زهرا اشراقی: خاتمی ها خیلی دوستم دارند



گفتگو با زهرا اشراقی خیلی صمیمانه در منزل شخصی اش در جماران انجام گرفت. نوه امام با همان صراحت لهجه ای که از او سراغ داشتم، به همه سوال های خصوصی و غیرخصوصی پاسخ داد. از زندگی شخصی اش گفت که به تازگی مادرشوهر شده و این روزها به زندگی عادی و روزمره می پردازد، بدون توجه به سیاست و فعالیت های اجتماعی.

اشراقی نوه بنیانگذار انقلاب است که زمانی فعال حقوق زنان بوده اما از این که بعضی جاها نقد کند نمی ترسد و خودش همین نترسیدن از به نقد کشیدن موضوعات را موجب کناره گیری سیاست ورزان از او می داند.

زهرا اشراقی معتقد است تمام کسانی که در یک خانواده سیاسی زندگی می کنند، مجبورند خودشان نباشند و همواره باید یک حجاب روی تمام زندگی، اخلاق، رفتار و فکرشان باشد. چه بسا حسرت زندگی سیاسی داشتن می تواند یکی از حسرت های غم انگیز باشد.

او درباره جوانان هم می گوید: «جوانان در حکومت جمهوری اسلامی با وجود نبود آزادی های فردی، راه خودشان را پیدا کرده اند و زیاد به حکومت کاری ندارند.»

او پدرش را «گاد فادر» و از دست دادنش را بزرگترین ضربه زندگی اش می خواند. البته در مورد ازدواجش با محمدرضا خاتمی می گوید:= از میان تمام کسانی که در سمت وزارت یا صدارت بودند یا بعدها وزیر شدند و به خواستگاری اش آمدند، او را انتخاب کرده است و البته خاندان خاتمی عاشق او هستند. نوه امام عملکرد دولت را خوب ارزیابی می کند و می گوید منتظر تحقق شعار رفع حصر و بهبود وضعیت اقتصادی از سوی آقای روحانی است.

 

اخبارسیاسی,خبرهای سیاسی,اخبار اشراقی

 

این روزها خانم زهرا اشراقی چه کار می کند؟
- این روزها خانه دارم و خیلی لذت می برم از خانه داری خودم (با خنده) ولی نه، لذت نمی برم. چون بنا به دلایلی که شاید تصمیم شخصی خودم بود و کمی هم با مشورت دیگران، شاید به خاطر تنش هایی که در اطراف خودم و خانواده ام بود، ترجیح- دادم برای کمرنگ شدن تنش ها و حساسیت ها خیلی فعالیت نداشته باشم.

این کشیدن کنار، چه معنا و مفهومی دارد؟
- مفهومش این است که مصاحبه نکردم، فعالیت نکردم، فعالیت اجتماعی نکردم.

یعنی میدان را خالی کردید؟
- نه، میدان را خالی نکردم. گاهی وقت ها مصلحت ایجاب می کند به خاطر خانواده سیاسی که دارید، برای این که آرامش دوباره به وجود بیاید و تنش ایجاد نشود، کنار بایستید، پس به نفع خودم کشیدم کنار، و به شخصه این تصمیم را خودم گرفتم. طی این روزها بیشتر تماشاگر بودم تا بازیگر انتخابات، حالا بنا به دلایلی که به هر حال برای خودم داشتم، آدم وقتی تماشاگر باشد، شاید بهتر بتواند تحلیل کند و تعصبش کمتر می شود.

من خیلی موقع به خاطر حساسیتی که ممکن است وجود داشته باشد و باعث به هم خوردن جریان آرایش انتخابات شود، ورود پیدا نکردم چرا که من خودم می فهمم روی زهرا اشراقی حساسیت دارند، پس نباید به شکل علنی وارد شوم. پس شدم یک تماشاگر. به خاطر منافع ملی و به خاطر انتخابات. خب من به عنوان تماشاچی خیلی ناراحت می شدم. یکی دو بار هم پیغام دادم کسانی که حساسیت روی آنها زیاد است، باید کنار بمانند و دنبال افرادی باشیم که حساسیت روی آنها کمتر است و می توانند با ورود به مجلس اهداف جریان اصلاحات را که همان پیگیری برجام و همراهی با دولت است دنبال کنیم.

