طنز/«آب سنگین» سنگین‌تر است یا «دیزی سنگی»؟



اخبار,اخبار سیاسی,آژانس بین‌المللی انرژی اتمی

آقای آمانو، رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی صبح روز گذشته به تهران آمدند تا از تاسیسات هسته‌ای ایران بازدید کنند ولی چون ما به مهمان‌نوازی مشهوریم، وزارت خارجه برنامه پروپیمانی برای این مقام عالیرتبه تدارک دیدند تا ثانیه‌ای از وقت باارزش‌شان تلف نشود. برنامه اتفاقات این روز به شرح زیر است.

صبح، فرودگاه
وزیر خارجه و هیات همراه منتظر فرود هواپیمای آقای آمانو هستند. هواپیما فرود می‌آید و آقای ظریف ضمن خوشامدگویی، از آقای آمانو می‌پرسد که پرواز خوب بوده یا نه؟ آقای آمانو جواب می‌دهد «ای بد نبود، فقط خلبان یک مقدار ناشی بود، هرچی چاله هوایی تو مسیر بود امتیازشو گرفت. سرگیجه گرفتیم.» آقای ظریف لبخندی می‌زند، دست آمانو را می‌گیرد و می‌گوید «دوای دردت پیش خودمه، بریم یه صبحونه اساسی بزنیم که امروز کلی کار داریم...».


یک ساعت بعد، داخل طباخی
ظریف و آمانو پشت میز لم‌داده‌اند و بقایای دو دست کله‌پاچه روی میز خودنمایی می‌کند. ظریف روی شکمش می‌زند و می‌گوید: «جان جواد حال کردی؟ تا حالا صبحونه به این مفصلی خورده بودی؟»
آمانو که هنوز از شوک خارج نشده، درحالی‌که عینکش را پاک می‌کند، می‌گوید «خیلی چیز ردیفی بود، فقط یه مقدار سنگین نیست؟»
ظریف: «اینجا ما همه چی‎مون سنگینه. غذا، خواب، موافقت، مخالفت؛ کلا دستمون به سبک نمیره. حالا ناراحت نباش، الان می‌برمت یه جا هرچی کالری خوردی بسوزونی».
آمانو: «کجا هست؟ باشگاه ماشگاه نریما! من دیسک کمر دارم».
ظریف: «باشگاه کجا بود، من که وضع کمرم از شماام خراب تره. ولی همین که بفهمی کجا میریم نصف کالری‌هات می‌‎سوزه!»
دقایقی بعد، روبه‌روی ساختمان مجلس
آمانو: «اینجا کجاست؟ سالن مراسمی، چیزیه؟ من اومدم از اراک بازدید کنما، دیرمون نشه!»
ظریف: «به اونم می‌رسیم. الان آوردمت، الاااان آوردمتتتتت....» آمانو به ظریف نگاه می‌کند و منتظر پایان جمله است «مجلس!»
آمانو فشارش می‌افتد و دو نفر دستش را می‌گیرند که زمین نخورد. ظریف می‌خندد و ادامه می‌دهد: «دیدی گفتم کالری می‎سوزونی؟»
داخل کمیسیون برجام
کوچک زاده: «وی وانت تو، وی وانت توووو.... اصلا من اکراه دارم، نمی‎خوام! آمانو جان، ببین داداش! بیا این ام.پی.تی ایناتو وردار ببر، همون قطعنامه قبلیارو برگردون، بذار با اعصاب راحت تحریممونو دور بزنیم. اصلا امضای قرارداد با غربی‏ها تو کت من یکی که نمیره! آندراستند؟ امضا، وِست، نو!»
کسی به خودش زحمت ترجمه نمی‌دهد، آمانو هم کلا حواسش نیست و به‌خاطر کله پاچه صبح، کنار آب سردکن ایستاده و لیوان لیوان آب می‌خورد. بعد از کوچک زاده، نوبت نبویان می‌رسد: «آقای آمانو، من فقط یه سوال دیگه دارم، این یکی برام جا بیفته حله. ماده 25 فصل 6 منشور...».
کل سالن: «ای بابااااا! دفعه بیستمه اینو می‌پرسی، ول کن دیگه!» آمانو همچنان آب می‌خورد.
بیرون از جلسه در حال پیاده روی
آمانو: «ولی عجب جلسه سنگینی بودا! خیلی انرژی گرفت».
ظریف: «تازه خوب شد شاکی شدن که آبسردکنشونو خالی کردی وگرنه به این زودیا خلاص نمی‎شدیم! بریم ناهار؟»
آمانو: «من دارم می‌ترکم! ناهار چیه؟!»
ظریف: «روحیه ساموراییت کجا رفته مرد؟ کم نیار. تا تهران اومدی یه دیزی نمیخوای بزنی به بدن؟ الان میبرمت بازار، اصل آبگوشتو بخوری صفا کنی».
سه ساعت بعد، یکی از پارک‌های شهر، درازکش روی حصیر
ظریف: «دیگه پاشو بریم سایت اراک، آب سنگین نشونت بدم. پاشو تا به تاریکی نخوردیم».
آمانو یک متر به هوا می‌پرد و با گریه و زاری می‏گوید: «سنگین؟ نه نه! منو برسون فرودگاه برم نیویورک، دیروقته،دیگه نا ندارم».


- کجا بری؟ هنوز وسطی بازی نکردیم. تازه بعدش یه نوک پا میریم سه، چهار تا تاسیسات اتمی ببینیم. برگردی آژانس ازت بپرسن چه خبر چی میخوای بگی؟
- همین چیزایی که امروز دیدم دو هفته تعریف کردنش طول میکشه! بذار یه روز از صبح با بچه‌ها میایم، مستقیم میریم سایت. فقط احیانا کسی مسیرش می‌خوره سمت نیویورک، هفت، هشت تا از این شلوار راحتیا بده با خودش بیاره، خیلی خنکه!‌

اخبار سیاسی - قانون

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------