آخرین اخبار سیاسی

حوزه علمیه کاظم صدیقی،اخبار سیاسی،خبرهای سیاسی

مقایسه حوزه علمیه کاظم صدیقی و مدارس کپری در سیستان و بلوچستان

دیده بان ایران | حوزه علمیه امام خمینی تحت مدیریت کاظم صدیقی با مدارس کپری در سیستان و بلوچستان

حمیدرضا جلایی‌پور: کارنامه روحانی همان مطالبات اصلاح‌طلبان است



 اخبارسیاسی ,خبرهای  سیاسی, حمیدرضا جلایی‌پور

برخی از آگاهان سیاسی معتقدند که جهت‌گیری انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی، نه به سوی دولت یازدهم، بلکه انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم بوده است. به عبارت دیگر، ارزیابی از توان ستادی، پایگاه رأی و آزمودن رقیب برای خردادماه 96. شاید به همین دلیل بود که هنوز عرق مجریان انتخابات خشک نشده، برخی اصولگرایان طبل انتخابات ریاست جمهوری را به صدا درآوردند.

 به  گزارش  ایران  ؛در چنین هنگامه‌ای است که فهم آنچه در اسفند 94 و اردیبهشت 95 اتفاق افتاد، ضروری به نظر می‌رسد. حمیدرضا جلایی‌پور، استاد دانشگاه تهران و عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت اسلامی، معتقد است که در سال‌های اخیر، عملکرد رقیب سبب شکل‌گیری نوعی پختگی در میان مردم شده است که تا مدت‌ها، ایران را بیمه می‌کند، پختگی‌ای که به نخبگان نیز سرایت کرده و آنان را به تصمیم‌گیری‌های عقلانی‌تر در دو انتخابات 92 و 94 ملزم کرده است. هرچند او تأکید دارد که این به معنی بیکار شدن تندروها نیست، بلکه آنان همچنان سنگ‌اندازی در مسیر عادی‌سازی شرایط داخلی و خارجی روحانی را دنبال می‌کنند. این گفت‌و‌گو را می‌خوانید.

از سوی یک طیف سیاسی، برخی روشنفکران به بی خبری از جامعه متهم می‌شوند، اما شما در انتخابات هفتم اسفندماه، یک ماه و نیم کار میدانی انجام دادید. دلیل این اقدام شما چه بود؟
آن ارزیابی درباره روشنفکران را قبول ندارم. زیرا روشنفکرانی هستند که با مردم  و از جمله با فقر مردم زندگی کرده و کاملاً وضع مردم را درک می‌کنند. اما تجربه من در انتخابات، به سبک کار جامعه‌شناسی‌ام برمی‌گردد. این رویکرد، ما را وا می دارد که براساس شواهد تجربی سخن بگوییم. از این رو، در دوره‌های انتخابات، هنگامی که می‌خواهیم از جامعه‌شناسی سیاسی انتخابات سخن بگوییم، نمی‌توانیم بدون حضور در جامعه سیاسی مطلبی را بیان کنیم، بلکه باید در میدان حاضر باشیم.


علاوه بر این، شما در انتخابات، صرفاً یک محقق نبوده‌اید، بلکه یک کنشگر هم بوده‌اید.
آن ارزیابی درباره روشنفکران را قبول ندارم. زیرا روشنفکرانی هستند که با مردم  و از جمله با فقر مردم زندگی کرده و کاملاً وضع مردم را درک می‌کنند. اما تجربه من در انتخابات، به سبک کار جامعه‌شناسی‌ام برمی‌گردد. این رویکرد، ما را وا می دارد که براساس شواهد تجربی سخن بگوییم. از این رو، در دوره‌های انتخابات، هنگامی که می‌خواهیم از جامعه‌شناسی سیاسی انتخابات سخن بگوییم، نمی‌توانیم بدون حضور در جامعه سیاسی مطلبی را بیان کنیم، بلکه باید در میدان حاضر باشیم.

در ارتباط با انتخابات چند مسأله وجود داشت. یک نکته بغرنج، خود تهران بود که به نظر من، خلاصه ایران است. یعنی تهران به عنوان مناطقی شامل شهریار، ورامین و اسلامشهر تا نارمک، تهرانپارس و شهرک غرب، خلاصه ایران است. به همین دلیل، من در بعضی اوقات، نظرسنجی این مناطق را به کل ایران تعمیم می‌دهم که اغلب نیز درست بوده است. می‌دانید که در انتخابات 92، تنها 49 درصد تهرانی‌ها در انتخابات شرکت کردند.