به هر حال این هم تبعات زندگی در یک خانواده سیاسی است دیگر؟
- تبعات نیست، بالاخره در زندگی سیاسی افراد نباید همیشه بالا بمانند. یک موقعی هم باید سکوت کرد. فکر می کنم اتفاقا خیلی نرمال هست و کاری که انجام دادم، خلاف قاعده نیست.

خب از زندگی در یک خانواده سیاسی بگویید، پدربزرگ بنیانگذار جمهوری اسلامی، پدرتان و دایی ها از انقلابیون، همسرتان محمدرضا خاتمی برادر رییس دولت اصلاحات و ... زندگی در چنین فضایی چطور است؟
- خب من زندگی غیرسیاسی را تجربه نکرده ام، یعنی از پنج سالگی یادم هست حتی نمی توانستم در خانه را باز کنم و یک آقایی که هنوز قیافه اش در نظرم هست که پالتوی جیر پوشیده بود، در خانه 9را زد و گفت به پدرتان بگویید می توانند از تهران خارج شوند و آزاد شوند. حالا این که چرا به من گفت یا این که بعدا هم ابلاغی چیزی شد، نمی دانم اما از آن زمان فهمیدم که موقعیت خانه و خانواده چطور است. بنابراین خیلی غیرسیاست رو تجربه نکردم چون هم خانواده خودم و هم خانواده همسرم سیاسی بودند و هر دو در مرکز قدرت بوده اند و هیچ وقت کنار نبودند. دو خانواده ای که همیشه مطرح هستند و نه فقط در ایران خب این هم خوب است هم بد.

خوب و بدش چیست؟
- من خیلی با صداقت می گویم. خوبی آنجایی است که به هر حال من در خانواده ای بودم که نوه امام هستم. خب این خیلی حس خوبی است که پدربزرگت دنیا را تکان دهد و صادقانه می گویم گاهی احساس غرور می کنم. این که خانواده ات همواره در صدر اخبار هستند؛ حالا امام در زمانی بود که ارتباطات رسانه ای خیلی کمتر بود. از طرفی خاتمی ها هم بوده اند. در زمان ایشان من بیشتر توانستم به فعالیت های اجتماعی بپردازم. زمان امام خب سنم کمتر بود، جنگ بود، دانشجو بودم و بیشتر وقتم صرف کارهای دانشجویی می شد تا فعالیت های اجتماعی ولی در زمان خاتمی دستم بازتر شد برای انجام کارهای اجتماعی و این به من روحیه و نشاط می داد. در این زمان در وزارتخانه ای که کار می کردم، انجمن زنان را راه اندازی کردم و کارهای پژوهشی را که مورد علاقه ام بود، درباره زنان و جوانان انجام دادم.



شما که آنقدر به فعالیت های اجتماعی علاقه مند بودید، پس چرا پست دولتی نگرفتید؟
- من هیچ وقت به واسطه خانواده ام شغل و منصب بالا نگرفتم. همانطور که در دولت اصلاحات در رده کارشناسی و مشاور بودم و شغل نگرفتم، چون دوست نداشتم. وقتی بالا هستم، دیگر نیازی نیست که بخواهم به واسطه گرفتن صندلی های ریاست دوباره مطرح شوم. من اگر می خواستم کاری انجام دهم، به واسطه اسمی که داشتم می توانستم کار انجام دهم، بنابراین نیازی به صندلی ریاست نبود.

برای همین ترجیح دادم که نباشم تا راحت تر باشم. اینها قسمت های خوب ماجراست تولی فکر می کنم قسمت بد ماجرا خیلی خشن تر و عظیم تر است، به طوری که شما هیچ وقت نباید حسرت یک زندگی سیاسی را بخورید، چرا که دراین زندگی شما هیچ وقت نمی توانید خودتان باشید. خیلی ها شاید با چنین روحیه ای کنار بیایند و ایرادی نبینند که خودشان نباشند اما برای من خیلی سخت است. شاید خیلی خوب است که دغدغه خیلی از روزمرگی های عمومی مردم را که بیشتر هم اقتصادی است، نداشته باشید. حالا چه به واسطه همسر پزشکی که داشتم و چه به واسطه موقعیت خودمان.

