بگومگوهای خانوادگی در تلگرام



اخبار,اخبار اجتماعی,تلگرام

مهشید: «ببین حمید، من دیگه نمی‌تونم مادرتو تحمل کنم. یا باید من رو توی گروه تلگرام‌مون نگه داری یا مادرتو!»


هامون: «عزیزم من که نمی‌تونم مادرمو ریمو و کنم که... برید پی‌وی با هم سنگاتونو وا بکنید.»
مهشید: «من حاضر نیستم با مادرت توی یه گروپ باشم، اون‌وقت توقع داری بهش پیغام خصوصی بدم؟!»


هامون: «مشکلاتتون که حل شده بود، خودم دیدم عکستو دیروز لایک کرده بود!» 


مهشید: «کله سحر مسیج فرستاده که چرا بعد از جملاتِ اکرم خانم لایک فرستادی؟... چجوری به مادرت حالی کنم دوست ندارم توی خاله‎خانباجیِ اون وارد بشم؟»


هامون: «شما دارید منو دیوونه می‌کنید... به خدا همین روزادوتاتون رو بلاک می‌کنم، خودمم دی‌اکتیو می‌کنم میرم با یه اکانت فیک به زندگی ادامه میدم!»


مهشید: «منو بلاک می‌کنی؟ یادت رفته چقدر برام گیفت و استیکر فرستادی تا به دستم آوردی.... روزی 10 تا اد رکوئست داشتم، اون‌وقت با تو ریلیشن‌شیپ زدم..»


هامون: «پس لابد این من بودم که توی چت می‌گفتم بیا خواستگاریم وگرنه پوک‌های عباس آقا رو لبیک میگم! بعدشم به اد رکوئست نیست که... پنج‌هزار تا فرندت شد یه بار مطلبی ازت شیر کنن؟»


مهشید:  «بیا برو پیج اکرم خانم رو ببین چه خبره... همش سفره... یا سانفرانسیسکوئه یا لاس‌وگاس... تو والِ اینستاگرامِ منو تباه کردی...»


هامون: «حیفِ من که صبح تا شب ادمین اون سگدونی هستم که دو زار پول دربیارم خرجت کنم... ماهی 200، 300 تومان فقط خرج آنتی‌فیلترت می‌کردم... بعدشم، چرا به خواهرت گفتی من کتکت می‌زنم؟ من حتی دلم نمیاد رُبات‎های بی‌استفاده رو از گروه ریمو کنم..»


مهشید: «بحث رو عوض نکن.... یک‌بند کله‌تو کردی توی این تلگرامِ لعنتی.. منو کلا یادت رفته...»


هامون: «تو که از روز اولم می‎دونستی من یه آدمِ همیشه آنلاینم... مگه توی همین شبکه‎های مجازی با هم آشنا نشدیم؟»


مهشید: «تو حتی یه بار تلاش نکردی خودتو تغییر بدی... مثلا گوگل‌پلاس چه بدی ای‌داشت که یک بار هم لوگ‌این نکردی؟»


هامون: «تو می‌خوای من اونی باشم که تو می‌خوای باشم؟ اگه اونی باشم که تو می‌خوای دیگه من، من نیستم. یعنی خودم نیستم. اونم...»


مهشید: «حاشیه نرو هامون... می‌دونم گروه «بچه باحال‌ها» زدی و منو  اد نکردی... زن‌ها زود می‌فهمن» .


هامون: «نذار دهنمو باز کنم بگم چند ماهه لیست فرنداتو بستي که من نبینم....».


مهشید: «دیگه نه باهات چت می‌کنم، نه کامنت می‌ذارم، نه حتی لایک، کلا حق نداری توی نوتیفیکیشن‌های من دیده بشی... مفهومه؟ من طلاق می‌خوام... به من قول داده بودی بریم پاریس کلی عکس‌های لایک‌خور بگیریم... نکردی حداقل بریم پول بدیم فتوشاپ کنن برامون... خواهرت هم که اصلا حالش خرابه.... از بس ملت رو توی عکسای سگ و گربه‌اش تگ کرده که اکانتش معلق شده....».


 هامون: «تو با اون مامانت، دست به دست هم دادین منو روانی کنین، حالا هم باید طلاقت بدم، هم لپ‌تاپمو بدم، هم پیج‌مو بدم، هم نفقه‌تو بدم، هم خونه‌ رو بدم، هم مهریه‎تو بدم، هم بچه‌مو بدم، هم عمرمو بدم، هم شرفمو بدم، چرا؟ چرا؟ من طلاق نمی‌دم... این ریلیشن‌شیپ سهم منه، حق منه، عشق منه، من طلاق نمی‌دم».


مهشید آفلاین می‌شود. هامون توی گروه بچه باحال‌ها می‌نویسد: «آخه لاکردار اگه می‌دونستی هنوز چقدر دوست دارم... خدایا یه معجزه، برای من هم یه معجزه بفرست، شاید معجزه من یه حرکت کوچیک بیشتر نباشه، یه چرخش، یه جهش، یه پرش، یه پوک... یه تگ.... یه لایک... یه مِنشِن...»‌.

اخبار اجتماعی - قانون

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    سایر خبرهای داغ

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------