چند وچون «موسیقیدرمانی»; با معجزه صوت آشنا شوید
- مجموعه: اخبار پزشکی
- تاریخ انتشار : دوشنبه, 30 -3443 03:25
پیشینه استفاده از موسیقی برای درمان، به زمان ارسطو و افلاطون بازمیگردد؛ از آن زمان به بعد رگههای استفاده از اصوات و آهنگها برای درمان بیماریهای مختلف به چشم میخورد و حتی در ایران باستان از موسیقی برای درمان بیماریها استفاده میشده و در متونی چون «قابوسنامه» اثر عنصرالمعالی و «کتاب شفا» اثر ابوعلیسینا بهطور مفصل به این موضوع پرداخته شده است، اما شروع رسمی استفاده از «موسیقیدرمانی» در قرن بیستم، به جنگ جهانی اول برمیگردد که بهعنوان روشی برای مداوای مصدومان جنگ به کار میرفت. هرچند استفاده از این روش درمانی با مشکلاتی همراه بود، اما بهتدریج این شاخه درمانی تکامل یافت و انجمنهای متعددی شکل گرفت؛ به گونهای که سال ۱۹۴۴ اولین کلاسهای آموزش موسیقیدرمانی در دانشگاه میشیگان تشکیل شد.
سال ۱۹۵۰ انجمن موسیقیدرمانی و سال ۱۹۷۱ انجمن موسیقیدرمانی آمریکا یا همان «AAMT» تأسیس شد. سال ۱۹۸۵ فدراسیون جهانی موسیقیدرمانی در سطح بینالمللی به ثبت رسید. در ایران با اینکه انجمن هنردرمانی سالها پیش تأسیس شد، اما هنوز بهعنوان یک شاخه درمانی مستقل برای جامعه پزشکی و اکثر مردم پذیرفته نشده است؛ همچنان که در بیشتر مؤسسات از موسیقی بهعنوان ابزاری در کنار دیگر هنرها برای درمان اختلالات ذهنی مانند سندروم دان، اُتیسم، بیشفعالی و... استفاده میشود.
«یاشار خدایی»، یکی از فعالان عرصه «موسیقیدرمانی» است که عقیده دارد یادگیری موسیقی به صورت مشخص برای خیلی از اختلالات ذهنی شفادهنده است. او البته تأکید میکند باید برای هر بیمار، الگوی درمانی خودش تهیه شود و این، جز با شناخت کامل اختلال و استفاده از الگوهای ذهنی آشنا برای هر بیمار بهطور جداگانه میسر نیست؛ یعنی نمیتوان یک نسخه درمانی برای همه پیچید یا از الگوهای غیرایرانی برای بچههایی که اینجا زندگی میکنند، استفاده کرد. برای این منظور باید برای هر بیمار وقت و انرژی زیادی صرف کرد، زیرا صبر و ممارست مهمترین عوامل بهبود بیمارانی است که در یادگیری دچار اختلال هستند و از نداشتن تمرکز یا تمرکز شدید حواس رنج میبرند.
ما قبلا مرکز مشخصی تحت عنوان موسیقی درمانی نداشتیم؟
در حقیقت به شکل تخصصی نداشتیم. «انجمن هنردرمانی» بود که موسیقیدرمانی هم داشت اما مشخصا از آموزش موسیقی برای درمان استفاده نمیکردند. در پروسههای تئوریک موسیقیدرمانی، معتقدند میتوان از موسیقی در جهت بهبود اختلال کمک گرفت و نیازی نیست که بهطور خاص نواختن ساز را آموزش دهید.
به هر صورت آموزش خودبهخود اتفاق میافتد!
نه، خیلیها آموزش نمیدهند و تنها با شیوههایی مثل «ارف» کار میکنند که بچهها فقط شناختی از ساز پیدا کنند. مثلا شنیدن سمفونی ۴ موزارت تأثیر خوبی روی هوش دارد یا بچهها با تطبیق با یکسری حرکتها از ریتم شناخت پیدا میکنند.
