رفتار غيرعقلاني ترامپ به نفع ايران است
- مجموعه: اخبار سیاسی و اجتماعی
- تاریخ انتشار : سه شنبه, 26 مرداد 1395 08:09
موافقت يا مخالفت با برجام يكي از مهمترين مناظرات و مباحث مطرح شده در فضاي فعلي كشور است، توافقي كه يك سالي است وارد ادبيات سياسي و رسانهاي كشور شده و اظهارات بسياري را پيرامونش برانگيخته است. در اين ميان شنيدن اظهارات يك استاد دانشگاه كه تدريس واحد قدرت، سياست و امنيت در آمريكا را سالهاست در كارنامه دارد، خالي از لطف نيست، حتي اگر این حرفها در مخالفت با برجام گفته شود. در ادامه متن گفتوگوی «آرمان» با دکتر ابراهيم متقي استاد علوم سياسي و روابط بينالملل دانشگاه تهران را ميخوانيد:
با گذشت يك سال از توافق برجام ميان ايران و ۱+۵ آيا نتايج حاصل از اين توافق را ميتوان در قالب بازي برد- برد تحليل كرد، چنان كه مقامات و مردان عرصه ديپلماسي بر آن تاكيد كرده اند؟
بازي برد- برد در سياست بينالملل مربوط به كشورهايي است كه از قابليت تكنيكي، تخصصي و راهبري برخوردار هستند. كشوري كه در روند مذاكرات داراي استراتژي باشد و براي اين استراتژي خود پيشنويس تهيه كند و سپس الگوهاي لازم را متناسب با رويكرد بازيگران ديگر تببين كند، به موفقيت نائل خواهد شد. از زمان «سون تزو» (نويسنده چيني هنر رزم كه بر فنون رزم تاثير بسزايي گذاشت) روي اين موضوع بحث شده که اگر ميخواهي بر حريف غلبه كني بايد به قابليتهايي دست پيدا كني و همچنين اول بايد خودت را بشناسي و دوم حريفت را. اگر خودت را شناختي و حريف را نشناختي شرايط تقريبي است و اگر حريف را شناختي و خودت را نه ابهام خواهي داشت، ولي اگر نه خودت را شناختي و نه حريف را، بدان نتيجهاي جز مشكلات فزاينده نخواهي داشت.
روند شكلگيري برجام بسيار شتابزده بود و بايد دانست كه موضوعات راهبردي هرگاه با شتابزدگي پيوند داشته باشند، نتايج پرمخاطرهاي را رقم خواهند زد. واقعيت اين است كه ما به آمريكا خوشبين نبوديم و وزارت امور خارجه ايران، طرح لازم را براي ديپلماسي هستهاي نداشت، به همين دليل است كه در روند يك بازي يا كنش ديپلماتيك كسي به نتايج بيشتري دست مييابد كه از ابزار بهتر، قابليت و شناخت بيشتري در چارچوب راهبردهاي مناسب و توانمنديهاي بينالمللي برخوردار باشد. بنابراين اين ذهنيت كه بازي ايران و ۱+۵ در قالب بازي برد- برد است، براي من يك ابهام بسيار بزرگ است، چون بازي برد- برد يا هر نوع بازي ديگري بر اساس نتايج حاصل از آن قابل ارزيابي است. در بازيهايي كه انجام ميشود اميدهايي وجود دارد و شعارهايي داده ميشود اما نتيجه آن چيزي است كه حاصل ميشود.
تحليل شما درباره اينكه اين توافق يك بازي دو سر برد نبوده، بر چه مبنایي است؟
از آغاز مشخص بود كه فرآيند ديپلماسي هستهاي، به اين دليل كه مبتني بر شناخت نبوده و استراتژيهاي لازم را نداشته است، هيچ گونه نتيجهاي به بار نميآورد. الگوي رفتاري آمريكا هم از ابتدا مشخص بود، الگويي كه مبتني بر «ديپلماسي اجبار» است كه عموما قدرتهاي بزرگ از آن بهره ميگيرند. اين الگوي رفتاري همچنين مبتني بر دو ابزار با تاكتيكهاي انعطافپذير است. ابزار اول ايجاد محدوديتهاي حقوقي و راهبردي بينالمللي و دوم تمايل به مذاكره و همكاري است.