 

با توجه به اینکه دولت روحانی فقط در کسب برجام یا به عبارتی در تلطیف فضا موفق بود و از آنجا که هنوز اقتصاد به عنوان جدی‌ترین مسأله مردم، کاملاً سامان نیافته است، دغدغه ما این بود که در انتخابات 94 و در شرایطی که رکود تورمی وجود دارد، چطور می‌توان مردم را به مشارکت در انتخابات دعوت کرد. زیرا می‌دانستیم که مشارکت بیش از 50 درصدی، به معنای رأی‌آوری بیشتر عقلا و رأی‌آوری کمتر تندروها است. در تهران، نظرسنجی‌های در دسترس نشان می‌داد که تا روز دوشنبه قبل از انتخابات، میزان مشارکت 30 تا 35 درصد است و این یعنی شکست اصلاح‌طلبان.

 

در این شرایط باید به میدان رفت تا دریابیم چگونه می‌توان مردم را به حضور در انتخابات قانع کرد. من به پیشوا و ورامین رفتم، اما دیدم که در این مناطق آقای جنتی رأی بالایی دارد. لذا در عمل و با حضور در میدان فهمیدیم که در این مناطق، رأی‌آوری برای فهرست امید با چه مشکلاتی رو‌به‌رو است. اما در همین حضور میدانی بود که دریافتیم اشتراک دو فهرست، یعنی مجلس و خبرگان (لیست 30 +16) اثر مثبت تصاعدی خواهند داشت. در این دوره، انتخابات خبرگان هم برای مردم مهم بود و می‌شد از این حساسیت، برای ترغیب مردم به حضور در انتخابات مجلس هم استفاده کرد. مسأله دیگر ما این بود که این دو فهرست را چگونه به مردم ارائه کرده یا به دست آنان برسانیم. هرچند در تلگرام تبلیغ شده بود، اما اصلاح‌طلبان پولی برای تبلیغات میدانی نداشتند.

 

خاطرم هست که روز شنبه، یعنی آغاز تبلیغات انتخاباتی، بچه‌های اصلاح‌طلب ستاد امید می‌گفتند که اصلاً در شهر حضور نداریم. زیرا در و دیوار شهر پر از تبلیغات اصولگرایان بود. در اینجا، ستادهای 24 گانه، کار را تمام کرد. این ستادها فهرست‌های کف دستی کوچک را به دست مردم رساند و گفت این 16 نفر فهرست‌ هاشمی برای خبرگان است، این 30 نفر برای رئیس دولت اصلاحات است و دیگر اینکه این دو شخصیت، از روحانی حمایت می‌کنند. این لحن و ترکیب تبلیغ، واقعاً نتیجه داد. مردم که ابزار نیستند، باید قانع شوند که برگه‌ها را برداشته و رأی بدهند و این اتفاق در انتخابات افتاد.


مردم چگونه قانع شدند، آن هم در شرایطی که به قول شما، هنوز مشکلات اقتصادی وجود دارد؟
چند عامل در کنار هم قرار گرفت تا چنین نتیجه‌ای در انتخابات به دست آمد. ببینید! برخلاف سال 92، در سال گذشته در تهران 75 درصد طبقه متوسط در انتخابات شرکت کرد که در تجریش این میزان 76 درصد بود. این یعنی طبقه متوسط رو به بالا که در سال 92 به روحانی کم رأی داد، دریافت که اشتباه کرده است. 49 درصد مردم تهران که در سال 92 در انتخابات شرکت کردند، اغلب از اسلامشهر و قشر محروم جامعه بودند.

