شهریشدن رانت در تهران
- مجموعه: اخبار اجتماعی
- تاریخ انتشار : دوشنبه, 30 -3443 03:25
این تله انسانساخت که در اثر روابط کژکارکرد اقتصادی و اجتماعی و حتی سیاسی به وجود میآید، بازتولید فقر میکند و در نهایت، منجر به افزایش حاشیهنشینی و سکونتگاههای غیررسمی میشود. از سویی تله فضایی اجازه نمیدهد کمدرآمدها از تله طبقاتی خارج شوند؛ هرچند شاید نسل اول این سکونتگاهها متوجه نشوند که در تله افتادهاند، اما به گفته کمال اطهاری، قطعا نسل دوم و سوم این سکونتگاهها نسبت به این موضوع آگاهی خواهند یافت.
برای بررسی این موضوع «شرق» بر آن شد تا با برگزاری میزگردی این موضوع را به چالش بکشد تا با ارائه راهکارهایی از سوی کارشناسان خبره این حوزه، دولتمردان بتوانند برنامههای جامعی را برای جلوگیری از گسترش تله فضایی در پیش گیرند. این میزگرد با حضور کمال اطهاری، اقتصاددان و کارشناس مسکن، مجید روستا، عضو هیاتمدیره شرکت مادر تخصصی عمران و بهسازی شهری ایران، محمد شیخی، برنامهریز شهری و فردین یزدانی، کارشناس مسکن، برگزار شد که خواندن آن را توصیه میکنیم.
آقای اطهاری، در آغاز بحث، «تله فضایی» را تعریف کرده و انواع آن را مشخص کنید.
اطهاری: «تله فضایی» در واقع نوعی تله جغرافیایی است که عملکرد بشر، آن را ایجاد میکند و در آن تله جغرافیایی، روابط اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی مکررا تکرار میشوند که نوعی قفلشدگی را ایجاد میکنند، البته باید میان تله فضایی با جبر جغرافیایی تفاوت قائل شد. جبر جغرافیایی مقولهای است که از طبیعت به انسان تحمیل میشود که امکان تحرک بشری را بگیرد؛ اما تله فضایی، تله انسانساخت است که در اثر روابط کژکارکرد اقتصادی و اجتماعی و حتی سیاسی بهوجود میآید.
دراینمیان میتوان «تله فقر فضایی» را هم تعریف کرد که بازتولید فقر میکند. این نوع فقر در اثر کنارگذاشتگی مکانی خاص در برنامهریزی مسکن و شهرسازی ایجاد میشود که حتی میتواند در داخل شهر یا بیرون صورت گیرد که میتوان به ایجاد حاشیهنشینی در بطن شهر تهران و حاشیهنشینی در سیستانوبلوچستان اشاره کرد. اگر به طرح تله فضایی برگردیم، میتوان گفت با خشکشدن دریاچه ارومیه در پیرامون آن، یک تله فضایی ایجاد شده که فقر نیست، اما سیستم تنزل پیدرپی، بهویژه از لحاظ زیستمحیطی، را سبب شده است.
در مورد تهران هم میتوان گفت کل تهران دچار اقتصاد رانتی است. تهران در واقع بازتولید رانت میکند که خود تبدیل به یک تله فضایی شده که در آن، بازتولید رانت صورت میگیرد. اگر دیوید هاروی میگفت شهریشدن سرمایه، میتوان به تهران لقب شهریشدن رانت را داد که یک روند نامولد را ایجاد میکند، درصورتیکه حداقل جامعه سرمایهداری رشد نیروهای مولد را به همراه دارد؛ اما چون رانت بر اقتصاد تهران و ایران سنگینی میکند، پیوسته رانت در آن بازتولید میشود. از طرفی تلهای که در عسلویه رخ داده یک تله فضایی است.
بارها گفتهام صد رحمت به نفت ایران و انگلیس، اقلا آبادان بیشتر قابل زندگی بود تا عسلویه. تله فضایی، فقر نیست؛ بلکه روابط تکرارشوندهای است که در آن، جامعه بومی وارد دور مولد نمیشود و توسعه پایدار رخ نمیدهد. مجموعه تلههای فضایی در ایران رو به افزایش است. درحالحاضر سکونتگاههای غیررسمی افزایش یافته و استانهایی مانند سیستانوبلوچستان کنار گذاشته شدهاند. این عوامل، نهتنها به رشد اقتصادی کشور کمک نمیکند، بلکه عواقب نامناسبی در شرایط کنونی منطقهای دارد.
آقای شیخی، شما تحقیقات گستردهای روی مناطقی داشتهاید که به خاطر دور بودن از مرکز، از بسیاری از امکانات محروم بودهاند. با توجه به تخصص شما در حوزه برنامهریزی منطقهای، تله فضایی را از بعد منطقهای بررسی کنید تا مشخص شود در ایران در چه وضعیتی قرار داریم.
شیخی: برای این موضوع پرسشی را مطرح میکنم. آیا تله فضایی ناشی از ویژگیهای فضا و مکان است؟ یعنی این ویژگیهاست که دور باطلی را ایجاد میکند که فرارفتن از آن ممکن نیست یا یکسری روابط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که این تله را ایجاد میکند؟ بین صاحبنظران در پاسخ به این پرسش دیدگاههای مختلفی وجود دارد. در نظریات مکتب شیکاگو یا نظرات اقتصاد سیاسی فضا، دیدگاهها از گونهای است که ممکن است حتی خود فضا را هم در این قضیه مقصر بداند.
برخی نیز عقیده دارند ویژگیهای فضا و مکان نیست که تله را ایجاد میکند؛ بلکه نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی و مجموعه شرایطی که در علوم سیاسی وجود دارد، آن را دامن زده و موجب شکلگیری تلههای فضایی میشود؛ بنابراین هرچه در آن فضا تغییر ایجاد کنیم و هرچه به پیراستن این فضا توجه کنیم، چون ریشهها و روابط ناسالم برقرار و باقی است، این تله فضایی عمل میکند و مرتب تشدید میشود و خارجشدن از آن، کار بسیار سختی است. اگر بخواهم از جنبه منطقهای به این موضوع توجه کنم، به نظرم وجه بسیار مهم این قضیه، نابرابریها و عدمتعادل فضایی در سطح منطقه است، یعنی مجموع پارامترهایی که در طول دورههای متوالی، از گذشته تاکنون، باعث شده این نابرابریها به وجود بیاید و در مکانی به نام شهر سر باز کند.