بنابراين آمريكاييها نگاهشان معطوف به الگوي رفتاري بود، در حالي كه ما اميد داشتيم به دستاوردهايي نائل شويم. براي اينكه بازي برد- برد را كالبدشكافي كنيم بايد ببينيم طرفين از يك بازي چه هدفي دارند و اگر هر دو به هدف يا حداقل بخشي از آن رسيدند، اين ميشود بازي برد- برد. اگر يكي رسيد و ديگري نرسيد اين ديگر نامش در ادبيات راهبردي و بينالملل برد- برد نيست. هدف آمريكا و قدرتهاي بزرگ اين بود كه زيرساختها و قابليتهاي هستهاي ما را كنترل، راستيآزمايي، متوقف و محدود كنند. ۴ هدف اساسي داشتند، اما ما يك هدف داشتيم و آن هدف اين بود كه به تحريمها پايان دهيم.
نكتهاي كه وجود دارد اين است كه در هيچ متني از مذاكرات و توافقات انجام شده، طرف مقابل تعهد نكرده است كه تحريمها را پايان دهد. حتي تا امروز نميدانم از كجا استنباط ميشود كه تحريمها روي كاغذ برداشته شده است. در واقع زماني ميتوانيم بگوييم تحريمها از روي كاغذ برداشته شده كه وزير امور خارجه آمريكا يا رئيسجمهور اين كشور دستور پايان دادن به تحريمها را صادر كنند كه تاكنون چنين دستوري صادر نشده است. بر اين اساس نتايج حاصل از بازي نشان ميدهد كه هدف مورد نظر ايران محقق نشده است و اين ديگر نامش بازي برد- برد نيست.
با توجه به زمینه مطالعاتي شما كه قدرت، امنيت و سياست در آمريكا است، به نظر شما دليل اصلي عدم برداشت تحريمهاي ضد ايراني ريشه در چه رويكردي از سوي مقامات واشنگتن دارد؟
بايد گفت كه آمريكا و ساختار دولت اين كشور اساسا نميتواند تحريمها را عليه ايران پايان دهد. زيرا ايران در ليست گروههاي تروريستي قرار داده شده و حتي در آخرين گزارش وزارت خارجه آمريكا در جولاي ۲۰۱۶ و دستور رئيسجمهوري آمريكا در اگوست ۲۰۱۶، بحث مربوط به موقعيت ايران بين كشورهاي تروريستي مورد تاكيد قرار گرفت. بنابراين كشورهايي كه در اين ليست قرار دارند، تحريم عليه شان اعمال خواهد شد يا به صورت كامل برداشته نخواهد شد. نكته بعدي اين است كه در توافق برجام، پايان دادن به تحريمها در جدول زماني تعريف شده، بازده زماني ۸ ساله اي دارد. همچنين در آنچه در متن توافق آمده، گرته نشده كه به تحريمها پايان داده ميشود بلكه گفته شده كه تخفيف تحريمي داده ميشود، بنابراين آمريكا بحث خود را در Fact Sheet يا «گزارش برگ» مشخص كرده و بر همان مبنا عمل ميكند.
اين در حالي است كه در ايران خيلي تلاش شد تا وزارت خارجه ايران فكتشيت ايران را منتشر كند اما مقامات گفتند آنچه مصاحبه كرديم فكتشيت ايراني، است در حالي كه آنچه از اسمش برميآيد فكتشيت به معناي گزارش كاغذي است و همين است كه ماهيت حقوقي دارد. بنابراين من در دو سال و دو ماه قبل در دانشگاه علامه طباطبايي و در نشستي كه بسياري از مقامات وزارت خارجه آمده بودند و گفتند كه تا شهريور ۹۳ تحريمها برداشته خواهد شد، گفتم اگر تا شهريور ۹۴ تا دو سال بعد، سه سال بعد و حتي چهار سال آينده تحريم برداشته شود من ديگر درس آمريكا را ارائه نميدهم، چرا كه كار ديپلماتيك كردن قواعد دارد و اگر ميخواهيد كار ديپلماتيك كنيد حداقل بايد كتاب «مباني تحليل سياست بين الملل» جي. كي.
هالستي را يك ورق بزنيد تا ببينيد كه تحريم يكي از الگوهاي رفتاري سياست بينالملل است و ببينيم آنها چه الگويي را پيش ميگيرند درباره تحريم. به همين دليل است كه نگاهم اين است كه تاكتيك مقامات ايراني در ارتباط با مذاكره با آمريكا مشكل داشت. چرا كه آمدند در يك فضاي برنامه جامع توافق كردند و دستوركار آن توافق را ما كه ننوشتيم، آمريكا نوشت و ما فقط كامنت گذاشتيم و بحث و مناظره كرديم و طبیعي است كه آنها با سيستم حقوقي پيچيدهاي كه دارند، ميدانند كه چگونه از شوراي امنيت و قواعد حقوقي استفاده كنند، به همين دليل است كه قطعنامه ۲۲۳۱ شوراي امنيت پشت قباله «برنامه جامع اقدام مشترك» است و كابوس آن قطعنامه و فشار حقوقي آن، بر سر ما خواهد بود.