البته با وجود این که همسرم پزشک است و پدرم از متمولان تهران بودند، از نظر اقتصادی هم هیچ وقت بالای بالا نبودم و هیچ وقت از موقعیتی که داشتیم سوءاستفاده نکردم.

اما وقتی شما آزادی عمل ندارید و همواره باید یک پوشش روی تمام زندگی، اخلاق، رفتار و فکرت باشد، برای من خیلی سخت است و زندگی و فکرت با مشکل مواجه می شود. گاهی ممکن است روزها افسرده باشم و در خانه بنشینم چون نمی توانم خودم باشم. کارهایی را که دوست دارم، انجام دهم و شادی ها، رفت و آمدهای خودم را داشته باشم. مثلا من رفتن کلاس عکاسی و تئاتر ثبت نام کردم اما وقتی روز دوم فهمیدند که چه کسی هستم، روز سوم نرفتم چون هم برای خودم سخت است و هم برای دیگران و همین ها تو را به سمت خانه سوق می دهد و این قسمت واقعا سخت است.

این که همیشه زیر ذره بین هستید و نمی توانید راحت باشید. مثلا من می خواهم بروم فروشگاه یا کافی شاپ، همیشه باید مراقب باشم کسی من را نبیند و دائم باید مراقب باشم. شاید خیلی ها روحیه مرا نداشته باشند به همین منوال برای بچه هایم سخت است اما انصافا بچه های خوبی دارم چرا که با وجود جوانی خیلی مراقب هستند. مثلا آنها در خیلی از جمع های دوستانه شان نمی توانند شرکت کنند که مبادا عکسی حاشیه ساز شود.

چطور میان خودتان و سیاست ورزی تعادل برقرار می کنید؟
- شاید قسمت سخت زندگی من همین باشد. این که نسبت به دیگران زیادی خودم هستم. تعادل برقرار کردن میان سیاست و خودم خیلی از من انرژی گرفت و شاید علت خستگی الانم همین انرژی است که صرف بالانس برقرار کردن میان خود واقعی ام با آنچه دیگران از من توقع داشتند، کردم. شما می دانید بزرگترین منتقد من خانم ها بودند. آنها دائم به نوع پوشش من انتقاد می کردند در حالی که درست است من چادر به سر می کنم اما تربیت خانوادگی من آراستگی را به من آموخته. این که حتی زیر چادر هم خوب بپوشم، شیک و زیبا بپوشم و این هیچ منافاتی با دین و عرف ندارد اما دیگر خانم های سیاسی شاید با من هم عقیده نباشند و اعتقاد خودشان را داشته باشند که من به اعتقاداتشان احترام می گذارم.

من در نوع گفتارم صریح هستم و نقش بازی نمی کنم. شاید همین رفتارها باشد که می گویند تو زیادی خودت هستی، در حالی که از یک فرد سیاسی چنین چیزی برنمی آید. همین خودم بودن خیلی برای من مشکل ساز می شود و فاصله ام را با جمع های سیاسی زیاد می کند. شاید یکی از دلایلی که من خودم هستم نیز این باشد که نمی خواهم وارد دستگاهی شوم و به کسی طلبکار نیستم، پس خودم هستم.

در مورد نوع پوشش چرا حتی خانم های اصلاح طلب ما نیز کاری انجام نمی دهند در جهت زیبایی پوشش؟
- چون فکرشان همین است. من نمی گویم مارک فلان را بپوشید اما شیک پوشی خیلی تاثیر دارد. درست است آقای خاتمی خوشفکر بودند اما شیک پوشی و ظاهر آراسته آقای خاتمی در محبوبیت شان بی تاثیر نیست. یا همینطور آقای روحانی اما متاسفانه این تغییر در خانم های سیاستمدار ما رخ ندده. ظاهر نشاندهنده فکر است.