منظورم این است که وقتی تفاوت شدیدی بین مناطق مختلف به دلایل اقتصادی، اجتماعی و امثال آن بهوجود میآید عملا نابرابریهای شدیدی که بهوجود میآید، موجب مهاجرتها و جابهجایی وسیع جمعیتی میشود. گرچه با نفس مهاجرت مخالف نیستم و معتقدم باید آن را جهت داد، اما بهطور عام با شرایطی که ما داریم، این جابهجاییها طبیعی نبوده و بیمارگونه است. در واقع به حدی بوده که در طرح آمایش سرزمین، از آن با عنوان نیمه شمالغرب و جنوبشرق یاد میشود که دوگانگی یا به تعبیری حتی چندگانگی عظیم فضایی را بهوجود آورده است. اگر به همان نیمه غربی یا شمالی ایران هم نگاه کنیم، در داخل هر استان و شهرستان میتوانیم نابرابریها و تضادهای فضایی را به شکل تشدیدشده ببینیم. این نابرابریها عملا خودش را در شکل جابهجاییهای وسیع که به نظرم از بحث مهاجرت فراتر است، نشان میدهد و این جمعیت وارد شهر میشود و در بدنه شهر، چه به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و فیزیکی، جذب نمیشود و به حاشیهها میرود.
ابتدا در حاشیه اقتصادی و فیزیکی شهر قرار میگیرد و سپس فضایی ایجاد میشود که بهنظر میرسد برونرفت از آن، آسان نیست. به نظرم دلیل منطقی بیشتر این است که در طول دوران گستردهای در گذشته، دورههای باطلی شکل گرفته که برخی مناطق مرتبا توسعه پیدا کردهاند و خیلی از مناطق توسعهنیافته باقی ماندهاند و تشدید این قضیه باعث نابرابریهای شدید و جابهجاییهای وسیع جمعیتی و سر بازکردن در شهرها و بهخصوص مناطق کلانشهری شده است. بهنظر میرسد با سازماندهی فضا، شکلدهی به فضا یا توانمندسازی میتوان مؤثر عمل کرد. حتی کارهایی که در قالب توانمندسازی انجام میدهیم تسکین است، اما تا ریشهها و بنیادها هدف نگیرد، به نظر نمیآید بتوانیم این پدیده را ریشهکن کنیم و فقط نقش تسکین و تعدیل را دارد و تا زمانی که روابط اصلاح نشود از این تله رها نخواهیم شد.
آقای روستا از سکونتگاههای غیررسمی بهعنوان یکی از مهمترین تلههای فضایی یاد میشود. این سکونتگاهها چگونه ایجاد میشوند؟
روستا: به عقیده من این مسئله تحتتأثیر دوگونه عوامل از نظر منشأ شکلدهی است: عوامل بیرونی و درونی. اساسا مسئله تله فضایی را شاید بتوان اینطور تعبیر کرد، مثل این است که در کلاس درس، یک دانشآموز از نظر میزان یادگیری نسبت به دیگران عقبتر است و به جای اینکه وقت بیشتری برای او گذاشته شود که به سطح کلاس برسد، فراموش میشود. میتوان گفت بحث نابرابری فضا، منجر به شکلگیری تلههای فضایی میشود. نکته بعد اینکه این تله فضایی از دید چه کسی است؟ شاید از نظر من که مدیر دولتی یا شهروند هستم، سکونتگاههای غیررسمی یک تله فضایی است، اما از نظر کسی که در این سکونتگاه زندگی میکند اتفاقا یک تله نیست و حتی مفر فضایی است که فرد حتی حس کند نسبت به گذشته خود دسترسی به فرصت بیشتری داشته و وضعیت بسیار مناسبی پیدا کرده است.
معمولا این مسئله که به دلیل فقر شهری و شهریشدن فقر شکل گرفته، هرچند بُعد مکانی و جغرافیایی دارد؛ اما اثراتش اصلا جغرافیایی نیست. نکته دیگری نیز وجود دارد. بهرهبرداری و بهرهوری سرمایهداری از گذشته مطرح بوده و الان به شکل نوینی در ایران ظهور پیدا کرده است. به دلیل رانتیشدن شهرهای ایران، خیلی از منابع از مکانهای دیگر به شهرهایی میآیند که میزان ریسک سرمایهگذاری و میزان سودی که از رانت میگیرید، بیشتر شود. بههمیندلیل در تهران الگوهای زندگی رخ میدهد که خصلت شهرهای رانتی است. از سویی بیس کشورهای توسعهیافته، صنعت بوده که مناسبات اقتصادی و اجتماعی را با خود آورده و شهرهای توسعهیافته شکل گرفتهاند، اما در ایران، شهرها به دلیل تکثیر و تمرکز جمعیت شکل گرفتهاند که با خودش تمدن و مدنیت و مناسبات اقتصادی و سیاسی نمیآورد؛ بنابراین اتفاقاتی که بهعنوان تله فضایی مطرح میشود، محصول این نظام شهری و کشوری است.
آقای یزدانی، آثار برنامهریزی مسکن و نبود سیاستهای اجتماعی تأثیرگذار بر این موضوع، چگونه به پیدایش تله فضایی منجر میشود؟
یزدانی: چند نگرش وجود دارد: اولا شکلگیری این سکونتگاهها، بدون اینکه بخواهم قضاوت مثبت یا منفی داشته باشم، محصول عملکرد سیستم سرمایهداری و نظام بازار است. نظام بازار، میل به استفاده از صرف مقیاس دارد، بنابراین هم صنعت و هم جمعیت، با هم میآیند؛ برای مثال اراک و اصفهان، شهرهایی برمبنای صنعت هستند. حاشیهنشینها هم محصول تفاوت و اختلاف طبقاتی هستند که نظام بازار بهوجود میآورد.
زمانی که فقر گسترش پیدا میکند به تبع آن، حاشیهنشینی و جداگزینی اقشار هم گسترش پیدا میکند. درمان قطعی اصولا امکان ندارد، مگر اینکه دولت رفاه فراگیر داشته باشیم که در افق ٥٠ ساله، دور از ذهن است. یکسری مداخلات و سیاستگذاریها و شکلگیری بازار، این فقر را تشدید کرده و به آن تبلور مکانی میدهد. اگر روند بازار مستغلات کشور را بررسی کنیم، مشاهده خواهیم کرد اولا در بازار زمین و مسکن یک نظام مدیریت و سیاستگذاری ایجاد شده که چند وجه مشترک دارد. در تهیه طرحهای جامع شهری همواره استانداردهای بسیار بالایی بدون توجه به اختلافات طبقاتی و توان دسترسی و توانپذیری زمین و مسکن در نظر گرفته میشود. این استانداردها خود یکی از عوامل تشدیدکننده این فضاست.