با اين تفاسير، حتي نميشود گفت كه توافق برجام در كمترين دستاورد خود، توانست سايه جنگ را از سر كشور ما بردارد؟
هيچ نشانهاي از جنگ وجود نداشت. من تمام مواضع و رويكردهاي مقامات دفاعي و راهبردي و نظريه پردازان آمريكا را خواندهام. حتي اوباما در خاطراتش ميگويد كه «در جلسه شوراي امنيت ملي گزينه جنگ و زدن تاسيسات هستهاي ايران مورد بحث قرار گرفت كه من مخالفت كردم و يك نفس راحت كشيدم.» بنابراين اينكه افرادي ميگويند كه جنگ را از سر كشور برداشتم بايد از آنها پرسيد كدام جنگ؟ در هيچ كجاي رويكردها، مواضع، الگوهاي رفتاري و سياستهاي آمريكاييها چه در حوزه اطلاعاتي و امنيتي و چه حوزههاي دفاعي و ديپلماتيك اين بحث مطرح نبود.
بحث نفي ورود آمريكا به جنگ با ايران را تنها در دوره اوباما مطرح ميكنيد يا اينكه در دورههاي گذشته يا آينده و به طور مثال با روي كار آمدن نامزد جمهوريخواهان نيز اين بحث منتفي است؟
ما توافق را در بستري كه شكل گرفته است، بررسي ميكنيم و نميتوانيم تضمين دهيم كه امروز جنگ امكانپذير است يا نه. اما زمينه جنگ قبلا وجود نداشت، امروز بيشتر وجود دارد. تاريخ نشان داده كه اگر شما قابليت و ابزار خود را بدهيد طرف مقابل در وضعيت انتظارات فزاينده قرار ميگيرد. چنانكه در ارتباط با ليبي و صدام حسين اين قضيه خود را نشان داد. در واقع قدرتهاي بزرگ و بازيگران موثر نظام بينالملل، اول توان تلافي جويانه شما را ميگيرند و بعد مبادرت به اقدام نظامي ميكنند، چراكه در استراتژي آمريكا اين امر آمده كه زماني ميتواني جنگ را شروع كني كه بتواني خودت آن را كنترل و سپس تمامش كني. اگر آمريكاييها در آن زمان جنگ را شروع ميكردند، نميتوانستند آن را تمام كنند و دوم اينكه جنگ بايد در يك زمان محدود به پايان برسد كه پيش از برجام، جنگ در يك محدوده زماني تعيين شده پايان نميگرفت و گستره جنگ فراگيرتر ميشد.
شما برخلاف بسياري كه معتقدند تنشهاي منطقهاي ايران كمتر شده است، معتقديد كه ايران در دوره اخير با تهديدها و تنشهاي فزايندهاي در منطقه مواجه شده است؟
در نظر بگيريد انعطاف ما در حوزه ديپلماسي بيشتر شده اما چرا عربستان و فضاي منطقهاي بيشترين هجمه و فشارهاي راهبردي عليه ما اعمال كردند به طوري كه در هيچ بحراني همانند اين دو سال در وضعيت محدوديت قدرت نسبي منطقهاي قرار نداشتهايم. نگاه كنيد كه «شوراي همكاري خليج فارس» و كشورهاي عضو آن دارند عليه ايران اقدام ميكنند. «اتحاديه عرب» در حال اقدامات امنيتي و نظامي عليه ايران است و از همه مهمتر «سازمان همكاري اسلامي» ما را به ۴ دليل متهم و محكوم ميكند و اين اوج فقدان راهبردي است كه عليه ما در استانبول بيانيه چهارمادهاي صادر شود اما ما رئيسجمهورمان را ببريم استانبول كه در اجلاسيه سازمان همكاري اسلامي شركت كنند و در نهايت بيانيه عليه ايران صادر شود.
در اين مملكت عرق ملي و منافع ملي به دليل فقدان شناخت پيامدهاي يك كنش كاهش يافته است وگرنه بردن رئيسجمهور به استانبول توهين ملي به كشور، به ساختار ديپلماتيك و رئيسجمهور است و من به عنوان يك شهروند و استاد دانشگاه از رئيسجمهور و ساختار ديپلماتيك كشورم ميخواهم در اوج عزت و اقتدار باشند.
