامحمدمسعود ديده نمي شود.درواقع بعد از 1310به بعد نسلي ازسياستمداران جوان داريم كه آنهاياتحصيلكرده اروپا هستندويابافرهنگ اروپا آشنا هستندوارتباط دارند.همچنين ازنظر ساخت وخاستگاه طبقاتي كاملا بانسل قديمي متفاوت هستند وخاستگاههاي گوناگون دارند. به تعبيرديگرمي توان گفت مصدق آخرين نسل ازسياستمداران ايراني است وبعد از وي چرخشي در سياستمداران رخ مي دهد.
افرادی ميآیندکه روشنفکر هستند و همگي به نسل جديد و جوان تعلق دارند.كساني مانند منصور ،هويدا و امثال اينها كه تقريبا هم سن وسال شاه هستند و دوران كوچكي وبچگي شاه را نديده اند چرا كه رابطه شاه و مصدق مثل رابطه عمو وبرادرزاده يا پدر وپسراست كه به چشم يك بچه به اونگاه مي كردند.
رابطه فروغي وشاه هم از همين جنس است. به همین دلیل شاه نسبت به نسل قدیم سیاستمداران آن اتوریته واینکه بتواند مستبدانه حرف خودش را بزند را ندارد؛حرفش هم در برابراينها خریدار چندانی نداشت. از سوی دیگراين افراد کسانی هستند که به شدت به اصول مشروطه پایبندند.
در واقع شرایط اجتماعیايران دارای یک جنبش جدی و فعال سیاستمداران است که جنبش مشروطه را به پیروزی رساندهاند. در دوران پهلوی هماينها فعال هستند ولی درچارچوب نسبتا متمرکز شاهی مقتدر قرار گرفتهاند. از 1320تا25 هم یک آشفتگی داریم که آن هم به دلیل اشغال مملکت در جنگ جهانی دوم است که قوای روس همچنان درايران مانده اند.دراین زمان هم باز نسل قدیم سیاستمداران کم وبیش حضور دارندوپس از تخلیهايران است کهاين نسل جدید آرام آرام وارد صحنه ميشوند.
از 1320 تا 28 مرداد 32 ميتوان گفت که کشور ازحالت اشغال خارج شده است امامیدانهای نفوذخارجیها همچنان سر جای خوداست؛درجنوب شرکت نفتايران و انگلیس است ودرشمال حزب توده حضور دارندکه بقایای شوروی هستند.همچنین جنبههای نظاميآنهانیزدربرخی مناطق مانند آذربایجان وکردستان فعالیت ميکنند.درواقع دراین فضابایدظهورمصدق را دید.
چگونه؟
یکی از ویژگیهای مصدقاين است که متعلق به نسل قدیمياست که تامدتی از سیاست خارج است.یعنی ازدوره رضاشاه چندان فعال نیست.ضمناينکه طی فاصله 1301تا 1304مصدق هوادار اقتداررضاخان است ومخالف سرسخت شاه شدن او.
یکی ازدیگر ویژگیهای اخلاقی مصدق جسارت وراستگویی جدی اوست.دردورهاي که مصدق درمجلس باتغییر سلسله قاجاربه پهلوی مخالفت کرد،تقریبا تمام نخبگان سیاسیايران موافقاين ماجرا بودند.یعنی از میان نخبگان طرازاول تنها بهار،آیتا... مدرس ومصدق مخالفت خود را اعلام کردند.دراین بافت است که مصدق دوباره به صحنه ميآید.
مصدق در دوره رضاشاه بهعنوان یک سیاستمدار جسور و محبوب مطرح است ولی یک صدای تک است وسال 1329سازماندهی خاصی نميکند. تا انتخابات مجلس که به شدت مهندسی شده بود و با اعتراض شدید مصدق و بسیاری دیگر مواجه شد که شاه انتخابات را لغو ميکند ومجددا انتخابات صورت ميگیرد.
درواقع نقطه شروع نهضت ملی است.نکته مهم دیگر حقوقدان بودن مصدق است به طوری که رفتار سیاسی او را ميتوان رفتارسیاسی حقوقدانانه دانست.خیلی خیلی هم قانونمدار است،حتی در حوزه بین المللی هم همین طور است.درداخل هم به همین نحو عمل ميکرد.
یعنی بدون اماواگرکاملا قانونمندعمل ميکرد؟
البته اخیرا اما واگرهایی مطرح شده است که درجای خود قابل بحث هستنداماکدام یک ازدولتمردان آن دوره اماواگر دنبالشان نیست.بحث ما دفاع وحمله نیست ولی نسبت به بقیه آدمهای آن دورهاين فرد در چارچوب قانون گام بر ميدارد وحرف ميزند.تمرکزش هم تغییر وبازنویسی واصلاح قانون اساسی است.
از مصدق ووثوق الدوله نام بردید.البته شایدکميازبحث دور شویم.امااين مرد،وثوقالدوله سیاستمدار کوچکی نبود ودر زمانی هم توانست با فریب شوروی آن راوادار به خروج ازايران کند.اين کار در نوع خودش کار بسیار مهم وماندگاری محسوب ميشود اما ميبینیم که نام وثوق الدوله ماندگار نميشود.
پرسش اصلی اين است که اگر نفت را از مصدق جدا کنیم آیا بازهم نام مصدق ماندگار ميشد؟
وثوق الدوله به هر ترتیب یک دولتمردبسیار مهم درتاریخ ايران است اما با مصدق تفاوتهايی دارد. یکیاينکه بسیارجاه طلب است وبه نظرماين مسئلهاي است که باعث شده از چشم بیفتد. مسئله دیگر هم چندوچونی در مورد مسائل مالی او است.
ضمناينکه آدم حزب سازی هم است. مثل حزبی دموکراتی که راه مياندازد.این حزب را وثوق الدوله در برابرحزب توده علم ميکندکه نسبتا هم موفق است.آدم بسیار توانايی در عرصه سیاست هست وبسیار موثرهم هست.ولی کلا خوشنام نیست وبایدبگویم که واقعا هم وزن مصدق نیست.
یعنی دکتر مصدق بدون نفت هم ماندگار ميشد؟
بله.به رغماينکه هردو متعلق به نسل قدیم سیاستمدارانايران هستندامارفتار سیاسی متفاوتی داشتند.
برگردیم به بحث.به یک سال و28 روز قبل ازکودتا.درآن هنگام ودرروز 30 تیر 1331 که مصدق علاوه بر حمایتهای مردميوحزب توده ،ازحمایت کامل وپرقدرت سران جبهه ملی هم برخوردار است.دراين مدت چه اتفاقی ميافتد که یک سال بعداین حمایتها رنگ دیگری ميگیرند؟
بایدبه دو نکته اشاره کرد؛یکی رفتار سیاسی ودیگری رفتار استقلال طلبانه وی است.این رفتارها دقیقا در امتداد شعارها واهداف مشروطه است.
رفتار سیاسی مصدق یک رفتار استقلال طلبانه است. دقیقا در امتداد شعارهای مشروطه است که استقلالايران از استعمار غرب را هدف گرفته است.به عبارت دیگر رفتار سیاسی مصدق را در امتدادمشروطه ميتوان قرار داد.اگر گفتمان مصدق را تحلیل کنیم به دو رکن بر ميخوریم.
یک استعمارودیگری استبداد.جالب است که در آن دوره استبداد نداشتیم و مطالبی هم که درمورد استبداددر آن زمان مطرح ميشودبرای دوره رضا شاه است.چون که محمد رضا شاه درآن دوران مستبد نیست ومحبوب هم هست.اوج محبوبیت او و در سال 1325وبعد از آزادی آذربایجان است که به عنوان یک شاه جوان دموکرات و محبوب مطرح ميشود.
البته شواهدی هم هست که نشان ميدهد که از ابتدا آدم مستبدی بوده وخلق وخویاش جوری بوده است كه ميخواسته تمام امور را خوددردست بگیرد.منتها تا 1332که به نوعی دوباره عنان قدرت را در دست ميگیرد در ظاهر هم باز آدم مستبدی نشان نميدهد.
خباين رفتار را دکتر مصدق هم داشتند.به عنوان مثال تقاضای دوم برای افزایش اختیارات.این دو چه فرقی با هم دارند؟
من استبداد به معنی به دست گرفتن زمام امور را به شخصه بد نميدانم. بسیاری از شخصیتهای بزرگ تاریخ هم مستبد بودند. فکر ميکنید گاندی مستبد نبوده یا ماندلا.
ميخواهم بگویم که متمرکز کردن قدرت موقعی خطرناک و فساد آفرین است که پیامد سرکوب گرانه وناجور داشته باشد. البته هر دو هم تغییرات مورد نظر را از طریق راههای قانونی تعقیب ميکردند اما مصدق در برابر مخالفانش بسیار روادارانه رفتار ميکرد.
فقدان نهادهای مدنی قوی در سقوط دولت او چقدر تاثیر داشت ؟
نهادهای مدنی تا حدودی داریم واین گونه نیست که صحنه خالی باشد.کلی احزاب داریم.البته یک باور غلط وجود دارد که تنها حزب مدرن آن دوره را حزب توده ميدانند.درحالی که حزب توده یکی از احزاب است که توسط شوروی که بزرگترین ابرقدرت دنیا از نظرپهنه جغرافیایی ونیروی نظاميوانسانی بود، تغذیه ميشد.
حزب توده هم شعبه سیاسی آن کشور درايران بود.درعین حال حزب توده جاسوس شوروی نبود.باید توجه داشت که جاسوس باگماشته سیاسی فرق دارد.جاسوس یعنی خبر چین که مهمترین جاسوس روسهادرایران،آن زمان تیمسار مقربی بود که ارتباط چندانی هم با حزب توده نداردوبیشتربر اساس منافع شخصی است.
بنابراین حزب توده شعبه سیاسی شوروی درايران است که تا آخر طرفدار مصدق نیست.در مقاطعی هواداری از نهضت ملی ميکند. فرض آنها براين بود که دوران مصدق دورانی زودگذر است واینها قدرت را در دست ميگیرند.
ميخواهم بگویم که درآن دوران نهادهای مدنی داریم. يكسري احزاب ويكسري هم جبهههایی هستند مثل جبهه ملی که بسیار پیچیده وشاخه شاخه است؛ اتفاقا سازمان نیافتن ومتمرکز نشدن آن به خاطر خود مصدق است. در حالی که ميتوانست تبدیل به یک حزب فراگیر بزرگ شود.