به تهران اگر نگاه کنید، نظام برنامهریزی ما بر تهیه طرحهایی برای تکتک نقاط، بدون دیدگاه منطقهنگر متمرکز بود. در واقع شهر را در قالب منطقه نمیدید، درصورتیکه اتفاقات در سطح منطقه بنا به دلایل منطقهای، اعم از سرمایهگذاری، هجوم مردم برای کسب رانت بیشتر یا هر دلیل دیگر، رخ میدهد. در نتیجه شما از یک طرف سیستمی دارید که استانداردها را درست نمیبیند و سیستمی که اتفاقات را به صورت نقطهای میبیند نه پهنهای که باعث میشود نگاه برنامهریزی معطوف به تمامی اقشار نباشد و بخشی از اقشار از دایره برنامهریزی کنار گذاشته شوند. در کنار این موضوع، پدیده سوداگری غالب است. موجودی سرمایه یک کشور را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: سرمایه زمین و ساختمان (محیط مسموم) و سرمایه مولد که در تولید کالا و خدمات به صورت ماشینآلات و سرمایههای جاری بهکار میرود. براساس برآوردهای کلان، بخش عمده این سرمایه در مستغلات و محیط مسکونی مستتر است.
چون شما به یک شیر رانت به نام نفت وصل هستید، نظام توزیع قدرت و ثروت از گذشته تا به حال بسیار نابرابر بوده و در چند سال گذشته هم تشدید شده و نظام توزیع هم رانت نفتی را به صورت کاملا نابرابر توزیع میکند. از سویی این سیستم گرایشی که برای بقای پایدار و انباشت پایدار سرمایه که حداقل استانداردهای برابری را ایجاد کند، ندارد. در نتیجه آن قشر معطوف به بازار خاصی برای خود میشود که این بازار در اتومبیل در شکل پورشه و مازراتی دیده میشود؛ درحالیکه از قدیم در بخش مستغلات به شکل سوداگری و فعالیتهای تجاری در زمین و مسکن دیده میشد. اگر روند تحولات بازار سیکل مسکن را از دهه ٥٠ نگاه کنید، حداقل شش سیکل را طی کردهایم.
این فعالیتها منجر به افزایش شدید قیمت میشود؛ چون نشت فضایی دارد و افزایش شدید قیمت، توأم کردنش با اختلاف شدید طبقاتی در درآمد و به تبع آن در ثروت، باعث میشود به تدریج اقشاری از دایره عملکرد رسمی بازار به بیرون پرت شوند، یعنی به سمت بازار غیررسمی که سکونتگاه غیررسمی است. جالب اینکه از دهه ٧٠ به این طرف، این ترکیب تغییر میکند. از دهه ٧٠ شاهدیم با سیاست نوین مدیریت شهری، مبنی بر فروش تراکم و استفاده از ابزار زمین بهعنوان ابزار کسب درآمد و سپس ورود قدرتهای شبهانحصاری که اغلب شبهدولتی نیز هستند در بازار مستغلات به شکل ساخت مالها و مجتمعها، بازار زمین را تبدیل به جولانگاه رقابت انحصاری کرد. این رقابت انحصاری باعث میشود دائما با قیمت زمین بازی کنند و منفعتهای زیادی هم ببرند، همان پدیدهای که به نام زمینخواری از آن نام برده میشود. این امر باعث شده سهم زمین در هزینه تولید مسکن به بالای ٥٠درصد برسد که در هیچ کشوری در این حد نبوده است. عملکرد مجموعه نظام مدیریت شهری کشور و بخش مسکن، باعث میشود این برایندها تشدید و در نتیجه، شاهد تشدید حاشیهنشینی در ایران باشیم. براوردهایی که در طرح جامع داشتیم، نشان داد از سال ٨٤ به این طرف، حداقل میزان حاشیهنشینها ٣٠درصد افزایش پیدا کرده است.
عامل ریشهای عملکرد نظام سرمایهداری، خاص کشور خودمان است. در هر نظام سرمایهداری ممکن است این اتفاق نیفتد. عامل بعدی، نظام برنامهریزی شهری و دیدگاههای حاکم بر این برنامهریزی هستند. بازار مستغلات و حاکمیت سرمایههای سوداگرانه در بازار مستغلات، بهخصوص بازار زمین و ورود قدرتهای انحصاری مانند شهرداریها و شرکتهای شبهدولتی مثل برخی بانکهای شبهدولتی که اسما خصوصی هستند، باعث افزایش شدید قیمت میشود و در نتیجه، منجر به پرتشدن بخش زیادی از اقشار کمدرآمد به بیرون از بازار رسمی و شکلگیری یک بازار غیررسمی میشود.
به نظرم این تله فضایی بعد از گذشت مدتی حتی از نظر ساکنان بهعنوان تله تلقی شود. زمانی شما در هندوستان یک خیابانخواب را میبینید که اصلا ناراحت نیست و به دلایل ایدئولوژیک عقیده دارد دفعه بعد که به دنیا آمد روحش در قالب یک قشر بالاتر به دنیا خواهد آمد، اما در ایران، این پذیرش اجتماعی تا جایی که دیدهام، وجود ندارد. در نتیجه تله فضایی در درجه اول در دیدگاه کلان نظام برنامهریزی معنادار است و در درجه دوم، ناراضیبودن بخش زیادی از اقشار حاشیهنشین از وضعیت خود و فشاری که برای ارتقای شرایطشان به دولت میآورند، به این تله فضایی رنگوبوی واقعی میدهد.
پس این جامعه سرمایهداری است که منجر به ایجاد چنین تله فضاییای میشود؟
اطهاری: معتقدم جامعه سرمایهداری جامعهای است که رشد ناموزون دارد. این رشد ناموزون را میتوانید حتی در کشوری مانند یونان ببینید. یونان در یک تله کشوری در تقسیم کار جهانی افتاد که اتفاقا در آن کشور، بخش ساختمان رانتی تقویت شد و بخش صنعت از آن گرفته شد. در نهایت حتی اتحادیه اروپا مجبور شد به چپ رادیکال اجازه دهد در اقتصاد این کشور وارد شود، زیرا هیچ حکومتی با سیستم نئولیبرالیسم از عهده بیرونآوردن کل جامعه یونان از تله فضایی که در آن افتاده بود، برنمیآمد؛ زیرا اتحادیه اروپا آنقدر پول تزریق کرده بود که دیگر ناتوان شده بود.
در کشورهای سرمایهداری، تله فضایی پایدار نیست. در طول زمان امری مثل سکونتگاه غیررسمی در آن پایدار نمیماند و گسترش پیدا نمیکند. وقتی گسترش پیدا کرد، معلوم است که این تله فضایی است. از لحاظ فلسفی میگویند یا باید دنبال حداکثر مطلوبیت بود یا به حداقلرساندن رنج. چون فعلا افقی روبهروی ما از لحاظ جایگزین سرمایهداری بهعنوان یک آلترناتیو موجود نیست، بحث ما اینجا میتواند در این قالب باشد که چگونه جامعهمان حداقل رنج را تحمل کند. تجربه جهانی نشان میدهد حداقل رنج امکانپذیر است.
