نوستالژی بازی با جناب کاردان



اخبار,اخبارفرهنگی وهنری,داریوش کاردان

داریوش کاردان گوینده و مجری باسابقه تلویزیون از ۴۰ سال تغییر شکل در تولید آثار تلویزیونی می‌گوید

داریوش کاردان فعالیت هنری‌اش را درست پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و با گویندگی در رادیو شروع کرد. روزهایی که پخش و طراحی برنامه‌های رادیو و تلویزیون هیچ برنامه مدونی نداشت. آنچه می‌خوانید بخش‌هایی از گفت‌وگوی ما با داریوش کاردان است که از روزهای انقلاب و تاثیر آرمان برای برنامه‌سازی در تلویزیون می‌گوید. متن این گفت‌وگو به صورت یادداشت شفاهی در اختیار شما قرار می‌گیرد.

 رادیو و روزهای ابتدای انقلاب
اوایل انقلاب هیچ برنامه‌ریزی جدی‌ای برای تولید برنامه‌های رادیو و تلویزیون نبود. ۲۴ ساعته سرودهای انقلابی، موسیقی کلاسیک و مارش پخش می‌شد و در میان اینها گویندگان به صورت شیفتی زنده صحبت می‌کردند. آن زمان هیچ برنامه‌‌ای نبود و بعد از گذشت یکی دو ماه برنامه‌های قبلی احیا شدند و برنامه کارگر، کشاورز، صبحگاهی و... شکل گرفتند. خاطرم هست که مرحوم مانی برنامه‌های صبح را اجرا می‌کرد. ما هم همین‌طور در پخش رادیو بودیم یا مطلبی را به من می‌دادند که می‌خواندم یا خودم می‌نوشتم.

در روزهای آغازین انقلاب بین مردم موجی شکل گرفته بود که تقریبا به چیزی که وابسته به دوره قبل بود، اجازه نمی‌دادند بماند. برای همین حتی دوستان نمی‌دانستند چه چیزی را باید پخش کنند و چه چیزی را نباید پخش کنند. همین مساله باعث شکل‌گیری یک خلأ در تولید برنامه شده بود. در بین کارمندان سازمان هم طیف‌های مختلفی حضور داشتند؛ این گونه نبود که تنها یک قشر، یک گروه یا یک تفکر سیاسی در تلویزیون و رادیو حضور داشته باشد. از همه طیف‌ها بودند. از کسانی که نگاه چپ داشتند تا فدائیان حضور داشتند و از هر طیفی پنج، ۶ نفر در تلویزیون و رادیو فعالیت می‌کردند.

به یاد دارم اولین عید نوروز بعد از انقلاب در پخش رادیو دنبال نوار قرآن بودیم تا برای نوروز پخش کنیم ولی پیدا نکردیم. من به صورت زنده قرآن خواندم و با صدای دیگر ترجمه آن را خواندم. آن زمان صدای من باز بود و قرآن خوب می‌خواندم. آغاز سال ۵۸ را هم خودم اعلام کردم. فضا این چنین بود و هر کسی هر کاری را می‌توانست انجام می‌داد.

در سال‌های ۵۸ و ۵۹ شروع به ساختن برنامه‌ کردم. حداقل کاری که می‌توانستم انجام دهم این بود که در چند اسلاید کاریکاتورهایی بکشم و برای آن متنی می‌نوشتم که هم مزه طنز داشت و هم آموزشی و در حد یکی دو دقیقه بود و در روز سه، چهار مورد از این موارد پخش می‌شد. تا سال ۵۸ از این کارها می‌کردیم.

بعدها به واحد دوبله رفتم. اصلا نمی‌دانستم در دوبله چه اتفاقی می‌افتد و دوبله یعنی چه. من و چهار نفر دیگر از همکاران فیلمی به نام «کلید» که درباره فلسطین بود را دوبله کردیم. کارهای رادیویی و تلویزیونی این‌طور شروع و گروه‌ها تشکیل شد چون گروه‌های تلویزیونی از هم پاشیده شده بود. گروه کودک و گروه اجتماعی در کار نبود و اندک اندک گروه‌ها در تلویزیون و رادیو راه افتادند و در عرض سه، چهار سال شروع به برنامه‌سازی کردند. خیلی هم دشوار بود چون از یک جا خط نمی‌گرفتیم. این‌طور هم نبود که هنرمندی بگوید من این را دوست دارم بسازم و بسازد. می‌گفتند چون الان وضعیت این چنین است باید این مسائل را رعایت کنید و همه رعایت می‌کردند.

 آرمانخواهی از شعار تا عمل
رفتارهایی بین بچه‌های رادیو و تلویزیون آن زمان مرسوم شده بود که اصلا با مناسبات اداری امروز قابل قیاس نیست. وقتی به آن سال‌ها فکر می‌کنم خیلی دلم برای آن روزها تنگ می‌شود، یک کاری که ما در پخش رادیو می‌کردیم این بود که قوطی‌ای بالای تلفن اداری گذاشته بودیم که هر زمان از تلفن اداری کار شخصی داشتیم و به منزل یا به دوستان تلفن می‌کردیم دوزار (۲ریال) در این قوطی می‌انداختیم. برخی مواقع یک هفته اصلا منزل نمی‌رفتیم. به یاد دارم ماه رمضان اول انقلاب، در رادیو، من هم راه شب را اجرا می‌کردم و تا صبح حرف می‌زدم و صبح هم مناجات می‌خواندم.

