استیکرهای ابوبکر بغدادی جان 50 نفر را گرفت
- مجموعه: اخبار اجتماعی
- تاریخ انتشار : دوشنبه, 30 -3443 03:25
طنز) استیکرهای ابوبکر بغدادی جان 50 نفر را گرفت
متاسفانه امروز صبح هم از خواب بیدار شدم و مثل هر آدم نرمالی قبل از مثل غنچه واشدن، شستن دست و صورت و مسواک زدن (فرهنگسازی بسه دیگه) خواستم تلگرامم را چک کنم. با گذر از مراحل اتصال و بهروزرسانی (فقط من و لغتنامه دهخدا با این نامها صدایشان میزنیم) ناگهان چند پرنده مهاجر که قاعدتا در این فصل باید به سمت جنوب حرکت کنند، از صفحه گوشی بیرون پریدند و گازش را گرفتند سمت سیبری. اکثر این پرندههای طفلکی مجروح بودند و با بال شکسته، هر طور بود داشتند پرواز میکردند و چندتایشان هم زیر لب فحش میدادند. هنوز از شوک این صحنه بیرون نیامده بودم که با شوک بزرگتر و دلیل این اتفاق اولی مواجه شدم.
سعی کردم خبر را به شوخی بگیرم و سوت زنان دور شوم که دیدم بر و بچهها یکی یکی در حال ترک گروه هستند. چند استیکر جیغ و فریاد هم به چشمم خورد. راستش لحظه آخری هم که خودم داشتم گروه را ترک میکردم یک نفر استیکر Help!Help! با قیافه تام و جری فرستاد. (خب شتر! معلومه کسی همچین درخواست کمکی رو جدی نمیگیره!) بعد هم خون پاشید به در و دیوار گروه. بلافاصله دکمه خروج را زدم.
سریع اینترنت را از دکل مخابرات منطقه قطع کردم و چند نفس عمیق کشیدم. مانده بودم دوباره بازش کنم و بمیرم، یا بازش نکنم و از درد خماری و بیتلگرامی بمیرم؟
مرگ سریع را انتخاب کردم و با هزار نذر و نیاز، به اینترنت وصل شدم. اثری از کسی نبود. صدای زوزه باد وسط گروههای خالی از سکنه میپیچید و لکههای خون روی عکس زمینه صفحههای چت خودنمایی میکرد. دوباره خبر را خواندم تا شاید راحتتر هضمش کنم: «داعش از توئیتر به تلگرام نقل مکان کرد.»
...بعد از مدتی توانستم با قیافه مبدل به شبکههای تلگرامیشان نفوذ کنم. همزمان با خواندن خبرها، آنها را با پوست و خون و استخوان و گوشت و سیبزمینی ویژه و نان اضافهام درک هم میکردم. مثلا همین که داشتم خبر «تخریب مسیجهای قدیمی تلگرام توسط داعش» را میخواندم، دیدم چت هایم از پایین شروع به پاک شدن کردند. البته این خبر چندان هم ناراحتکننده نبود. بالاخره هرکس در زندگیاش نقاط سیاهی هم دارد؛ حالا مال ما یک مقدار بزرگتر بود، در حد سیاهچاله!
در فکر زندگی خال خالی و طرحِ یوزپلنگم بودم که پیام دیگری به دستم رسید. «دانلود استیکرهای ابوبکر بغدادی جان 50 نفر را گرفت.» آن حسی که شما کنجکاوی صدایش میزنید در من تحریک شد و با احتیاط گوشی را در نقطهای دور از صورتم و رو به پنجره قرار دادم. روی استیکرها رفتم، از همان دور دستم را دراز کردم و دکمه دانلود را زدم. سریع خودم را عقب کشیدم. صدای شلیک اتاق را پر کرد. تیرها یکی پس از دیگری شلیک میشد و پوکه بود که روی زمین میریخت. از ساختمان مقابل صدای فریادی آمد و یک نفر از پنجره افتاد پایین. چند لحظه بعد، همسایهشان هم افتاد پایین. منتها نمیدانم چرا از خانه همان نفر اول افتاد!
صدای تیراندازی که خوابید، سرم را یواش جلو بردم. تیرش تمام شده بود و داشت خشاب عوض میکرد. تا آمدم استیکرها را پاک کنم، تلفنم قابلیتهای سه بعدی خارقالعادهای از خودش نشان داد و ابوبکر بغدادی با قنداق تفنگ به سرم کوبید.
...به هوش که آمدم، تصمیم گرفتم مستقیم با داعشیها درگیر نشوم. بنابراین روبات «خبرخوار» را دانلود کردم. اولین خبری که برایم فرستاد، آخرین خبری بود که خواندم: «باز شدن پای روبات انفجاری به گروههای تلگرامی»
الان هم که «آن مرحوم» هستم و در خدمت شما!
اخبار اجتماعی - قانون