وارثان ناخلف سیاست
- مجموعه: اخبار سیاسی و اجتماعی
- تاریخ انتشار : چهارشنبه, 22 شهریور 1396 07:45
بعد از ماجرای انتصابهای مدیران بازنشسته و به روی کارآمدن برخی مدیران جوان ولی کم تجربه که موجب نگرانی فعالان سیاسی در کشور شده بود حالا موضوعی جدید مطرح شده است که زمینه نگرانی بسیاری را در هر دو جریان سیاسی به وجود آورده و آن وارثانی هستند که به عقیده برخی نه تنها ریشه دار نیستند بلکه موفق شده اند طی دهههای اخیر با زد و بندهای مختلف خود را وارد عرصه سیاسی کشور کنند.
تقریبا سال است که نگرانیهای متعددی در هر دو جریان سیاسی به وجود آمده که تا امروز ادامه و عواقب متعدد و البته ناگواری برای آنها در عرصه سیاسی به همراه داشته است. موضعی که می توان آن را وارثان ناخلف هر دو جریان سیاسی نامید. پدیدهای که تا امروز لطمههای بسیاری را به هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا وارد کرده است. گاهی این تبعات ریزش نیروهای ارزشمند در جریان اصولگرا بوده یا آسیب های دهه 80 را به اصلاحطلبان وارد کردهاند. با این حال همچنان این گروهها در عرصه سیاست درحال فعالیت هستند و همچنان هیچ یک از طیفها و تشکلهای سیاسی موفق نشدهاند آنها را از جریانهای سیاسی جدا کنند و حتی بعضا تلاشها و هشدارهای شخصیتهای برجسته اصلاحطلب و اصولگرا نتوانسته است عرصه را بر این افراد تنگ کنند و همچنان به فعالیتهای گسترده خود ادامه میدهند.
آنها تا حدی زمینه نگرانی فعالان باسابقه را فراهم کردهاند که مصطفی معین در توضیح این افراد میگوید:«به نظر من، یکسری عوامل در جامعه وجود دارد یا بهتر است بگویم به وجود آمده است که همه امور ازجمله سرنوشت اصلاحطلبان را تحتتاثیر قرار میدهد؛ یکی، افول اخلاق در جامعه است که دیگر اصلاحطلب و اصولگرا نمیشناسد و حتی برخی تا مرز معضلات عدیده اخلاقی در جامعه - ورای مرزبندیهای سیاسی- پیش رفتهاند؛ بنابراین در چنین شرایطی ممکن است معیارهای اصلاحطلبی که مدنظر است، فقط در حد حرف باقی بماند. بهعنوان مثال، آفتی به نام «رانتخواری» که امروز به جان جامعه افتاده، فراتر از مرزبندی اصولگرایی و اصلاحطلبی است.
البته او پیشتر هم درباره این مسئله هشدار داده بود و مدتی قبل در یادداشتی تحت عنوان «اصلاحطلبی و اصولگرایی اصیل یا بدلی» که در فضای مجازی منتشر و تاکید کرده بود « در هر دو گرایش سیاسی، افراد اصیل و قلابی داریم؛ آنهایی که اصیل هستند، با هر گرایشی سیاسی، شایسته احترام هستند و وجودشان برای باروری جامعه ضرورت دارد و اگر بدلی باشند که دیگر فرقی نمیکند در کدام جریان دستهبندی شوند؛ آنها جمعی منفعتطلب هستند که با آرمانهای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی ملت بیگانهاند.
البته حضور این چهرههای بدلی، بر عاقبت گروههای سیاسی تاثیرگذار است، بهویژه اینکه اگر این چهرههای بدلی فضای غالب جریانها را در دست بگیرند، میتوانند مخرب باشند. عامل دیگر این است که در کشور ما، شرایط مقبولی در موضوعات فرهنگی، اجتماعی و... جاری نیست. در چنین شرایطی، طبیعی است که رقابت سالمی در سطح جامعه شکل نگیرد. مثلا انتخابات در شرایطی برگزار میشود که فرصتهای انتخاباتی یکسان نیست. فقط با فشار جامعه است که اصلاحطلبان میتوانند تفوق پیدا کنند، اگر مردم سرخورده باشند و به صحنه نیایند، طبیعی است آینده روشنی را نیز نمیتوان پیشبینی کرد.»