یعنی نمايش؟
نمايش برای پیداکردن ریتم، چون بعضی از بچههای ذهنی مثل سندرمدان (منگول) که اختلال یادگیری داشتند و زیرمجموعه ذهنی مثل «اُتیسم»، «پیدیدی»، «آسپرگر»، «ایدیاچدی» و «بیشفعال»، بچههای ضدحرکتی بودند و این روش خیلی مؤثر است. زمانی که من شروع به کار کردم فقط دکتر زادهمحمدی و آقای هاتف دوستار با این روش کار میکردند. آقای زادهمحمدی در سالهای ۶۸، ۶۹ انجمن موسیقیدرمانی یا هنردرمانی را پایهریزی کردند و الان هم در مرکز شهید بهشتی هستند.
شما از چه روشی استفاده میکنید؟
من معتقدم یادگیری خودِ موسیقی شفاست. اینجا همه ساز میزنند. در جاهای دیگر سعی نمیکنند به بچهها ساز یاد دهند. من هم سعی نمیکنم ولی بچه را در مسیری قرار میدهم که بالاخره ساز بزند. در موسیقیدرمانی پنج مرحله داریم: نخست شناسایی اختلال و بعد از آن یک پروتکل درمانی تنظیم میشود که هدف، توانایی و علائق شخص مشخص است و بر مبنای این راهبرد حرکت میکنیم. این استراکچری است که در همهجای دنیا یا حداقل در اروپا به این شکل وجود دارد. اما استفاده از موسیقی زنده کمی فراگیرتر است؛ باید فرهنگ، خوردوخوراک، ذائقه دیداری، ذائقه شنیداری، طرز فکر خانواده و ملیت کودک را شناخت و به این شکل میتوان بهترین راهبرد را انتخاب کرد. امسال دهمین سال است که سرپرست آرتتراپی (هنردرمانی) مؤسسه محک هستم. تمام بچههای تئاتر و موسیقی زیرمجموعهای از ما هستند. این تز را به نام «اکسپرزیو آرتتراپی» ارائه دادم.
محک بچههای اُتیسم هم دارد؟
بله، در میان بچههای سرطانی اُتیسم هم پیدا میشود ولی من صرفا با بچههای کمتوان حرکتی و ذهنی کار نمیکنم. بچههای کار، بزهکار، فراری، نابینا، کمشنوا و معلولیتها و هر نوع اختلالی که فرض کنید، حتی بزرگسالان هم در حیطه کاری ما قرار دارند.
چه اتفاقی افتاد که فکر کردید این پتانسیل در آموزش موسیقی، نقاشی و تئاتر برای درمان بیماریهای روحی و حتی بزهکاری کاربرد دارد؟
چندینسال پیش یکی از دوستانم که از کارکنان صداوسیما بود مرا برای آهنگسازی یک تئاتر دعوت کرد. تئاتر بچههای کمشنوا بود که با سمعک کار میکردند و در آن فرم و رقص داشت. باورم نمیشد که بچههای کمشنوا کار فرمال کنند و بتوانند برقصند. جالب این بود که بیشتر اعضای ارکسترشان هم بچههای کمتوان سندرم دان و اُتیسم بودند. سه هفته وقت داشتیم که کار را برای جشنواره بینالمللی «مهرآیین» بسازیم (که نام مؤسسه را هم از آن برداشتم) چالش من با بچههای کمتوان ذهنی برای ساززدن شروع شد. سه هفته کار کردیم و من برای تئاتر ۳۵ دقیقهای «زال و سیمرغ» آهنگسازی کردم. خودم سهتار و دف زدم و خواندم. با بچههای دیگر هم طبل و ضرب و تمپو کار کردیم و در زمان کم توانستیم کار را جمع کنیم و تئاتر را اجرا کردیم که با استقبال مواجه شد. به تالار وحدت برای اختتامیه دعوت شدیم و در جشنواره بینالمللی مهرآیین توانستیم مقام اول آهنگسازی را کسب کنیم.