مصدق مانع متمرکزشدن جبهه ملی شد؟
مصدق کاری که نکردوبسیارهم نقدبه آن وارد استاين است که از سازمان یافتگی هوادارانش جلوگیری ميکرد.جای بحث هم دارد که چرااين کاررا ميکرد. یعنی مثلا از تشکیل میلیشیا یا سپاه ملی برای حمایت ازنهضت ملی خودش جلوگیری ميکرد.در حالی که شرایط برای رخ دادن چنین اتفاقی فراهم بود.محمل قانونی هم ميتوانست داشته باشد.
ميتوانست یا باید ساخته ميشد؟
ميتوانست به راحتی ساخته شود.
تشکیل میلیشیااصلا لزوميداشت؟
بله، اگر چنین نیرویی داشتیم خودش واکنش نشان ميداد وکودتا احتمالا به نتیجه نميرسید.شرایط نشان ميدهد که در تهران آن دوره که جمعیت چشمگیری داشته ،تخمینی که ميزنند حداقل بین 20 تا 30 هزار نفر است یک عده مخالف هم داشته که برخی سلطنت طلب بودند وبرخی هم از نظر اقتصادی متضررشده بودند وناراضی بودند.
البته کودتا یک فرایند پیچیدهاي است که برخی مردم هم به آن ميپیوندند.خیلی هماين طور نیست که هر کسی 28 امرداد درخیابان است دارند از جايی پول ميگیرند. نقطه شروع یاهسته مرکزی به نظرميآید که چند صدنفرند.دراين حالت اگر میلیشیا وجود داشتند جلوی آن راميگرفتند.
اين باعمل با فرآیند دموکراسی که دکتر مصدق دنبال آن بودتعارض ندارد؟
فکر نميکنم تعارض داشته باشد.چون وقتی که نیروی شبه نظاميدرگیر است نیروی شبهنظاميبایدباآن درگیر شود.
مگرخودکشور نیروی نظامي یا انتظامي نداشت ؟
باید به نکاتی توجه کرد.یکیاينکه قویترین ومنسجم ترین نیروی نظاميای که آن دوره داریم ارتش است که به دربار وصل هست.نکتهای رابه نقل از آقای ورجاوند عرض ميکنم که نقل از یک شاهد عینی است که ميگوید مجریان کودتا تا ظهر 28امردادفکر ميکردند که کودتا شکست خورده است.
تمام شواهد نشام ميدهد که آنها تیم کوچک با اندوخته مالی کم با ارتباطات نسبتا محدود بودند وفکر ميکردند که حرکتشان به سرانجام نرسیده است. منتها چرخشهایی انجام شد که ورق را برگرداند.
نیروی نظاميچگونه اثر گذاری کرد؟
یکی از لحظاتی که سکه ميچرخد موقعی است که سرگرد نوذر رستمي فرمانده یگان تانک در دوشان تپه بود.این آدم با تعدادی تانک درحالی که هنوز صبح است وهنوز اتفاق خاصی نیفتاده همین که ميبیندشهرشلوغ شده است به هواداری دربار سمت نخست وزیری حرکت ميکند.این یکی از فاکتورهای مهم در پیروزی کودتا به شمار ميآید.
بعدها هماين آدم سپهبدشدزیادهم سروصدای آن را هم درنیاوردکه چه کرده ونکرده است. اسناد نشان ميدهد که یکی ازعواملی که نشان دادميتواناين فرآیند را ادامه داد همین عمل او بوده است.اين آدم اصلابه جايی وابسته نبودوصرفا به هواداری دربارتادیدشلوغ شده است سرخوددست به چنین کاری زد.
ازمیان عوامل خارجی ،داخلی وعملکرد دکتر مصدق کدام یک درسقوط دولت وی بیشتراثر داشتند؟
یک نکتهاي که بایدبه آن توجه کردعدم حضور شاه درايران است.یعنی شاه ازماجرا بی خبر است.
پس دیدارباکرومیت روزولت برای چه بوده است ؟
دیداروصحبت کردند ولی درمورد 25مرداد.امادر روز 28مردادجزو سازماندهندگان نیست. یعنی آدمياست که تلاشی کرده وشکست خورده وفرار کرده است. دراين سه روزشواهدمحکميازحضور شخص شاه درمدیریت وبرنامه ریزی وسازماندهی وجود نداردونشان نميدهد که شاه نقش خاصی داشته باشد.
ضمناينکه درآن هنگام مجلس همچنان حضور داردودرحضورمجلس شاه نميتوانست مصدق را عزل کند. مجلس البته در حالت سقوط بود وشاه ميتوانست ازطریق آن عمل کند.این که چراشاه از مجرای مجلس اقدام نکرد جای بحث دارد.
مگر عزل مصدق قانونی نبود؟
نه.چون دستخط برای شاه نبوده،کاغذ،کاغذ دربار نبوده است کسی که نامه را ميبرد پیک دربار نیست وتنها امضا برای شاه است.
سندی هم که مدام منتشر ميشودسند قانونی دربار برای عزل نخستوزیر در سنت سیاسی آن زمان نیست.دراين میان شاه چندان نقشی ندارد ومخالفان مصدق بسیار مهم هستند که زمانی جزویارانش بودند.آیتا... کاشانی،حسین مکی ومظفر بقايی را در جبهه مخالفان مصدق ميبینیم. نیروی خارجی را داریم که بیشتر لایههای غیرموثررا فعال ميکند.
هر چند روزولت نوشته است کهاين کودتا را ما انجام دادیم در واقعاين اولین کودتای موفق «سی. آی.ای » است که بعدها باعث افزایش بودجه سیا وکارهای دیگر آنان ميشود.اين کودتا ضمنا کودتايی است که بسیار بد هم برنامهریزی واجرا ميشود.امامیان عوامل مختلف یک همگرايی رخ ميدهد
. ضمناينکه بسیاری ازافرادی که شب 28 مردادمهم ميشوددراين فرآیند چندان حضور نداشتند؛مثل خود سپهبدزاهدی.در واقع نیروهای حاشیهاي هستند که بسیارتعیین کننده ميشوند.مثل همین فرمانده یگان تانک،مثل شعبان جعفری «شعبون بی مخ»ودارودستهاي هم تیپ آنها.
به نظر شما حزب توده ميخواست که مصدق برود یا بماند؟
این بحث را بیشتردکترهرمیداس باوند دنبال کرده اندومعتقد هستند که سیاست شورویها حفظ وضع موجود بود. چون با رفتن مصدق آمريكاييها وارد ميشدندوآنها درلبه جنگ سرد قرار ميگرفتند.درابتدا هم به دولت دکترمصدق هشدار دادندولی بعدهااينکه چه کارميتوانستند انجام بدهند وندادند باز هم جای بحث دارند.
اين کودتا را آمریکايیهادرحالی ساماندهی کردند که یکی ازبرنامههای جبهه ملی به نوعی جایگزینی آمریکا به جای انگلستان به عنوان استعمارگر پیر بود؟
این کار یکی از برنامههای اولیه جبهه ملی است. آنهاميخواستند بااين قدرت جدید غیراستعماری بازی کنند والبته کميساده لوحانه بود. چون از اتصالات وارتباط پشت پردهاين دو بی خبرند؛ اينکهاين دو کشور تازه از جنگ خارج شده با هم در جنگ متحدبودند ودر قالب شرکتها وکمپانیهای نفتی پیوندهايی با هم دارند را نادیده گرفته بودند؛یک مقدار خوش خیالانه نگاه ميکردند.
دراین میان قطعا هواداراينکه در آمریکا درايران پایگاه پیدا کند نبودند. کودتا هم در ابتدای کارچندان آمریکایی نبوده وتقریبا بخش عمدهاي از نیروها دست انگلیس را پشت پرده ميدیدند. به لحاظ سیاسی هم چنین بود.
اگر دولت مصدق سقوط نميکرد با توجه به وضعیت اقتصادی ومالی پابر جا ميماند یا سقوط ميکرد ؟
خرابی وضعیت اقتصادی آن زمان از چیزی که ميگویند کمتر بوده است. شاخصهای اقتصادی هم آنقدرها افت نداشته است.وضعیت به گونهاي نبوده که بگویم در تنگنای وخیم اقتصادی قرارداشته است. طبق گفته دکتر علی رسیدی 20درصد افت شاخص داشتیم. نکته جالب در آن زمان افزایش صادرات است که رشد کرده است.به نظرم با فروش اوراق قرضه ميتوانستند اوضاع را کنترل کنند که در حال انجام آن هم بودند. در آن مقطع سیاست چاپ اسکناس وفروش اوراق قرضه درست بوده است.
خیلی هم نباید بهاين کاربد نگاه کرد. به نظر دراین باره اغراق هم ميشود ودولت دراین دوره چندان به پول نفت وابسته نیست. به عبارت دیگر چندان پول نفت از طرف انگلیسیهاواردایران نميشد وباوراينکه اقتصاد نفتی که بعدها وحتی تااين دوره وجوددارد در آن زمان هم بوده یک باور نادرستی است.
چه دولتی داریم؟
دولتی مستقل ازپول نفت که تازه ميخواهدپول نفت را به دست بیاورد.وابستگی دولت به پول نفت در واقع از دهه40 آغاز ميشود وپولدارشدن دولت از نفت هم به دهه پنجاه بازميگرددونباید آن را به آن دوران پیش از آن تعمیم داد. ضمناينکه باید توجه داشت که دولت مصدق به شدت پشتوانه مردميدارد.اين مسئله خیلی مهم است. چرا ميگویم پشتوانه مردمی ببینید بعداز 28 مرداد مصدق آدم بده ميشود و هر سالاين روز را جشن ميگرفتندوبه آن قیام مردميميگفتند.
کل دوره 25سال بعد از آن از طریق تمام رسانههای عمومياین گونه آموزش ميدهند که مصدق آدم خوبی نبوده وقیام مردمياو را سرجای خود نشانده است.بعد از انقلاب هماين اتفاق درمورد مصدق رخ داده است وچندان از نظر دولتی محبوب نیست وتبلیغاتی برای اونميشود.بزرگداشتی برای او برگزار نميشود وتصویر روشنی هم از او ارائه نميشود.منتها همچنان اگر افکار عموميرا افکار سنجی کنید بعضا حتی برخی نگاه اساطیری به او دارند.