البته مصطفی معین نخستین یا آخرین نفری نیست که به این ماجرا اشاره کرده است. مدتی قبل، بعد فوت ابراهیم یزدی بسیاری از فعالان سیاسی به عناوین مختلف به این افراد اشاره کرده بودند معتقد بودند که این افراد موجب شده اند که نسل اول انقلاب تا حدود زیادی منزوی شوند و آنها آزادانه به فعایل خود ادامه می دهند.
در همین خصوص مهدی مطهر نیا استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی در گفتوگو با «ابتکار» عنوان کرد: «هر جامعهای فرازو نشیبهای خود را دارد، دستهبندیهای سیاسی در قالب جبههها احزاب و تشکل ها و گروه های گوناگونی شکل میگیرد که هرکدام یا بر شکافهای اجتماعی یا بر طبقات اجتماعی استوار شده و از درون جامعه بر اساس یک موضوع مشخص یا منافع طبقه ای معین از درون میجوشند و به پیروی از باورهای خود در شیوه دفاع از طبقه یا موضوع مورد نظر خود جهت گیری های سیاسی خودرا در قالب آن باورها یا در مسیر دست یافتن به هدفهای تعیین شده سیاسی خود در چارچوب این واژگان دنبال میکنند اما این فرآیند طبیعی و خود جوش است.»
وی افزود: « با شکل گیری دموکراسی در کشورهای پیشرفته و قبول دموکراسی به عنوان بهترین شرح نزد اندیشمندان مختلف جهان، در گستره جغرافیای بینالمللی بسیاری از حکومت ها به واسطه فشار افکار عمومی تلاش داشتند خودرا دموکراتیک نشان دهند و ویژگی های دموکراسی را در آرایش شکلی خود حفظ کنند از این رو دو مقوله را مورد توجه قرار دادند، که در لایه های بیرونی بروز بیشتری دارند و نشانههایی از دموکراسی است.»
به عقیده مطهرنیا این افراد طی سالهایی که از ورودشان به عرصه سیاسی میگذرد سعی کردند در یک حرکت بررسی شده بر انتخابات تاکید کنند تا بتوانند انتخابات را مدیریت کنند و به دنبال ساخت احزاب دست ساخته و حکومت پرورده هستند. او میگوید: «کسانیکه خواهان مسیر کم هزینه برای قدرت هستند به جای آنکه به یک موضوع مشخص و به نمایندگی پایگاهی معین از طبقات موجود جامعه روی می آورند که بیش از هرچیز به دست یابی آنها به قدرت کمک میکند، سعی می کنند خود را به باندهای لابی وصل کنند تا بتوانند مسیر کوتاهی را برای رسیدن به قدرت طی کنند و برای رسیدن به قدرت و طی کردن این مسیر از هیچ اقدامی فروگذار نیستند.
بنابراین ریشه فسادهای حزبی و رادیکالیسم خشن و بد اخلاقیهای سیاسی در قالب خشونتهای کلان سیاسی از همانجا بروز پیدا میکنند.» اما با توجه به صحبتهای مطهرنیا این ماجرا دوطرف سکه است. وجود چنین گروههای در فضای سیاسی کشور پیامدهای کوتاه مدت و بلند مدت دارد که قاعدتا کوتاه مدت موجب میشود که شرایط برای فعالان ریشه دار که ارادت قلبی و عملی به تفکرات سیاسی متبوع خود دارند، نامناسب شود و در بلند مدت لطمههایی هم به عالم سیاست در کشور می زنند. آسیب هایی که مطهرنیا به عنوان یک آینده پژوه درباره آنها معتقد است:« وارثهای ناخلف هر جریان باعث فروریزش یک نظام سیاسی از درون میشوند، به ویژه در کشورهای در حال توسعه که اصلیترین فساد آنها فساد سیاسی است.
