چراهاشمی از «مرگ» سخن گفت؟
- مجموعه: اخبار سیاسی و اجتماعی
- تاریخ انتشار : چهارشنبه, 15 ارديبهشت 1395 20:11
صادق زیباکلام پاسخ داد;
چراهاشمی از «مرگ» سخن گفت؟
" حالا که مملکت به اینجا رسیده و مردم به این سطح از آگاهی رسیدهاند، الحمدلله میتوانم راحت سر بر بالین مرگ بگذارم."
این جمله اش خیلی سرو صدا کرد.... اینکه حالا میتواند راحت بمیرد!!
به راستی بیان کردن مرگی آرام بر بالین، از سویهاشمیرفسنجانی، ناشی از توهم پدرانه اوست بر سر ملت ایران؟ یا مظلوم نمایی سیاستمدارانهاش در بزنگاه مجلس خبرگانی دیگر؟
چه شده که آیت اللههاشمیهمان مرد مرموز سیاست پیشه کهنه کار نظام، اینگونه آسوده خاطر شده؟ نکند که آسودگی اش ریشه در بی انگیزگی و خستگی روزافزون دارد و شاید هم نشانی است از یاس او؟
باورش سخت است اینکه بپذیریم او آنقدر به آرامش رسیده که مرگ را هم با آغوش باز میپذیرد.
یعنی دیگر در دلش غوغایی از جنس غوغاهای 60 سال فعالیتش در عرصه سیاست نیست؟ مگر میشود پسر در زندان باشد و آن وقت پدر از مرگی به دور از دغدغه سخن بگوید؟ مگر میشود کسی که برای اصلاح با کلی برنامه و رقابت پای به عرصه گذاشته است، ناگهان از رفتن سخن بگوید و اینکه مهمترین هدف زندگی اش بالارفتن سطح آگاهی مردم بوده و بس ...
شاید شعارگراییهاشمیاینبار آن قدر توی ذوق میزند که بسیاری برای حرفهایش تره هم خرد نکنند اما در کنار این عده، گروه زیادی نیز برایشان این پرسش پیش آمده که از چه روی،هاشمیاینچنین مظلومانه و شاید هم پدر مآبانه به گونه ای حرف میزند که انگار در تمام این سه دهه و نیم، هدفی جز به حد اعلا رساندن مردم کشورش نداشته و حالا که ملت به این مرز رسیدهاند او چشمانش را برای همیشه میتواند به روی هم بگذارد بیآنکه دیگر به قدرت بیندیشد!
آیا این گفتهها صرفا یک پلیتیک برای آن است کههاشمیدر آستانه جدالهای انتخاباتی بر سر ریاست خبرگان، خود را بی نیاز به جایگاه و مقام نشان دهد؟ یا اینکه او با این کلام سعی دارد خود را به مانند ناجی برحق مردم معرفی کند که روزی وظیفه هدایت ملتش را داشته و حالا ماموریتش را به نحو احسن به پایان رسانده و بهتر است از این پس باقی عمر را با خانواده گرم بگیرد!؟ شاید هم این یعنی تسلیمهاشمیو عدم کاندیداتوری اش برای گرفتن پست ریاست خبرگان.
هرچند هیچکس در این دنیا عمرش باقی نیست وهاشمیهم مثل همه ما.
اما رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام بی دلیل حرف نمیزند و بی منظور سخنی را عنوان نمیکند. بی تردید حرفهایهاشمیمعمولا یا کنایه ای در خود دارد و یا هشداری و یا پیامیمخفی. هرچند که حرفهایش گاهی خیلی محافظه کارانه است و گاهی هم شجاعانه و الحق و الانصاف از دل حرف مردم.
آقای زیباکلام تحلیل تان از صحبت اخیرهاشمی که گفته "حالا که مردم به این درجه از آگاهی رسیدند می توانم با خیال راحت بمیرم" چیست؟
سیاستمداران بعضا از گزارههایی استفاده می کنند که اگر بعدا به آن فکر کنند، ترجیح می دادند که آن گزاره را به شکل دیگری بیان می کردند. شاید این جملههاشمی از همین دست است یعنی وقتی خودهاشمی به آن فکر می کند بگوید شاید بهتر بود این موضوع را به گونه ای دیگر می گفتم تا از آن معانی و تعابیر مختلفی حاصل نشود.
من با شناختی که ازهاشمی دارم فکر می کنم، مقصود او از این جمله نتیجه انتخابات مجلس 94 است به ویژه در تهران که یکنفر اصولگرا هم به مجلس نرفت.
هاشمی می خواهد بگوید که مقدار زیادی از رسالتی که داشته بعد ازدو انتخابات 92 و 94 تحقق پیدا کرده و مردم ایران از نوعی پختگی و آگاهی سیاسی برخوردار شده اند و علیرغم بمباران تبلیغاتی اصولگرایان، اصلاح طلبان را ترجیح دادند.هاشمی می خواهد بگوید که خدا را شکر من زنده هستم و دارم می بینم که مردم ایران به چنین بلوغ سیاسی و سعه صدری رسیدند. او با این جمله اش پیام میدهد که " من در اهدافم به جایی رسیدم که اگر دیگر در این دنیا نباشم ناکام نخواهم مرد ."
شما خودتان از سال 88 به بعد ببینید که چه اتفاقاتی علیههاشمی رخ داد، توهینی نبود که از سوی اصولگرایان به او نشود. من معتقدم که شرایطهاشمی از سال 88 به بعد، حتی از شرایط او در دوران انقلاب تلختر و سختر بود ولی وی با جمله اخیرش می گوید «که علیرغم همه ظلمها و ستمهایی که علیه من کردند خوشحالم که چنین نتایجی در هفت اسفند به دست آمده و حالا دیگر فکر نمی کنم که عمرم تباه شده است."
