آخه خونسردی تا این حد!



خونسردی ,سرکوب کردن احساسات,دنیای احساسات

شادی وقتی به سراغ رابطه ای می آید که در آن احساس باشد. زمانی که نتوانیم احساسات خود را بیان کنیم شادی از روابطمان پَر می کشد.

 

افراط در هر بعدی می تواند زیبایی زندگی را از ما بگیرد. گاهی سرکوب کردن احساسات نه تنها بد نیست بلکه ستودنی است. مواردی در زندگی وجود دارد که انسان باید بتواند احساسات خود را کنترل کند . اما بعضی ها آن قدر احساسات خود را سرکوب می کنند که حتی وقتی به دلیل سلامتی شان نیازمند ابراز احساسات اند از فراخواندن آن عاجزند.
 
کسانی که همیشه احساساتشان را انکار می کنند ویژگی هایی دارند:


1) از احساسات دوری می کنند
تا جایی که بتوانند از دنیای احساسات دوری می کنند. این افراد همیشه سعی می کنند کارهایی را انجام دهند که احساساتشان را تحریک نکند و تلاش می کنند تا با احساسات خود کنار آیند.
 
2)احساسات دیگران را هم انکار می کنند
همیشه سعی می کنند تا حد ممکن احساسات را بی ارزش نشان دهند. همواره می خواهند مطمئن شوند که حادثه ای آشفته و ناگوار نتواند آرامششان را به هم بزند. مثلا وقتی همسرش از اتفاقی که افتاده ناراحت و آشفته است و گریه می کند فقط می گوید ناراحت نباش چیزی که نشده.
 
3) بر اساس منطق تصمیم می گیرند
بسیار اهل تفکر هستند.آن ها تمام تصمیم های خود حتی موارد احساسی را بر پایه عقل و منطق می گیرند و گاهی اوقات برای تصمیم گیری تحقیقات فراوانی می کنند.

مثلا در تصمیم گیری برای ازدواج یا بچه دار شدن می توان نقش احساس را کاملا حس کرد. اما آن ها به گونه ای درباره این موارد تحقیق می کنند که انگار می خواهند پایان نامه دکتری بنویسند. به جای این که کمی هم از احساس خود کمک بگیرند فقط به نتیجه تحقیق توجه می کنند و بر پایه آن تصمیم می گیرند.

4) متوجه نیستند که رفتارهایشان ، تأثیری احساسی بر طرف مقابلشان می گذارد
دیگران از دست آن ها عصبانی می شوند چون آن ها هیچ ارزشی برای احساسات قائل نیستند و این امر باعث می شود همسر این افراد عصبانی شوند.
 
5) آن ها انسان هایی آرام و خونسردند به خصوص به وقت مشکلات
آن ها همیشه خونسردند و دنیایی به نام دنیای احساسات برایشان وجود خارجی ندارد. این افراد هیچ گاه احساساتی نمی شوند حتی در مواقعی که اتفاقی هولناک رخ می دهد.
 
6) گریه نمی کنند
مورد دیگری که احساسات را در جوانان سرکوب می کند داشتن والدینی است که نمی توانند احساسات خود را کنترل کنند و به قول خودشان دائم می خواهند مراقب فرزندانشان باشند و جوّی را به وجود می آورند که فرزندان دیگر دوست ندارند به دنیای احساسات برگردند


چگونه با رفتارشان دیگران را آزار می دهند
آن ها به گونه ای رفتار می کنند که همسر و دوستداران و اطرافیانشان نمی توانند با آن ها احساس نزدیکی کنند و همین باعث بروز مشکل می شود. سعی می کنند انگشت روی چیزی نگذارند و نسبت به هیچ موضوعی حساس نشوند. از آن جایی که فقط احساسات است که می تواند روابط را گرم و صمیمی کند پس هیچ گاه نمی توانید با آن ها رابطه ای صمیمی برقرار کنید. در نتیجه آنان را افرادی سرد ، بی توجه، نجوش و درون گرا می نامید. دلیل دیگری که باعث می شود تا همسر و اطرافیانشان خسته شوند این است که لذت ها را نادیده می گیرند.
 