ضمناينکه اساطیری دیدن ویايرادهايی دارد اما یک معانیاي هم در خود دارد. نشان ميدهد که بالاخرهاين فرد به عنوان یک سیاستمدار بسیار محبوب بوده که به رغم گذشت 62سال همچنان به عنوان یک قهرمان به او نگاه ميکنند. ضمناينکه بر برخی از رخدادهای بین المللی هم تاثیر گذاشته است. مثل زمانی که نصر ميخواست کانال سوئز را ملی کند گفت به تاسی از مصدقاين کار را ميکند.حتی بودجه سازمان سیا بعد ازاين دوره بود که افزایش پیدا کرد وتثبیت شد.
به عبارت دیگر درمورداين که دولت مصدق از نظر اقتصادی یا پشتوانه مردميسرنگون ميشد من تردید دارم کهاين گونه ميشد.امادرمورداينکه از نظر سیاسی ونظاميپایدار ميماندتردید ندارم که نميماند.دولت مصدق وحدتی که باید بین سیاستمداران تولید ميکرد که درمقطعی هم انجام دادولی نتوانست آن را حفظ کند ویاران سابق به دشمن مبدل شدند.
بن بستهای قانونی در مقابل او به وجود آمدند که به انحلال مجلس منتهی شد وهمچنین نیرویهای نظاميمخالف او جدی بودند.به نظرم سقوط دولت اوحتميبود ولی دلیل اقتصادی واجتماعی نميتوانست داشته باشد.
پرسش آخرم کميانتزاعی است. اگر به هر شرایط دولت وی پابرجا ميماندباتوجه به رفتارهای سیاسی به نظر شما او مسیر دیکتاتوری را طی ميکردیادموکراسی را ؟
برایاين منظور باید رفتار کل زندگی یک سیاستمدار را ببينید. مصدق خوشبختانه در دوران خیلی طولانی در سیاست است. رفتار سیاسی وی را ميتوان رصد کرد. يكسري مسائل تغییر ميکند ويكسري ثابت ميماند که آن اخلاق دولتمرد است. با توجه به اخلاق یک سیاستمدار ميتوان مردم سالاری او را دید.
ضمناينکه مردم سالاری با پوپولیست متفاوت است. مصدق یک مشروطه خواه مردم سالار است. حتی معتقدم یکی از دلایل محبوبیت اواين است که آخرین تجلی روح مشروطه در سیاستايران است.
تحلیل اوضاع اجتماعی و سیاسیايران در سال کودتا در گفت و گو با هرمیداس باوند
مصدق اگر ميماند
دموكراسي از ايران نميرفت
میرا قربانی فر
داوود هرميداس باوند از جمله تحليلگران روابط خارجي است که به سبب سالها حضور در وزارت خارجه و تدريس روابط بين الملل، اشراف کاملي بر اين حوزه دارد امااين بار ما به سراغ وی رفتیم تا اوضاعايران و روابط بین المللايران و جهان را در سال 1332 و بهطور مشخص روزهای منتهی به کودتای 28 مرداد از وی جویا شویم.
دکتر داوود هرميداس باوند مي گويد در طول صد سال گذشته هر زمان که تحولي در ايران رخ داده ودستاوردهاوافتخاراتي کسب شده،متاسفانه اين دورانها به خزلان منتهي شده است. به عقيده او تاريخ مبارزات نهضت ملي نفت هم با شکوه ملي کردن صنعت نفت آغاز شد ولي به خزلان کودتاي 28 مرداد ختم شد.
باوند در بازخواني اين حادثه، نقش کشورهاي خارجي را پررنگ مي داند، البته او نا آگاهي دولتمردان مصدق از معادلات بين المللي را هم از نظر دور نمي دارد و از مجموعه اين عوامل به عنوان عوامل شکست نهضت نفت ياد مي کند. با هم گفت وگو با هرميداس باوند را مي خوانيم.
آقای دکتر در ابتدای بحث ميخواهم بدانم اوضاع منطقه وايران و جهان در سال 1332 و روزهای منتهی به کودتا چگونه بود؟
ببینید برای درک اوضاع کشورها و تفاوتشان باايران باید به بحث اقتصادی آنان بیشتر توجه کرد.ايران تقریبادرسالهای 1331 و 1332 کاملا به نفت وابسته بود.ببینیددرکشورهای دیگر که مردم مالیات ميدهند از دولت نیزپاسخ ميخواهند اما در کشوری که حاکمیت تمام وابسته به نفت استاين موضوع وجود نداشت.
در زمان شاه،آلمان 60 میلیون مارک به دولتايران وام داده بود.شاه که از آمریکاکنارکشید،تظاهرات شدکه مامالیات ميدهیم شما به یک کشور استبدادی پول ميدهید.بعددر مقابل ميبینید که در یک بانک دربندرعباس 400 میلیون دلارو 200 میلیون یورو اختلاس شده.
آنها بهخاطر 60 میلیون مارک تظاهرات کردندو 4 نفرهم کشته شدند. بسیاری در آن سالها انتظار داشتند شوروی یک مبارزه ضداستعماری انجام دهد، ولی شوروی زمان استالین استدلالشاين بود،رویدادها یا جنبشهایی که در جوامع جهان غرب روي ميدهد فرآیندشان در همان مبانی ارزشی غرب تعریف ميشود.
بنابراین برای گاندی و نهرو و مصدق ارزشی قائل نبودندو معتقد بودند وقتی جنبشی ضد استعماری، معنای حقیقی دارد که بخشی از آن به سوسیالیسم مربوط شودیا حزب کمونیسم درجریانش حضورفعال داشته باشد، ولی چنین نیست.نکته سوم از نظر استالین چنین بود: رقابت بر سر نفتايران یک رقابت بین انگلیس و آمریکا بود.انگلیس یک امپریالیسم فرتوت شده و رو به زوال است.
آمریکا یک امپریالیسم حاد است.تمام تلاششاين است که استراتژی توقف کانتینمنت را در 1949 اعلام کرده و ميخواهداينجا پایگاههایی شودکه در خط ناتو باشد.بنابراين منافع شوروی دراين است که وضع موجود یعنی انگلیس امپریالیسميفرتوت ادامه داشته باشدتاآمریکا.
بنابراین حزب توده از همان ابتدا هم همراه نبود.یک کلمه را چه در روزنامهها و چه در گفتارشان ميگفتند:«جنبشی که مصدقالسلطنه که به خاندانهای سلطنتی وصل است بخواهد انجام بدهد، شدنی است؟» یعنیاينکه آیا کسی با رگ شاهزادهاي ميخواهد حقوق پرولتاریا را بگیرد؟این مبانی استدلالیشان بود.بنابراین شروع کردند به کارشکنی.
از طرفی وقتی مسئله نفت آمد و ملی شدن را پذیرفتند،دکتر مصدق قبلا پیشنهاد نخستوزیری را رد کرده بود.برداشتشاناين بود که پیشنهاد اماميخواهد بود کهاينها هم نميپذیرند و تمام.بعدسید ضیاء الدین در دربار منتظر بود که فرمان نخست وزیری برایايشان صادر شود.
جمال اماميهم برای حزب عدالت بود که رابطه تنگاتنگ با حزب اراده ملی سیدضياء الدین داشتند.اما ناگهان ورق بر ميگردد، دوباره پیشنهاد ميکنند و به محضی که مطرح ميکننددکتر مصدق ميپذیرد با دو شرط اصلی: یکیاينکه لایحه جدید مطبوعات باشد و دیگری قانون انتخابات که بازنگری شود.
آنها هم در عمل انجام شده قرار گرفتند.اين تیر هم به سنگ خورده بود.بعدها هم دولت انگلیس شکایت ميکندبه دیوان بین المللی دادگستری که صلاحیتش فقط رسیدگی به اختلاف بین دولتهاست نه یک دولت و یک شرکت خارجی. منتها دیوان اول باید به صلاحیت خودش نظردهد که صالح هست یانه.
برای دیوان لاهه چه اتفاقی ميافتد ؟ آیااين شکایت اصلا قابل قبول بوده؟
نه قطعا دیوان صالح نبوده اما دیوان یک قرار موقت صادر ميکند که همه چیزبرگردد به قبل از ملی شدن صنعت نفت.
دولتايران هم استدلال ميکند که دیوان عدول کرده از خط مشی اصلی خود وبنابراینايران که صلاحیت دیوان را در 1934 تایید کرده بوداين تایید راپس ميگیرد.دولت انگلیس شکایت ميکند به شورای امنیت،چونايران قرار موقت دیوان را نپذیرفته است و ادعا ميکندايران تهدیدی علیه صلح و امنیت بین المللی است.هیات نمایندگیايران ميرود به نشست وايران ازاين فرصت استفاده بهینه ميکند، یعنی شورای امنیت یک استفاده تبلیغاتی ميکند.
شروع ميکند از حلبی آباد و کارگران فیلم و عکس نشان دادن و تمام تعهداتی که انگلیس به موجب عهدنامه دارسی و 1933 داشته و انجام نداده ، شعباتی که شرکت نفت در جاهای مختلف جهان داشته و درآمد آنها باید بهايران ميآمده و نیامده، باید شروع ميکرده از استفاده از متخصصینايرانی به جای هندی و امثالهم، عدول کرده و برای کارگران، حلبی آباد ساخته. آمریکاییها که موافق ملی شدن بودند ميبینند که تهدیدی برای صلح و امنیت نبوده.
فرانسه ميگوید چون به دیوان ارجاع شده یک ماده 37 هم در منشور هست که اگر مسئلهاي به شورا ارجاع شود و شورا تشخیص دهد که ماهیت حقوقی دارد، ميتواند آن را به دیوان ارجاع دهد. بنابراین چون دیوان نظر قطعی نداده از دستور کار خارج ميشود. یک پیروزی تبلیغاتی ميشود و کار انگلیس که سعی ميکرد نشان بدهد تهدید است خنثی ميشود.
