راه مقابله با سختی‌های زندگی: "زیاد سخت نگیر!"



سخت نگرفتن مشکلات زندگی

مشکلات زندگی را زیاد سخت نگیر

 

آن‌هایی را که تازه ياد گرفته‌اند، نگاه کنید. سفت و محکم به رل چسبیده‌اند. سرشان را به شیشه نزدیک می‌کنند و با دقت و وسواس فراوانی به جلو زل می‌زنند...

به محض این‌که راننده کناری بوق می‌زند بلافاصله و بدون هیچ مکثی سریعا به سمت دیگر فرار می‌کنند و وقتی مجبورند در موقعیت‌های سخت، سریع واکنش نشان دهند در مقابل حجم بالای اطلاعاتی که باید هم‌زمان پردازش کنند، قفل می‌کنند و وسط چهارراه ترمز می‌زنند و بقیه را به زحمت می‌اندازند. هیچ ‌کس در ماشین حق ندارد با راننده صحبت کند. او به همه حواسش برای ثبت تک‌تک اتفاقاتی که در جاده در حال رخ دادن است، نیاز دارد. این راننده‌ها معمولا بعد از طی کردن یک مسیر کوتاه از بس که به ذهن و چشم و اعصاب خود فشار آورده‌اند، ساعت‌ها به استراحت نياز دارند و هر وقت صحبت رانندگی در خیابان‌های شلوغ یا گردنه‌های پر پیچ و خم خارج شهر به میان می‌آید مثل بچه‌ها وحشت‌زده می‌شوند و سعی می‌کنند به شکلی موضوع را منتفی کنند و یا در ساعت‌های کم‌ترافیک و خلوت راهی خیابان و جاده شوند.

همین راننده‌های مبتدی چند سال که می‌گذرد و به قولی حرفه‌ای می‌شوند بسیار راحت و آسوده رانندگی می‌کنند. موقع رانندگی به صندلی عقب کاملا تکیه می‌دهند و بدون زل زدن به شیشه جلو، نگاهشان را طوری تنظیم می‌کنند که هم‌زمان با دیدن جلو، روی آيینه جلو و آيینه‌های بغل نیز اشراف دارند. آن‌ها واکنش‌شان بسیار سریع و به موقع است. می‌توانند موقع رانندگی با بقیه صحبت کنند و حتی اگر مجبور باشند و با وجودی که منع قانونی دارد به راحتی چای بنوشند و با موبایل صحبت کنند. برایشان خیابان شلوغ یا جاده‌های پر پیچ و خم با جاده‌های خلوت و کم‌ترافیک فرقی نمی‌کند. نسبت به بوق زدن‌های بی دلیل خودروهای عجول بی‌اعتنا هستند و موقع بروز بحران به سرعت از خود واکنش نشان می‌دهند و جان خود و بقیه سرنشینان را از مهلکه نجات می‌دهند. آن‌ها به قول معروف "دست به فرمان‌شان خوب است" و می‌شود به رانندگی‌شان اعتماد کرد. از همه مهم‌تر این‌که حساسیت این اشخاص نسبت به تغییرات جاده و ترافیک بسیار کمتر از رانندگان تازه کار است. حرفه‌ای‌ها به جاده و خیابان و ماشین و ترافیک مسلط‌اند و حتی اگر ساعت‌های طولانی هم رانندگی کنند باز فشاری به سیستم عصبی آن‌ها وارد نمی‌آید. آن‌ها بی‌خیال و راحت‌اند اما در عین حال راننده‌های بی‌نظیری هستند.

نکته طلایی راه سوم این شماره همین است: "اگر می‌بینی زندگی و شرایط آن خیلی برایت سخت شده و دشواری‌ها و مشکلات بیشتر از حد توانایی و تحمل توست شاید دلیلش این باشد که تو درجه حساسیت‌ات را خیلی بالا برده‌ای و با کمی بی‌خیالی و راحت‌گیری و کلی‌نگری همه چیز حل شود و تو هم بتوانی به راحتی از دل مشکلات بیرون بیایی."

بالفرض که در کودکی، زمین خورده‌ای و مثلا پیشانی‌ات زخمی شده است. الان صورت و چهره تو همین است که هست، پس بی‌جهت خودت را به خاطر این پیشانی زخمی زشت و نازیبا تصور نکن و فكر کن که اصلا چنین زخمی در صورتت نیست. راحت و آسوده و بی‌اعتنا به این افکار با اعتماد به نفس در مصاحبه شرکت کن و با افرادي که دوست داري،  معاشرت داشته باش.

یا اگر اتفاق ناگواری برایت رخ داده و آن‌هایی که زمانی برایت مهم نبوده‌اند، با زخم زبان و نگاه و رفتارهای توهین‌آمیز و حتی سلام و تعظیم‌های معنادار سعی می‌کنند تو را سرزنش کنند، به جای خالی کردن میدان و تسلیم شدن در مقابل این شرایط، درجه حساسیت خودت نسبت به رفتار و گفتار آدم‌ها را کم کن و نسبت به حرکات و حرف‌های آدم‌های اطراف خودت بی‌خیال شو. اصلا سخت نگیر و کاری را که می‌دانی درست است، انجام بده!! خواهی دید که سرزنشگر وقتی ببیند تو اصلا به او توجهی نمی‌کنی و حتی به او و حرکاتش می‌خندی، بساطش را جمع می‌کند و می‌رود. در حقیقت این خود فرد است که با حساس نشان دادن خود به بعضی علايم، نقطه ضعف‌هایش را به دیگران اعلام می‌کند و خود را به دردسر می‌اندازد.

