عاشقی کردن در این جهان مدرن



یکی از قدیمی ترین مسئله های بشری موضوع عشق است

 

در طول چند سال گذشته من سعی کردم از سویه های مختلف به بررسی موضوع عشق بپردازم. این «پرداختن» البته هیچ گاه به معنی یک پژوهش همه جانبه و فراگیر نبود، که بیشتر کنجکاوی ام برای این بود که عشق را از منظرهای مختلف مورد بررسی و مطالعه قرار دهم. به نظر می رسد یکی از قدیمی ترین مسئله های بشری موضوع عشق بوده است.

 

خوب است به این نکته توجه داشته باشیم که ما از عشق به عنوان یک «پرسش» پاد نمی کنیم، بلکه آن را به عنوان یک «مسئله» می شناسیم. تفاوت در این است که ما در موقعیت پرسشگری سوال مشخص و جواب مشخصی داریم، اما در «مسئله» ما با موضوعی روبه رو هستیم که نه تنها قابلیت حل شدن ندارد، بلکه ممکن است مدام به خاصیت حل ناشدگی آن اضافه شود. عشق هم به همین جهت یک مسئله است. هیچ گاه حل نمی شود، هیچ گاه نمی توانیم آن را از بین ببریم و طرد مطلقش کنیم. «تصرف عدوانی» کتابی است در مورد عشق، روایت یک نویسنده مستقل که با هنرمند - فیلسوفی آشنا می شود و در گذر زمان به او دل می بندند و مجموعه اتفاقاتی برایش در این مسیر عاشقی رخ می دهد.

 

آندرشون، نویسنده این کتاب، این دو شخصیت را بهانه و دستمایه قرار داده تا مجموعه حرف هایی را در مورد عشق به ما بگوید. به نظرم یک نویسنده خوب همواره یک خصوصیت مهم دارد و آن این است که بتواند خواننده را با داستان درگیر کند. این درگیری اولا یا بدین جهت است که ما با شخصیت شخصیت هایی در داستان همذات پنداری می کنیم و آنها را درک می کنیم و دوم این که این درگیری به ما فرصت می دهد تا به یاد آوریم که تنها ما نیستیم که در مورد مسئله ای این چنین فکر می کنیم. «تصرف عدوانی» صاف و ساده نوشته شده است، روایتی از مجموعه درگیری هایی که برای ما در هنگام عاشقی رخ می دهد.

 

در مرحله اول عاشقی ممکن است ما ناآگاهانه عاشق شویم. این نوع از عاشقی تاثیرگذارتر و عمیق تر است. فرد درست آنجا که فکرش را نمی کرده و در تصورش نمی گنجیده، به اصطلاح خودمان گیر می افتد». در حقیقت فرد عاشق با مجموعه ای از ابهامات، پرسش ها و سردرگمی ها روبرو می شود که تا پیش از این با آنها درگیر نبوده است. مرحله دوم زمانی است که عاشق فرصت پیدا می کند تا بخت خودش را برای آشنایی بیازماید. فاصله زمانی میان این دو مرحله تلخ و عذاب آور است و البته کیست که منکر این موضوع شود که گاه خود رنج و عذاب هم در درون خودش حسی از لذت دارد. با پذیرش عاشق و معشوق از سوی یکدیگر ما به مرحله سوم پای می گذاریم

 

من معتقدم بخش بزرگی از انرژی به وجود آورنده عشق در همین مرحله «وصال» به پایان می رسد، یا با کمی تسامح می توانم بپذیرم که شکلش تغییر پیدا می کند. انسان طماع و سیری ناپذیر به عنوان شخصیت اصلی این داستان عاشقی در ابتدا نهایت آرزویش تصاحب معشوق است، اما پس از کنار او قرار گرفتن، مدام خواسته های جدیدی را مطرح می کند. دو طرف از این جا به بعد تا پایان زندگی باید مدام به یکدیگر اطمینان بدهند که در کنار یکدیگر قرار خواهند داشت و شاید برای همین باشد که ما در طول یک زندگی مشترک بنا به مناسبت های مختلف مدام عشق مان و وفاداری مان به یکدیگر را اعلام می کنیم. اساسا شاید فلسفه «ازدواج سنتی» همین باشد. تعهدی برای ماندن در کنار هم در خوبی ها و بدی ها و تلخی و شیرینی ها تا «ابد».

 

جهان مدرن اما این خصیصه را رد می کند. انسان آزاد در این جهان هیچ نوع قید و بندی ندارد. تمام عناصر مقوم و سازنده سنت از جهان مدرن رخت بربسته اند و هیچ نوع تعهد و الزام فراگیر و همیشگی ای وجود ندارد. این جهان هیچ نوع نگرشی را به عنوان نگرش بنیادین انتخاب نمی کند و نگاهش نسبی است. چنان که نویسنده جایی از کیتز، اقتصاددان مشهور، نقل قول می کند که: «در درازمدت همه ما مرده ایم.» همین نوع نگرش به جهان ممکن است رابطه عاشقانه را هم دچار اختلال کند. ما عاشق می شویم. عشق مان را ابراز می کنیم، جواب مثبت می گیریم و در یک رابطه ورود پیدا می کنیم. اما باز چیز بیشتری می خواهیم و این چیز بیشتر به زعم نویسنده کتاب «آینده» است.

