یک رهایافته: دلم برای موجودات‌خیالی تنگ می‌شد



اخبار,اخباراجتماعی,اعتیاد به موادمخد ر


 اخباراجتماعی- یک رهایافته: دلم برای موجودات‌خیالی تنگ می‌شد

مصرف‌کنندگان روانگردان مثل شیشه، کوکایین و اکستازی به خاطر اخلال در کار هورمون‌های درون‌ریز دچار جابه‌جایی حواس می‌شوند و کارشان به آسایشگاه می‌کشد. آنها چیزهایی را می‌بینند که وجود ندارند یا صداهای عجیب و غریب می‌شنوند من هم به همین دلیل در آسایشگاه بستری بودم.

حامد رحمتی مردی 28ساله است که بعد از سال‌ها اعتیاد به موادمخدر، توانست خودش را نجات دهد و زندگی تازه‌ای را شروع کند.

او در گفت‌وگو با «شرق» داستان زندگی‌اش را تعریف کرده است:

‌چطور به مصرف‌کننده موادمخدر تبدیل شدی؟
 بچه که بودم خیلی شر بودم و همیشه با بچه‌های محل بازی می‌کردیم اما به‌تدریج دو، سه‌تایی که با هم بازی می‌کردیم هر کدام سراغ کار خودشان رفتند. من برای تداعی‌کردن آن شادی و شعف سراغ مصرف مواد رفتم. با الکل و حشیش شروع کردم و بعد از دو تا سه‌سال مصرفم به شیشه، اکستازی و کوکایین تبدیل شد.

‌مصرف مواد را از چه سنی شروع کردی؟
 سیگار را از هفت یا هشت‌سالگی و مصرف موادمخدر را از دوم یا سوم راهنمایی شروع کردم و بیشتر از 10سال مصرف می‌کردم اما الان یک‌سال‌وپنج‌ماه است که رها شده‌ام.

 ‌چه شد که تصمیم گرفتی درمان شوی؟
مصرف‌کنندگان روانگردان مثل شیشه، کوکایین و اکستازی به خاطر اخلال در کار هورمون‌های درون‌ریز دچار جابه‌جایی حواس می‌شوند و کارشان به آسایشگاه می‌کشد. آنها چیزهایی را می‌بینند که وجود ندارند یا صداهای عجیب و غریب می‌شنوند من هم به همین دلیل در آسایشگاه بستری بودم. حتی بعد از اینکه از آسایشگاه مرخص شدم مثل تکه‌ای گوشت در خانه افتاده بودم چون بعد از مرخصی هم پزشکان روند درمان را ادامه دادند و قرص آرامبخش و آمپول قوی به من داده بودند. در این مدت تا چند روز قرص‌هایم را نمی‌خوردم، سراغ مواد می‌رفتم اما در نهایت با کمک خانواده راه درست درمان را پیدا کردم.

‌بدترین خاطره‌ای که از دوران مصرف‌داری چیست؟
در خانه بودم و پدرم کنارم نشسته بود او از به‌دنیاآمدن من اظهار تاسف کرد. این بدترین خاطره من است که فکر نمی‌کنم هیچ‌وقت از ذهنم پاک شود.

‌در دوران مصرف چه توهم‌هایی داشتی؟
شکل‌ها و موجودات عجیب و غریب که البته برایم واقعی بود. مثلا آدمی را می‌دیدم که یک طرف صورتش ریخته و پاهایش فقط استخوان بود. کم‌کم با آنها ارتباط برقرار کردم و با هم صحبت می‌کردیم. دلم برایشان تنگ می‌شد. یکی دیگر از توهماتم این بود که در خیابان احساس می‌کردم یک چیزی پشت‌سرم است فکر می‌کردم آدمی مرتب به من نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود و وقتی به من می‌رسید می‌دیدم، سگ است و همه اینها توهمات من بود.

‌آیا این توهمات دردسر هم برایت ایجاد کرد؟
به خانواده‌ای که قرار بود با آنها وصلت کنم قول داده بودم مواد را که کنار بگذارم، ولی نتوانستم. صداها هم دایم مرا اذیت می‌کردند و فحش و بد و بیراه می‌گفتند. به‌هیچ‌عنوان هم نمی‌توانستم از شر این صداها خلاص شوم آنقدر قرص می‌خوردم تا بیهوش شوم اما بعد که سر حال می‌شدم دوباره روز از نو روزی از نو بود و توهمات سراغم می‌آمد.

‌سابقه خودکشی هم داری؟
 یک‌بار رگ دستم را زدم یک‌بار هم خودم را از پشت بام پایین انداختم یک‌بار هم خواستم با ماشین داخل دره بروم اما گاردریل‌ها محکم بود و یک‌بار دنبال سیانور می‌گشتم، پیدا نکردم. مرگ موش خوردم اما فقط سرم گیج رفت و خوابیدم.

‌آیا ممکن است دوباره سراغ مواد بروی؟
درست است که لذت مواد را احساس کرده اما یاد گرفته‌ام همان لذت را بدون مواد برای خودم درست کنم.

‌شغلت چیست؟
الان الکتریکی دارم. قبلا در زمینه سیستم صوتی ماشین کار می‌کردم.

‌توصیه‌ات به آنهایی که الان مصرف‌کننده هستند چیست؟
 هیچ توصیه‌ای برای آنها ندارم. فقط گاهی به خواهرزاده‌ام می‌گویم سعی کن موفق باشی چون اگر موفق باشی به‌نظر من هیچ‌وقت سمت مواد نمی‌روی چون همیشه آن انرژی را داری.

  اخباراجتماعی - شرق

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------