این افراد به دلیل اینکه بستر حرکتهای سیاسی بستر رسوب آفرینی شده است ، رسوبات موجود زدوده نشده است، برخوردها نه براساس منافع ملی بلکه براساس منافع فردی و جناح ها شکل گرفته است و در این میان به دلیل این بستر ناسالم سیاسی اصول و ارزشهای سیاسی جای خود را به اصول و ارزشهای فریب محورانه داده است.» وی تصریح کرد:« به این ترتیب کسانی که از ارزش و لیاقت برخوردار نبوده اند به واسطه وجود ویژگیهای متفاوت اخلاقی در حضور موثر در این بستر ناسالم توانسته اند باتوجه به الگوی ریاضی منفی در منفی به یک نتیجه مثبت برسند.»
اما گویا تبعات حضور این افراد به همین موارد مختص نمیشود و این ماجرا از عرض و طول بیشتری برخوردار است و ادامه حضور این افراد می تواند ماجرا را پیچیدهتر کند. زیرا جدا از تاثیرات بیرونی که این افراد در بر عرصه سیاسی ایجاد میکند بخش دیگر آسیبها به داخل جریانهای سیاسی برمیگردد. آسیبهایی که بنا بر گفته مطهرنیا موجب میشود افراد شایسته به حاشیه رانده میشوند و سرکوب میشوند و با انزوای افراد شایسته باعث گسترش حضور افراد ناسالم میشود و افراد و وارثان سالم هرجریان دیگر توان پرداخت هزینه هایی که افراد ناخلف به وجود میآورند نخواهند داشت و در آینده زمینههای تنشهای پرهزینه برای هردو جریان فراهم میشود و در مجموع ساختار جامعه دچار انحلال افراد کارآمد و پرورش افراد ناکارآمد میشود.
با تمام این تفاسیر در چنین شرایطی سیاست در کشوری مانند ایران که به عنوان سرشاخه اصلی تمامی مسائل موجود در کشور از جمله اقتصاد، فرهنگ و هنر و... است، میتواند آسیبهای جبرانناپذیری در ابعاد و حوزههای مختلف ایجاد کند. اما اینکه راهحل چنین معضلی چه می تواند باشد، موضوعی است که باید مورد بررسی قرار گیرد. هرچند بسیاری معتقدند که حضور احزاب قدرتمند و تقویت تحزب در کشور میتواند راه برونرفت از این بحران باشد اما ماجرای تحزب هم در نوع خود معضل دیگری است که گویا نوشداروی معضل های دیگر است. زیرا با وجود اینکه بیش از صد سال از تشکیل حزب در ایران میگذرد و همچنان تمامی فعالان سیاسی معتقدند که باید تحزب در کشور را تقویت شود اما همچنان نتوانسته اند شرایط را برای فعالیت ساختارمند احزاب فراهم کنند.
موضوعی که تنها یک بخش آن به خارج از احزاب معطوف است و میتوان گفت رویکرد دولتها نسبت به احزاب موجب شده است تا حدودی روند رو به جلوی آنها کند یا در برخی برهه های زمانی متوقف شوند اما بخش عمده مشکل به داخل تشکلها و احزاب سیاسی بازمیگردد. شاید موضوعی که پیش از تقویت تحزب باید در نظر گرفته شود این است که ابتدا تعریف مناسب برای آن در نظر گرفته شود. زیرا گویا مشکل اساسی احزاب در ایران عدم تعریف مناسب و واحد میان فعالان سیاسی است که نتوانسته اند تا امروز به یک جمع بندی دقیق برسند و فعالیتهای خود را ساختارمند پیش ببرند. نتیجه آن تولد و تداوم حضور گروههایی است که فارق از دیدگاه سیاسی برای حیات خود در مسند قدرت حاضر به انجام هرکاری هستند.
اخبار سیاسی - ابتکار