درباره رسیدگی به صلاحیت: دولت انگلیس سه چهار استدلال ميکند که دیوان صالح است؛یکاينکهايران و انگلیس هردو صلاحیت، دیوان را به رسمیت شناخته اند و اگر اختلافی پیش بیاید اتوماتیک دیوان صلاحیت دارد.
دوم اينكه در 1935 در قراردادهایی کهايران با ترکیه و سوییس و دانمارک داشته تاکید شده اگر اختلافی پیش بیاید از طریق مذاکره دیپلماتیک حل و فصل نشود، بر اساس حقوق بین الملل باید رسیدگی شود که مرجعش دیوان است.
بنابراین دولت انگلیس بر اساس دول کاملة الوداد ميتواند ازاين مسئله به نفع خودش استفاده کند. نکته سوماينکه در 1933 که اختلاف پیش آمد، برای رفع اختلاف به شورای اجرایی جامعه ملل ارجاع شد. دو دولت ارجاع کردند به سه دلیل دیوان صالح است. دیوان نظر ميدهد
1) با اختلافی که ازاين تاریخ به بعد پیش ميآید(عطف به ماسبق نميشود)
2) درمورد استفاده از اصل دول کامنةالوداد هم باز آن تاریخ بهاين مسئله بر نميگردد.
3) اگر دولت انگلیس بهعنوان حمایت دیپلماتیک از اشخاص حقیقی حمایت کرده، دال بر اختلاف بین دو دولت نیست. بنابراین چوناين اختلاف بین دو دولت نیست، دیوان صلاحیت رسیدگی ندارد.
بنابراین در دادگاه میلان و توکیو به نفعايران رای داده ميشود.
بلهاين اتفاق ميافتد اما بعد آمریکاییها وارد ميشوند که ميتوانستند سه رویه داشته باشند:
1) به رسمیت شناختن ملی شدن
2) نقش میانجیگری (هری بن را فرستادند) با رفت و آمد بین تهران ولندن به انگلستان به آنها قبولاندند که ملی شدن قانونی است. متعاقبا یک هيات برای مذاکره فرستاده شد که ضمن پذیرفتن ملی شدن شرکت مشترکی تاسیس شود. ولی با اصل nobody مغایرت داشت و موافقت نشد. وزیر مختار سلطنتی فرستادند پیشنهاد را با تغییراتی مطرح کرد، باز هم چون تعارض داشت نپذیرفتند. دلایلش را به مجلس ومردم هم اطلاعرسانی کردند.
3)ايدن میگوید ما دیدیم مصدق دارد از کارت آمریکاییها در قبال ما استفاده ميکند.ما سعی کردیم کارت را از دستش بگیریم.ميگوید در اجلاس مجمع عموميکه در پاریس تشکیل شد،آرچسن را ملاقات کردم و پیشنهاد مشارکت به آنها دادیم درباره نفتايران.
ابتدا آرچسن موافقت نکرد،ولی در ادامه مذاکرات،نهایتا بامنتقل کردن به واشنگتن قبول کردند که مشارکت باشد. اولین پیشنهادی که بعد از مشارکت بهايران ارائه شد، پیشنهاد بانک بین الملل بود.اين پیشنهاد دو نکته داشت، یکیاينکه بانک اصلا به ملی شدن و خلعید کاری ندارد، دو سال صلاحیت دارد صنعت نفت را مدیریت کند و آزادی عمل کامل برای آوردن کارشناس دارد.
دوماينکه برای هر بشکه نفت 75/1 دلار قیمت گذاری کرده بود، که 50 سنتش تخفیف فاحش است، 50 سنت هم کنار گذاشته ميشود، 75 سنت هم بهايران داده ميشود. دولتايران ميگوید تمام مسئله برای ما مسئله اقتصادی نشد،بلکه ملی شدن برای ما رنسانس سیاسی بود.
وقتی دولتی و شرکتی دخالت استعماری در صنعت نفت ما ميکرده، ما بیشتر از هرچیز جنبه سیاسی و تاکید بر استقلال کشور داریم و بعد اقتصادی تنها جنبه نیست. مصدق گفت من جنبشی راايجاد کرده ام و قدرت خارجی را خارج کرده ام. بنابراین خلاف اصل ملی شدن صنعت نفت ماست واين درصدها برای ما مهم نیست.
پساين پیشنهاد هم رد ميشود چون نهاز نظر اقتصادی که اجتماعی و سیاسی مصدق نميتوانست آن را بپذیرد؟
بله،این پیشنهادردشد و پس از آن بود که حکومت محافظه کار انگلیس و چرچیل برسرکار آمدند و طرح مشترک ترومن و چرچیل مطرح شد که شایگان و بسیاری با آن مخالف بودند.طرح دوم که شبه اولتیماتوم بود،آیزنهاور و چرچیل بود.ولی بعد از بانک،تقریبا آمریکاوانگلیس بهاين نتیجه رسیدندکه امکان کنارآمدن با دولت مصدق نیست.
بایددرراستای تغییر وضع موجود حرکت کرد.دراین راستا حرکت کردند،منتهادولت دکتر مصدق ازنظر داخلی تا 30 تیر همراهش بودندو مسئلهاي نبود،حتی 9 اسفند هم یک پیروزی نسبی بود. بعداز 30 تیربه دلیلاينکه دولت مصدق درخواست اختیارات تام کرده بودبرای مدتی،دوستان جبهه ملی او در مقام مخالفت برآمدند.وقتی دکتر مصدق به نیویورک ميرفت،در هيات همراهش مکی را نبرده بود،ولی متین دفتری را که فراماسونر بودودرمدیریت نفت هم بود برده بود.
به همین دلیل دلخوری پیش آمد و ازاين جا شروع شد.ناصرزاده کرمانی نماینده مجلس شعری خواندکه دکتر مصدق را توجه به شعر حافظ ميدهم که تند مران دراين ره،شاید که خسته دلی در قفای قافله باشدو به مکی هم ميگوید دوست نبایدزدوست درگله باشد،مرد نباید که تنگ حوصله باشد.
البته مکی یک مسافرت خصوصی به واشنگتن هم رفت.از آن سوبقایی ارتباطی با دربار داشت و قول نخست وزیری گرفته بود.به هر حال از همکاران سابق جبهه ملی یعنی آیت ا... کاشانی و بقایی و مکی و حائری زاده و عبدالقدیر آزاد کم کم موضعی اتخاذ کردنددرمقام درخواست اختیاراتی که دکتر مصدق داشت.
و دراين گیر و دار چون دولت مصدق درآمد نفت هم نداشت، یک سیاست اقتصاد بدون نفت هم اعلام کرده بود، مجبور شد اسکناس چاپ کند.اينکه اگر اسکناس چاپ شود و اعلام شود بدون پشتوانه بوده بی ارزش است، از نظر روانی سقوط ميکند. بنابراین نیاز داشت اسکناس چاپ کند. در انتخاباتی که برای ناظر بانک صورت گرفت، مکی بهعنوان ناظر بانک انتخاب شد.
مخالفینی که مصدق دارد، دوستان جبهه ملی اش و حزب عدالت جمال اماميهست،حزب اراده ملی سیدضیاء الدین هست، حزب سومکای منشی زاده هست، حزب پزشک پور هست، حزب آریای سپهر هست،مجمع مسلمانان مجاهد شمس قرآبادی هست وآيتا... کاشانی و آیت ا... بهبهانی است و حزب توده.این طرف هم نیروی سوم و حزب زحمتکشان ملتايران دکتر بقایی و حزب استقلال آزاد، حزب مردمايران، دکترنخشباين سمت را داشتند که گروه جبهه ملی بودند.
نهایتا برنامه مخالفین براين بود که امکان توافق در دولت مصدق نیست و باید تغییر پیدا کند و رئیس شهربانی اش را از بین بردند و مخالفتهایی به اشکال مختلف. وقتی مکی انتخاب شد مشخص بود که مکی کاملا ناظر بود و واقعیت را منعکس ميکرد.
اين وضعیتی که پیش آمد جبهه ملی و دکتر مصدق بهاين نتیجه رسیدند که آرایی که به مکی دادند حاکی ازاين مسئله است که اقداميکه انجام خواهد شد از طریق مجلس است و برایاين هم که نشر اسکناس اگر برقرار شود دست دولت به کلی بسته خواهد شد، پیشنهاد رفراندوم و انحلال مجلس را دادند که عدهاي موافق و مخالف بودند ولی در هر حال انجام گرفت و فرآیندش به کودتا و مسئله چکمه بود که اگرچه آن انجام نميشود، عواملی هم که حرکت کردند بیشتر عوامل آیت ا... بهبهانی بودند در میدان امین السلطان در جنوب شهر.
یعنی آدمهاوشرایط دست به دست هم دادند تا به آن نقطه تاریخی برسیم ؟
مسئله یک جریان بود،نقش وجایگاه شخصیتها در روند تاریخ،یک جریانهایی هست که بااشخاص شناخته ميشوند،ولی ارتباطی با شخص ندارد.
به خصوص جریانی است که بامشروطیت شروع ميشود،ولیاين جریانها با ناکامیهای پی در پی همراه شده. یکسال بعد از مشروطیت،ايران تقسیم به مناطق نفوذ شد.یعنی روسیهاي که مشروطیت را در 1905 درکشور خودش سرکوب کرده بود،و در یک انقلاب مشابه که تعدادی از انقلابیون سوسیال قفقاز مشارکت داشتند، در همسایگی اش برایش قابل قبول بود.
انگلیس استفاده ابزاری کرد، از 1895 به بعد، پیشنهاد تقسیمايران را به روسها داده بود، ولی روسها قبول نکردند چون در شمالايران نفوذ زیادی داشتند،آزاد بودند،ولی بعد از شکست از ژاپن در بدترین شرایط بودندواروپاهم جبهه بندی شده بودواتحادمثلث تشکیل شده بود،بامیانجیگری فرانسه و با توجه بهاينکه روسیه در شرایط خاصی بود، تن در داد بهاين امر.
انگلیس ازمشروطیت حمایت کرده بود به عنوان ابزار فشار.اگر موافقت نميکردند روسها،نظميحاکم ميشدکه نفوذوسلطه روسیه را که ازطریق قزاق در دربارايجاد کرده بود منتفی ميکرد و منجر به نفوذ و تسلط انگلیس ميشد.