به اروپا و آمریکا میتوان نگاه کرد. مقایسههای تطبیقی در اینجا میتواند به ما کمک کند. چند عامل میتواند تلههای فضایی ایجاد کند: یک عامل، عامل دورانی است که شما از دوره صنعتی وارد دوره پساصنعتی میشوید. در آمریکا هم میبینید پهنههایی که در طرف شرق آمریکا بود و صنعتی بود مثل دیترویت و امثال آن سقوط کردند؛ چون خود را با روند موجود منطبق نکردند؛ چون کاملا صنعتی بودند.
در واقع زنگ خوردند و به این موارد، پهنههای زنگارخورده گفته میشود. شهرهای ما در دورهای با صنعت آشنا شدند، اما صنعت ما با واردات نابود شد. بنا بود از برنامه چهارم وارد دوران اقتصاد دانش شویم که نشدیم. پس یک عامل که ما را از پا میاندازد، همین عامل است که بخشی از مناطق آمریکا را دربر گرفت و توانستند کمابیش به بخشی از آن فائق شوند؛ یعنی تلههای ثابتی نشد. بعضی جاها هم مثل دیترویت ماندند و اعلام ورشکستگی کردند. در ایران چند مورد از این موارد داریم؟ میتوانیم بگوییم اراک و اهواز پهنههای زنگارخورده هستند؛ پس ما همه مشکلات آنها را با شدت بیشتری داریم، زیرا بالاخره در آنجا پهنه غیرزنگارخورده وجود دارد که اقتصاد جهان را میچرخاند و میتواند اقتصاد آمریکا را با اقتصاد دانش بچرخاند، اما ما پهنه غیرزنگارخورده نداریم؛ پس دچار تلهای در کل جامعهمان شدهایم.
درسیستانوبلوچستان اولین شرکت کشتوصنعت ایران و اولین مدرسه فلاحت در سال ١٣٢٧ در بمپور ایجاد شده، اما آن مدرسه الان تقریبا تعطیل است. چه عواملی در جامعه ما باعث این اتفاق شده است؟ به نظرم رانتجویی سیاسی و کژکارکردشدن نهادها. اگر حداقل سیستم سرمایهداری مولد داشتیم، لااقل میتوانستیم حداقل رنج را داشته باشیم. یک عامل دیگر تبعیضگذاری است که به آن اشاره شد. این تبعیضگذاری در سیاستهای مسکن و شهری و منطقهای وجود داشته است. در آمریکا درباره سیاهپوستها تبعیض وجود داشت. در سال ١٩٦٨ قانون عدمتبعیض گذاشته شد و این قانون، هماکنون نیز به شدت اجرا میشود.
در قوانین شهری اروپا، از جداسازی کمدرآمدها و پردرآمدها جلوگیری میکنند. با وجود اینکه قانون اساسی آنها به منویاتی مانند مسکن و رفاه نپرداخته یا در مذهبشان به عدالت تکیه خاصی نشده است؛ اما قانون عدمتبعیض در آنجا وجود دارد. در تفاصیلی که از قانونگذاری میکنند، میگویند در حومههای شهری آمریکا، شهرسازی افادهفروش رایج است. بههمیندلیل سیاهپوستها و اسپانیاییتبارها نمیتوانند به آنجا بروند که این خود یک نوع تبعیض است، درصورتیکه در شهرهایشان اینطور نیست. در کشور ما برعکس است و با تبعیض، این افراد به حاشیه شهرها رانده میشوند. حداقل این است که آمریکاییها در داخل شهر به امکانات دسترسی دارند و دچار تله فضایی مطلق نمیشوند، اما وقتی در ایران، کمدرآمدها از شهر بیرون رانده میشوند و با اقشار دیگر اجتماعی برخورد ندارند، تله فضایی تشدید میشود.
اخیرا تحقیقی درباره اردبیل مربوط به سال ٩٢ دیدهام که بررسیهای آن، نشان میدهد پردرآمدها از شهر خارج و کمدرآمدها وارد میشوند. در واقع چگالی فقر پیوسته بیشتر میشود. کسانی که در سکونتگاههای غیررسمی هستند، نسل اولشان ممکن است مفری داشته باشند؛ اما در نسل دوم و سوم حتما به این امر واکنش نشان میدهند. نسل دوم و سوم سکونتگاههای غیررسمی متوجه میشوند که در تله افتادهاند. نسل اول از جایی آمده و قبلا هم خوشنشین بوده، اما نسل دوم تفاوت را میبیند بهخصوص اینکه ارتباطات هم بسیار گسترده شده که این امر، تله طبقاتی را تشدید و درعینحال بیرونآمدن از این تله را غیرممکن میکند،
زیرا مدارس سه یا چهار شیفته است، دسترسی به کار بسیار کم است و یکسوم سرانه این جمعیت، امکانات حداقلی پایه را دارند. پس این تله فضایی اجازه نمیدهد از تله طبقاتی خارج شوند. زمانی که من به مدرسه میرفتم از طبقه متوسط بودم و معلممان ما را موظف میکرد به کسانی که از خانوادههای کمدرآمد بودند، درس بدهیم. ما امکاناتی را که از والدینمان در زمینه درسی میگرفتیم به همکلاسیهایمان منتقل میکردیم، اما الان این اتفاق نمیافتد، نهتنها دولت کمکی نمیکند؛ بلکه ارتباط مدنی وجود ندارد که جامعه این افراد را تغذیه کند. اگر یک شهردار در شهر آمریکا بگوید این شهر متعلق به ثروتمندان است، نهتنها به او رأی نمیدهند بلکه دادگاهیاش میکنند چون قانون ضدتبعیض وجود دارد. اگر یک بانک به کمدرآمدها وام ندهد جریمه و دادگاهی میشود.
این سیستم هنوز در ایران وجود ندارد و ما مبانی حداقل رنج را آماده نکردهایم. بهاینترتیب به سمت حداکثر رنج میرویم. این تلهها به خاطر برنامهریزی ناقص و سادهانگاریهایی است که در برداشت از نظام سرمایهداری یا رد نظام سرمایهداری، نقایص قانونی و یک جامعه مدنی بسیار ضعیف اتفاق میافتد. وقتی جلو جامعه مدنی گرفته میشود، شهرداریای که قرار بود به مردم خدمت کند، خدمتگزار رانت میشود و بهاینترتیب شهرسازی افادهفروش که باید در حومه میبود، به مرکز میآید و یک شهر رانتی را ایجاد میکند که خودش یک تله فضایی است.
شیخی: آقای یزدانی گفتند این امر نتیجه سرمایه و سرمایهداری است؛ اما توضیحشان نشان داد سرمایه و سرمایهداری که در جامعه ما پا گرفت، با همه مشخصاتی که داشت، منجر به تله فضایی شد. شاید دلیل آن را باید در همان نحوههای شکلگیری سرمایهداری که نمیدانم میشود نامش را سرمایهداری گذاشت یا نه، جستوجو کرد.
