کاسبان توافق
- مجموعه: اخبار اجتماعی
- تاریخ انتشار : یکشنبه, 04 مرداد 1394 09:13
در روزها و هفتههای قبل از توافق هستهای طعنههای زیادی به کاسبان تحریم زده میشد. میگفتند اینها کسانی هستند که در دورانی که برای ما مردم، روزهای سختی بود، از سود تجارت اقلام تحریمی، در شرایط جزایر قناری بودند! اما واقعیت این است که این دولت جدید، میخواهد با این اصطلاحات، با این بازیهای کلامی و با این اسمسازی، رقبای تجاریاش را کنار بزند و خودش از شرایط بعد از توافق استفاده کند! از باب قاعده زدی ضربتی، شربتی نوش کن، نام اینها را باید گذاشت کاسبان توافق!
هنوز گرمای پرینت توافقنامه وین سرد نشده بود که یک عده اولین کاسبیها را از کنار این توافق شروع کردند و پولهایی بود که به جیب میزدند. ما - که بهعنوان نفوذی در روزنامه شهروند قلم میزنیم و به جای دلار، ریال میگیریم - اسناد غیرقابل انکاری درباره این کاسبان توافق داریم که توجه شما را به اسامی اولین کاسبان توافق جلب میکنیم:
در اولین ساعات بعد از توافق، تعدادی از هموطنان غافل و فریب خورده که هنوز از مفاد توافق اطلاع کامل نداشتند - چون هنوز روزنامه سابقا عصر، روشنگری خودش را آغاز نکرده بود - با خودروهای خود که بنزین آن توسط سفارت انگلیس تأمین شده بود به میدان ونک آمدند و شروع به شادمانی و بوقبوق کردند.
روشن است اینها یک مشت افراد شهوتران بودند که ٧٠٠٠٠ تومن میدهند و میروند کنسرت! چون اگر انسانهای مقیدی بودند، به جای بوق بوق، بغبغو میکردند!
در همین حین، سر و کله اولین کاسبان توافق پیدا شد. پسربچههایی که در میدان ونک شیشه ماشینها را کهنه میکشند، با انبوهی از ماشینهایی مواجه شدند که وقتی در ترافیکاند،
بر عکس همیشه عبوس نیستند، بلکه خندان بودند و یادشان افتاده بود که کودکان ایران هم جزو فرزندان کوروش هستند و باید هوایشان را داشت!
دومیـن دســته از کاســبان توافـق، بادکنکفروشهای همان میدان ونک بودند که باز از احساسات پاک و غافلانه مردم سوءاستفاده کردند و هر چه بادکنک بادکرده و فشفشههای بادکرده که در شب چهارشنبهسوری آب نکرده بودند و فال گردوهای آبکرده و خلاصه هر چیز بادکرده و آبکرده را انداختند به مردم! مردم ما هم که ساده و احساساتی!
سومین دسته کاسبان توافق، زنهای دستمالی سر خیابانها هستند! برای روشن شدن اذهان منحرفی که خدا هدایتشان کند باید بگویم منظورم زنان زحمتکشی است که برای یک لقمه نان حلال سر چهارراهها دستمال کاغذی میفروشند! اینها هم شب توافق کاسبیشان سکه بود، چون مردم همیشه در صحنه [های شادی] حاضر برای رقص کنار پنجرهای و دستدستعباسی برفپاککنی، نیاز به دستمال کاغذی داشتند!
چهارمین دسته کاسبان توافق، آکاردئون نوازان قیطریه بودند که کل روزهای هفته از جنوب شهر سوار اتوبوسها میشوند و اول در مدح و سنگین مینوازند که کسی معترضشان نشوند و بعد یک شادشاد مینوازند، ولی مردم یک تف هم کف دست آنها نمیاندازند! ولی در دور دور قیطریه در شب توافق، شاباش شاباشی بود که به این مطربان بزم هستهای میدادند!
گفته میشود در آن شب شادمانی، برخلاف شبهای قبلش که بساط
رد و بدل کردن شماره تلفن داغداغ بود، دختران و پسران دور دور کننده، از گرفتن هرگونه ارتباط جدید خودداری میکردند و منتظر دوران پساتحریم و هیأتها و توریستهای بلوند خارجی بودند که قرار است به ایران بیایند! هرچه باشد، شوهر خارجی و زن خارجی، کلاس بیشتری دارد!
و البته فردای روز توافق، روز از نو روزی از نو! انگار نه انگار که توافق شده، انگار شب توافق یک آتشبس بود و از فردایش دوباره جنگ شروع شد! جنگ بین رفتگران شهرداری و خیابانهای پر از آشغال بعد از شادمانی!
جنگ راننده تاکسی با گرما! جنگ طبیعت با بساز بفروشها! جنگ مسافر با کرایه تاکسی، جنگ راننده اتوبوس با چراغ قرمز! جنگ مانتوی کوتاه با ارشاد، جنگ ارشاد با رمان بلند! جنگ مدارس با اولیا! جنگ مجلس با مربیان! جنگ ویراسطار با طای ویراستار! جنگ صفحهبند با تعداد کلمات
اخبار اجتماعی - شهروند - سوشیانس شجاعیفرد طنزنویس