 

اخبارسیاسی,خبرهای سیاسی,اخبار اشراقی

 

در مورد جوانی تان بگویید.
- جوانی خودم که انقلاب و جنگ و شوهرداری بود. (همراه با خنده) حقیقتش من از جوانی ام لذت نبردم و بهترین لحظات زندگی ام مربوط به کودکی و نوجوانی ام است. من به واسطه نسبتی که داشتم، جوانی نکردم. مثلا اوایل انقلاب به دلیل موضوع ترورها حتی برای رفتن به دانشگاه ما محافظ داشتیم. شاید شما فکر کنید چقدر خوب که از جلوی در سوار ماشین بنز تا دانشگاه اما واقعا این نوع زندگی برای یک جوان سخت است؛ جوانی که بیشتر از تشریفات و ماشین ضد گلوله و محافظ به شادی و آزادی نیاز دارد. ما حق نداشتیم بدون محافظ تردد کنیم. یک بار حتی حضرت امام همه نوه ها را خواستند که نقشه جدید ضد انقلاب این است که با گروگان گیری نوه ها به خصوص نوه های دختری سعی در تحت فشار گذاشتن من دارند، پس هیچ کس حق تردد بدون محافظ ندارد. البته من کمی سرکش بودم و شیطنت می کردم. از 13 سالگی رانندگی یاد گرفتم.

من به همراه دختر خاله ام لیلی گاهی ماشین را برمی داشتیم و می رفتیم بیرون. سینما، پارک و گردش. یک بار جلوی ایست بازرسی جماران ما را گرفتند و خبر به امام رسید و همانجا بود که دعوایی اساسی صورت گرفت و برای این سرکشی از سوی نیروهای حفاظت مواخذه شدیم. یک بار یواشکی به سینما رفتیم برای فیلم «میرزا کوچک خان». بعد از فیلم مصاحبه تلویزیونی بود که من فورا خودم را قایم کردم اما لیلی رفت برای مصاحبه. به او گفتم شب تلویزیون نشانت خواهد داد. همین هم شد و پنهانی سینما رفتن مان لو رفت و باز مورد مواخذه قرار گرفتیم. خلاصه با تمام محدودیت ها شربازی های خاص خودم را هم داشتم.

پس اگر بخواهید خودتان را تعریف کنید، مشخصه بارزتان می شود سرکشی و شیطنت و شربازی...
- نه! (همراه با تاکید) سرکشی و شیطنتی که بخواهد آزار دهنده و بد باشد نه! اما جسور بودم، الان هم هستم، حتی بیشتر.

مشخصه بارزان جسارت است؟
- بله! در مقایسه با اطرافیان خودم جسورتر هستم. یکی از دلایل مهمی که من را جسور کرد، به خاطر این بود که پدرم را خیلی زود از دست دادم. پدرم تمام پشتوانه من بود. می توان گفت پدرم «گاد فادر» بود اما خیلی زود از دست رفت. تمام مدیریت خانه با پدرم بود. او خیلی قدرتمند بود اما زود رفت و این زود رفتن برای من موجب زود بزرگ شدنم بود. مادرم بود، اما او یک زن داخل خانه بود و واقعا مادر بود. حالا من به عنوان فرزند دوم خانواده بودم و شش برادر و خواهر کوچکتر از من و تصمیمات بزرگ و اساسی زندگی خودم که باید به تنهایی از عهده شان برمی آمدم. در یک لحظه احساس کردم مادرم فقط می تواند بچه ها را مدیریت کند. هر چند امام بود اما پدرم ستون خانه ما بود.

 

اخبارسیاسی,خبرهای سیاسی,اخبار اشراقی

 

حالا اگر بخواهید خودتان را تعریف کنید، چه می گویید؟
- من اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، می گویم از اول که دختر بودم تا الان که صاحب دو فرزند و عروس و داماد هستم، فوق العاده قوی بودم و هستم و علتش هم یک قدرت بیش از حدی بود که باعث شد من خودم را بشناسم و روی پای خودم بایستم، تصمیم بگیرم و عمل کنم.