 

این امر به این معنی است که این قشر، دریافته بود که عملکرد احمدی‌نژاد چه پیامد‌های ایران‌سوزی به دنبال داشته است. اتفاقاً همین نیرو بود که در سال 84 در برابر آقای‌ هاشمی قرار گرفت، اما همین نیرو در سال 92 به روحانی رأی داد. بعد از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، مردم دیدند که روحانی فراتر از انتظارات‌شان ظاهر شد، فضا بهتر شد، برجام محقق شد و این دستاورد مهمی بود. در چنین شرایطی، دیگر زمینه و بهانه رأی دادن فراهم بود و تبلیغات تلگرام هم به افزایش آگاهی‌ها کمک کرد. مضافاً اینکه سه چهره رئیس دولت اصلاحات، ‌هاشمی و خود روحانی اثر نمادین بسیار خوبی داشتند. منظور من دولت روحانی نیست، بلکه خود روحانی است. زیرا خود روحانی انصافاً در چارچوب یک اصلاح‌طلب ظاهر شده است. اگر یک اصلاح‌طلب رئیس جمهوری شده بود، چکار می‌توانست بکند؟ روحانی همین کارها را می‌کند، درعین اینکه ادعایی هم ندارد.


یکی از زمینه‌های تفکر و ارزیابی‌های مردم، مشاهدات و تجربیات‌شان در زندگی روزمره است. مردم دیدند که احمدی‌نژاد چه کرد و چه شد، آن هم با 700 میلیارد درآمد نفتی. مردم اساساً ناامنی را احساس کردند و اثرات تحریم‌ها را تجربه کرده و دریافتند که تهدیدها و تحریم‌ها جدی است. از این روست که معتقدم حرکت جمعی مردم در انتخابات 92 و 94 واقع‌گرایانه بود. از سوی دیگر، حضور 75 درصدی تهرانی‌ها در انتخابات هفتم اسفندماه، اثر دومینویی روی شهرستان‌ها در مرحله دوم انتخابات داشت. بسیاری فکر نمی‌کردند که در دور دوم با چنین اقبالی مواجه باشیم، اما در این دور موج تهران به شهرستان‌ها هم سرایت کرد. یعنی خود مردم به این نتیجه رسیدند که باید رأی بدهند و رأی هم دادند. می‌دانید که هرچه مشارکت افزایش یابد، نتایج آرا نیز متفاوت خواهد بود.

چطور می‌شود که در شرایط رکود تورمی، مردم با چنین شور و شوقی پای صندوق‌ها حاضر می‌شوند؟
این مسأله به تجربه بزرگ مردم برمی‌گردد، تجربه‌ای که بسیاری به آن توجه نمی‌کنند. ببینید! شاخص‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نشان می‌دهد که دوره 76 تا 84 دوره طلایی در ایران بوده است، اما با وجود طلایی بودن این دوره، نخبگان می‌گفتند رئیس دولت اصلاحات به وعده‌هایش عمل نکرد. ناامیدی نخبگان به جمعیت منتقل شد.

 

در انتخابات شوراهای دوم اساساً هیچکس در انتخابات شرکت نکرد. بعد در عمل مردم دیدند که با  مشارکت نکردن آنان در انتخابات، اعضای شورای شهر تهران با 160 هزار رأی انتخاب شدند و از دل آن، شهرداری احمدی‌نژاد درآمد که سکوی پرشی برای ریاست جمهوری او شد. مردم دریافتند که اگر در انتخابات شرکت نکنند، اوضاع بدتر می‌شود. لذا در سال 88 و 92 در انتخابات شرکت کردند و دیدند چندان بد هم نشد؛ شبح ناامنی جهانی و تحریم‌ها از بالای سر ایران رد شد. هرچند هنوز اثر اقتصادی آن بر زندگی مردم قابل مشاهده نیست، اما مسأله مهم‌تر این بود که در صورت ادامه روند سال‌های 84 تا 92، ایران هم می‌توانست ونزوئلای کنونی شود و مردم سر به دست آوردن یک تکه نان به جان هم بیفتند.


با دو انتخابات 92 و 94، اوضاع بهبود یافته است؟
هنوز به شرایط اقتصادی یا اجتماعی سال 84 هم نرسیدیم. زیرا مسأله همان حرفی است که آقای روحانی مطرح کرد؛ یعنی هنوز در حال آواربرداری هستیم. کارهایی انجام شده، اما هنوز- به گفته آقای حجاریان- در مرحله نرمالیزاسیون یا عادی‌‌سازی هستیم.