یزدانی: بههرحال سرمایهداری با گونه ایرانیاش!
شیخی: آنچه در اینجا پا گرفت، مبتنی بر صنعتیشدن نیست. یک شکل از صنعت است که هیچ تشابهی با نوع خودش در خارج از ایران ندارد و در واقع یک شکل از سرمایهداری است که با مبدأ خودش تفاوتهای بنیادی دارد. بعد هم که نفت کشف میشود و افزایش درآمد نفت، یکجور سرمایهداری نفتی را ایجاد میکند که رانتخواری خاص خود را به دنبال دارد. در ایران با وجود اینکه شهرنشینی سنت دیرپایی است، یعنی شهرهای تاریخی زیادی داریم، اما شهروندی تا امروز هم دچار مشکل بوده است. در واقع چیزی که در ایران همواره مبنا قرار گرفته، نیاز به امنیت بوده و در نتیجه نهادهایی که شکل میگرفته، هیچگاه به شهروندشدن مجال نداده است. اینجا شهر و شهرنشینی همزاد صنعتیشدن و مولدبودن نیست.
در نتیجه، با شکلی از شهرنشینی ناقص مواجهایم که مشخصههایش را همه میدانیم. این شکل شهرنشینی ویژگیهایی دارد که از دل آن، حاشیهنشینی و اسکان غیررسمی بهوجود میآید و تبدیل به تیپ عام شهر و شهرنشینی ما میشود. آمار خیلی اوقات متفاوت است؛ اما از دهه ٥٠ به بعد، مرتبا حاشیهنشینی تشدید میشود. اگر یک روز حاشیهنشینی پنج یا ١٠درصد جمعیت ما را تشکیل میداد، امروز قریب به ٣٠ تا ٤٠درصد جمعیت و مساحت شهرهای ما را تشکیل میدهد. بنابراین الان تیپ عام شهر و شهرنشینی ما به گونهای از حاشیهنشینی و شکل غیررسمی تبدیل شده که مرتب در حال گسترش است، نه اینکه راهحلی وجود ندارد؛ اما بهنظر میآید چون چشماندازی برای تغییر این بنیاد نیست، راهحلی نیز برای آن وجود ندارد و بهنظر میآید جز اینکه رنج را تسکین دهیم، کار دیگری نمیتوان انجام داد.
قوانین ما چقدر به ایجاد تله فضایی کمک کرده است؟
یزدانی: در هیچ کشوری مانند ایران، کالاییشدن همهچیز حاکم نیست. در ایران قوانین شهری کالاست. نظام سرمایهداری کلا برای انباشت ثروت به تولید کالا تمایل دارد. در ایران نظام سرمایهداری از نوع ایرانیاش، حال هر نامی که داشته باشد، نظامی است که میل به تبدیل همهچیز به کالا را دارد، یعنی قوانین کاملا در آن خریدوفروش میشود.
به بودجه امسال شهرداری نگاه کنید که چنددرصد آن از طریق تغییرکاربری حاصل میشود؟ جز این است که قانون خریدوفروش میشود؟ مثلا طرح ترافیک که سالهاست بنیان گذاشته شده، یعنی قانون عدمآلودگی، خریدوفروش میشود. با وجودی که قوانین مشکل دارد؛ اما مشکل حادتر این است که قوانین تبدیل به کالا شده است. کالاییشدن قوانین در عرصههای شهری و مسکن و همه عرصهها، خود عاملی است که به صورت حاد، متبلور شده و تا این مورد حل نشود، اصلاح قوانین معنایی ندارد.
اطهاری: تدقیق این واژه مهم است. در سرمایه ایرانی، هم به سرمایه به معنای نوین توهین میشود و هم به ایرانی. این خصوصیات یک دولت رانتجو است. دولت رانتجو، قوانین را اینطور سامان میدهد و حتی سرمایهداران مولدش را هم به اجبار به سرمایهداران رانتجو تبدیل میکند،
زیرا سرمایهداری که کالا تولید میکند و در مقابل، با رانت واردات به کشور صورت میگیرد، برای اینکه حداقل کارخانهاش را از زیر ضرب رانتجو حفظ کند، مجبور است وارد دور رانت شود که بتواند ضررش را در مقابل واردات بیرویه کالا جبران کند. در کنار آن، کارگرش وقتی بیکار میشود، به سرعت در حاشیه شهر خانهای میخرد که بتواند از اجارهنشینی رها شود و بهاینترتیب به دست خود در تله میافتد. قوانین باید دو خصلت اصلی داشته باشد که توسعه یا حداقل رشد پایدار را تضمین کند: یکی اینکه نهادها بتوانند علمپرور باشند. نهادهای علمپرور باید دموکراتیک باشند، دانشگاهها مستقل باشد و... . دوم اینکه تولیدپرور باشند، نه رانتپرور.
در واقع اگر نهادها فقط علمپرور باشند، ولی تولیدپروری نداشته باشند، کسانی که علم آموختهاند؛ مثل آلمان نازی که خیلی علمپرور بود و دستاوردهای علمی بالایی داشت، ضدحقوقبشر عمل میکند. اگر این نهادها وجود داشته باشند، موجودیت تلههای فضایی به استثنا تبدیل میشود، نه قاعده؛ اما در ایران چون این نهادها وجود ندارد، برعکس است. از طرفی حقوق شهروندی خودبهخود امر مقدسی نیست. اخیرا نقدی نوشتم که در اتحاد جماهیر شوروی حقوق شهروندی خیلی از لحاظ رفاه اجتماعی بالا تعریف میشد، به این شرط که شما فعالیت صنفی نداشته باشید. بنابراین مقوله این است که تا چه حد حقوق شهروندی حقوقبشر را تعریف میکند؟ در واقع تعهد دولت در مورد حقوقبشر چه میزان است؟ مشکلی که ما پیدا کردهایم این است که نوعی حقوق شهروندی در ایران تعریف شد و ادامه پیدا کرد.
در آمریکا حقوق جمعی به رسمیت شناخته شده و اگر در منطقهای جماعتی خدمات شهری ناکافی داشته باشد، میتواند به دادگاه شکایت کند. در واقع اگر نماینده شورای آن منطقه با بورژوازی مستغلات تبانی کرد، وانمیمانند و به دادگاه شکایت میکنند و در آنجا حق جمعیاش به رسمیت شناخته میشود. بهاینترتیب نماینده شورا قیم او نمیشود، بنابراین مجبور است از حقوقش دفاع کند. این نوع حقوق جمعی در ایران بسیار ضعیف است. در انجمن بلدیه مشروطه، شورای شهر یا انجمن شهر، شخصیت حقوقی دارد؛ یعنی اگر شهردار خطایی کند مردم میتوانند شکایت کنند. در قانون شوراها که بالاخره در دولت اصلاحات تصویب شد، شورای شهر دارای شخصیت حقوقی نیست. پس ما عقب رفتهایم. ما خیلی از این حقوق را در فقه هم داریم. الان اگر کسی میخواهد شکایت کند که دیگری به حقوق شهروندی من تجاوز کرده، بنابر قانون «لا ضرر و لا اضرار» به حقوق او رسیدگی میشود؛ یعنی از لحاظ فقهی هم زمینه قانونی ما اندک نیست.