مهمترین تصمیم زندگی تان در همان زمان چه بود؟
- انتخاب رضا مهمترین تصمیم من بود. درست است که همه موافق بودند اما نظر و تصمیم نهایی با من بود که انتخاب کردم. در آن موقع اکثر وزرا یا کسانی که بعدها وزیر شدند و پست گرفتند، خواستگار من بودند. همه جواب رد گرفتند. مرحله بعدی انتخاب رشته دانشگاه بود و بعد زندگی ادامه دار شد و در تمام لحظات سخت تصمیم گیری دوران نوجوانی و جوانی خودم تصمیم گرفتم که هم سخت بود و هم به رشد فکری من کمک کرد.

پس اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، می توانم بگویم خیلی قدرتمند بودم. صبور بودم، رازدار زندگی خودم بودم و خیلی موفق بودم. من طی این سال ها تنها به اوج قدرت خداوند پی بردم و از حضور خدا در زندگی ام مطمئن هستم. به هر حال من پدربزرگی داشتم که در اوج قدرت بود، خانواده ای در اوج قدرت، اما هیچ کدام از این موارد در سختی های زندگی جز خدا در کنارم نبود. من هرگز و هرگز و هرگز از هیچ کس کمک نخواستم. در بعضی مواقع حتی از همسرم کمک نخواستم چون می دانستم او درس می خواند و او آینده ساز من و فرزندانم خواهد بود، پس مشکلات را خودم در خودم هضم می کردم و این نشان از قدرت من بود.

 

اخبارسیاسی,خبرهای سیاسی,اخبار اشراقی

 

الان مدیر خانه شما هستید؟
- نه، هر دو مدیر هستیم. من خیلی ضعیف شده ام. یعنی بعد از این همه مدت خسته شده ام. الان فکر می کنم اگر با این روحیه ای که الان دارم، به گذشته بازگردم قطعا می شکنم.

از علاقه مندی هایتان بگویید.
- علاقه مندی های من آنقدر کور شده که چیزی از آن نمانده (همراه با تلخند). من خیلی هنر دوست داشتم، هنوز هم دارم اما هیچ وقت آنطور که باید به آن نپرداختم. من عاشق هنر هستم. عکاسی را حرفه ای دنبال می کنم و کلاس های رنگ کاری و مجسمه سازی نیز رفته ام.

با وجود روحیه جسورانه تان خیلی هم حساس هستید.
- من خیلی احساسی و حساس هستم اما سعی کردم قوی باشم. شما وقتی در یک خانواده سیاسی هستید باید روی احساسات تان کنترل داشته باشید.

متولد چه ماهی هستید؟
- اردیبهشتی ام.

هیچ وقت به فکر مهاجرت بودید؟
- نه هرگز! (با تاکید) منه ایران را دوست دارم و تمام آنها که مهاجرت کرده اند، مطمئنا اجبارا رفته اند. حداکثر 90 درصد کسانی که رفته اند، به نظرم مجبور شده اند و اکثرشان دوست دارند با همین شرایط سخت به ایران وطن شان بازگردند.ش اید خیلی هاشان با یک تغییر کوچک مثلا در ریاست جمهوری دوباره برگردند، چون همه عاشق وطن هستند.

نظرتان درباره عملکرد دولت فعلی چیست؟
- آقای روحانی و ظریف همزمان خیلی خوب عمل کرده اند و به نظرم این که دولت دنبال حاشیه نیست، برگ برنده دولت است و کار خودش را می کند. هدف دولت رفع تحریم ها بود که به آن رسید.

در سیاست داخلی چطور؟
- به نظر می رسد با شرایط جدید و تحقق اهداف در سیاست خارجی از این به بعد به سیاست داخلی بیشتر رسیدگی کنند، چه بسا ایشان با اهداف و شعارهای داخلی رییس جمهور شد. نمی دانم آن شعار دغدغه چند درصد مردم است اما با آن شعار رییس جمهور شد. آقای روحانی آدم تیزهوشی است، شاید فکر کرده اگر می خواست آن شعار را پیگیری کند، دیگر نمی توانست به ماجرای رفع تحریم ها بپردازد. احساس می کنم تحقق شعار داخلی را به گمانم برای دور دوم ریاست جمهوری گذاشته است.