مدعای شما چیست؟
آقای روحانی از موفق‌ترین سفر خارجی خود، یعنی از فرانسه بازمی‌گردد، اما یک و نیم شب سفارت عربستان را آتش می‌زنند و تندروها می‌خواهند به دنیا علامت بفرستند که روحانی، چندان کاره‌ای نیست. این نشان می‌دهد که ما هنوز وارد وضعیت عادی یا نرمال نشدیم.


از گفته‌های شما این طور نتیجه می‌گیرم که آرمانگرایی سال‌های دولت اصلاحات که در نهایت به ناامیدی فعالان سیاسی، نخبگان و مردم منتهی شد، در نهایت در سال 92 و حتی 94، جای خود را به واقع‌گرایی سیاسی داد؟
یکی از زمینه‌های تفکر و ارزیابی‌های مردم، مشاهدات و تجربیات‌شان در زندگی روزمره است. مردم دیدند که احمدی‌نژاد چه کرد و چه شد، آن هم با 700 میلیارد درآمد نفتی. مردم اساساً ناامنی را احساس کردند و اثرات تحریم‌ها را تجربه کرده و دریافتند که تهدیدها و تحریم‌ها جدی است. از این روست که معتقدم حرکت جمعی مردم در انتخابات 92 و 94 واقع‌گرایانه بود. از سوی دیگر، حضور 75 درصدی تهرانی‌ها در انتخابات هفتم اسفندماه، اثر دومینویی روی شهرستان‌ها در مرحله دوم انتخابات داشت. بسیاری فکر نمی‌کردند که در دور دوم با چنین اقبالی مواجه باشیم، اما در این دور موج تهران به شهرستان‌ها هم سرایت کرد. یعنی خود مردم به این نتیجه رسیدند که باید رأی بدهند و رأی هم دادند. می‌دانید که هرچه مشارکت افزایش یابد، نتایج آرا نیز متفاوت خواهد بود.


برخی معتقدند در انتخابات اخیر، مهم‌تر از دستیابی به اکثریت نسبی مجلس، ائتلاف با اصولگرایان معتدل بود. شکافی که میان اصولگرایان ایجاد شد، ناشی از چیست؟ ناشی از واقع‌بینی اصولگرایان است یا واقع‌بینی اصلاح‌طلبان و چطور می‌توان این دستاورد را حفظ کرد؟
نخستین اتفاق در مردم افتاد. یعنی مردم فهمیدند که  مشارکت نکردن آنان، لزوماً به بهتر شدن اوضاع منتهی نمی‌شود و اتفاقاً می‌تواند اوضاع را بدتر کند. مردم دیدند که هرچند یارانه نقدی 45 هزار تومانی به حساب آنان واریز می‌شد، اما با تورم، به مراتب رقم‌های بیشتری از جیب آنان خالی شد. فهم این مسأله، یک تجربه ملی بود. اما درباره ائتلاف، به نظر من پختگی تنها در میان مردم اتفاق نیفتاد، بلکه در میان نخبگان هم روی داد و نه فقط نخبگان سیاسی، بلکه نخبگان فرهنگی، اجتماعی و علمی؛ یعنی همه کسانی که نسبت به سرنوشت کشور حساس بودند. حال، در این شرایط واقع‌گرایی به چه معناست؟ در پاسخ، باید پرسید چرا در سال 84 نخبگان کشور در مرحله نخست همه پشت سر آقای معین قرار گرفتند؟ زیرا آقای معین صادقانه از حقوق بشر  و دموکراسی دفاع کرده بود. اما نخبگان این موضوع را بررسی نکرده بودند که مردم به ایشان رأی می‌دهند یا خیر.


یا اینکه اساساً ساخت قدرت در ایران اجازه پیشبرد چنین سیاست‌هایی را به آقای معین یا دولت او خواهد داد یا خیر.
و مهم‌تر از این، مسأله پایگاه رأی است. اصلاح‌طلبان و نخبگان، بعد از سال 84 به پایگاه رأی حساس شدند؛ حساسیتی مبنی بر  اینکه باید میزان آرا را سنجید، ولو با میزانی از خطا. لذا پس از 84 همه، اعم از نخبگان و مردم، پخته شدند. در سال 88 رئیس دولت اصلاحات قصد شرکت در انتخابات را داشت، اما وقتی آقای موسوی اعلام حضور کرد، ایشان کنار رفت، یعنی تجربه 84 تکرار نشد. عین همین پختگی در سال  92 اتفاق افتاد. بحث این بود که اگر قرار است هم آقای روحانی در صحنه باشد و هم آقای عارف، قطعاً آرا تقسیم شده و در این صورت ممکن است هیچ کدام از این دو چهره رأی نیاورد. لذا ائتلاف صورت گرفت و اتفاقاً پایگاه رأی اصلاح‌طلبان، یعنی همین دانشجویان بودند که ائتلاف را به نخبگان سیاسی تحمیل کردند.