ولی اگرميپذیرفتند که خواست انگلیس هم بود، چون آنها برایاينکه آلمان در عرصه خلیج فارس واردنشود که قدرت هژیمون انگلیس شده بود و ارتباطاتی هم بین راه آهن برلین و بغداد و خلیج فارس را هم در پی داشت، تماماين بود که امکان دادن امتیاز به هیچ قدرتی در شمال و جنوبايران عملی نشودوهدف آلمانها بودند. یعنی از 1907 تا انقلاب اکتبر مشروطه را عقیم کردند، چون انگلیس ميدانست اگرمشروطه شکوفا شود، جرقهاي است که جنبش آزادیخواهانه را در شبه قاره هند روشن ميکند.بنابراینايران تقسیم شد. از آن تاریخ هر رویدادی درايران رخ داد،باموافقت دو قدرت بود.
مشروطه بعدتبدیل به کودتای 1921 میلادی که سردار سپه آمد، یک حکومت مرکزی مقتدر بود،ولی پارلمانتاریسم به معنای احزاب آزادوجود نداشت، مشروطه اسماً سلطنتی بود،ولی مثل سلطنتی اروپا نبود که تشریفاتی باشد، تصمیمگیرنده اساسی شخص شاه بود پیرو اطرافیانش مثل تیمور تاش و داور و نصرت الدوله.یک نظام استبداد شرقی بود.
بنابراین مشروطه عقیم شد. اسمش بود ولی انتخابات آزاد نبود.دولت همه را تعیین ميکرد.جبنش دوم نهضت ملی شدن صنعت نفت بود که با حضور مردم همراه شدو پیروزیهایی هم به دست آورد.
و امتداداين جنبش و ارتباطش با مشروطه خواهی چگونه بود؟
فرآیندش بانافرجاميهمراه شد.بنابراین هم مشروطیت در اذهان مردمايران یک روندمستمر بود،هم نهضت نفت.نهضت نفت تنهامحدود بهايران نبود،بازتابش فرامرزی بود.درست 1953 کودتای 28 مرداد شد، 1956،ملی شدن کانال سوئز.در آنجا ناصر گفت مابه پیروی از رهبرزعیم شرق دکتر مصدق اقدام به ملی شدن ميکنیم.
در 1954 یعنی یکسال بعد از کودتا،شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل قطعنامههایی را تصویب کرد که بعدا به مجمع عموميرسید:حاکمیت دائميکشورها بر منابع طبیعی و آزادی عمل آنها به هر نحوی که مقتضی بدانند. یعنی ملی شدن حق هر کشوری است.
اینها همه فرآیندی بود که ازاين ترتیب مورد استفاده قرار گرفت و به همین دلیل جریان ملی شدن صنعت نفت و مشروطیت تا امروز همیشه بهعنوان روندی شناخته ميشود که در آن خواست مردم تحقق واقعی خودش را احراز نکرده.
یعنی مثل نیمه تمامياست که مانده ولی ارزشهای گذشته از ملیشدن و دموکراسی سازی باقی ميماند. به طوری که ما بعد از صد و اندی سال هنوز بر سر اصل آزادی بین جناح اصولگرا و اصلاح طلب بحث و جدل ميکنیم. یعنیاين ارزشها هنوز در جامعه ما نهادینه نشده.
و اگر مصدق سقوط نميکرداين روند چگونه ادامه ميیافت؟
اگردولت مصدق سقوط نميکرد،ایران واردپیمان سنتو ميشدکه گریزناپذیر بود.دولت مصدق دیگر پایدار نميماند.درشرق معمولا کسانی که بر اریکه قدرت نشستند،حاضرنبودند قدرت را از دست بدهند. ولی شرایط زمانی فرق دارد،چون مسئله جنگهای جهانی نظم نوین در پی داشت،تعدادی از کشورها مستقل شدند،درجنگ دوم مسئله حقوق بشرمطرح شد.مسئله جنبشهای آزادیخواهانه ضداستعماری مطرح شد.
در «دم بین فو» مقارن با ملی شدن صنعت نفت فرانسویها شکست خوردند، مسئله جنبشهای مالزی بود، یعنی شروع شده بود نهضتهای آزادی بخش. 1944 کنفرانس آفریقایی آسیایی باندونگ بود (عدم تعهد). همان چیزی که دکتر مصدق ميگفت.چه درزمان ملی شدن چه در سالهای بعداين ارزشهایايدئولوژیکی مطرح شد،مثل قرارداد نهرو در 1944 یا یک سال بعد در باندونگ بهعنوان اصل عدم تعهدوعدم دخالت در سرنوشت کشورها.
منظوراین است که مصدق و ملی شدن صنعت نفتايران اثر گذار بود وشرایط بین المللی در آن زمان نیز بر اتفاقات اثر داشت و شرایط و اتفاقاتايران نیز در عرصه بین المللی موثر بود. مثلادر دوران مشروطه،در آسیا فقط 4 کشور مستقل وجود داشت.
آزادی ارتباطات به آن شکل نبود. قرن 19 تازه تلگراف اختراع شده بود. خبرگزاریها تازه راه افتاده بودند. بعد از جنگ دوم نظم نوین جهانی رخ داد. 1947 هند و پاکستان و بعد سریلانکا و برمه و... مستقل شدند. کشورهای آفریقایی همینطور. در 1944 کنفرانس ژنو مسئله کامبوج و لائوس بود.
ویتنام موقتا تقسیم شد.در 1955 استقلال تحتالحمایه فرانسه بر مراکش و تونس پایان یافت. یک روند نظم جدید مطرح شده بودکه مبنای مشروعیت آنها شد که تنهاعرصه موفقیت سازمان ملل در همین بود. در تاریخ تعداد اعضای سازمان 52 تا بودند ولی الان رسیده به 195 تا.
اگر بخواهیم با شرایط همان موقع بررسی کنیم،ايران از 1332 چه تغییری کرده؟
اگر مصدق بود،دموکراسی درايران نهادینه ميشد،ولواينکه بعد هم سقوط ميکرد.یکی ازراههای دموکراسی درکشورهای دنیا رفراندوم است.انگلیساين را ندارد، البته انگلیس برای ورود به جامعه اقتصادی اروپا رفراندوم کرد.
درباقی کشورها مثل فرانسه تمام اقدامات اساسی بر اساس رفراندوم بود.در جوامع جهان سوم ولواينکه در قانون اساسی اکثر کشورها کپی شده و هست ولی نهادینه نميشود. جمهوریها هم اکثرا یا وراثتی ميشوند یا مادام العمر.
اگر دموکراسی درايران پا ميگرفت فکر ميکنید باز هم مصدق سقوط ميکرد؟
فرقی نداشت،اگر تا حدودی جا میافتاد دیگر سقوط فرقی نداشت.برخی جریانها برای کوتاه مدت هستند، ولی بعدا آن جریان و روش مسیر خودش را در پیش ميگیرد و تبدیل به یک روند غالب ميشود. القاعده را برایاينکه شوروی را از افغانستان بیرون ببرند با تغذیه مالی عربستان و امارات و حمایت سیاسی پاکستان و آمریکا و انگلیسايجاد کردند.
همین القاعده بعدا هدف و روند مستقلش را پی گرفت، تا جایی که در انفجار سفارت آمریکا در کنیا و تانزانیا، و بعد 11 سپتامبر، القاعده تبدیل به یک تروریسم بین المللی بدون سرزمین خاص و بهعنوان یک شبکه در اقصي نقاط جهان شد. از دل آن داعش آمد، جبهه النصر آمد، الشباب آمد، بوکوحرام آمد، طالبان هست، بنابراین جدا از قصد و نیت بانیان اول کارميکند. آلمانها لنین را از فنلاند آوردند، چون دولت انقلاب قبلی خواهان ادامه همکاری با متفقین و ادامه جنگ بود.
ميخواستند روسیه به نفعشان از صحنه برود، لنين و بلشویکها را آوردند که اولین مسئله شان پایان جنگ و خروج از جنگ بود و لنین را بهعنوان ابزار آوردند. ولی انقلاب اکتبر هدف و روش خودش را احراز کرد.ميخواهم بگویم جریانها، حتی اشخاصی را برای مقاصد کوتاه مدتايجاد ميکنند، ولی آنها که ارزشی هستند آن هدف و روش متفاوتش را در پیش ميگیرند.
داوود هرميداس باوند از جمله تحليلگران روابط خارجي است که به سبب سالها حضور در وزارت خارجه و تدريس روابط بين الملل، اشراف کاملي بر اين حوزه دارد امااين بار ما به سراغ وی رفتیم تا اوضاعايران و روابط بین المللايران و جهان را در سال 1332 و بهطور مشخص روزهای منتهی به کودتای 28 مرداد از وی جویا شویم.
دکتر داوود هرميداس باوند مي گويد در طول صد سال گذشته هر زمان که تحولي در ايران رخ داده ودستاوردهاوافتخاراتي کسب شده،متاسفانه اين دورانها به خزلان منتهي شده است. به عقيده او تاريخ مبارزات نهضت ملي نفت هم با شکوه ملي کردن صنعت نفت آغاز شد ولي به خزلان کودتاي 28 مرداد ختم شد.
باوند در بازخواني اين حادثه، نقش کشورهاي خارجي را پررنگ مي داند، البته او نا آگاهي دولتمردان مصدق از معادلات بين المللي را هم از نظر دور نمي دارد و از مجموعه اين عوامل به عنوان عوامل شکست نهضت نفت ياد مي کند. با هم گفت وگو با هرميداس باوند را مي خوانيم.
آقای دکتر در ابتدای بحث ميخواهم بدانم اوضاع منطقه وايران و جهان در سال 1332 و روزهای منتهی به کودتا چگونه بود؟
ببینید برای درک اوضاع کشورها و تفاوتشان باايران باید به بحث اقتصادی آنان بیشتر توجه کرد.ايران تقریبادرسالهای 1331 و 1332 کاملا به نفت وابسته بود.
ببینیددرکشورهای دیگر که مردم مالیات ميدهند از دولت نیزپاسخ ميخواهند اما در کشوری که حاکمیت تمام وابسته به نفت استاين موضوع وجود نداشت.در زمان شاه،آلمان 60 میلیون مارک به دولتايران وام داده بود.شاه که از آمریکاکنارکشید،تظاهرات شدکه مامالیات ميدهیم شما به یک کشور استبدادی پول ميدهید.