همان طور که شما هم اشاره کردید چنین جمله و صحبتی می تواند تعابیر متفاوت و بازخوردهای منفی نیز داشته باشد. مثلا ممکن است این حرفهاشمی را اینگونه تلقی کنیم که دیگر کار او در عالم سیاست تمام شده و وی تاثیرگذاری سابق را ندارد.
مطمئن باشید آقایهاشمی تا روزی که زنده هست و حواس پنجگانهاش کار می کند نه ساکت می نشیند و نه دست از سیاست می شوید و نه اعلام بازنشستگی خواهد کرد. اطمینان دارم او با تمام قوایی که دارد در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی، در کنار جریان دموکراسی خواهی قرار خواهد گرفت.
چه قدر جمله اخیرهاشمی را مظلوم نمایی سیاسی تلقی می کنید؟ شاید او چنین صحبتی را برای اینکه بگوید رغبتی به شرکت در رقابتهای ریاست خبرگان ندارد، بیان کرده است تا از این طریق نظر عده ای از روحانیون را به ریاستش جلب کند.
فکر نمی کنم او در این جمله به دنبال مظلوم نمایی بود. اگرهاشمی مظلوم نمایی هم بکند در ارتباط با مردم است. او خوب می داند که بسیاری از اعضای خبرگان و روحانیون همگام با او نیستند و حاضرنمیشوند به ریاست وی برای خبرگان رای دهند. بنابراین او به فکر جلب محبت روحانیونی نیست که به قدرت وابسته هستند.
پس آیا ممکن است که این جمله به این معنا باشد که وی قصد ندارد تا برای ریاست خبرگان کاندیدا شود؟
خیر! اگر ضرورت اقتضا کند وهاشمی رفسنجانی حس کند که باید برای ریاست کاندیدا شود ولو اینکه بداند رای هم نخواهد آورد یقینا کاندیدا می شود.
شما می گوییدهاشمی باز هم با علم بر اینکه رای ریاست را نخواهد آورد کاندیدا خواهد شد؟
بله! هاشمی اگر احساس کند برای ریاست مجلس خبرگان باید بایستد، می ایستد حتی اگر بداند که فقط یک رای -که آن هم رای خود اوست - بیشتر نخواهد آورد.
به نظر میآید عیلرغم اینکه لیستهاشمی در خبرگان تهران، رای آورده است باز هم گمان میکنید که روحانیون راه یافته به مجلس خبرگان برای ریاست، به وی رای نخواهند داد و اتفاقی که در خبرگان دوره پیش افتاد تکرار میشود؟
یقینا در مجلس جدید خبرگان،هاشمی به عنوان کاندیدای ریاست، رای بیشتری از دوره قبل خواهد آورد. ولی اینکه این رای به معنای نصف به علاوه یک خواهد بود را بعید می دانم.
بنابراین او در این دوره هم شانس رئیس خبرگان شدن را ندارد؟
بعید به نظرم می رسد که ایشان در شرایط عادی رای لازم را بیاورند مگر آنکه تغییر و تحولاتی در بیرون از مجلس خبرگان اتفاق بیفتد. تغییراتی که باعث شود اعضای خبرگان شرایط کشور را حساس و خطیر بدانند و از روی ناچاری در این شرایط ، خبرگان را بههاشمی رفسنجانی بسپارند. چرا که او تنها کسی است که در شرایط طوفانی و حساس می تواند سکان کشور را هدایت کند یعنی فقط در صورت بروز شرایط خاصهاشمی رئیس خبرگان شود. چرا که یکی از سوابقهاشمی عبور از بحرانهای کشور بوده است.
در نبود آیت اللههاشمی، آینده سیاسی ایران را چگونه می بینید؟
فکر می کنم تلاشهایهاشمی در این دو دهه که سعی داشته تعقل گرایی را به جای آرمانگرایی و ایدئالیست بودن جایگزین کند، موفق بوده است اکنون مردم میخواهند تا ما دست دوستی را به سمت کشورها دراز کنیم.
فکر می کنم بخش قابل توجهی از نسلهای کشور به همان آرمانهایی کههاشمی در دهه گذشته به آنها تاکید کرده است رسیده اند. خردگرایی و اعتدالگرایی گسترش یافته، مردم به دنبال شاخه زیتون به دست گرفتن هستند. مردم می خواهند به دیگران لبخند بزنند. بنابراین فکر می کنم حتی اگر آقایهاشمی هم در میان ما نباشد او توانسته با کمک شخصیتهای دیگر تفکر جدید را جایگزین کند و بهترین دلیل آن هم نتایج انتخابات مجلس دهم و مجلس خبرگان است. او قلهای را که میخواست پیموده و پیروزمندانه در آنجا پرچم اعتدال و میانه روی را به اهتزاز درآورده است.
من معتقدم که شرایطهاشمی از سال 88 به بعد، حتی از شرایط او در دوران قبل از انقلاب تلخ تر و سختر بود. مطمئن باشید آقای هاشمی تا روزی که زنده هست و حواس پنجگانهاش کار می کند نه ساکت می نشیند و نه دست از سیاست می شوید و نه اعلام بازنشستگی خواهد کرد.
هاشمی اگر احساس کند برای ریاست مجلس خبرگان باید بایستد، می ایستد حتی اگر بداند که فقط یک رای - که آن هم رای خود اوست - بیشتر نخواهد آورد یقینا در مجلس جدید خبرگان،هاشمی به عنوان کاندیدای ریاست، رای بیشتری از دوره قبل خواهد آورد. ولی اینکه این رای به معنای نصف به علاوه یک خواهد بود را بعید می دانم.
اخبار سیاسی - آفتاب یزد