فيضيه يا انگليس؛ مسأله اين است!



اخبار,اخبار سیاسی,مصباحِ

 

  اخبار سیاسی - فيضيه يا انگليس؛ مسأله اين است!

»روحانيت عوام زده ي ما... آنگاه که مسئله ي اجتماعي مي خواهد بيان کند....طوري نسبت به اين مسائل اظهارنظر مي کند که با کمال تأسف علامت تأخر و منسوخيت اسلام به شمار مي رود و وسيله به دست دشمنان اسلام مي دهد.»

 شهيد مرتضي مطهري

در تاريخِ متأخر ايران «شريعتي» از معدود کساني است که با صراحت از «اسلام منهاي آخوند» سخن رانده است. از همين رو او را از «منهاييون» مي دانند. در مقابل، «مطهري» تز ياد شده را با صداقت، استعماري مي دانست. واقعيتِ امروز جامعه امّا چيز ديگري است. نه اسلامِ منهاي روحانيت امکانِ تحقق يافت، نه لزوماً تز شريعتي را مي توان استعماري خواند. امروزه نيز آنگونه که شريعتي پيش بيني مي کرد اسلامِ قم و مشهد تغيير کرده و آن اسلامِ پيشين نيست.

 

اگر چه شايد در اين فقره مشکله ي تاريخي به بيان مطهري «نحوه ي ارتزاق روحانيون» باشد، امّا در ميان اين صنفِ تأثيرگذار و غير قابل انکار، آبشخورهاي فکري متفاوت، نتايج و پيامدهاي مختلف مي آفرينند. «اختلاف...از نظرگاه» بر مي خيزد و موضوع به خوانشها و قرائتهاي گوناگون از دين قابل ارجاع است.

 

دست کم در صدساله ي اخير جدال دو گروه از روحانيت ديدني بود، سنگوارگي و ذهنيتِ متصلبِ تاريخي وجه بارز و غالبِ طيفي از روحانيون بوده است و در مقابل، گشاده رويي، آزادگي و استقبال از دست آوردهاي جهان جديد، شاخصِ شناخت طيفي ديگر. نزاعِ مشروطه خواهي و مشروعه خواهي يکي از نمونه هاي عمده ي اين دوآليته است. در انقلابِ مشروطه گلوله ي مشروعه خواهان سينه «شيخ مهدي نوري» را شکافت تا پسر، شهيدِ مشروطه خواه ناميده شود؛ و طنابِ دارِ مشروطه خواهان بر گردنِ پدرش «شيخ فضل الله نوري» رفت تا پدر، «شيخ شهيد» مشروعه خواه لقب گيرد. به راستي چه کسي راه را درست مي رفت؟ پدر يا پسر؟!


نزاعِ تفاسيرِ آقايان روحاني – مصباح به رغمِ دخالتِ ساير مسائل، پديده اي است طبيعي و بديهي. کما اينکه دعوا بر سر بهشت و جهنم نيز از دو نوع مواجهه (ي هر دو هم دلسوزانه) با سعادت و شقاوتِ مردم حکايت مي کند. ديدگاهي که مردم را پيش و بيش از خودِ آنان دوست دارد، و ديدگاهي که امرِ مردم را به خودِ مردم وا مي نهد. واقعيت آن است که آنچه مسأله زا و غير عادي است مارپيچ بازي و چرخشهاي غريبِ برخي از طرفينِ اين تفاسير در مقاطعِ مختلف است، نه پلوراليسمِ طبيعي و حتّا مواضعِ غيرطبيعي برخي از طرفين.


به عنوان مثال «آيت الله مصباح» روزگاري نه چندان دور اطاعت از رئيس جمهور (احمدي نژاد) را اطاعت از خدا مي دانست، و امروز با ادبياتي دونِ شأنِ طرفين، رئيس جمهور را در زمره ي «برخي افراد عمامه به سر... داراي مسؤوليت» معرفي مي کند، و او را اينگونه مورد «لطف به انواع عتاب آلوده» قرار مي دهد: «...مگر تو دينت را از کجا گرفته اي؟» آيا رواست کسي در سطحِ ايشان، رئيس جمهور قانوني اين کشور را که تا ديروز اطاعتش را اطاعت از خدا مي دانست «تو» خطاب کند و با نگاهي عاقل اندر سفيه از او بپرسد که «دينت را از کجا گرفته اي؟» آيا اين پرسش خداگونه يا قيم مأبانه نيست؟! آيا اين نوع رويارويي به ربودنِ دلها به سوي اسلام مي انجامد يا رماندن از آن؟! آيت الله مصباح پيش از اين نيز از مريدان خود مي خواست براي پيروزي احمدي نژاد «روزه» بگيرند و ادعا مي کرد «در اهواز کسي خواب ديده که امام زمان (عج) فرموده اند به آقاي احمدي نژاد رأي دهيد» و او را «ذخيره ي خداوند براي امروز» مي ناميد.

 

«توفيق شکر نعمت احمدي نژاد» را از خدا مي خواست و انتخاب او را «مشحون به کرامات و معجزات» و «دميدنِ نفخه ي الهي در جامعه ي ما» تفسير مي کرد. حضرتِ ايشان برآن بود که «پرتو نور» مشمولِ آقاي احمدي نژاد شده است؛ همان پرتويي که امروز چشم رضا و مرحمت بر چهره ي روحاني باز نمي کند! بگذريم که چندي پيش ايشان از «نجات» احمدي نژاد سخن راند و او را ديوانه خواند! («هيچ آدم عاقلي چنين کارهايي نمي کند، مگر آنکه اختيار از او سلب شده باشد.»)


اگر از حق نگذريم، به حکمِ منطق، آيت الله مصباح را مي بايست از مسببينِ معنوي وضع موجود دانست. ايشان به عنوانِ پدر معنوي دولتي که به هفتاد زبانِ زنده ي دنيا و با بيست دهان همه چيز حتّا دين مردم را به سخره مي گرفت، مسؤول است. بر اين مبنا، امروز وي نه در مقام پرسشگري از منبعِ اخذِ دينِ «روحاني»، که در مقامِ مخترع و مبلغِ احمدي نژاد نسبت به حمايتهاي محيرالعقولِ خود از آن مرد رفته و نابسامانيهاي موجود، در محضرِ خدا و در برابرِ مردم مي بايست پاسخگو باشد. زيرا ميانِ «برنامه»ي احمدي نژاد و «حکم» ايشان ربط وثيق و وسيعي وجود داشت. تاريخ گريبانِ ما را خواهد گرفت. اين فرار به جلو و فرافکني البته که ناپذيرفتني است.


اينک و با نيم نگاهي به اين تجربه هاي تلخ، بايد پرسيد کدام روحاني مي تواند مصباحِ توسعه ي ايران باشد و ما را به اميدِ ساحل از «بيمِ موج» برهاند؟ و به راستي چه دردي بر جانِ مطهري سنگيني مي کرد که آن قرباني خشک انديشي، از «عوام زدگي بالاتر از سيل زدگي، زلزله زدگي، و مار و عقرب زدگي» روحانيت انتقاد مي کرد و آن را «يک درخت آفت زده» مي ناميد؟ درختي که به زعمِ ايشان «بايد با آفتهايش مبارزه کرد.» يحتمل آن شهيدِ وارسته در اين تحليلِ دردمندانه، فقط گروهِ خاصي از روحانيون را مد نظر داشت. همان گروهي که بدانها «روحانيت وابسته» مي گفت.

اخبار سیاسی - ابتکار

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------