فکر می کنید شعارها جامه عمل بپوشد؟
- هیچ چیز غیرممکن نیست و هر چیزی ممکن است. مثلا زمانی که احمدی نژاد رییس جمهور شد و به نظرم بزرگترین اشتباه تاریخ سیاسی اجتماعی ایران بود که حتی نمی توانم بگویم یکی از بزرگترین بلکه قطعا به تنهایی بزرگترین اشتباه بود. آیا کسی تصور می کرد کسی بیاید و بتواند راه ایران را به دنیا باز کند، پس هیچ چیز غیرممکن نیست. یا زمانی فکر می کردید ایران بتواند تا این حد مشکلاتش را با آمریکا حل کند؛ اما شد. البته اصلاح طلبان دیگر خیلی از من امیدوارتر هستند ولی من زیاد امید ندارم. انتظارات من بعد از 37 سال گذشتن از انقلاب، خیلی بیشتر است.

اگر یک بار دیگر به دنیا می آمدید، دوست داشتید همچنان زندگی تان سیاسی باشد یا نه!
- واقعا نمی توانم بگویم همین زندگی سیاسی را دوست داشتم یا نه! فقط می توانم بگویم قطعا با رضا ازدواج می کردم اما این که روند زندگی ام چطور باشد، حتما تغییرش می دادم.

 

اخبارسیاسی,خبرهای سیاسی,اخبار اشراقی

 

آخرین کتابی که خواندید؟
- آنقدر در فضای مجازی هستم که خیلی وقت است به سراغ کتابخانه نرفته ام.

نظرتان در مورد رد صلاحیت آقای مرتضی اشراقی و سید حسن آقا چیست؟
- خیلی قشنگ نیست من درباره رد صلاحیت بستگانم صحبت کنم اما وقتی مرتضی برای کاندیداتوری رفت، به او گفتم مرتضی نوه امام را نمی گذارند وارد مجلس شود، فقط به خاطر این که نوه امام است. [...]، چون مرتضی هیچ جرم و پرونده ای ندارد و اما سید حسن آقا شیاد نه تنها به خاطر نوه امام بودن که به خاطر کاریزمای بالا و علم و محسنات دیگرشان رد شدند. به یاد آن مثل قدیمی می افتیم. چرا کسی را بیاورند که بعدا ممکن است با او دچار مشکل شوند، پس ترجیح می دهند نباشد که فکرشان راحت باشد. الان یک سروصدایی می شود اما برای مدت ها ذهن خودشان آرام است. به هر حال سید حسن آرای خیلی بالایی دارد، محبوبیت زیادی دارد.

من اصلا آدم متعصبی نیستم و از نظر پسر دایی به سید حسن نگاه نمی کنم اما واقعا سید حسن خیلی خوشفکر است، با سواد است، سید حسن محبوب است، چهره و ظاهر خوبی دارد و به نظرم مخلوطی از خمینی و طباطبایی است که تمام محسنات دو طرف را گرفته و کاریزمای بالایی دارد. وقتی با او نشست و برخاست می کنید، واقعا جذبش م یشوید.

حق می دهم که آنها نگران باشند. حالا آقایان می گویند خیلی جوان است، مگر خود همین آقایان اول انقلاب چند سال شان بود. همه جوان بودند دیگر. سیدی حسن آقا 45 سال شان است، پس دوران جوانی را گذرانده اما به نظرم خیلی خوب شد که نرفت، چون سید حسن باید جایگاه خودش را داشته باشد. وقتی وارد یک دستگاه حکومتی بشوی، انتظارات بالا می رود و اگر نتوانی آنطور که مردم می خواهند کار انجام دهی، انتقادات شروع می شود و کم کم از محبوبیت کاسته، دیدید که چقدر سنگین و با شخصیت و با اصالت برخورد کرد و همه اینها به محبوبیتش اضافه کرده است. برای همین هم بود که من هیچ اظهارنظری نکردم تا خدای نکرده لطمه به شخصیت ایشان نخورد.

