عشق = رانندگی در جاده چالوس!



 

 

عشق = رانندگی در جاده چالوس!

 

اشتباهی که خیلی از زوج ها مرتکب می شوند این است که فکر می کنند، زندگی مشترک مثل سرسره است. کافی است از پله ها بالا بروی و بعد... ویییژژژ... سر می خوری و می روی تا آخر. شنیده اید که بعضی ها ازدواج را به بشکه ای تشبیه می کنند که رویش عسل است و زیرش چیزهای دیگر؟! این ها معمولا همان هایی هستند که فکر می کنند ازدواج یعنی سرسره. چه ربطی دارد؟

 

چه کوچولوهایی که از بالای سرسره چشم های شان را می بندند و ویییژژژ...، چه آدم بزرگ هایی که فکر می کنند ازدواج یعنی خریدن یک بشکه که رویش عسل است و بعدا معلوم می شود زیرش چیزهای دیگر، هر ۲ در یک نقطه مشترکند: تصورشان این است که بعد از آغاز زندگی مشترک، دیگر کاری نمی شود، یا نباید کرد.

 

درست برعکس. ازدواج تازه شروع یک مسیر است. شاید مثال دقیقی نباشد ولی به قول معروف، کارمان را راه می اندازد. ازدواج مثل خریدن یک ماشین برای یک سفر طولانی است. این درست که وقتی می خواهید ماشین بخرید باید حواس تان را جمع کنید ولی برای این که ماشین، شما را به مقصد برساند، اول باید راه را بشناسید و مسیرتان را درست انتخاب کنید، دوم باید حواس تان به ماشین تان باشد و کاری نکنید که وسط جاده بگذاردتان و سوم (از همه مهم تر) رانندگی بلد باشید!

 

● رانندگی شان چطور است؟

 

گفتیم ازدواج، یعنی پاگذاشتن به یک سفر. در این سفر مثل هر سفر دیگری، هم خوشی و لذت هست، هم ناخوشی و خطر؛ و البته در همه حال، تجربه. شاید درست مثل سفر در جاده چالوس. همان قدر که از طبیعت لذت می برید، باید مراقب پیچ و خم جاده هم باشید. یک مرد یا یک زن، در سفر ازدواج هم، هر زمانی ممکن است با یک پیچ خطرناک روبه رو شوند؛ موقعیتی که اگر بلد نباشند ماشین را کنترل کنند، اگر حواس شان پرت باشد، یا اگر ماشین شان نقص فنی داشته باشد، ته دره اند.

 

یکی از مهم ترین آزمون هایی که «مخصوصا مردان» با آن روبه رو می شوند، آزمون وفاداری است. چرا «مخصوصا مردان»؟ چون این موجودات عجیب الخلقه ۳ ویژگی متفاوت از زنان دارند: اول این که مردان از طریق بینایی، خیلی بیشتر از زنان، تحریک پذیرند. دوم این که مردان عموما هیجان جو تر از زنان هستند. سوم هم این که برای مردان، رابطه جنسی مقدم بر رابطه عاطفی است درحالی که در زنان دقیقا برعکس است. خب، فقط یکی از این ۳ ویژگی هم کافی است که مردان را به طور مرتب در معرض وسوسه های گوناگون قرار می گیرند. موقعیت خطرناک تر هم می شود اگر رابطه مرد با همسرش در موقعیت «جزر» باشد. (شماره قبل راجع به جزرومد دریای عشق صحبت کردیم. یادتان که نرفته؟) نه! نه! صبر کنید! همین جا فیلم را نگه دارید.

 

● « سیاه بیشه» را به سلامت رد کنید!