چه دورهای را برای موسیقیدرمانی گذراندهاید؟
تقریبا ۳۰ سال است که کار موسیقی میکنم. درحقیقت من در یک جهانبینی خاص نسبت به موسیقی بزرگ شدم و خیلی چیزها را از همان مکتب آموختم و این کمکم کرد آنچه را که به صورت تئوریک یاد گرفته بودم برای درمان به شکل عملیاتی پیاده کنم. یکی از کمککنندهترین اجزای آموزشی برای من عرفان بود؛ در عرفان اعتقاد بر این است که هیچ موجودی کمتوان نیست و تمام موجودات پتانسیلهای بیکرانی دارند که شناخته نشده است. از طرف دیگر در این جهانبینی وقتی میخواهید از مقام «صبر» به مقام «توکل» برسید، باید صبر زیادی داشته باشید. شاید یکی از اولین و مهمترین شاخصهایی که طی این سالها به من کمک کرد تا به اینجا برسیم، «صبر» بود. حوصلهام خیلی بالا رفت.
فرض کنید همین ریتمی که یکی از بچههای اُتیسم الان در عرض نیمساعت یاد میگیرد در ابتدای آموزش سهماه طول میکشید! من ریتم را تکهتکه میکردم و به هزاران زبان به خوردش میدادم. از طرفی به نظر ما «هر موجودی مرکز هستی است و هیچکس بالاتر و پایینتر نیست و به عدد موجودات راه برای رسیدن به خدا هست». همین جمله که شاید کمی هم کلیشه شده باشد به من کمک کرد تا بفهمم باید برای هرکسی یک کاتالوگ جداگانه بنویسم. یعنی هر آدمی، کاتالوگ وجودی خودش را دارد. یعنی باید با زبان خودش با او موسیقی را کار کنم. نهاینکه برای همه از یک متد خاص استفاده کنیم.
و اینکه فقط با مرور زمان و تکرار، این اتفاق میافتد... .
دقیقا. بعد مطالعه کردم و دیدم تقریبا تمام کارهایی که در ایران شده اکثرا کپی متدهایی است که از اروپا آمده و ترجمه شده و به قول ما مهندسها «فیتینگ» و مناسبسازی شده است و روی همه همان را پیش میبرند. این سؤال برایم پیش آمد که ما از کودکی اذان مؤذنزاده را شنیدهایم. روحالارواح در دستگاه بیات ترک اجرا شده برای همین قطعا «بیات ترک» در ناخودآگاه همه این بچهها هست. اما اگر من «پنتاتونیک» در سبک راک بزنم، بچه چیزی نمیفهمد. یا مثلا نمیتواند با کارهای ویوالدی و بتهوون، ارتباط برقرار کند. ما قورمهسبزی میخوریم، ما ایرانی هستیم، ما معماری و فرهنگ ایرانی داریم و همه اینها در درمان تأثیر دارد.
و این بچهها بهخاطر کمتوانیشان لازم دارند از ابزارهایی که در پسِ ذهنشان وجود دارد استفاده بیشتری شود. نه آن چیزی که قرار است یاد بگیرند چون یادگیری برایشان سخت است.
دقیقا. من و شما لالاییهای مادرانمان را راحتتر حس میکنیم و یک کُرد آهنگ کردی را خیلی بیشتر میپسندد و... .
موسیقیدرمانی در جهان
فکر میکنمسابقه هنردرمانی به بعد از جنگ دوم برگردد... .