روستا: مسئله قانون بسیار اساسی است. بحث ما بیشتر حقوق به معنای حقوق شهروندی است تا قانون. در آمریکا هر شهروند در سال ٦٠ بار در انتخابات مدیر مدرسه، شهردار، پلیس محله و... شرکت میکند. پس انتخابات حقوق شهروندی دارد و کسی که انتخاب میشود نسبت به شهروندان، مسئول پاسخگوست. اقتصاد ما اقتصاد دولتی بوده و اساسا مدیریت امورات مردم و مملکت به دست دولت انجام میشده و دولت قیم مردم بوده که این امر، ریشه تاریخی دارد، بنابراین وقتی سخن از نابرابری به میان میآید، به عقیده من نمیتوان در مورد اقشاری که در سکونتگاههای غیررسمی ساکن هستند و به نوعی اجتماعات نابرابر محسوب میشوند، با قوانین برابر حقوق شهروندی ایجاد کرد.
بنابراین به تدوین قوانین نابرابر نیاز داریم. با توجه به وجود قانون، اتفاقاتی که افتاده، ناشی از نارسایی قوانین است و این نارسایی به دو صورت رخ داده است: یا اجرا نشدهاند یا کفایت نمیکردند؛ بنابراین نمیتوانیم همان قانون را که در بحث ساختوساز داریم، به فرد فقیر هم اختصاص دهیم. همان قانونی که در ولنجک و زعفرانیه اجرا میشود را نمیتوان در پیکانشهر و باقرآباد اجرا کرد. برابری قوانین در تشدید تله فضایی یک نکته انحرافی است. حقوق شهروندی الزامات و نهادهای خود را نیاز دارد. نمیتوانیم آن را بهعنوان یک واژه لوکس مطرح کنیم. حقوق شهروندی در مقابل مسئولیت و تفویض اختیار و قدرتدادن به شهروند است. اگر این اتفاقات نیفتد، حقوق شهروندی در حد یک واژه باقی میماند.
میدانیم که برنامه ششم در حال نگارش است و بحثهایی درباره تدوین قوانین توسعه منطقهای در آن مطرح شده. درباره چگونگی دستیابی به توسعه منطقهای برای رهایی از تله فضایی چه پیشنهادهایی دارید؟
شیخی: با احیای سازمان برنامه به شکل کنونی، چندان به این مقوله امیدوار نیستم. در تجدید تشکیلات سازمان برنامه، جایگاهی برای برنامهریزی منطقهای و تعادلهای فضایی ندیدهام، حتی دفتر برنامهریزی منطقهای نیز حذف شده و فقط در حد دپارتمان برای آمایش چنین مقولهای در آن دیده شده است که اگر بخواهیم آن را به معنای نشانهای ببینیم، خیلی امیدوارکننده نیست. امور آمایش سرزمین و تشکیلات بسیار پیشپا افتادهای که اکنون وجود دارد و در استانها هم تا حدی کار میکند، حتی نسبت به یک دهه پیش، پسافتاده است و امیدی به آن نیست، اما میتوان پیشنهاداتی مطرح کرد.
یکی از بحثها تجدیدنظر در ساختار نهادی و تشکیلاتی در ارتباط با اسکان غیررسمی است. در درجه اول بهرسمیتشناختن آنها که خیلی مهم است، یعنی در برنامه جایگاه مشخصی را برای آنها ببینیم. در درجه دوم، ساختار نهادی است که تاکنون خیلی مبهم و ناکارآمد بوده؛ بنابراین سعی شد تا در برنامه ششم، ساختار نهادی تکمیل شده و در برنامه گنجانده شود که چنین نیز شد و برای بخشی از آن هم تأمین اعتبار شد، اما چون آنچه در برنامه مطرح شده بود، بخشهای دولتی بودند و واگذاری بخشی از این وظایف به مردم و نهادهای مردمی در نظر گرفته نشد، قصد داریم این موارد را مطرح کنیم. به نظرم در برنامه ششم با توجه به شرایط امروز که قیمت نفت از بشکهای ١٥٠دلار به ٥٠دلار رسیده و مدام کمتر میشود، چشماندازی نیست که در چهار سال آینده دولت بتواند این مشکلات را رفع کند؛ بنابراین با توجه به وضعیت بودجه و اعتبارات عمومی در افق چهار تا پنج ساله، فکر بودجهریزی مشارکتی با ورود نهادهای مردمی باید جدیتر شود.
روستا: البته به نظرم این سؤال که مطرح کردید، زمانی انجام میشود که به مقوله توسعه سرزمینی نگاه کنیم. متأسفانه در مجلس نمایندهها کاندیدای حوزههای انتخابی خودشان هستند. ایجاد خط آهن چابهار تا ماکو یا سرخس، بهعنوان یک دغدغه ملی که میتواند توسعه متوازن سرزمین را ایجاد کند دغدغه نمایندگان است یا اینکه یک نفر در حوزه انتخابی خود به فکر ساخت فرودگاه و دانشگاه و درمانگاه است؟ لذا نگاه ما به مسائل توسعه نگاه سرزمینی نیست بلکه نگاههای موزاییکی وابسته به پول نفت است. کارکرد اصفهان چیست؟ همه میگویند تاریخی است. اما اصفهان شهری است که صنعت، تاریخش را به باد میدهد. اگر اصفهان میخواهد یک شهر تاریخی باشد، پالایشگاه و پتروشیمی نیاز ندارد. چرا روی زیرساختهای تاریخیاش کار نمیکند؟ و بسیاری از مثالهای دیگر. لذا مادامی که نگاه سرزمینی به توسعه نداشته باشیم همیشه باید مراقب ضربان قلب نفت باشیم.
عدم تعادل منطقهای منجر به شکلگیری تلههای فضایی میشود. در جامعه ایران در سال ١٣٣٥، ٢٧درصد جمعیت روستانشین داشتیم که الان جمعیت شهری پیشی گرفته و تا سال ٢٠١٤ به ٨٠درصد رسیده است. این جمعیت محصول نرخ رشد طبیعی شهرها نیست بلکه محصول مهاجرتها و بازتولید فقر است. باید از بازتولید فقر و ایجاد تله جلوگیری کرد، وگرنه همین اسکان غیررسمی در کشور یکی از موهبتهای بزرگ برای اقشار کمدرآمد در شهرهای ایران است. افراد کمدرآمد دوران گذار خود را در حاشیه شهرها طی میکنند و سپس وارد شهر میشوند. ممکن است در هند این اتفاق نیفتد، اما در ایران مسکنهای حاشیه شهر میتواند محل گذار باشد. الان از نظر شاخصهای مسکن و بحث خدمات، اسکان غیررسمی ایران نسبت به کشورهای مشابه وضعیت بسیار بهتری دارد.