بعددر مقابل ميبینید که در یک بانک دربندرعباس 400 میلیون دلارو 200 میلیون یورو اختلاس شده.آنها بهخاطر 60 میلیون مارک تظاهرات کردندو 4 نفرهم کشته شدند. بسیاری در آن سالها انتظار داشتند شوروی یک مبارزه ضداستعماری انجام دهد، ولی شوروی زمان استالین استدلالشاين بود،رویدادها یا جنبشهایی که در جوامع جهان غرب روي ميدهد فرآیندشان در همان مبانی ارزشی غرب تعریف ميشود.
بنابراین برای گاندی و نهرو و مصدق ارزشی قائل نبودندو معتقد بودند وقتی جنبشی ضد استعماری، معنای حقیقی دارد که بخشی از آن به سوسیالیسم مربوط شودیا حزب کمونیسم درجریانش حضورفعال داشته باشد، ولی چنین نیست.نکته سوم از نظر استالین چنین بود: رقابت بر سر نفتايران یک رقابت بین انگلیس و آمریکا بود.انگلیس یک امپریالیسم فرتوت شده و رو به زوال است.آمریکا یک امپریالیسم حاد است.
تمام تلاششاين است که استراتژی توقف کانتینمنت را در 1949 اعلام کرده و ميخواهداينجا پایگاههایی شودکه در خط ناتو باشد.بنابراين منافع شوروی دراين است که وضع موجود یعنی انگلیس امپریالیسميفرتوت ادامه داشته باشدتاآمریکا. بنابراین حزب توده از همان ابتدا هم همراه نبود.
یک کلمه را چه در روزنامهها و چه در گفتارشان ميگفتند:«جنبشی که مصدقالسلطنه که به خاندانهای سلطنتی وصل است بخواهد انجام بدهد، شدنی است؟» یعنیاينکه آیا کسی با رگ شاهزادهاي ميخواهد حقوق پرولتاریا را بگیرد؟این مبانی استدلالیشان بود.بنابراین شروع کردند به کارشکنی.
از طرفی وقتی مسئله نفت آمد و ملی شدن را پذیرفتند،دکتر مصدق قبلا پیشنهاد نخستوزیری را رد کرده بود.برداشتشاناين بود که پیشنهاد اماميخواهد بود کهاينها هم نميپذیرند و تمام.بعدسید ضیاء الدین در دربار منتظر بود که فرمان نخست وزیری برایايشان صادر شود.
جمال اماميهم برای حزب عدالت بود که رابطه تنگاتنگ با حزب اراده ملی سیدضياء الدین داشتند.اما ناگهان ورق بر ميگردد، دوباره پیشنهاد ميکنند و به محضی که مطرح ميکننددکتر مصدق ميپذیرد با دو شرط اصلی: یکیاينکه لایحه جدید مطبوعات باشد و دیگری قانون انتخابات که بازنگری شود.
آنها هم در عمل انجام شده قرار گرفتند.اين تیر هم به سنگ خورده بود.بعدها هم دولت انگلیس شکایت ميکندبه دیوان بین المللی دادگستری که صلاحیتش فقط رسیدگی به اختلاف بین دولتهاست نه یک دولت و یک شرکت خارجی. منتها دیوان اول باید به صلاحیت خودش نظردهد که صالح هست یانه.
برای دیوان لاهه چه اتفاقی ميافتد ؟ آیااين شکایت اصلا قابل قبول بوده؟
نه قطعا دیوان صالح نبوده اما دیوان یک قرار موقت صادر ميکند که همه چیزبرگردد به قبل از ملی شدن صنعت نفت.دولتايران هم استدلال ميکند که دیوان عدول کرده از خط مشی اصلی خود وبنابراینايران که صلاحیت دیوان را در 1934 تایید کرده بوداين تایید راپس ميگیرد.
دولت انگلیس شکایت ميکند به شورای امنیت،چونايران قرار موقت دیوان را نپذیرفته است و ادعا ميکندايران تهدیدی علیه صلح و امنیت بین المللی است.هیات نمایندگیايران ميرود به نشست وايران ازاين فرصت استفاده بهینه ميکند، یعنی شورای امنیت یک استفاده تبلیغاتی ميکند.
شروع ميکند از حلبی آباد و کارگران فیلم و عکس نشان دادن و تمام تعهداتی که انگلیس به موجب عهدنامه دارسی و 1933 داشته و انجام نداده ، شعباتی که شرکت نفت در جاهای مختلف جهان داشته و درآمد آنها باید بهايران ميآمده و نیامده، باید شروع ميکرده از استفاده از متخصصینايرانی به جای هندی و امثالهم، عدول کرده و برای کارگران، حلبی آباد ساخته.
آمریکاییها که موافق ملی شدن بودند ميبینند که تهدیدی برای صلح و امنیت نبوده. فرانسه ميگوید چون به دیوان ارجاع شده یک ماده 37 هم در منشور هست که اگر مسئلهاي به شورا ارجاع شود و شورا تشخیص دهد که ماهیت حقوقی دارد، ميتواند آن را به دیوان ارجاع دهد. بنابراین چون دیوان نظر قطعی نداده از دستور کار خارج ميشود. یک پیروزی تبلیغاتی ميشود و کار انگلیس که سعی ميکرد نشان بدهد تهدید است خنثی ميشود.
درباره رسیدگی به صلاحیت: دولت انگلیس سه چهار استدلال ميکند که دیوان صالح است؛یکاينکهايران و انگلیس هردو صلاحیت، دیوان را به رسمیت شناخته اند و اگر اختلافی پیش بیاید اتوماتیک دیوان صلاحیت دارد. دوم اينكه در 1935 در قراردادهایی کهايران با ترکیه و سوییس و دانمارک داشته تاکید شده اگر اختلافی پیش بیاید از طریق مذاکره دیپلماتیک حل و فصل نشود، بر اساس حقوق بین الملل باید رسیدگی شود که مرجعش دیوان است.
بنابراین دولت انگلیس بر اساس دول کاملة الوداد ميتواند ازاين مسئله به نفع خودش استفاده کند. نکته سوماينکه در 1933 که اختلاف پیش آمد، برای رفع اختلاف به شورای اجرایی جامعه ملل ارجاع شد. دو دولت ارجاع کردند به سه دلیل دیوان صالح است. دیوان نظر ميدهد
1) با اختلافی که ازاين تاریخ به بعد پیش ميآید(عطف به ماسبق نميشود)
2) درمورد استفاده از اصل دول کامنةالوداد هم باز آن تاریخ بهاين مسئله بر نميگردد.
3) اگر دولت انگلیس بهعنوان حمایت دیپلماتیک از اشخاص حقیقی حمایت کرده، دال بر اختلاف بین دو دولت نیست. بنابراین چوناين اختلاف بین دو دولت نیست، دیوان صلاحیت رسیدگی ندارد.
بنابراین در دادگاه میلان و توکیو به نفعايران رای داده ميشود.
بلهاين اتفاق ميافتد اما بعد آمریکاییها وارد ميشوند که ميتوانستند سه رویه داشته باشند:
1) به رسمیت شناختن ملی شدن
2) نقش میانجیگری (هری بن را فرستادند) با رفت و آمد بین تهران ولندن به انگلستان به آنها قبولاندند که ملی شدن قانونی است.
متعاقبا یک هيات برای مذاکره فرستاده شد که ضمن پذیرفتن ملی شدن شرکت مشترکی تاسیس شود. ولی با اصل nobody مغایرت داشت و موافقت نشد. وزیر مختار سلطنتی فرستادند پیشنهاد را با تغییراتی مطرح کرد، باز هم چون تعارض داشت نپذیرفتند. دلایلش را به مجلس ومردم هم اطلاعرسانی کردند.
3)ايدن میگوید ما دیدیم مصدق دارد از کارت آمریکاییها در قبال ما استفاده ميکند.ما سعی کردیم کارت را از دستش بگیریم.ميگوید در اجلاس مجمع عموميکه در پاریس تشکیل شد،آرچسن را ملاقات کردم و پیشنهاد مشارکت به آنها دادیم درباره نفتايران.ابتدا آرچسن موافقت نکرد،ولی در ادامه مذاکرات،نهایتا بامنتقل کردن به واشنگتن قبول کردند که مشارکت باشد.
اولین پیشنهادی که بعد از مشارکت بهايران ارائه شد، پیشنهاد بانک بین الملل بود.اين پیشنهاد دو نکته داشت، یکیاينکه بانک اصلا به ملی شدن و خلعید کاری ندارد، دو سال صلاحیت دارد صنعت نفت را مدیریت کند و آزادی عمل کامل برای آوردن کارشناس دارد. دوماينکه برای هر بشکه نفت 75/1 دلار قیمت گذاری کرده بود، که 50 سنتش تخفیف فاحش است، 50 سنت هم کنار گذاشته ميشود، 75 سنت هم بهايران داده ميشود.
دولتايران ميگوید تمام مسئله برای ما مسئله اقتصادی نشد،بلکه ملی شدن برای ما رنسانس سیاسی بود. وقتی دولتی و شرکتی دخالت استعماری در صنعت نفت ما ميکرده، ما بیشتر از هرچیز جنبه سیاسی و تاکید بر استقلال کشور داریم و بعد اقتصادی تنها جنبه نیست. مصدق گفت من جنبشی راايجاد کرده ام و قدرت خارجی را خارج کرده ام. بنابراین خلاف اصل ملی شدن صنعت نفت ماست واين درصدها برای ما مهم نیست.
پساين پیشنهاد هم رد ميشود چون نهاز نظر اقتصادی که اجتماعی و سیاسی مصدق نميتوانست آن را بپذیرد؟
بله،این پیشنهادردشد و پس از آن بود که حکومت محافظه کار انگلیس و چرچیل برسرکار آمدند و طرح مشترک ترومن و چرچیل مطرح شد که شایگان و بسیاری با آن مخالف بودند.طرح دوم که شبه اولتیماتوم بود،آیزنهاور و چرچیل بود.ولی بعد از بانک،تقریبا آمریکاوانگلیس بهاين نتیجه رسیدندکه امکان کنارآمدن با دولت مصدق نیست.