 

در واقع، از پایین فشار آمد و این واقع‌بینی در نخبگان هم اتفاق افتاد. می‌دانید که طرف مقابل در سال 92 خطا کرد و‌ هاشمی را که شناسنامه انقلاب بود، رد صلاحیت کردند. فکر می‌کردند با رد صلاحیت ایشان، همه چیز حل می‌شود، اما نمی‌دانستند که عقلا جمع می‌شوند و می‌گویند که روحانی بهتر از بقیه است؛ لذا غافلگیر شدند. اما در سال 94، اوج این پختگی را شاهد بودیم. زیرا همه نامزدها رد صلاحیت شده بودند و طرف مقابل هم فکر کرده بود که با این رد صلاحیت‌ها مشکل را از پایه حل کرده است. تا جایی که آقای سیدحسن خمینی که اساساً در حوزه علمیه استثناست و 4 مرجع تقلید صلاحیت علمی او را تأیید کردند، رد صلاحیت شد. از آن طرف، حتی بسیاری از اصولگرایان را رد صلاحیت کردند. اما خبر نداشتند که نخبگان، آنقدر واقعگرا شده‌اند که از پایین لیست می‌بندند.


اما با رقابت در انتخابات هیأت رئیسه، برخی‌ها نگرانند که مبادا ائتلاف بشکند.
جای نگرانی نیست، تنها آرای مجلس تنظیم شد. عده‌ای معتقد بودند که باید میزان واقعی رأی اصلاح‌طلبان در مجلس مشخص شود. گذشته از این، مهم‌ترین مسأله انتخابات این بود که اولاً تندروها رأی نیاورند، در درجه دوم فراکسیون امید با 105 رأی شکل گرفت که آقای عارف ریاست آن را برعهده دارد و این کمتر از ریاست مجلس نیست. معتقد بودم نباید ریاست مجلس را حیثیتی کرد.


اما در پایان رأی‌گیری ریاست مجلس، برخی تندروها گفتند که ما با آقای لاریجانی اتمام حجت کردیم که اداره مجلس باید چنین و چنان باشد.
اتفاقاً اکنون تندروها بسیار ناراحت هستند، زیرا می‌بینند که ائتلاف اساساً دست نخورده است. آنان علاقه داشتند که با شرکت آقای عارف در این رقابت، شکافی میان اصولگرایان میانه‌رو و اعتدالگرایان و اصلاح‌طلبان ایجاد شود، اما دیدند که این اتفاق نیفتاد. زیرا اصلاح‌طلبان همچنان از ائتلاف حمایت می‌کنند و حتی همان کسانی که از آقای عارف حمایت می‌کردند هم از ائتلاف حمایت می‌کنند.


ائتلاف دو محور داشت؛ یکی حمایت از برجام و دیگری به حاشیه راندن تندروها که هنوز امکان فضاسازی برای آنان وجود دارد. باوجود پابرجا بودن این دو واقعیت، آیا می‌توان امیدوار بود که ائتلاف در سال 96 همچنان ادامه داشته باشد؟
وضع بدی دارند. زیرا در انتخابات اخیر، پس از آنکه همه را رد صلاحیت کردند، تندروها گفتند اصلاح‌طلب‌ها می‌روند خانه چون کسی را ندارند تا رأی بدهند. اما همین رویکرد حذف تندروها عواقب ناخواسته داشت. یعنی باعث شد که فضا دوقطبی شود.  یکی از عوامل افزایش مشارکت بیش از 50درصدی تهرانی‌ها در انتخابات که 75درصد آن طبقه متوسط بود، همین دوقطبی کردن فضا بود. مردم دیدند که ناگهان، همه انگلیسی خوانده شدند. به نظر من این کار تندروها باعث شد که 20درصد به میزان مشارکت مردم تهران افزوده شود. اینها فکر نمی‌کردند که مردم حق تشخیص دارند.