شما خودتان دو فرزند جوان دارید؛ فاطمه خانم و علی آقا. در مورد جوان امروز صحبت کنید، درباره دغدغه مندی هایش، آرزوها و رویاهایش، درباره آنچه می خواهد و نیست و درباره هر چه حول محور جوان ایرانی می گذرد بگویید.
- خب خیلی محدودیت ها هست. فرض کنید یک جوان نمی تواند در خیابان قهقهه بزند، جیغ بکشد و شادی کند یا از سر و کول یکدیگر بالا بروند. اینها همه اش ناراحت شان می کند. به نظرم همین چیزهای کوچک مهم است. این که حق انتخبا نداشته باشی. با وجودتمام این محدودیت ها جوانان با دغدغه هایی که از اجتماع به آنها تحمیل می شود، کاری ندارند. آنها زندگی خودشان را دارند پیدا می کنند. یعنی خیلی با چند سال پیش تغییر کرده و جوانان خیلی جسورتر و شجاع تر شدهاند. زمان ما اختلاف نسل بین من و مادرم بود اما الان اختلاف نسل بین فرزند اول و دوم شده است، به طوری که یک دختر 20 ساله با یک دختر 25 ساله خیلی تفاوت دارد و متاسفانه مسئولان اصلا به این موضوعات توجهی ندارند، چه بسا اصلا قبول ندارند ولی آنها هم خیلی اهمیت نمی دهند.

جوانی که اهل پارتی و مهمانی شبانه است و به هیچ چیز اعتقاد ندارد، کار خودش را می کندو آن جوانی هم که اعتقاد دارد، راه خودش را می رود. به نظرم جوانان دیگر گویی ترس شان ریخته. خب بعضی مشکلات هم جهانی است، مثل بی کاری و تامین معاش و ... اما در زمینه آزادی های فردی مشکل داخلی است اما جوان امروز و نسل های بعدی حتی به نظر می رسد که آزادی های فردی بیشتری برای خودش دست و پا کند. کما این که الان هم مهمانی و شادی و ... را دارند. من احساس می کنم جوانان امروز مثل من که به واسطه خانواده ام نمی توانم خیلی کارها را بکنم و آزاد باشم، آنها هم به واسطه حکومت نمی توانند آزاد باشند اما با این حال فکر می کنم دهه هفتادی ها از شصتی ها شادترند، زیاد در قید و بند تکالیف اجتماعی و دستورهای رسمی نیستند.

توصیه شما به جوانان خودتان چیست؟
- یادم هست علی که دانشگاه قبول شد و برایش ماشین گرفتم، تذکر دادم که اگر گشت جلوی ماشین را گرفت، اصلا سوال نپرس که چرا به من ایست دادید، چون اینها سوال پرسیدن را تحمل نمی کنند. اتفاقا از آنها تشکر کن که به فکر ایجاد امنیت هستند و از این حرف ها. اتفاقا یک روز گشت جلوی علی را گرفته بود و او هم تمام توصیه مرا اجرا کرده بود. یزدی ها خیلی اهل تعارف هستند. علی هم که از آن خاتمی های ناب است، آنقدر تعارف کرده که بالاخره با سلام و صلوات او را راهی کرده اند. یعنی می خواهم بگویم از این مشکلات برای جوانان من نیز پیش آمده.

 

اخبارسیاسی,خبرهای سیاسی,اخبار اشراقی

 

جامعه ایرانی را چطور تعریف می کنید؟
- به نظرم ما دوتا جامعه داریم؛ جامعه مردمی و جامعه رسمی که کاملا از هم متفاوت است. این راه خودش را می رود و آن هم راه خودش.

این دو جامعه چدر به هم نزدیک هستند؟
- نزدیک نیستند و به نظرم حالا حالاها هم نزدیک نمی شوند. چه بسا هر روز از هم دورتر می شوند چون هیچ یک از این دو جامعه از اعتقاداتش کوتاه نمی آید. به طوری که الان این دو جامعه با هم کار ندارند.