بایددرراستای تغییر وضع موجود حرکت کرد.دراین راستا حرکت کردند،منتهادولت دکتر مصدق ازنظر داخلی تا 30 تیر همراهش بودندو مسئلهاي نبود،حتی 9 اسفند هم یک پیروزی نسبی بود. بعداز 30 تیربه دلیلاينکه دولت مصدق درخواست اختیارات تام کرده بودبرای مدتی،دوستان جبهه ملی او در مقام مخالفت برآمدند.وقتی دکتر مصدق به نیویورک ميرفت،در هيات همراهش مکی را نبرده بود،ولی متین دفتری را که فراماسونر بودودرمدیریت نفت هم بود برده بود.به همین دلیل دلخوری پیش آمد و ازاين جا شروع شد.
ناصرزاده کرمانی نماینده مجلس شعری خواندکه دکتر مصدق را توجه به شعر حافظ ميدهم که تند مران دراين ره،شاید که خسته دلی در قفای قافله باشدو به مکی هم ميگوید دوست نبایدزدوست درگله باشد،مرد نباید که تنگ حوصله باشد.
البته مکی یک مسافرت خصوصی به واشنگتن هم رفت.از آن سوبقایی ارتباطی با دربار داشت و قول نخست وزیری گرفته بود.به هر حال از همکاران سابق جبهه ملی یعنی آیت ا... کاشانی و بقایی و مکی و حائری زاده و عبدالقدیر آزاد کم کم موضعی اتخاذ کردنددرمقام درخواست اختیاراتی که دکتر مصدق داشت. و دراين گیر و دار چون دولت مصدق درآمد نفت هم نداشت، یک سیاست اقتصاد بدون نفت هم اعلام کرده بود، مجبور شد اسکناس چاپ کند.اينکه اگر اسکناس چاپ شود و اعلام شود بدون پشتوانه بوده بی ارزش است، از نظر روانی سقوط ميکند. بنابراین نیاز داشت اسکناس چاپ کند. در انتخاباتی که برای ناظر بانک صورت گرفت، مکی بهعنوان ناظر بانک انتخاب شد.
مخالفینی که مصدق دارد، دوستان جبهه ملی اش و حزب عدالت جمال اماميهست،حزب اراده ملی سیدضیاء الدین هست، حزب سومکای منشی زاده هست، حزب پزشک پور هست، حزب آریای سپهر هست،مجمع مسلمانان مجاهد شمس قرآبادی هست وآيتا... کاشانی و آیت ا... بهبهانی است و حزب توده.این طرف هم نیروی سوم و حزب زحمتکشان ملتايران دکتر بقایی و حزب استقلال آزاد، حزب مردمايران، دکترنخشباين سمت را داشتند که گروه جبهه ملی بودند.
نهایتا برنامه مخالفین براين بود که امکان توافق در دولت مصدق نیست و باید تغییر پیدا کند و رئیس شهربانی اش را از بین بردند و مخالفتهایی به اشکال مختلف. وقتی مکی انتخاب شد مشخص بود که مکی کاملا ناظر بود و واقعیت را منعکس ميکرد.
اين وضعیتی که پیش آمد جبهه ملی و دکتر مصدق بهاين نتیجه رسیدند که آرایی که به مکی دادند حاکی ازاين مسئله است که اقداميکه انجام خواهد شد از طریق مجلس است و برایاين هم که نشر اسکناس اگر برقرار شود دست دولت به کلی بسته خواهد شد، پیشنهاد رفراندوم و انحلال مجلس را دادند که عدهاي موافق و مخالف بودند ولی در هر حال انجام گرفت و فرآیندش به کودتا و مسئله چکمه بود که اگرچه آن انجام نميشود، عواملی هم که حرکت کردند بیشتر عوامل آیت ا... بهبهانی بودند در میدان امین السلطان در جنوب شهر.
یعنی آدمهاوشرایط دست به دست هم دادند تا به آن نقطه تاریخی برسیم ؟
مسئله یک جریان بود،نقش وجایگاه شخصیتها در روند تاریخ،یک جریانهایی هست که بااشخاص شناخته ميشوند،ولی ارتباطی با شخص ندارد.به خصوص جریانی است که بامشروطیت شروع ميشود،ولیاين جریانها با ناکامیهای پی در پی همراه شده.
یکسال بعد از مشروطیت،ايران تقسیم به مناطق نفوذ شد.یعنی روسیهاي که مشروطیت را در 1905 درکشور خودش سرکوب کرده بود،و در یک انقلاب مشابه که تعدادی از انقلابیون سوسیال قفقاز مشارکت داشتند، در همسایگی اش برایش قابل قبول بود.
انگلیس استفاده ابزاری کرد، از 1895 به بعد، پیشنهاد تقسیمايران را به روسها داده بود، ولی روسها قبول نکردند چون در شمالايران نفوذ زیادی داشتند،آزاد بودند،ولی بعد از شکست از ژاپن در بدترین شرایط بودندواروپاهم جبهه بندی شده بودواتحادمثلث تشکیل شده بود،بامیانجیگری فرانسه و با توجه بهاينکه روسیه در شرایط خاصی بود، تن در داد بهاين امر.
انگلیس ازمشروطیت حمایت کرده بود به عنوان ابزار فشار.اگر موافقت نميکردند روسها،نظميحاکم ميشدکه نفوذوسلطه روسیه را که ازطریق قزاق در دربارايجاد کرده بود منتفی ميکرد و منجر به نفوذ و تسلط انگلیس ميشد.
ولی اگرميپذیرفتند که خواست انگلیس هم بود، چون آنها برایاينکه آلمان در عرصه خلیج فارس واردنشود که قدرت هژیمون انگلیس شده بود و ارتباطاتی هم بین راه آهن برلین و بغداد و خلیج فارس را هم در پی داشت، تماماين بود که امکان دادن امتیاز به هیچ قدرتی در شمال و جنوبايران عملی نشودوهدف آلمانها بودند.
یعنی از 1907 تا انقلاب اکتبر مشروطه را عقیم کردند، چون انگلیس ميدانست اگرمشروطه شکوفا شود، جرقهاي است که جنبش آزادیخواهانه را در شبه قاره هند روشن ميکند.بنابراینايران تقسیم شد.
از آن تاریخ هر رویدادی درايران رخ داد،باموافقت دو قدرت بود.مشروطه بعدتبدیل به کودتای 1921 میلادی که سردار سپه آمد، یک حکومت مرکزی مقتدر بود،ولی پارلمانتاریسم به معنای احزاب آزادوجود نداشت، مشروطه اسماً سلطنتی بود،ولی مثل سلطنتی اروپا نبود که تشریفاتی باشد، تصمیمگیرنده اساسی شخص شاه بود پیرو اطرافیانش مثل تیمور تاش و داور و نصرت الدوله.
یک نظام استبداد شرقی بود. بنابراین مشروطه عقیم شد. اسمش بود ولی انتخابات آزاد نبود.دولت همه را تعیین ميکرد.جبنش دوم نهضت ملی شدن صنعت نفت بود که با حضور مردم همراه شدو پیروزیهایی هم به دست آورد.
و امتداداين جنبش و ارتباطش با مشروطه خواهی چگونه بود؟
فرآیندش بانافرجاميهمراه شد.بنابراین هم مشروطیت در اذهان مردمايران یک روندمستمر بود،هم نهضت نفت.نهضت نفت تنهامحدود بهايران نبود،بازتابش فرامرزی بود.درست 1953 کودتای 28 مرداد شد، 1956،ملی شدن کانال سوئز.در آنجا ناصر گفت مابه پیروی از رهبرزعیم شرق دکتر مصدق اقدام به ملی شدن ميکنیم.
در 1954 یعنی یکسال بعد از کودتا،شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل قطعنامههایی را تصویب کرد که بعدا به مجمع عموميرسید:حاکمیت دائميکشورها بر منابع طبیعی و آزادی عمل آنها به هر نحوی که مقتضی بدانند. یعنی ملی شدن حق هر کشوری است.
اینها همه فرآیندی بود که ازاين ترتیب مورد استفاده قرار گرفت و به همین دلیل جریان ملی شدن صنعت نفت و مشروطیت تا امروز همیشه بهعنوان روندی شناخته ميشود که در آن خواست مردم تحقق واقعی خودش را احراز نکرده. یعنی مثل نیمه تمامياست که مانده ولی ارزشهای گذشته از ملیشدن و دموکراسی سازی باقی ميماند.
به طوری که ما بعد از صد و اندی سال هنوز بر سر اصل آزادی بین جناح اصولگرا و اصلاح طلب بحث و جدل ميکنیم. یعنیاين ارزشها هنوز در جامعه ما نهادینه نشده.
و اگر مصدق سقوط نميکرداين روند چگونه ادامه ميیافت؟
اگردولت مصدق سقوط نميکرد،ایران واردپیمان سنتو ميشدکه گریزناپذیر بود.دولت مصدق دیگر پایدار نميماند.
درشرق معمولا کسانی که بر اریکه قدرت نشستند،حاضرنبودند قدرت را از دست بدهند. ولی شرایط زمانی فرق دارد،چون مسئله جنگهای جهانی نظم نوین در پی داشت،تعدادی از کشورها مستقل شدند،درجنگ دوم مسئله حقوق بشرمطرح شد.مسئله جنبشهای آزادیخواهانه ضداستعماری مطرح شد.
در «دم بین فو» مقارن با ملی شدن صنعت نفت فرانسویها شکست خوردند، مسئله جنبشهای مالزی بود، یعنی شروع شده بود نهضتهای آزادی بخش. 1944 کنفرانس آفریقایی آسیایی باندونگ بود (عدم تعهد). همان چیزی که دکتر مصدق ميگفت.چه درزمان ملی شدن چه در سالهای بعداين ارزشهایايدئولوژیکی مطرح شد،مثل قرارداد نهرو در 1944 یا یک سال بعد در باندونگ بهعنوان اصل عدم تعهدوعدم دخالت در سرنوشت کشورها.
منظوراین است که مصدق و ملی شدن صنعت نفتايران اثر گذار بود وشرایط بین المللی در آن زمان نیز بر اتفاقات اثر داشت و شرایط و اتفاقاتايران نیز در عرصه بین المللی موثر بود. مثلادر دوران مشروطه،در آسیا فقط 4 کشور مستقل وجود داشت.