 

وقتی که یک مرد دچار وسوسه می شود، دقیقا سر یکی از آن پیچ های خطرناک قرار گرفته. پیچی که باید با مهارت آن را رد کند. اما چطور؟اعتقادات مذهبی یک مرد، در چنین موقعیتی، کمک کننده است، اما کافی نیست. ترس های بیرونی (از آبروریزی، از متزلزل شدن موقعیت اجتماعی یا حتی از پس زده شدن و تحقیر از طرف مقابل) هم در چنین موقعیتی ممکن است موقتا (تاکید می کنم موقتا) مسئله را حل کند اما تضمینی برای رد کردن پیچ بعدی نیست. ترس های درونی هم همین اند. شاید یک مرد در موقعیت های اول، خودباوری لازم را نداشته باشد ولی به هرحال، روزی این اعتماد به نفس را کسب می کند... پس واقعا چه طور باید این گردنه را به سلامت رد کرد؟

 

دو جور پاسخ می شود به این سوال داد. یک پاسخ فلسفی و یک پاسخ عملیاتی.از نظر فلسفی، مردی می تواند از چنین موقعیتی سربلند بیرون بیاید، یا آدم اخلاق گرایی باشد، یعنی مسائلی مثل صداقت وفاداری و تعهد را ارزش تلقی کند، یا حداقل آن قدر عاقل باشد که منافع درازمدت پایدار را به منافع کوتاه مدت ناپایدار ترجیح دهد. می دانم که این جمله ها کمی شعاری هستند ولی چاره ای نیست. این یک واقعیت است که آدم های بی اعتقاد به اصول اخلاقی و همچنین آدم هایی که به پختگی عقلانی لازم نرسیده اند، برای ازدواج اصلا قابل اعتماد نیستند.اما این پاسخ به تنهایی هم کافی نیست. یک مرد ممکن است به طور نسبی اخلاق گرا یا عاقل باشد ولی بازهم وقتی در چنین موقعیتی گرفتار می شود، گیج شود. اینجاست که پاسخ دوم لازم می شود.

 

● جونم خونه!

 

«من مرد خوشبختی هستم. حداقل از بیشتر مردهایی که دوروبرم دیده ام خوشبخت ترم. زندگی نسبتا خوبی با همسرم داشته ام و دارم. دوستش دارم. با او تجربه هایی داشته ام که با هیچ کس دیگر نداشته ام. او هم من را دوست دارد. فقط مرا. گاهی بداخلاق می شود ولی بیشتر وقت ها عالی است. مگر خود من همیشه خوبم؟ ما مدت ها در خوشی و ناخوشی کنار هم بوده ایم. همدیگر را خوب شناخته ایم. برای همین هم می توانیم کنار هم، زیر یک سقف خوشحال باشیم. من یک خانواده خوب دارم که باید از آن مراقبت کنم. باید مراقب خودم و همسرم باشم و خدا را به خاطر داشتن این همه چیزهای خوب شکر کنم...»اینها، جملاتی هستند که سر آن پیچ های خطرناک، یک خانواده را نجات می دهند؛ به همین راحتی. یک مرد بعد از اینکه وسوسه شد، باید یک نفس آرام بکشد، این جملات را در ذهنش مرور کند و بعد درست راه مخالف را پیش بگیرد و بگوید: «جونم خونه!»همه زوج ها می خواهند رابطه شان گرم بماند. مثل کسب هر مهارت دیگری، این هم نیاز به ممارست دارد. ارجاع مکرر احساسات به همسر، تمرینی است که یک زوج را به مقصد می رساند. با این تمرین، قابلیت تحریک شدن نسبت به همسر افزایش پیدا می کند، همچنان که باعث می شود مرد کنترل بیشتری روی احساساتش داشته باشد و در پیچ های بعدی، هرقدر هم خطرناک، بتواند به راحتی ماشین را کنترل کند.

 

یک هشدار مهم: انتقال احساسات به همسر به معنای جایگزین کردن فرد دیگری به جای همسر، در خیال پردازی ها نیست. این اشتباه خطرناکی است که در شماره بعد، در مورد آن و سایر اشتباهات و سوء تفاهم هایی که ممکن است سر این پیچ های خطرناک پیش بیاید صحبت می کنیم.

منبع:bartarinha.ir

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------