شیخی: به لحاظ ساختاری خیلی نوید خوبی نداریم اما اگر بخواهیم نگاه کنیم برنامهریزی منطقهای بین دو طرز تفکرگیر افتاده. یکی نگاه کاملاً اقتصادی که دفتر اقتصاد کلان داشت و دیگری نگاه آمایشی فضایی صرف بدون توجه به پایههای اقتصادی که دفتر آمایش سرزمین داشت. این دو نگاه در حال جنگ بودند و به نتیجهای هم نرسیدند. اقتصاد کلان میگوید تو فقط به فضا و آمایش فضا نگاه میکنی و آمایش فضایی میگوید که تو فقط بخشهای اقتصادی را میبینی. در برنامه ششم باید این دو نگاه را تلفیق کرد. در هیچ کشوری این همه تفرق بین طرز تفکرها نیست.
روستا: تلههای فضایی ناشی از عدم تعادل منطقهای است. در ایران چهار چالش جدی در حوزه شهرنشینی داریم. بحران انرژی، ضعف مدیریت شهری در خدماترسانی به تمام جامعه شهری، عدم تعادلهای منطقهای و بحران عدم حضور مردم و نهادهای غیردولتی در تصمیمگیری و واگذاری اختیارات به دولت. اینکه میگوییم حکمروایی خوب شهری، تدوین ساختار اداری به نام شورایاری یا مدیریت شهر نیست که حلقه اداری سیستم مدیریت شهری را تا سطح محله ادامه دهیم. حکمروایی خوب شهری تدوین یک ساختار نهادی به همراه واگذاری قدرت و اختیار است که بتواند کمک و مطالبه کند، بتواند سؤال کند و پاسخ بگیرد و مورد سؤال و مؤاخذه قرار بگیرد. صنعت در ایران منجر به توسعه شهری نشده است.
در ایران روزانه چندهزار خودرو تولید میشود، بدون اینکه صنعت خودرو هیچ نقشی در توسعه زیرساختهای حملونقل کشور داشته باشد. به شهرک کاوه ساوه، چابهار، بندر امام و نگاه کنید. تمام شهرهای ایران که بندری هستند بیشترین میزان فقر را دارند. در هیچ نقطه ایران، بهجز چابهار، کپرنشینی نداریم. چابهار منطقه آزاد اقتصادی کشور است. این نشان میدهد اساسا بحث اقتصادی در مقیاس محلی هم منجر به تلههای فضایی میشود.
مناطق آزاد و تجاری بخش عمده سرریزهای فقیر کشور را وارد شهرها میکنند و مدیریت شهری استانها توان پذیرش آنها را ندارند و بهاینترتیب این افراد بهعنوان نیروهای کارگری بدون مهارت وارد شهرها میشوند. واقعیت این است که طرحهای بزرگ اقتصادی ایران و خیلی از طرحهایی که در مقیاس محلی انجام میشود، توجیه اقتصادی ندارند. به نظرم اینکه منابع نفتی الان از نظر ارزش و سهم کم شده، فرصتی است که بتوانیم حداکثر بودجهریزی عملیاتی را نسبت به توزیع منابع ملی در مقیاس محلی داشته باشیم. در واقع معضل کنونی، نوع نگرش به مسائل توسعه است.
حال به جنبه دیگری از موضوع بنگریم. به گفته کارشناسان با کمبود مسکن در کشور مواجه هستیم. اگر بخواهیم در راستای رفع این مشکل گام برداریم، این امر منجر به رفع فقر فضایی خواهد شد یا تشدیدکننده آن خواهد بود؟
به مقوله حاشیهنشینی یا تله فضایی دو گونه میتوان نگریست: نگاه بیشنگرانه؛ یعنی با یک استراتژی سعی کنیم این حاشیهها بیش از این رشد نکند که این نوع برنامهریزی معطوف به جمعیت آتی میشود. بحث دیگر این است که جمعیت فعلی این محدودهها را ارتقا دهیم. اولین شرط مفیدبودن مسکن برای قشر کمدرآمد این است که برنامه مسکن صرف نباشد، یعنی تأمین مسکن گروه کمدرآمدها جز در چارچوب سیاست عام رفاهی اجتماعی نمیتواند مفید واقع شود. یعنی کشور نیاز به یک برنامه جامع فقرزدایی دارد که بخشی از این برنامه مربوط به بهداشت، خوراک، اشتغال و مسکن است. اگر فقط بخش مسکن را بدون پیوند با آنچه در اصطلاح به آن توانمندسازی فقرا گفته میشود رخ دهد، یک مسکن کاملاً موقتی خواهد بود.
اگر به نهادهای حمایت اجتماعی مثل بهزیستی و کمیته امداد و... نگاه کنید بسیاری از خانوارهای فقیری که مسکن دریافت کردهاند، به دلیل فقر درآمدی بعد از چند سال واحد مسکونی را در بازار آزاد به فروش رسانده و صرف شغل یا عمل جراحی کرده یا امتیازش را فروخته و مجددا در صف ایستادهاند. این امر ناشی از این است که ما صرفا به مسکن نگاه میکنیم، اما اگر برنامه مسکن به صورت یک پکیج به هم پیوسته و نه جدا از هم اجرا شوند، اولا فقر شهری به شدت کم میشود، رشد سکونتگاههای موقت کاهش مییابد و در میانمدت این بحران به تدریج کم میشود. زمانی که میگوییم برنامه مسکن باید در پیوند با سیاست عام اجتماعی باشد، یعنی مسکن را صرفا به داخل محدود نکنیم. هر مسکن یک فضای بیرونی مناسبی دارد که شامل امکانات و امنیت است. پس برنامه مسکن و اسکان با هم و در پیوند با سیاست اجتماعی باید طراحی شود.
در چنین شرایطی میتوانیم انتظار داشته باشیم که از این مفر بیرون بیاییم. در طرح جامع مسکن که اخیرا تهیه کردهایم و به اتمام رسیده، دریافتیم که فعلا چنین برنامه جامعی از لحاظ مهندسی اجتماعی نداریم. وزارت مسکن یا باید صبر کند تا برنامه اجرا شود یا از همین الان برنامه مسکن قشر کمدرآمد را به گونهای طراحی کند که امکان تلفیق و پیوندش با برنامههای آتی فراهم شود. سعی کردهایم در برنامه مسکن گروههای کمدرآمد چنین روندی را طی کنیم و برنامههای عملیاتی طراحیشده نیز بر همین مبناست. به این صورت میتوانیم انتظار داشته باشیم از شدت بحرانی که نامش را تله فضایی گذاشتهایم به مرور زمان کاسته شود.