آن موقع نوارهای مذهبی کم داشتیم و هر جایی که برنامه تکراری می‌شد، خودم مناجات یا قرآن می‌خواندم. دعای سحر می‌خواندم. گاهی مواقع که به آن زمان بر می‌گردم می‌گویم ما در خیلی موارد پیشرفت داشتیم و این را انکار نمی‌کنم ولی از نظر اخلاقی اصلا وضعیت این چنین نبود که مثلا اعلام شود فلان کس چند میلیارد اختلاس کرد و رفت و ما اصلا کک‌مان هم نگزد و انگار هیچ اتفاقی رخ نداده است.

باور کنید بودند بچه‌هایی که حقوق نمی‌گرفتند و کار می‌کردند. یکی از مدیران در آخر ماه کیف پولی می‌آورد و بچه‌ها هر مقدار نیاز داشتند برمی‌داشتند. یکی کرایه خانه‌اش را برمی‌داشت، یکی که خرج ماهانه‌اش زیاد بود بیشتر بر می‌داشت. نه اینکه به اندازه کارمند حقوق بگیرند بلکه در حد گذران زندگی بود. یکی سیگاری بود و تنها پول سیگار خود را برمی‌داشت و یکی هم می‌گفت من چیزی نمی‌خواهم. البته بودند کسانی که طبق تعرفه حقوق خود را ماهانه دریافت می‌کردند.

 از متن‌های جنگی تا طنز آیتمی نوروز۷۲
مصادف با روزهایی که گروه‌های مختلف در تلویزیون بودند، هر کسی حرف خودش را می‌زد و معلوم نبود حق با چه کسی است؛ جنگ شروع شد و به جبهه رفتم، در لشکر ۷۷ پیروز خراسان بودم و کل خدمتم را در خط مقدم جبهه بودم. در تعطیلات خود را به رادیو و تلویزیون شیراز می‌رساندم و آنجا متن‌های جنگی می‌خواندم و بعد که برمی‌گشتیم خط، در عملیات صدای خودم را می‌شنیدم. بعد از جنگ و در سال ۶۸ برنامه طنز رادیویی «عصرانه» را برای پنجشنبه بعدازظهرها آماده کردیم. «عصرانه» و «استاد خرناس» تیپ‌های آن سال بود و تا سال ۷۲ همین برنامه طنز رادیویی ادامه داشت.

 

من و مرحوم آقای مهرداد خسروی بودیم که «عصرانه» را برای رادیو می‌ساختیم و طرحی هم برای تلویزیون داشتیم و آن هم برنامه «نوروز ۷۲» بود. حدود پنج ماه درباره طراحی آیتم‌های آن کار کردیم که چه شوخی‌هایی داشته باشد. آن زمان شورایی متشکل از ۱۸،۱۷ نفر بود که در آن شورا از ما سوال می‌کردند که چرا می‌سازید و برای چه می‌سازید. به هر حال کار را شروع کردیم و همچنان برخی اذعان دارند که برنامه «نوروز ۷۲» نقطه عطفی برای ورود طنز به تلویزیون بود. البته قبل از این برنامه هم طنزهایی جسته و گریخته در تلویزیون پخش می‌شد مثلا هر سال تیپ سیاه‌بازی بود و مبارک و عروسک‌بازی‌های این چنینی بود. چند نمایشنامه‌ خانگی و سریال‌هایی که اینقدر پخش کرده بودند که دیگر مچاله شده بود.

چیز نویی در این سریال‌ها نبود. وقتی «نوروز ۷۲» پخش شد، مردم خیلی از آن استقبال کردند، در حالی که کار خاصی نکردیم. اگر دستمزد خودم را در آن زمان به شما بگویم می‌خندید. برای بازی و نویسندگی و کارگردانی و کارهای صوتی که روی برنامه کردم و تدوین و هر کاری که تصور کنید، کلا ۳۰۰ هزار تومان بابت ۱۴ برنامه گرفتم. بگذریم که الان سه سال است که سریال کار کردیم و پول آن را هنوز نگرفته‌ایم. تهیه‌کننده خط عوض می‌کند و شماره‌اش را تغییر می‌دهد در حالی که قرارداد هم داریم. زور ما هم به کسی نمی‌رسد.

 حسرت صندلی داغ
این روزها که گاهی می‌نشینم و برنامه‌های صندلی داغ را بار دیگر می‌بینم، حسرت می‌خورم که با چه کسانی چه گفت‌وگوهایی می‌کردیم. از معاون رئیس‌جمهور بگیرید تا قاضی دادگاه و فوتبالیستی مثل علی دایی و... . من در اینستاگرام خودم اخیرا بخشی از برنامه آقای علی دایی را گذاشتم. هم می‌خندیدیم و هم با میهمان شوخی می‌کردیم و هم با میهمان درددل مردم را در میان می‌گذاشتیم.