بله، آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم، موسیقی را به بیمارستانها آورد (۴۰ میلادی) تا ساز بزنند و موسیقی کار کنند تا منجر به کاهش درد شود. از آنجا شروع شد و آمریکا واقعا در این زمینه پیشقراول بود. بعد از آن وارد اروپا شد و مکاتب مختلفی به وجود آمد. بعضیها تئوریشان این است که باید از روانشناسی در موسیقیدرمانی کمک بگیریم. برخی معتقدند از سبکهای موسیقی میتوان مستقیما کمک گرفت. برخی دیگر میگویند از شیوههای پزشکی یا فیزیکی میتوان کمک گرفت. یعنی آنچه به فیزیک ربط دارد؛ شیوههای درمانی که چگونه میتوان درد را کاهش داد و با آن پروسهها به موسیقی ورود کرد. اما همه این مکاتب به چشم ابزاری به موسیقی نگاه میکردند.
در ایران هم چنین نگاهی وجود دارد؟
متأسفانه در ایران روانشناسان میگویند «موسیقیدرمانی در حیطه کاری ماست» که در اروپا و دنیا چنین چیزی نیست. در دنیا واحد هنردرمانی و موسیقیدرمانی داریم و در کنار این واحد، مددکاری و روانشناسی هم هست. ولی در ایران میگویند شما زیرمجموعه ما هستید! و این جنگ بزرگی است که من همیشه با آنها داشتهام. از آنسو به خاطر وضعیت و مشروعیت موسیقی که اساسا خودش اینجا زیر سؤال است و جایگاه مشخصی ندارد ما هم نمیتوانیم جایگاه خودمان را داشته باشیم.
شما جایگاه روانشناسان را در چه مرحلهای تعریف میکنید؟
روانشناسان در تحقیقات میدانی مشکلات روانی را بررسی میکنند و بر مبنای آن یکسری پروتکلهای درمانی میدهند که تماما بر مبنای فرضیات تئوریک است که مشکل من همین است. من معتقدم در هنر کمتر فرضیه داریم و پرَکتیکال هستیم.
علم تئوریکال است و بیشتر تئوری دارد و دائما آزمون و خطا میکند که شاید صحیح باشد و شاید نباشد. ولی بهبود با شروع فرایند آموزش موسیقی آغاز میشود و قابلمشاهده است. میخواهم بگویم شفا در ذات هنر هست. نهاینکه من این را بگویم، شما فلسفه هنر را هم بخوانید، از افلاطون و سقراط تا ابنعربی و ابنسینا میگویند موسیقی نقش مهمی در درمان بیماریها دارد. تاریخچه موسیقیدرمانی در ایران به هزارانسال قبل برمیگردد که موسیقی را تجویز میکردند که برای بیماران مالیخولیایی آهنگ خواب و آرامش میزدند.
خارج از ایران چه روشهایی در هنردرمانی جامعیت بیشتری دارد؟
فراوان است، نمیتوان با قطعیت گفت ولی کلا همین شیوه که میگویند موسیقی وسیله است و بهعنوان ابزار نگاه میشود. البته در اروپا و خارج از مرزهای ما چون موسیقی جامعیت و جایگاه دارد، استفاده ابزاری نمیشود ولی از تمام ایسنترومنتها کمک میگیرند تا فرد را به سمت موسیقی و تراپی حرکت دهند و میگویند اصلا ذات موسیقی آنقدر مهم نیست و مهم درمان شخص است. درمان؛ هدف و چشمانداز است. موسیقی تنها وسیله است. من معتقدم که این اشتباه است و اتفاقا هدف، موسیقی است. هدف، هنر است؛ چون خودِ هنر و موسیقی میتواند به شما حس خوب، شفا و بهبود را بدهد.
آنجا دوره هم دیدید؟
بله، یکسری دورههای کوتاهمدت دیدم. واقعیت این است که رفتم در فضا قرار بگیرم تا ببینم آنها چهکار میکنند. دیدم واقعا کار خاصی هم نمیکنند، تنها فضا را فراهم میکنند. مثلا یک بچه را در محیطی قرار میدهند که همهچیز برایش فراهم است؛ از رنگ، خوردنیهای رنگی، موسیقیای که میخواهد انتخاب کند و اینکه میتواند با تکتک المانهای هستی ارتباط پیدا کند.