آزادی ارتباطات به آن شکل نبود. قرن 19 تازه تلگراف اختراع شده بود. خبرگزاریها تازه راه افتاده بودند. بعد از جنگ دوم نظم نوین جهانی رخ داد. 1947 هند و پاکستان و بعد سریلانکا و برمه و... مستقل شدند. کشورهای آفریقایی همینطور. در 1944 کنفرانس ژنو مسئله کامبوج و لائوس بود.
ویتنام موقتا تقسیم شد.در 1955 استقلال تحتالحمایه فرانسه بر مراکش و تونس پایان یافت. یک روند نظم جدید مطرح شده بودکه مبنای مشروعیت آنها شد که تنهاعرصه موفقیت سازمان ملل در همین بود. در تاریخ تعداد اعضای سازمان 52 تا بودند ولی الان رسیده به 195 تا.
اگر بخواهیم با شرایط همان موقع بررسی کنیم،ايران از 1332 چه تغییری کرده؟
اگر مصدق بود،دموکراسی درايران نهادینه ميشد،ولواينکه بعد هم سقوط ميکرد.یکی ازراههای دموکراسی درکشورهای دنیا رفراندوم است.انگلیساين را ندارد، البته انگلیس برای ورود به جامعه اقتصادی اروپا رفراندوم کرد.
درباقی کشورها مثل فرانسه تمام اقدامات اساسی بر اساس رفراندوم بود.در جوامع جهان سوم ولواينکه در قانون اساسی اکثر کشورها کپی شده و هست ولی نهادینه نميشود. جمهوریها هم اکثرا یا وراثتی ميشوند یا مادام العمر.
اگر دموکراسی درايران پا ميگرفت فکر ميکنید باز هم مصدق سقوط ميکرد؟
فرقی نداشت،اگر تا حدودی جا میافتاد دیگر سقوط فرقی نداشت.برخی جریانها برای کوتاه مدت هستند، ولی بعدا آن جریان و روش مسیر خودش را در پیش ميگیرد و تبدیل به یک روند غالب ميشود. القاعده را برایاينکه شوروی را از افغانستان بیرون ببرند با تغذیه مالی عربستان و امارات و حمایت سیاسی پاکستان و آمریکا و انگلیسايجاد کردند.
همین القاعده بعدا هدف و روند مستقلش را پی گرفت، تا جایی که در انفجار سفارت آمریکا در کنیا و تانزانیا، و بعد 11 سپتامبر، القاعده تبدیل به یک تروریسم بین المللی بدون سرزمین خاص و بهعنوان یک شبکه در اقصي نقاط جهان شد.
از دل آن داعش آمد، جبهه النصر آمد، الشباب آمد، بوکوحرام آمد، طالبان هست، بنابراین جدا از قصد و نیت بانیان اول کارميکند. آلمانها لنین را از فنلاند آوردند، چون دولت انقلاب قبلی خواهان ادامه همکاری با متفقین و ادامه جنگ بود. ميخواستند روسیه به نفعشان از صحنه برود، لنين و بلشویکها را آوردند که اولین مسئله شان پایان جنگ و خروج از جنگ بود و لنین را بهعنوان ابزار آوردند.
ولی انقلاب اکتبر هدف و روش خودش را احراز کرد.ميخواهم بگویم جریانها، حتی اشخاصی را برای مقاصد کوتاه مدتايجاد ميکنند، ولی آنها که ارزشی هستند آن هدف و روش متفاوتش را در پیش ميگیرند.
شرايط اقتصادي ايران در آستانه كودتا
در گفتوگو با محمد علي همايون كاتوزيان
مصدق قرباني
همدستي
نفت و اقتدار شد
علی طجوزی
کاتوزیان بارها از نفت و رانت حاصل از آن به عنوان کابوس سیاست ایران یاد کرده است و بیراه نیست اگر بگوییم نفت به کابوس توسعه ایرانی تبدیل شده است اما با دورهکردن اتفاقهای دوران معاصر میتوان این نتیجه را گرفت که حق با همایون کاتوزیان است.او معتقد است که آن چیزی که نفت را سیاه کرده است اندیشه سیاهی بود که میخواست با تکیه بر نفت و اقتدار،توسعه را به مقصد نهایی نزدیک کند.
او معتقد است که نهضت ملی نگاه به نفت را متحول کرد.آنها با تکیه بر نفت در پی دموکراسی و استقلالطلبی بودند. دکتر همایون کاتوزیان در ایران متولد شده است و در کالج ST.Antony و دانشکده شرقشناسی در دانشگاه آکسفورد، به تدریس تاریخ ایران و ادبیات فارسی مشغول است.
وی مدیر و سردبیر مجله انگلیسی مطالعات ایرانی و مؤلف کتب متعدد ازجمله کتاب ایرانیان: ایران باستان، قرون وسطی و مدرن (2009) است. کاتوزیان بیش از 40 سال در حال تحقیق در ادبیات، جامعه اقتصاد و تاریخ ایران بوده است و حدود 30 کتاب به زبانهای انگلیسی و فارسی تألیف کرده است.
مفاهیم و مقولاتی همچون استبداد ایرانی، استبداد نفتی، نفت به مثابه رانت و دولت رانتیر و نیز جامعه کوتاهمدت (کلنگی) ابداع اوست و نخستین بار توسط وی وارد ادبیات اقتصادی – اجتماعی ایران شد. زمینه تحقیق مورد علاقه او مسائل مربوط به ایران است.
تحصیلات رسمی دانشگاهی کاتوزیان در اقتصاد و جامعهشناسی است. او به طور همزمان مطالعاتش را در زمینه تاریخ و ادبیات ایران تا سطح پیشرفته آکادمیک ادامه دادهاست و نتایج این مطالعات را میتوان در تنوع آثار چاپ شده از او دید.تاکنون از او بیش از هفت کتاب در زمینه تاریخ و ادبیات ایران به زبان انگلیسی به چاپ رسیدهاست.
دلایل اختلاف سران جبهه ملی بادکترمصدق چه بودوچه تاثیری درسرنگونی دولت وی داشت؟
پس از نخست وزیر شدن مصدق جبهه ملی تعطیل شد و دیگر سازمانی به این نام وجود نداشت.درعوض اصطلاح جبهه ملی رایج شد و چند حزب طرفدار مصدق سازمان های آن را تشکیل میدادند.
همه سران نهضت ملی تا سی ام تیرماه 1331 که برای بازگرداندن مصدق به نخست وزیری برضداحمدقوام قیام شد،پیشتیبان مصدق بودند ولی رفته رفته چند تن از آنان به مخالفت با او برخاستند که مهم ترین آنان آیتا... کاشانی ،دکتر مظفر بقائی ،حسن مکی و سید ابوالحسن حائری زاده بودند.سبب اصلی مخالفت اینان این بود که مصدق به اندازه کافی به نظرات ایشان در امور گوناگون وقعی نمی گذارد.همین مسئله رفته رفته سبب اختلافات دقیق تری شد.
در وهله اول مهم ترین اختلافاتی که علنا مطرح شد به خاطر تقاضای مصدق از مجلس برای تمدید اختیارات 6 ماهه او بود. 6 ماه پیش از آن لایحه اختیارت به اتفاق آرا از مجلس شورای گذشته بود . اما در دی ماه 1331 که دوره اش به پایان رسید ومصدق از مجلس درخواست تمدید کرد آن چند تن مخالفت کردند، اگر چه دست آخر در مجلس رای مخالف ندادند.
از آن پس روابط روزبه روز تیرهتر می شد تا واقعه 9 اسفند که به غلط شایع شد مصدق می خواهد شاه را به خارج بفرستد و آنها همراه با جمعی دیگر به دفاع از شاه برخاستند و مصدق را کوبیدند . از این پس می توان گفت کار تقریبا به دشمنی کشید و این دشمنی بر اثر تصمیم مصدق برای بستن مجلس با رفراندوم یا همه پرسی به اوج خود رسید .
اختلافات درون نهضت ملی در شکست آن موثر بود ،یکی به دلیل تضعیف کلی نهضت ومصدق ودیگری به این دلیل که چند تن از مخالفان در تکوین کودتای 28 مرداد دخالت داشتند و بلافاصله پس از کودتا همه آنان کودتا را تایید کردند وتبریک گفتند .
برخی معتقدهستندکه اختلافات داخلی بیشترازعوامل بیرونی برسقوط دولت مصدق تاثیرداشته است .آیاشمااین نظرراقبول دارید .به چه دلیل ؟
اختلافات داخلی منحصر به اختلافات درون نهضت ملی نبود بلکه شاه ،بخشی از ارتش،سیاستمداران محافظه کار و حزب توده را در بر می گرفت .هم مخالفان خارجی و هم مخالفان داخلی مصدق به اشکال گوناگون در کودتای 28 مرداد و شکست نهضت ملی شرکت داشتند . اما اگر دولت های انگلستان وآمریکا کودتا را سازمان نداده ومالیه آن را تامین نکرده بودند کودتای 28 مرداد پیش نمی آمد .
باتوجه به شرایط اقتصادی و اختلاف دولت ومجلس،اگر کودتا صورت نمی گرفت به نظر شما آیادولت مصدق سقوط می کرد یا خیر؟
اصولانمی توان به این گونه سوال ها به شیوه علمی پاسخ داد چون ما علم غیب نداریم .آنچه در این مورد می توان گفت این است که در آخر کار ،دولت مصدق با مشکلات بزرگی روبهرو بود به نحوی که بسیار بعید است در بلند مدت وضع به همان شکل دوام می یافت .
باتوجه به شرایط آنروزجامعه ایران وفقدان دانش ونهادهای دموکراسی ساز،اگردولت مصدق برجامی ماند،به نظرشمادکتربا توجه به اختیاراتش،آیابه سمت دموکراسی حرکت میکردیا درمسیردیکتاتوری قرارمی گرفت؟
اگر مصدق دعوای نفت را به بهترین وجه ممکن حل می کرد و در عین حال با راه های قانونی دشمنان راست وچپش را که در روز روشن دستاندرکار برانداختن او بودند سرجایشان مینشاند، آنگاه نهضت ملی پیروز می شد و راه برای حرکت به سوی یک نظام دموکراتیک باز می شد
اخبار سیاسی - قانون