بحثی که وجود دارد، بحث نیروهای آفندی و پدافندی است. نیروهای پدافندی، شامل نیروهای واقع‌گرا و واقع‌بین می‌شود که از اصلاح‌طلبان تا اعتدالی‌ها و اصولگرایان میانه‌رو را شامل می‌شود، آنانی که در برابر این جریان قرار دارند، نیروهای آفندی محسوب می‌شوند. به نظر من، نباید آرایش سیاسی مجلس را براساس اصلاح‌طلب و اصولگرا تعریف کرد. بلکه یک فراکسیون بزرگ نانوشته، شامل عقلا، میانه‌روها و نگرانان کشور در مجلس وجود دارد که در آن فراکسیون امید و اصولگرایان میانه‌رو قرار دارند، در مقابل آنان نیز نیروهای آفندی و تندروها ایستاده‌اند. آرایش اصلی، این است. تندروها از همین ناراحت هستند. اینها می‌خواستند هر کاری در این کشور بکنند، اما به نام اصولگرایان تمام شود و زیر چتر شکاف اصولگرا و اصلاح‌طلب قرار بگیرند. اما در مجلس دهم، چنین شکافی اساساً وجود ندارد، بلکه شکاف اصلی، میان عقلا و تندروها است.


علاوه بر مسأله رد صلاحیت‌ها که به آن اشاره کردید، موضوع دیگر در انتخابات اخیر، این بود که تندروها هرچه در آستین داشتند رو کردند، از تهمت زدن به دفتر رئیس جمهوری تا انگلیسی خواندن فهرست آقای‌ هاشمی.
حتی کار بدتری کردند و آن اینکه برخی از مراجع چهارگانه بررسی صلاحیت‌ها، اطلاعاتی به هیأت‌های اجرایی دادند، اما همان منابع، اطلاعات دیگری را به شورای نگهبان دادند تا نامزدها را رد صلاحیت کنند. در واقع همه کار کردند!


ترفند جنگ فقر و غنا یا دزدگیر 88، به نوعی در سال 94 هم تکرار شد. چرا نگرفت؟
چون تجربه‌ای که به آن اشاره کردم، پیش روی مردم قرار دارد. نتیجه و فرجام پوپولیسم، هنوز داغ داغ است و مردم هنوز آن را در خاطر دارند.


یعنی مردم همچنان به این می‌اندیشند که برخی به اسم مبارزه با فساد یا اشرافیت، چه فسادهایی را ایجاد کردند؟
هنوز آن تجربه داغ داغ است و به همین دلیل، تا اطلاع ثانوی، مشکل است که بتوانند بار دیگر از این ترفند استفاده کنند. می‌دانید که ما در ایران 10 میلیون جمعیت ناکام داریم و به لحاظ جامعه‌شناسی، این امکان همیشه وجود دارد که عده‌ای مردم‌انگیز سیاسی، خطاب به ناکام‌ها مدعی شوند که ما شما را کامیاب خواهیم کرد یا حقتان را از حلقوم فاسدان بیرون می‌کشیم. این رویکرد ظاهراً جذاب است، اما از سال 84 تا 92 تماماً مصرف شده و هنوز زود است که دوباره بتوان از چنین ترفندی استفاده کرد. در این شرایط، در انتخابات بعدی اگر احمدی‌نژاد بیاید، در نهایت 4 میلیون رأی خواهد داشت. پیش‌بینی من این است که کف رأی آقای روحانی در سال 96، 22 میلیون رأی است.