نبايد چنين باشد كه رئيسجمهور صبح امروز تصميم بگيرد كه به يك اجلاسي مانند شوراي همكاري كشورهاي اسلامي برود و ظهر آنجا باشد، بلكه از دو هفته قبل اجلاسيه كارشناسان برگزار ميشود، يك هفته قبل اجلاسيه مديران اداري، سه روز قبل اجلاسيه مديران كل، دو روز قبل اجلاسيه معاونان وزير و اگر اين روند طي شود خواهيم ديد كه چه بيانيهاي دارد عليه كشور صادر ميشود و قطعا با دانستن آن نبايد به چنين اجلاسي برويم. بر اين اساس معتقدم بايد به واقعيتهاي سياستهاي منطقهاي و بينالمللي بر اساس آنچه وجود دارد و نه آنچه ما اميد داريم، نگاه كنيم.
فضاي كنوني كشور نشان ميدهد كه آرامش نسبي بر كشور حاكم شده است، آن هم پس از سياستهاي تنشزاي دولت احمدينژاد، و بر اين اساس است كه مردم از برجام راضي هستند و از آن حمايت ميكنند، تحليل شما چيست؟
الگوي كنش مردم الگويي غريزي است اما الگوي كنش نخبگان مبتني بر جلوههايي از تجمع و تداوم عقلانيت است. همين جامعه زماني كه احمدينژاد ميگفت قطعنامههاي شوراي امنيت كاغذپارهاي بيش نيستند و آنقدر قطعنامه صادر كنيد كه فلان شود، مردم برايش هلهله ميكشيدند و من بودم كه در نشريات مطلب مينوشتم كه آقايان دچار توهم نشويد. قطعنامههاي شوراي امنيت لازم الاجراست. الان هم ميبينيم كه ۶ قطعنامه را در دل قطعنامه ۲۲۳۱ متمركز كردهاند. اينكه مردم شاد و اميدوار باشند خوب است اما تجربه نشان داده است كه در سال ۵۶ استقبال زيادي از سياستها ميشد، در سال ۱۳۷۰ استقبال از سياستهاي اقتصادي هاشمي ميشد اما در سال ۷۱ اعتراضات گسترده شكل گرفت. همين وضعيت در ارتباط با احمدينژاد هم بود، در دوره رئیس دولت اصلاحات هم بود، چنان كه در انتخابات شوراي شهر، تاجزاده به عنوان عضو علي البدل انتخاب شد يا همين الان عدهاي از كساني كه به مجلس رفتهاند، وقوفي نسبت به سياست و قدرت و سياستسازي ندارند.
ورودي به انتخابات آمريكا داشته باشيم. آيا انتخاب كلينتون يا ترامپ در مسند رياستجمهوري اين كشور ميتواند تاثيري بر پيشبرد يا پسرفت اجراي توافقنامه برجام داشته باشد يا خير؟
نه كلينتون و نه ترامپ هيچ كدام كاري در ارتباط با برجام انجام نخواهند داد، اما هر دو پايان دادن به تحريمها را با مانع روبه رو ميكنند. چون بخشي از برجام مربوط ميشود به تعهدات ما كه ما همه را انجام دادهايم و بخش ديگر مربوط به فضايي است كه از طريق ديپلماسي و كشورهاي ديگر بايد در وضعيت تعهد قرار گيرند. همچنين بايد نشانههايي از توازن در بين حقوق و تكاليف وجود داشته باشد و از آنجا كه اين توازن به چشم نميخورد آمريكا نيازي به انعطافپذيري در بحث تحريمها نميبيند و تحريمهاي جديدتري را عليه ايران وضع خواهد كرد.
انتخاب كداميك از اين دو بيشتر ميتواند منافع ملي را تامين كند يا به عبارت ديگر انتخاب كدام يك كمتر به ضرر ايران خواهد بود؟
من نسبت به هيلاري كلينتون خوشبين نيستم. چرا كه او فردي كاملا عربمحور و اسرائيلمحور است و كسي است كه زمينههاي به قدرت رسيدن داعش در منطقه را فراهم كرد و از آنجا كه رويكردش ائتلاف با اعراب و اسرائيل است، فشارهاي منطقهاي عليه ايران در صورت به قدرت رسيدنش بيشتر از ترامپ است.
آنچه از رفتارها و صحبتهاي ترامپ نتيجهگيري ميشود اين است كه او فردي غيرعقلاني و تا حدي ناآگاه است، چطور ميگوييد اين رفتارهاي غير عقلاني به ضرر ايران نيست.
هرچه عقلاني نباشد به نفع ماست و هر چه عقلاني و بروكراتيك باشد به نفع خودشان است و برعكس. همان جوري كه در دوره ريگان نفس راحتتري كشيديم و در دوره ترامپ همچنين ميشود.
اخبار سیاسی - آرمان