 

عشق به مثابه پذیرش خطر 

دو روز بعد از خواندن «تصرف عدوانی» و در فرودگاه به سراغ کتاب دیگری رفتم؛ «در ستایش عشق» کتابی از آلن بدیو، فیلسوف معاصر. بدیو در ابتدای کتاب به یک نکته مهم اشاره می کند و آن این است که حتی اگر ما یک فیلسوف هم باشیم، نباید فراموش کنیم لحظاتی در زندگی وجود دارد که عملا ما در آنها هیچ تفاوتی با دیگر انسان ها نداریم. او یادآور می شود که اگر این اصل را فراموش کنیم، به صورت تلخی و در جریان زندگی این نکته به ما گوشزد خواهد شد. هر چقدر که ادعا داشته باشیم متفکریم، فیلسوفيم، دانشمندیم و باز در جایی «اسیر» عشق خواهیم شد. بدیو معتقد است یکی از خطراتی که برای عشق وجود دارد، «تهدید امنیت» است.

 

او در قامت یک منتقد سایت های همسریابی ظاهر می شود و معتقد است این سایت ها با نام امنیت خطر سوژگی و انتخاب تصادفی و آزادانه انسان ها را از بین می برند. او این ازدواج ها را مشابه با ازدواج های سنتی و فرمایشی و دستوری خانواده های قدیمی می داند که جلوی هرگونه تصادفی بودن، مواجهه های شانسی و بالاخره هر گونه شاعرانگی اگزیستانسیال را به سبب غیبت مطلق مخاطرات می گیرد.» (ص ۱۶ کتاب)

 

عشق والاتر از هم آغوشی است

 

عشق به مثابه پذیرش دیگری 

به نظر می رسد چنان که در ابتدا گفتیم، عموما تجربه های عاشقانه ناگهانی احتمالی و تصادفی هستند. وضعیتی که اگر همه چیز خوب پیش برود، قابلیت این را دارد که از یک وضعیت شانسی به یک حالت با ثبات تبدیل گردد. ما در عاشقی روبرو شدن «خود» با «دیگری» را می آموزیم ما یاد می گیریم جهان نه لزوما بر مبنای این همانی ها و شباهت ها، که بر پایه تفاوت ها هم شکل گرفته است. در جهان مدرن امروزی که دنبال کردن «نفع شخصی» از اصلی ترین عناصر سازنده زندگی ماست. عشق می تواند راهی جدید و متفاوت را برای بشر بگشاید. عشق در این جا اگر معامله گرایانه نباشد، می تواند راهی باشد برای درک و به رسمیت شناختن دیگری، برای درک تفاوت ها و این که می توان دنیا را از منظرهای متفاوتی تجربه کرد.

 

عشق والاتر از هم آغوشی 

بدیو به شرح و تفسیر نظر لاکان در مورد رابطه جنسی و نسبت آن با عشق می پردازد. از نظر لاکان اساسا چیزی به نام رابطه جنسی وجود ندارد و وظیفه عشق این است که این «خلاء» را پر کند. لاكان معتقد است ما در رابطه جنسی تنها هستیم. درست است که دو فرد با یکدیگر هم آغوش می شوند، اما باز این «خود» ما به دنبال لذت خویش است. لاکان می گوید این رابطه عاشقانه است که فرد را به فراسوی خودشیفتگی می برد. در حالی که رابطه جنسی بر وساطت دیگری برای لذت «خود» تاکید دارد. عشق از نظر لاکان این واسطه را از بین می برد. هر چقدر در نگاه جنسی توجه به بدن و نقاط خاصی از آن جلب می شود، در نگرش عاشقانه لاکانی توجه به «هستی دیگری» است.

 

عشق به مثابه ساختن 

عاشقی آغاز راهی است که فکرش را نمی کردیم. آن هم عموما توسط کسانی که با یکدیگر مخالفت هایی جدی دارند. شخصیت های اساطیری و داستان های عاشقانه معروف هم عموما چنین ویژگی را به ما نشان می دهند. قدرت عشق بی نظیر و خاص است. می تواند مرزها را درنوردد و راهی جدید بگشاید. در عشق تو دیگر نمی توانی به «یک» بودن خود ادامه بدهی، بلکه در کنار معشوق «دو» را تشکیل می دهی.

 

اتفاقی که حاصلش نگاه و عملی است که حالا دیگر از منظر «دو» رقم می خورد؛ دویی که پذیرفته است دیگر نمی تواند تک ساحتی و فردی به موضوعات نگاه کند. در نهایت این که آندرشون و بدیو در یک چیز متفق القول هستند؛ عشق اگرچه شورانگیز آغاز می شود، اما عاشقی واقعی حالتی است که «تداوم» پیدا می کند. توانایی مدیریت یک رابطه مهمترین اصل در این جهان مدرن پر از شک و تردیدهاست و عشق ساختن و ساختن و ساختن مدام همین زندگی در کنار کسی است که به او علاقه مند هستیم.

 

منبع: هفته نامه چلچراغ

 

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------