شما در زمینه جامعه مدنی هم کار کردید. از 84 تا 92 دولت وقت، عامدانه و با برنامه در جهت تضعیف جامعه مدنی حرکت کرد. چه شد که این جامعه مدنی آسیب دیده، چنین هشیارانه و فعالانه و در نهایت بلوغ در دو انتخابات 92 و 94 وارد صحنه شد و نتیجه را به سود عقلانیت و اعتدال تغییر داد؟
ابتدا باید مشخص کنیم که منظور شما از جامعه مدنی چیست. جامعه مدنی تنها نهادهای مدنی نیست. محتوای جامعه مدنی چند مؤلفه دارد که یکی از آنها نهادهای مردمی غیردولتی است، دیگری نهادهای صنفی و یکی دیگر، نهادهای علمی. بخش دیگر جامعه مدنی که در جامعه ایران بسیار مهم است، محافل اجتماعی است. در دوران دولت سابق، کشور نیمه امنیتی بود، لذا این محافل که اغلب در جاهای غیرشفاف تشکیل می‌شود، به وفور تشکیل شد. مثلاً هرکسی در کار و صنف و میان دوستان خود که هم‌نظر و نگران کشور بودند، بحث‌های دیگری غیر از مسائل کاری و خانوادگی را مطرح می‌کردند. این یک محتوای مهم در ایران است و تاریخی نیز هست. می‌دانید که همه ما در ایران دوستان محفلی داریم.


تندروها می‌توانند در 96 روی یک نامزد به اجماع برسند؟
وضع بدی دارند. زیرا در انتخابات اخیر، پس از آنکه همه را رد صلاحیت کردند، تندروها گفتند اصلاح‌طلب‌ها می‌روند خانه چون کسی را ندارند تا رأی بدهند. اما همین رویکرد حذف تندروها عواقب ناخواسته داشت. یعنی باعث شد که فضا دوقطبی شود.  یکی از عوامل افزایش مشارکت بیش از 50درصدی تهرانی‌ها در انتخابات که 75درصد آن طبقه متوسط بود، همین دوقطبی کردن فضا بود. مردم دیدند که ناگهان، همه انگلیسی خوانده شدند. به نظر من این کار تندروها باعث شد که 20درصد به میزان مشارکت مردم تهران افزوده شود. اینها فکر نمی‌کردند که مردم حق تشخیص دارند.


بنابراین در شرایطی ممکن است شکست در سال 96 با شدت بیشتری تکرار شود؟
اگر عاقلانه عمل کنند، کار ما سخت می‌شود، مثلاً اگر نامزدی با شرایط عالی و پخته پیدا کنند. یا اگر تخریبگران را کنار بگذارند، کار روحانی سخت می‌شود. اما اگر بخواهند همان روش را بروند که احتمالاً هم همین کار را خواهند کرد، احتمال شکست سخت‌تر برای آنان وجود دارد. این احتمال از این رو جدی است که اساساً نیروهای آفندی خود را «حق» می‌دانند. چنان که بعد از شکست در انتخابات اخیر هم نگفتند اشتباه کردیم، بلکه گفتند تهرانی‌ها کوفی صفت هستند (که آشکارا یک اهانت وقیح به مردم تهران بود) و به این ترتیب اصلاً مسأله را حل کردند و گفتند ما از کوفی‌ها شکست خوردیم. در صورتی که شکست آنان قطعی بود.

رقیب سه باخت سنگین داشت؛ هم ریاست جمهوری را از دست داد، هم مجلس را و هم اصولگرایان میانه‌رو  را یا به قول شما، دیگر نمی‌تواند زیر آن شکاف زندگی کند. تاکنون در پاسخ به این باخت‌ها، کارهای مختلفی انجام داد، از جمله آتش زدن سفارت عربستان. از این پس چه خواهد کرد؟
به جای چنین پرسشی، باید این پرسش فراگیرتر را مطرح کنید که مهم‌ترین دغدغه نیروهای آفندی که در حال پیگیری آن هستند، چیست؟ مهم‌ترین کار اعتدالی‌ها یا اصلاح‌طلبان در مجلس، برداشتن دو گام بیشتر، برای توسعه کشور خواهد بود. اما تندروها در پی چه هستند؟ این پرسش بسیار مهم است. باید به این موضوع توجه و روی آن تمرکز کرد. به نظر من نیروهای تندرو، در پی هرس و وجین کردن آینده جامعه سیاسی ایران هستند. یعنی در آینده محیط جامعه سیاسی ایران، رقیبی پیش روی آنان نباشد. چرا اتفاقات سال 88 تاکنون حل نشد؟ برای اینکه نمی‌خواستند در آینده آدم ریشه‌داری در میدان باشد. برای همین است که ‌هاشمی و سید حسن و سایر فضلا صلاحیت‌شان احراز نمی‌شود تا آنها در آینده نقشی نداشته باشند.


