دولت رکورد بیربطترین اعزام را شکست
- مجموعه: اخبار سیاسی و اجتماعی
- تاریخ انتشار : دوشنبه, 30 -3443 03:25
اخبار سیاسی - طنز
دولت رکورد بیربطترین اعزام را شکست
18 آذر 1392؛
ساعت 7:05 صبح
کل کابینه را اخراج کرده بودم، داشتم دوباره برای وزرای جدید رأی میگرفتم. کل کابینهام شده بود حمید رسایی و کوچکزاده و حدادعادل و حسینیان و... مجلسیها سر از پا نمیشناختند.
رفتم پشت تریبون گفتم «به نام خدا»، تا یک ربع داشتند «احسنت» میگفتند. از ترکیب کابینه خیلی ذوقزده بودند. یادم نیست چه اتفاقی افتاده بود که این کابینه را انتخاب کردم. ولی یادم میآید زَهره خودم از ترس داشت میترکید!
«سعید جلیلی» معاون اولم بود. موقع خداحافظی پشت تریبون از نمایندگان پرسیدم: «نمایندگان محترم! خدا وکیلی منافع جناحی برای شما مهم است؟» داد زدند: «بــــــــلـــــــــه!» گفتم: «خیلی مهم است؟» گفتند: «بــــــــلـــــــــه!» پرسیدم: «از ساعت چنددددد؟» گفتند: «هاااااان؟!!!» گفتم: «نه نه هیچی ببخشید... میگم، غیر از منافع جناحی به چیز دیگری هم فکر میکنیدددد؟» گفتند: «نــــــخیــــر!» گفتم: «احسنت به شما!» داد زدند: «احسنت! احسنت! درود بر شرفت!»
داشتم میآمدم بیرون که آقای قالیباف را دیدم. به حالت آمرانهای گفت: «یره! کلید!» گفتم: «چی؟» گفت: «کلید دفتر ریاستجمهوری. مگه ریاست رو به من تفویض نکردی؟» این را که گفت از خواب پریدم. عجب خواب عجیبی بود. یا شام زیاد خورده بودم، یا تأثیرات حضور جنجالی دیروز من و طیبنیا در مجلس بود.
ساعت 11:32 صبح
به برادر حسین (داداشم) گفتم: «داداش از این آقاهه خبری نیست راستی.» پرسید: «کدوم آقاهه؟» گفتم: «وزیر ورزش و جوانان. چی بود اسمش؟» کمی فکر کرد و گفت: «اووومم... باور کن یادم نیست.» تا یک ربع داشتیم به وزرا و معاونان زنگ میزدیم ببینیم نام او یادشان هست و از او خبر دارند یا نه. هیچ کس خبری نداشت. نگران شدم. گفتم: «کاش شماره تلفنش رو میگرفتیم لااقل. نکنه بنده خدا رو «به دلایل شخصی» مورد سوء قصد قرار داده باشن؟»
ساعت 14:11 بعدازظهر
آقای سریعالقلم که مثلا مشاور ویژه من است اما از او کلا خبری نیست، آمده بود دفتر و با چندتا از معاونان و مشاوران صحبت میکردیم. بحث نماینده ایران در مراسم خاکسپاری ماندلا بود.
نجفی گفت: «همون آقای خاتمی خوبهها.» گفتم: «همینم مونده دیگه! این کار رو بکنم که مجلسیون و فشاریون محترم تیشرتمون رو میکشن سرمون. بحث موقوف. انتخاب شده رفته پی کارش. آقای شریعتمداری میره.»
فضای اتاق مملو از رعب و وحشت شد! همه با هم گفتند: «چرا؟! کسی گفته اون رو بفرستی؟» گفتم: «شلوغ نکنید. محمد خودمون رو میگم.» هنوز به نامش عادت نکردهاند طفلکیها.
آقای سریعالقلم گفت: «دکتر انتخاب خودتون بود که ایشون بره؟» گفتم: «ای، تقریبا.» گفت: «بهتون تبریک میگم. شما موفق شدید رکورد دولت قبلی رو در اعزام بیربطترین نماینده بشکنید. تا امروز رکورد در اختیار آقای احمدینژاد بود، برای اعزام «پروفسور علی آبادی» به عنوان نماینده ایران در اوپک. ناگهان شهیدیفر داد زد: «فهمیدم! گودرزی!» پرسیدیم: «یعنی چی؟!» گفت: «اسم وزیر ورزش رو میگم که صبح یادتون نمیاومد!»
ساعت 17:03 عصر
آخر وقت بود با شهیدیفر نشسته بودیم و خبر میخواندیم. شهیدیفر طبق معمول دنبال خبرهای خوب بود که یک حال اساسی به من بدهد. گفت: «رئیسجمهور شنیدی واشنگتن پست گفته اوباما باید مدیریت و امنیت منطقه رو به ایران بسپاره؟» گفتم: «یه نامه بزنید بگید آن مردی که مدیریت جهانی میکرد دیگر رفته. ما از پس CTRL+Z هشت سال گذشته بر بیایيم، کفایت میکنه.»
وقایعنگار 18 آذر 1392:
1. وزیر ورزش بیصدا به کارش ادامه میدهد.
2. «محمد شریعتمداری» به عنوان نماینده ایران در مراسم خاکسپاری نلسون ماندلا شرکت میکند.
3. واشنگتن پست: «کلید قفل اوباما دست روحانی است.»
اخبار سیاسی - قانون