مثلا جانبازی می‌آمد که چشم او تخلیه شده بود و می‌گفت چطور در خانه آشپزی می‌کند. یکی از فرماندهان سپاه آمد که به زور توانستم او را بخندانم. اما الان چه؟ بعد از سال‌ها خودم را جمع کردم و برنامه‌ای به نام «کاردان‌ها» را برای نوروز ۹۷ ساختم. برای دعوت از میهمان‌ها به وزارتخانه‌ها و مجلس و شورای شهر رفتم. کسانی به تلویزیون آمدند که هیچ وقت نمی‌آیند، اما متاسفانه این برنامه بعد از مدتی بدون هیچ توضیحی تعطیل شد. برنامه‌ای به نام «سه‌ونیم» داشتیم و آن هم تعطیل شد که برای چند سال پیش است. الان هم کاری ندارم و نان و ماست خود را می‌خورم و گاهی یک سریالی هم بازی می‌کنم.

۶۲ سال سن دارم و تا الان سرکار آمدم، آیا کسی همانند من می‌تواند برنامه زنده رادیویی اجرا کند، میزگرد رادیویی اجرا کند، برنامه زنده تلویزیونی اجرا کند، کارگردانی کند، نمایشنامه طنز بنویسد، بالای ۱۰۰ و خرده‌ای ترانه طنز ساخته و تنظیم کرده باشد؟ حتی مسابقه تلویزیونی هم اجرا کرده‌ام. حالا مد شده که مجری از جای دیگری و از سینما به تلویزیون می‌آورند. این اشکالی ندارد ولی کاش بتوانند اجرا کنند. اشکالات زیادی در اجرا وجود دارد. می‌توانم اثبات کنم که در برنامه «نوروز ۷۲» و برنامه «۳۹» که نیمه‌کاره از تلویزیون پخش شد، پیش‌بینی این روزهای تلویزیون را کرده بودم.

همانجا با زبان طنز به زدوبندهای مالی و گروهی در تولید یک برنامه، اشاره می‌کردیم. همان موقع هم برنامه‌های طنزی در تلویزیون بود که درباره پیژامه و مسائل پرت و پلا می‌گفتند. مشخص است وقتی کسی دهل می‌زند برنده است.

 تغییر ماهیت از کجا شروع شد
فکر می‌کنم این روند طبیعی جامعه است. همان اتفاقی که در رادیو و تلویزیون رخ می‌دهد در تابلوهای شهری هم رخ داده، همان اتفاق در اینترنت هم رخ داده است، همه جا این اتفاق رخ می‌دهد. تبلیغات محیطی را در شهر ببینید، قبلا یک عکس خانم در این تبلیغات نبود اما الان پر از عکس خانم است. من نمی‌گویم بد است ولی می‌گویم موقعی که ما برنامه می‌ساختیم می‌گفتند با خانم‌ها شوخی نکنید کرامت انسانی زیر سوال می‌رود. در برنامه «نوروز ۷۲» خیلی اذیت شدیم برای اینکه چهار، پنج نفر از خانم‌های همکار در برنامه بازی کنند. چارچوب‌های مختلفی اعم از اینکه آرایش نداشته باشند، زیبا نباشند، نیمه‌تنه بالا نشان داده شود و... گذاشته بودند. الان به کجا رسیده‌ایم؟ بازیگر مرد خود را زن می‌کند که بازیگر دیگر بتواند به او دست بزند.

 از آرمان‌هایمان کوتاه آمدیم؟
وقتی به سال‌های گذشته تلویزیون نگاه می‌کنم، می‌بینم که در همین تلویزیون سریال‌های موفقی مثل «سربداران» و «هزار دستان» را داشتیم. چقدر آنها با سریال‌هایی که الان داریم متفاوت است؟ اتفاقا اوج کارهای ما در همان سال‌هایی است که با بودجه‌های کم ساخته می‌شد. فکر می‌کنم که ما پوست انداختیم. شاید از آرمان‌های خود کوتاه آمدیم. ما که می‌گویم منظور مدیران فرهنگی هستند. بسیاری از ما در روزمرگی خود به این فکر هستیم که حالا سهم من چه می‌شود؟ وقتی دنبال سهم خود باشید نمی‌توانید سهم دیگران را بدهید. مثل همان روزهای ابتدای انقلاب نیستیم و قدری خودمحور شدیم. در آن سال‌ها اگر بنده سریال یا برنامه می‌ساختم فکر این بودم که بچه‌ها شب عید دست خالی به منزل نروند، اما  الان می‌گویم دست خالی باشند به من ربطی ندارد. من پول خودم را بگیرم و اگر سازمان پول داد به آنها هم پول می‌دهم.

 

روزنامه فرهیختگان

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    سایر خبرهای داغ

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------