ازت ترس های زندگی تان بگویید.
- آدم به یک سنی که می رسد، بیشتر به بچه ها توجه دارد. دخترم ازدواج کرده و سر خانه و زندگی اش رفته و پسرم نیز به تازگی در شرف ازدواج قرار گرفته. الان بیشتر نگرانی های خاص مادرانه دارم و البته مسائل سیاسی پیرامون همسرم و رضا. احضاریه هایی که می آید و نگرانی سیاسی همواره با خانواده های سیاسی دست به گریبان است.

شادی های زندگی تان چیست؟
- ورزش را خیلی دوست دارم و ورزشکار پیگیر و پرتلاشی هستم. حدود سه چهار سال است که تیاریکس کار می کنم. با ورزش خیلی شاد هستم و لذت می برم.

اوقات فراغت را چه کار می کنید؟
- من دیگر فعالیت اجتماعی ندارم و کلا به زندگی عادی و روزمرهای که اکثر زنان دارند، می پردازم. خیلی آرام تر از گذشته شده ام و بیشتر می خواهم به شوهرم برسم. چون فکر می کنم او در سنی است که باید بیشتر در کنارش باشم. می دانید که مردها بعد از یک سنی بیشتر به حضور همسرشان نیاز دارند. رضا الان در همان سن است.

به خاطر سرخوردگی های پیش آمده؟
- نه، به خاطر دور شدن از تنش ها و جلوگیری از حساسیت ها.

گردش و تفریح و سفر و ... چطور؟
- بیشتر عیدها سفر می رویم و لیدرمان علی بود. حالا که ازدواج کرده، دیگر نمی دانم. شهرهای مختلف را برای گردشگری انتخاب می کنیم. آخرین مقصدمان استان خوزستان و شهرهای زیبایش بود.

آقای دکتر چطور، ایشان هم از سیاست دوری گزیده اند؟
- یک آدم سیاسی همیشه سیاسی است اما رضا هم وابستگی اش به من بیشتر شده و سعی می کند کمتر به سیاست بپردازد. به هر حال حزب مشارکت را بسته اند و در اتحاد هم سعی می کند آرام باشد.

دایره دوستان تان از چه کسانی است؟
- ن کلا رفیق بازم و ارتباطم با فامیل هم خوب است. یک قشر از دوستانم کارمندانی هستند که در وزارتخانه با آنها آشنا شدم و از سال 77 تاکنون با آنها دوست هستم. از خانواده های متوسط جامعه و از نظر سنی هم بیشترشان از من کوچکتر هستند چون با جوان ها بودن آدم را شاد می کند. دیگر قشر دوستانم از هم باشگاهی هایم هستند که مرفه هستند و از دوستی با این دو گروه نتیجه گرفته ام کارمندان شادتر هستند.

 

اخبارسیاسی,خبرهای سیاسی,اخبار اشراقی

 

با خانواده های سیاسی هم در ارتباطید؟
- با خانواده آقای هاشمی و روحانی و دیگرانی که از قبل می شناسم، در ارتباط هستم.

رابطه تان با خانواده شوهرتان چطور است؟
- خاتمی ها عاشق من هستند. مادر شوهرم، خواهر شوهرهایم و برادر شوهرم و جاری. تا جایی که یک بار شخصی به قصد گلایه به خواهر شوهرم رجوع کرده بود. به او گفتم تو با گلایه از من پیش خانواده شوهرم خودت را از چشم آنها می اندازی. خاتمی ها مرا آنقدر دوست دارند که فکرش را هم نمی کنی. البته می دانید که یزدی ها خیلی مهربانند و خیلی مردمان خوبی هستند، به خاطر همین است که خدا عروس یزدی هم نصیب من کرد. (همراه با خنده و شادی)

در مورد زندگی ایده آل بگویید.
- زندگی ایده آل و خوشبختی یعنی آرامش و دیگر هیچ.

این آرامش در گرو چیست؟
- وقتی رویاهایت به واقعیت نزدیک شود و بدانی چطور رویاهایت را در واقعیت بسازی. وقتی ای کاش ها از زندگی برود.

رویای شما چیست؟
- داشتن آرامش، که سعی می کنم پیدا کنم.

 

اخبار سیاسی - هفته نامه چلچراغ

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------