روستا: به نظر من مسکن تمامشده پاسخگوی رفع نیازهای گروه کمدرآمد نیست. اینطور نیست که به یک فرد فقیر یک آپارتمان ٥٠ متری بدهید، بگویید مشکل او حل شده است، بنابراین مسئله ما در وهله اول مسکن نیست، بلکه کمک به تأمین سرپناه و صاحب مسکنشدن خانوار کمدرآمد است. همین اتفاقات که در اجرای مسکن مهر افتاد، خیلی از گروههای کمدرآمد را پوشش نداد. پس مسکن تمامشده در هیچ جای دنیا بهعنوان راهکاری برای کاهش فقر در دستور کار دولتها نیست. نکته دوم اینکه سکونتگاههای غیررسمی مسئله مسکن ندارد، مسکن در این مکانها به صورت غیراستاندارد و با در نظر نگرفتن مقررات ساختمانی ساخته میشود. مسئله ما در سکونتگاههای غیررسمی که مردم وام و سوبسید استفاده نمیکنند، این است که باید منابع فقرا را مدیریت کنیم.
الان در مناطق حاشیهنشین تهران مانند زیر پل مدیریت، فرحزاد، باقرشهر و... با چندمیلیون تومان میتوان صاحب مسکن شد؟ مطمئن باشید کمتر از ٧٠، ٨٠میلیون تومان امکان ندارد. این مبلغ منابع کمی نیست درصورتیکه بیشترین حمایت دولت نسبت به بخش مسکن، اعتبار ٢٥میلیون بوده؛ پس نمیتوانیم منابع فقرا را مدیریت کنیم. اینها خودشان زمین میخرند، مطمئن باشید به جز اراضی دولتی هیچ اراضیای تصرف نمیشود، خودشان زمین تأمین کرده و خودشان میسازند و اتفاقا هزینههایی که در مورد آب و برق پرداخت میکنند نسبت به گروههای شهری بیشتر است.
علت این است که در طرحهای توسعه شهری، افراد را به رسمی و غیررسمی تعریف کردهایم. گفتیم تو که میتوانی، رسمی و شهروندی و تو که در حد استطاعتت نیست شهروند نیستی. این موضوع باعث شده به خاطر طرحهای توسعه شهر، یکسوم جمعیت ما از شهرها خارج شوند. این افراد به میل خودشان خارج نشدهاند؛ بلکه در برنامهها لحاظ نشدهاند. نکته آخر اینکه اگر دولتها و مدیریت شهری، منابع فقرا که یک قناعت، دوم زور بازو و سوم خلاقیت با منابع اندک را به حساب آورند و سهمی را در توزیع بودجه برایشان لحاظ کنند، این مسئله حل میشود. سهم این افراد صرفا مسکن نیست، سهمشان بهداشت، آموزش، رفاه و امنیت است.
مسئله اسکان غیررسمی در کشور ما نسبت به کشورهای دیگر در وضعیت بسیار مناسبی است؛ ضمن اینکه شهرهای ما بدون فقرا نمیتوانند پویایی داشته باشند. از لحاظ مسائل اقتصادی هم اگر نگاه کنیم این افراد به شهر خدمت میکنند. از سویی در حال حاضر میزان تمایل گروههای کمدرآمد به سکونت در اسکان غیررسمی بیش از مسکن مهر است. مثالش در بندرعباس. در این شهر مسکن مهر با سکونتگاههای غیررسمی فاصله دارد و مانند دیوار دور سکونتگاههای غیررسمی ایجاد شده. خدمات مسکن مهریها از خدمات سکونتگاههای غیررسمی است. پس این مسئله در ایران بهعنوان یک فرصت است ضمن اینکه نمیخواهم بگویم این افراد مسائل امنیتی و اجتماعی ندارند اما اگر این توانها لحاظ شده و به رسمیت شناخته شود دیگر دچار تله فضایی نخواهیم شد؛ در غیر این صورت تله فضایی روزبهروز پیچیدهتر میشود.
اطهاری: گفتاری که داشتیم، نشان میدهد در ایران تله فضایی تشدید شده و همه متفقالقول بودیم که تشدید شدن این تله ناشی از سوءمدیریت دولتی است چون با این ثروت و امکانات میتوانست حداقل تشدید نشود.
تجربه جهانی هم نشان میدهد نظاماتی که حتی در داخل نظام سرمایهداری قرار داشتند توانستند جلوی تشدید این مسائل را بگیرند. در واقع بحث ما این است که چرا این سیستم آنقدر ناکارآمد بوده که رنج در کشور ما تشدید شده. سوءمدیریت را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: یکی سوءمدیریتی که در دستگاه دولتی وجود دارد، زیرا برنامههای دستگاه دولتی ناخوانا و ابتر است و حتی عقبنشینی میکند. خصلت دولت رانتجو این است که هر کدام برای خودش یک دستگاه رانتجویی مستقل از بقیه میسازد. سیستم سدسازی نمیخواهد به سیستم محیطزیست گردن بنهد که فاجعه دریاچه ارومیه به وجود میآید. از سویی تضعیف جامعه مدنی به وسیله دولت آن را تشدید میکند که نمایندهها قیم مردم میشوند چون دولت خود را قیم مردم میداند. تضعیف جامعه مدنی حتی یک نوع پوپولیسم را رواج میدهد بهاینترتیب هر نماینده میگوید من برای این قسمت یک سد میسازم در صورتی که طرح جامع در دهه ٥٠ قرار بود رسمیت داشته باشد.
این دو عامل اجازه نمیدهد منابع انسانی و طبیعی بهینه مصرف شود به همین دلیل تله فضایی در ایران تشدید میشود. مسئلهای که الان با آن مواجه هستیم این است که جلوی تشدید تله فضایی را بگیریم. ما قصد داریم سیستم را از لحاظ نظام بانکی کارآمد کنیم که در رهن ثانویه کمدرآمدها حتماً لحاظ شوند.
اگر این اتفاق نیفتد منابع بانکی به پردرآمدها اختصاص پیدا میکند. سیستم سیاستگذاری ما از بالا ناکارآمد است و از پایین هم اجازه نظارت داده نمیشود، چون دولت رانتجو با قیم فرضکردن خویش، رانتجویی خود را توجیه میکند. این تشدید تله فضایی باید مورد توجه دولتمردان و برنامه ششم قرار گیرد. امیدواریم این مسئله مورد توجه حوزه سیاسی قرار گیرد، بر این مسائل فائق شده و برنامههای خود را منطقی کند و با گشودن راه به روی جامعه مدنی امکان استفاده از خرد جمعی را بدهد تا برنامهها به یک قرارداد اجتماعی تبدیل شود و این قرارداد اجتماعی بتواند جامعه را جلو ببرد.
اخبار اجتماعی - شرق