یعنی هدف اصلی دورهها به این صورت است که بچه بتواند به هر شکلی خودش را بیان کند؟
دقیقا. آموزش اشتراکی که معلم از شاگردش هم میآموزد. فرصت را برای آموزش به او هم میدهد. به او هویت میدهد که او یاد دهد. یعنی خود را بیان کند.
از مکتب و شیوه خاصی پیروی میکنید؟
ما مکاتب متفاوتی در آرتتراپی یا موسیقیدرمانی داریم که هر مکتبی با توجه به آن زمان و مکان پیدایش خود یکسری خصوصیات مثل سایر مکاتب دارد. اما حقیقتا به قول مولانا «هستی بیحدومرز است». یعنی حدومرزی در آن قرار ندادم که بگویم من صرفا مال این مکتب هستم.
منظورم روشهای تجربه و اثباتشدهای است که عمومیت بیشتری دارد... .
موسیقی روی همه انسانها میتواند تأثیر مثبت یا منفی بگذارد. هنر و موسیقی اساسا شفادهنده است. جامعه پزشکی از جامعه «آرتتراپی» خوشش نمیآید چون ما طب مکمل محسوب میشویم. هنردرمانی زیرمجموعه طب مکمل است مثل ماساژدرمانی و انرژیدرمانی. مثلا در مؤسسه محک، ما از موسیقی برای کاهش درد شیمیدرمانی استفاده میکنیم. چون معتقدیم انسان شعور سلولی و فرکانس سلولی دارد. تمام اندامهای ما از سلول تشکیل شده، سلولها فرکانس دارند و هر اندام و هر عضو یک فرکانس برایندی دارد.
یعنی میگویند مثلا این فرکانس کبد است و این فرکانس مغز یا چشم است. کل بدن ما یک فرکانس واحد دارد که من به آن یکپارچگی فرکانس میگویم. شما وقتی در «شور سُل»، قطعهای را میزنید این شور آنقدر تشدید میشود، ناخواسته اگر از خیلی لحاظ به لحاظ روحی و روانی و... . شرایط پذیرش داشته باشید، آن فرکانس روی شما تأثیر میگذارد و اگر آن فرکانس مثبت باشد، سلولها شروع به ترمیم خودشان میکنند و ناخواسته میبینید که سردرد یا پادردتان خوب شده. این معجزه صوت است! هرکسی هم میتواند این کار را بکند و بستگی به این دارد که شما چقدر پذیرا باشید. بدن و وجودمان آن برایند ذاتی ما چقدر پذیرش این را پیدا کند که با آن فرکانس و شعور، تغییر کند. من هرروز شاهد یک معجزه در میان بچهها هستم. کیانا ۱۶ سال دارد؛ نابینا و معلول ذهنی است. یکجور اُتیسم، من با او کنسرت دادهام. صدای بسیار زیبایی دارد. شاید یکی از اینتیوترین خوانندههایی بود که من تابهحال دیدهام. حتی آقای هوشنگ و بیژن کامکار به پای کیانا در برنامهای که کنسرت داشتیم، برخاستند، کمتر پیش میآید جامعه موسیقی به پای یک نفر بایستند!
بچهها را آماده میکنید تا پذیرای دریافت باشند؟
و آموزش. اولین چیزی که باید به بچه یاد بدهیم، کار با انگشت است. ما بلد نیستیم با انگشتانمان کار کنیم. طرف میخواهد نقاش، موزیسین، بازیگر و مجسمهساز شود باید با انگشت کار کند. تمرینات بسیاری داریم تا بچهها بتوانند با انگشتهایشان خوب کار کنند. ما با انگشتهاست که هستی را حس میکنیم.