چرا احساسات را انکار می کنند
آن ها در زیر منطق گرایی و واقع بینی، با زخمی احساسی به نام غم دست و پنجه نرم می کنند و برای رویارویی با آن ، انکار کردن را انتخاب می کنند. در زندگی تک تک این افراد نکته های بسیار دردناک و غم انگیز وجود دارد که آن را انکار می کنند. درد فرزند خواندگی، رنجش از داشتن والدینی سرد و بی توجه، غم جدایی والدین(طلاق). آن ها برای کنار آمدن با دردشان ، خیلی زود و در سنینی پایین ، انکار کردن احساسات را می آموزند و در واقع دیگر نمی دانند چگونه می توانند دوباره این احساسات را بیابند.گاهی اوقات غم آن ها بسیار عمیق و سنگین است مانند لطمه مرگ والدین و گاهی اوقات این غم نهفته و بی صداست مانند سرمایی که از بی احساسی و کم توجهی والدین بوجود می آید و به تدریج باعث دل شکستگی شان می شود.

مورد دیگری که احساسات را در جوانان سرکوب می کند داشتن والدینی است که نمی توانند احساسات خود را کنترل کنند و به قول خودشان دائم می خواهند مراقب فرزندانشان باشند و جوّی را به وجود می آورند که فرزندان دیگر دوست ندارند به دنیای احساسات برگردند.

خونسردی ,سرکوب کردن احساسات,دنیای احساسات

اگر شما هم فکر می کنید که احساساتتان را انکار می کنید این تمرینات را انجام دهید:

آشنایی با پایه های اصلی احساسات
پایه های اصلی احساسات همان چهار حسی هستند که به سراغ تمام انسان ها می آیند: شادی، غم، ترس و خشم. در ابتدا یا انتهای روز این پرسش ها را از خود بپرسید:
- چه چیزی مرا غمگین می کند
- چه چیزی مرا شاد می کند
- چه امری باعث عصبانیت من می شود
- چه چیزی باعث می شود که بترسم

سعی کنید به تمام موضوع ها و مسائل روزانه خود فکر کنید تا پاسخ این چهار پرسش را بیابید. مثلا" می ترسم آفتاب پوستم را بسوزاند" یا " وقتی امروز ساعت 5 صبح صدای زنگ تلفن مرا بیدار کرد عصبانی شدم" یا " از این که همسرم امشب نمی تواند با من به مهمانی بیاید غمگینم" با گذشت زمان و با انجام دادن این تمرین ها کم کم به این نتیجه خواهید رسید که شما هم با احساسید. باید با غم وجودی تان و آن حادثه ای که باعث به وجود آمدن این غم شده ارتباط برقرار کنید . نیاز دارید دوباره گریه کنید. تمامی این اشک های سرکوب شده می تواند کم کم شما را به احساستان باز گرداند.
 
نسبت به دردهای فیزیکی خود ابراز احساسات کنید
مثلا کمرتان درد می کند ، محل این دردها را مشخص کنید و بعد وانمود کنید که هر یک از این درها بیانگر یک احساس اند. آیا درد پایتان برای این نیست که از خرید خانه خسته شده اید؟! هر روز که می گذرد انسان بیشتر می آموزد که احساسات تأثیر فراوانی بر روی جسم می گذارند.

شادی وغم های دوران کودکی را به خاطر آورید
دردناک ترین خاطره دوران کودکی خود را به یاد بیاورید. عامل اصلی آن اتفاق چه کسی بود و الان چه تاثیری روی شما می گذارد؟( سعی کنید آگاهانه ارتباطی بین آن حادثه و احساسات اکنون خود را بیابید.)
 
برای تصمیم گیری هایتان از احساس کمک بگیرید
مقدار احساس خود را بسنجید.ببینید در تصمیم گیری هایتان بیشتر از منطق کمک می گیرید یا احساس. اگر فقط منطق را در نظر می گیرید فهرستی از جایزه هایی تهیه کنید که اگر تصمیم های خود را بر پایه احساس بنا کنید دیگران به شما خواهند داد.
 
از دیگران بیاموزید
به افرادی توجه کنید که تصمیم های خود را بر پایه احساسات می گیرند.

در رفتار خود تغییر ایجاد کنید
منکر احساسات بودن یعنی زندگی کردن با احساساتی که سال هاست دفن شده و ابراز نشده است. پس سعی کنید تا به کند و کاو در دنیای احساسات خود بپردازید . وقتی عملی متفاوت انجام می دهید باعث شکستن الگوهای رفتاری ریشه دار خود می شوید. پس در رفتار خود تغییر ایجاد کنید و کارهایی ناگهانی انجام دهید تا بتوانید با احساسات خود ارتباط برقرار کنید و از خوشی ها و مبارزه های زندگی لذت ببرید.
منبع:تبیان



مطالب بیشتر برای زندگی بهتر

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------