روزنوشته غم انگیز ريیس جمهور نا امید
- مجموعه: اخبار سیاسی و اجتماعی
- تاریخ انتشار : دوشنبه, 31 خرداد 1395 08:02
طنز/روزنوشته غم انگیز ريیس جمهور نا امید
28 خرداد 95
ساعت 9:04 صبح
در اتاقم بودم و داشتم وسایلم را جمع میکردم. فرشی که کف اتاق انداخته بودم را جمع کردم و گوشه اتاق گذاشتم. قابهای عکس روی دیوار را که خودم آورده بودم یکی یکی از روی دیوار برداشتم، گرد و خاکش را گرفتم و گذاشتم توی چمدانم. کشو را باز کردم. خودکاری که به من هدیه داده بودند و حکم همه وزرا را با آن امضا کردم، فیلم مراسم تنفیذ و تحلیفم، کلیپی که با همراهی مردم روی بخشهایی از مراسم تنفیذم ساخته بودند، عکسهای روز امضای برجام، عکسهایم با کابینه، گزارش و صورتجلسات تمام بحثهای مربوط به انتخاب وزرا و اعضای کابینه، همه را... همه را برداشتم و توی چمدان گذاشتم. دلم گرفته بود. در همین حین باقر (نوبخت) وارد اتاق شد. با هیجان سلام و علیک کرد و گفت: «دکتر خبر مهم دا...» بعد در و دیوار خالی و زمین لخت را دید و به چمدانم خیره شد.
پرسید: «دارید مسافرت تشریف میبرید؟» گفتم: «نه. دارم وسایلم رو کم کم جمع میکنم. چی کارم داشتی؟» گفت: «دکتر خبر رسیده که اتاق فکر ضد دولت دارن تحرکات جدیدی رو علیه شما و دولت شروع میکنن. طبق آخرین اخبار... دکتر؟ چمدون برای چی آوردین؟ وسایل رو برای چی جمع میکنید؟» جواب دادم: «گفتم که. میخوام وسایلم رو جمع کنم که کم کم از این ساختمون برم.» پرسید: «کجا برید؟» گفتم: «برم خونه مون دیگه. دیگه کار ما اینجا تمومه.» پرسید: «پس دور دوم چی میشه؟» گفتم: «کدوم دور دوم؟ اوضاع مملکت رو نمیبینی؟» گفت: «میدونم دکتر. یه عدهای دارن هر کاری میتونن انجام میدن که شما از دور خارج بشید. ريیس جمهور یک دورهای باشید. ولی ما که نباید کم بیاریم. ما که نباید کوتاه بیایم.» گفتم: «هرکس به طریقی دل ما میشکند. پایداری جدا دوست جدا میشکند. پایداری اگر میشکند حرفی نیست. از دوست بپرسید چرا میشکند!» پرسید: «مگه چی شده؟ کسی چیزی گفته؟» گفتم: «کسی چیزی نگفته. ولی خبرها رو که میخونم. حقوقهای چند ده میلیونی مدیران دولتمون رو دیدی که؟» عصبانی شد و گفت: «بله دیدم. خیلی جای تأسفه. خیلی زشته. قول میدم در اسرع وقت با کسی که دهن لقی کرده و فیشهای حقوقی رو لو داده برخورد کنیم.» به او چشمغره رفتم.
با تردید گفت: «خودمون که نه، میدیم باهاش برخورد کنن.» دوباره چشمغره رفتم. گفت: «نمیدیم باهاش برخورد کنن؟» باز چشم غره رفتم. گفت: «میدیم باهاش برخورد نکنن؟» دوباره چشم غره رفتم. گفت: «نمیدیم باهاش برخورد نکنن؟ دادیم باهاش برخورد نکردن؟» باز که چشم غره رفتم گفت: «ای بابا خب همه حالتهاش رو گفتم! بالاخره منطقا یکیش رو باید قبول کنید.» گفتم: «مشکل من اصلا برخورد کردن با افشاکنندهاش نیست. مشکل من با ذات وجود این حقوقهاست. چرا باید اینطوری باشه؟» گفت: «یعنی چی؟ دزدی که نکردن! خب حقوقشونه. حالا اینکه خارج از عرفه به معنی این نیست که خلاف کردن. قانون بهشون اجازه داده. اگه مشکلی دارید بگید قانون رو اصلاح کنیم دیگه حقوق اینطوری نتونن بگیرن.»
گفتم: «يعني خودمون نمیخوایم یه کم رعایت کنیم؟» گفت: «خب چی کار میکردن؟ مثل قبل هر دو هفته چند هزار میلیارد اختلاس میشد خوب بود؟» گفتم: «چرا سفسطه میکنی؟ من که با حقوق خوب گرفتن مشکلی ندارم. ولی چطوری دلشون میاد وقتی این همه حقوق معوقه داریم، حق فلان و سهم بهمان رو توی حقوقها پرداخت نمیکنیم، به مردم میگیم از یارانه انصراف بدین، بعد اونا این همه حقوق بگیرن؟» گفت: «دکتر! چرا مثل این پایداریها حرف میزنین؟ جمع حقوق این چند نفر مگه چقدر میشه؟ همون حق اولاد چند ده هزار تومنی اگه از فیش حقوق ها کم شه خودش چند هزار میلیارد پوله!» گفتم: «میدونم قابل قیاس نیست. ولی بحث وجدانه! وجدان!» پرسید: «حالا وسایلتونو چرا جمع میکنید؟» گفتم: «پایداری بهم حمله کنه جواب میدم، ولی وقتی دوستم از پشت خنجر میزنه ترجیح میدم خودم محترمانه جمع کنم برم.»
وقایعنگار 28 خرداد 95:
1. توطئهها و طرحها علیه دولت حتی از زمان اصلاحات نیز پیشی گرفته از «هر 9 روز یه بحران» به «هر روز یک بحران» تبدیل شده است.
2. جنجال پرداخت حقوقهای کلان با افشای مبلغ حقوق ريیس و هیات مدیره صندوق توسعه ملی ایران ابعاد گستردهتری به خود گرفت.
اخبار سیاسی - قانون/احسان ابراهیمی