یعنی در اصل از موسیقی برای تقویت حواس بهره میبریم؟
و هارمونی و هماهنگیشان با هم و افزایش توجه و تمرکز.
فکر میکنم بیشتر بیماران شما بچههای کمتوجه و اُتیسم که یکی از المانهای اصلیشان عدم تمرکز است، هستند. این عدم تمرکز باعث پایینآمدن دریافت و فهم ادراک از محیط میشود. فکر میکنم شما بیشترین توجهتان روی این مسئله است؛ افزایش تمرکز در لامسه و حواس دیگر... .
بله قبل از هر چیز به تمرکز و توجه نیاز داریم. به خوبدیدن نیاز داریم. مثلا تمرینی دادم که این بچهها خوب عکس بگیرند و خوب نگاه کنند. مثلا پینگپنگ چه تأثیری روی مخ میگذارد؟ مخچه وظیفه تعادل را برعهده دارد. ما باید بتوانیم از کورتکس مغز، ساقه مغز، مخچه، حرکت نیمکرهها و تعادلشان و خیلی از آنچه که دخیل در بهبود ورودیهای ما از هستی است، استفاده کنیم. یک اینپوت داریم که مغز و ذهن ما آن را پردازش کرده و تبدیل به آوتپوت ما میشود. ما باید تا جایی که میتوانیم سنسورها و ابزارهای ورودی که به مغز و ذهن ما میدهند را بهبود دهیم و درجه خطایش را کم کنیم تا پردازش صحیح باشد و خروجی خوبی داشته باشیم. این طبیعی و یک فرایند است.
ظاهرا بیشتر از سازهای کوبهای استفاده میکنید... .
به خاطر ریتم است که معجزه میکند. من هیچ محدودیتی برای ساز ندارم؛ پیانو یا ویلن، ولی ریتم را باید یاد بگیرند. کمااینکه کسی که به دانشگاه موسیقی هم میرود باید یک واحد ریتم را بگذراند. بههرحال باید با ریتم آشنا باشد.
یعنی سازهای ریتمیک به بچههای ناتوان بیشتر کمک میکند؟
کلا همه انسانها بالاخص بچههای ناتوان. هم ساده است و هم پیچیدگی کمتری دارد و از همه مهمتر اینکه قابللمستر است و با یک ضربه میتواند حسهای زیادی را منتقل کند و برای همین این طیف از بچهها که حواسشان خیلی ضعیف یا قوی است را میتواند به اعتدال برساند.
طی مرور زمان ممکن است بتوانند سازهای دیگر هم بنوازند؟
بله. پیانو، ویلن یا هر ساز دیگری که دوست دارند یا میتوانند فقط بخوانند؛ این هم به کِیسشان ربط دارد. در این سالها به این نتیجه رسیدم که حتی بچههای معمولی هم بهتر است از سازهای ریتمیک شروع کنند. کسی که ساز کوبهای را بلد است همیشه در ریتم قوی است و خوب ریتم را نگه میدارد و میزانسها را میشناسد و صحیح پا میزند.
اگر روی حرکت دست بچههای اُتیسم بهبودی حاصل شود وقتی بتوانند قطعهای را بنوازند غیر از تقویت تمرکز چه اتفاقی در روند بهبودشان میافتد؟
از «درخودماندگی» رها میشوند. یکی از تعاریف اُتیسم درخودماندن است؛ کسانی که با دنیای اطراف هیچ ارتباطی برقرار نمیکنند. این بچهها، هویت پیدا کرده و خودشان را ابراز میکنند. بزرگترین اتفاق هنر، بیان خودتان به زبان دیگر است. یعنی با زبان بیزبانی با هنرتان با دنیا ارتباط برقرار میکنید و این همان معجزه هنر است که بزرگترین اتفاق است.
اخبار پزشکی - شرق/مرجان صائبی