بنابراین در چارچوب همین استراتژی، هر کاری خواهند کرد تا وجهه روحانی را تخریب کنند.
کار اصلاح‌طلبان و اعتدالی‌ها عالی است. زیرا آنان در حال قوی کردن میانه‌روها در جامعه سیاسی هستند. در سال 92 جناح میانه و عاقل که متشکل از اصلاح‌طلبان، اعتدالی‌ها و اصولگرایان معتدل است، قوی شد و این همان نقطه تعادل‌بخش است. این عامل تعادل‌بخش، تحرکات افراطی‌ها را خنثی خواهد کرد. اکنون تندروها بسیار ناراحتند که چرا 30 نفر از اعضای خبرگان به آیت‌الله امینی رأی دادند.

خود روحانی هم شخصیت برجسته‌ای است. هرچند او رئیس جمهوری است، اما یک عضو برجسته خبرگان است و تندروها از این بابت هم ناراحت هستند! اکنون که به بسیاری از کارهای تندروها نگاه می‌کنید، می‌بینید که این رفتارها در چارچوب نگرانی آنان از فردا می‌گنجد. همه فتنه‌ها بعد از سال 88 و همه رد صلاحیت‌ها در انتخابات اخیر، به همین دلیل بود. دوست داشتند کسی رئیس مجلس باشد که لاریجانی نباشد. زیرا علی لاریجانی، حتی اگر اصولگرا باشد، زیاد توی دست نیست و تک مضراب می‌زند. آنها در مجلس نهم، با وجود همه مسائل، دیدند مانع ریاست حدادعادل بر مجلس شد. لذا تندروها او را در قم اذیت کردند یا در امن‌ترین نقطه کشور، یعنی بیت رهبری، علیه او شعار دادند.


اصلاح‌طلبان و اعتدالی‌ها به عنوان نقطه مقابل این جریان، چه باید بکنند؟
کار اصلاح‌طلبان و اعتدالی‌ها عالی است. زیرا آنان در حال قوی کردن میانه‌روها در جامعه سیاسی هستند. در سال 92 جناح میانه و عاقل که متشکل از اصلاح‌طلبان، اعتدالی‌ها و اصولگرایان معتدل است، قوی شد و این همان نقطه تعادل‌بخش است. این عامل تعادل‌بخش، تحرکات افراطی‌ها را خنثی خواهد کرد. اکنون تندروها بسیار ناراحتند که چرا 30 نفر از اعضای خبرگان به آیت‌الله امینی رأی دادند.


در چارچوب این استراتژی، در خلال 94 تا 96، تاکتیک‌های احتمالی تندروها چه خواهد بود؟
تندروها تا سال 96 جنگ روانی را ادامه خواهند داد. تلاش خواهند کرد نشان دهند دولت در اقتصاد ناکام بوده است، یا در مقابل نرمالیزاسیون (عادی‌سازی) روحانی در سطح بین‌المللی، مرتب مانع‌تراشی خواهند کرد تا برجام اثر مثبتی بر اقتصاد ایران نداشته باشد. تندروها بسیار روی این موضوع حساس هستند. درغیر این صورت، دلیلی ندارد که نگذارند دولت موفق شود. زیرا اکنون مهم‌ترین مسأله کشور اشتغال است. در دنیای کنونی و اقتصاد جهانی نمی‌توان در کشور را بست و گفت می‌خواهم اشتغال درست کنم. اما تندروها مانع‌تراشی می‌کنند. کار دیگر آنان، تهدید و کنترل نیروهای تأثیرگذار خواهد بود. کار مهم دیگری که آغاز کرده‌اند، زیر سؤال بردن برگ برنده روحانی است. فضای فرهنگی - اجتماعی کشور بعد از 92 متعادل‌تر شد، اما برخوردهایی که با جوانان و کنسرت‌ها صورت می‌گیرد، در جهت تخریب این دستاورد است. آیا فقط در این یک سال در تهران میهمانی برگزار می‌شد؟ در زمان احمدی‌نژاد کسی در خانه‌ها کاری نمی‌کرد؟ به نظر من در آن دوره اساساً بنای برخورد نداشتند. اما اکنون می‌خواهند به افکار عمومی ایران و جهان بگویند که روحانی کاره‌ای نیست.
 

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    سایر خبرهای داغ

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------