حکایت سعدی درباره علم



حکایت سعدی درباره علم ,علم آموزی در گلستان سعدی,علم و دانش در گلستان سعدی

حکایت سعدی درباره علم

 

چند حکایت از سعدی درباره علم

سعدی شیرازی، حکایت‌های آموزنده بسیاری درباره مسائل گوناگون نوشته است. یکی از این حکایات، حکایت علم و عمل است. در این مطلب بیتوته این حکایت را آورده ایم. همراه ما باشید.

چند حکایت زیبا و شنیدنی از سعدی درباره علم

حکایت علم و عمل

دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی‌فایده کردند: یکی آن که اندوخت و نخورد، و دیگر آن که آموخت و نکرد.

 

علم، چندان که بیشتر خوانی

چون عمل در تو نیست، نادانی

 

نه محقّق بوَد، نه دانشمند

چارپایی، بر او کتابی چند

 

آن تهی مغز را چه علم و چه خبر

که بر او هیزم است یا دفتر؟

 

معنی و مفهوم حکایت علم و عمل

دو دسته از افراد هستند که بی فایده سعی و تلاش می‌کنند. یک دسته آن‌هایی که همیشه در حال جمع آوری مال و ثروت هستند اما از آن استفاده‌ای نمی‌کنند و لذتی نمی‌برند و دسته دیگر افرادی هستند که علم و دانش را کسب می کنند، ولی به آن عمل نمی‌کنند.

 

هر چه قدر علم کسب کنی اما به آن عمل نکنی، نادان هستی. مثل اینکه بر پشت چهارپایی باری از کتاب باشد، آن حیوان نه پژوهشگر و نه دانشمند می‌شود. چون که آن حیوان چهارپا اطلاعی ندارد که چیزی که بر پشت اوست هیزم است یا دفتر و کتاب.

 

همان طور که از این حکایت بر می‌آید، به نظر سعدی دانشمند حقیقی فردی است که به آموخته های خود عمل کند؛ چون که هیچ حیوانی با بار کتاب، دانشمند نمی‌شود.

 

حکایت سعدی درباره علم ,علم آموزی در گلستان سعدی,حکایت علم و عمل از کتاب سعدی

علم آموزی در گلستان سعدی

 

حکایتی دیگر از سعدی

سعدی همیشه بر علم اندوختن و هنر آموختن تاکید دارد. حکایت زیر نیز در مورد اهمیت هنرآموزی یا همان دانش آموختن است:

 

حکیمی پسران را پند همی‌داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطرست یا دزد به یک بار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده و گر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولتست هر کجا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.

 

وقتی افتاد فتنه‌ای در شام/ هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند

روستا زادگان دانشمند/ به وزیرى پادشاه رفتند

پسران وزیر ناقص عقل/ به گدایی به روستا رفتند

 

حکایت سعدی درباره علم ,علم آموزی در گلستان سعدی,چند حکایت از سعدی درباره علم

علم و دانش در گلستان سعدی

 

حکایت زیبا از سعدی درباره علم

در کشور مصر دو شاهزاده زندگی می‌کردند. یکی از آن‌ها به دنبال تحصیل علم و دانش رفت و شاهزاده دیگر مال و ثروت جمع کرد. در نهایت یکی از آن‌ها بزرگترین دانشمند زمان خودش و دومی ثروتمندترین آدم در مصر شد.

 

برادر ثروتمند به برادر دانشمند گفت: من پادشاه شدم، اما تو هنوز فقیر هستی.

 

برادر دانشمند گفت: من باید خدا را شکر کنم؛ زیرا علم به دست آوردم و علم از پیامبران به جا مانده است. اما تو ثروت و پادشاهی پیدا کردی که میراث انسان‌های بد مثل فرعون و هامان است.

 

گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته

 

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------