سال‌هاست که جمله طلایی خلیل جبران را برای عزیزترین دوستانم تکرار می‌کنم: "که خدایا به من آن‌قدر تاب و تحمل بده تا بتوانم آن‌چه را که نمی‌توانم تغییر بدهم بپذیرم و قبول کنم!" و این مگر چیزی جز کم کردن درجه حساسیت و دور انداختن ذره‌بین ذهنی است؟

یکی از دوستانم صاحب شرکتی تولیدی بزرگی است. روزی در محل کارش به دیدارش رفتم. اتاق بزرگی داشت که روی یکی از دیوارهای آن چند تا عکس و پوستر بزرگ کنار هم چیده بود. اولین عکس از محیط کارگاه بود. عکس دوم نمای کل کارخانه را از بالای کوه نشان می‌داد. عکس سوم نقشه شهر بود و دایره کوچکی محل کارخانه را در شهر بزرگ نشان می‌داد. عکس چهارم نقشه کل کشور ایران بود و عکس پنجم تصویر کره زمین بود که در آن کشورمان ایران با دایره کوچکی مشخص شده بود.

می‌توانید حدس بزنید عکس ششم و هفتم چه بودند؟
بله! عکس ششم منظومه شمسی را نشان می‌داد که در آن کره زمین به صورت توپی کوچک مشخص شده بود و عکس هفتم کل کهکشان راه شیری را نشان می‌داد که خورشید در آن گم شده بود!!

با کنجکاوی از دوستم دلیل این عکس‌های هفتگانه را روی دیوار اتاقش پرسیدم. با خنده گفت: هر وقت می‌بینم در سطح کارگاهم مشکلی پیش آمده که فعلا نمی‌توانم حل کنم یا در حال حاضر باید تحمل کنم به عکس دوم یعنی کل کارخانه نگاه می‌کنم و می‌گویم این مشکل فقط به این خاطر برایم بزرگ می‌نماید چون من ذره‌بین دست گرفته‌ام و به این نقطه خیره شده‌ام. اگر روزی کارخانه‌ام به خاطر بدهی و مشکلات دیگر مورد تهدید قرار گیرد هرگز احساس ورشکستگی نمی‌کنم. به نقشه شهر نگاه می‌کنم و می‌بینم که هزاران نقطه در این شهر وجود دارد که می‌توانم در آن‌ها هزار کارخانه تولیدی دیگر بر پا سازم. حتی اگر کل فضای شهر برایم غیر قابل تحمل شود به نقشه‌های بعدی نگاه می‌کنم. کره زمین جا برای زندگی زیاد دارد و بعد مگر ما در قیاس با این کهکشان چقدر بزرگی‌ام که اجازه دهیم مشکلات خودشان را برای ما غول سازند.

نکته جالب این بود که این دوست من یک صنعتگر و تاجر بسیار موفق بود که با وجود فراز و نشیب‌های مختلفی که در زندگی تجربه کرده بود اما در هر صورت در یک شیب سربالا فعالیت‌های شغلی‌اش را دنبال می‌کرد.

آیا نکته طلایی راه سوم  را گرفتید!؟ "هشتاد درصد مشکلات آدم‌های باهوش خود هوش‌شان است!"
تعجب می‌کنید نه!؟ حال اگر به شما بگویم که کارمندان باهوش معمولی کارها را بهتر از "اشخاص خیلی باهوش" انجام می‌دهند، حتما بیشتر تعجب می‌کنید نه!؟

اما این یک حقیقت کاملا اثبات شده است. الزاما باهوش‌ترین‌ها، بهترین کارمندان نیستند. آن‌ها مانند اسب تیزرویی هستند که باید همیشه به جلو بروند و خود و محیط اطراف‌شان را دچار تغییر سازند. مدیریت بر این اشخاص خیلی باهوش، بسیار مشکل است. آن‌ها روی کاری که انجام می‌دهند کاملا مسلط هستند و به محض این‌که از ایشان ایرادی گرفته می‌شود بلافاصله کار را زمین می‌گذارند و با ریشخند می‌گویند: "بیا خودت اگر بهتر انجام می‌دهی، این کار را بکن!" و این مواقع مدیران کم‌ظرفیت ترجیح می‌دهند از دست این کارمندان فوق باهوش اما بسیار حساس و شکننده خلاص شوند.

اصلا گمان نکنید که همه کارمندان اخراجی ادارات و موسسات، آدم‌های مشکل‌دار هستند. خیلی از آن‌ها اشخاص فوق باهوش‌اند که نتوانستند به درستی مدیریت شوند و در مقابل مسايلی که برای بقیه عادی و معمولی بود به دلیل حساسیت زیادشان طاقت نیاوردند و از آن موسسه بیرون رفتند.

یکی از همین فوق باهوش‌ها جمله زیبایی داشت. او می‌گفت: "خداوند هوش را به بعضی آدم‌ها می‌دهد تا آن‌ها را با همین هوش عذاب دهد. در واقع به دلیل هوشمندی بالا این اشخاص حساس‌تر از بقیه هستند و در واحد زمان، حجم اطلاعات بیشتری را می‌بینند، می‌شنوند، حس می‌کنند، پردازش می‌کنند و در نتیجه انرژی حیاتی بیشتری روی مسايل جزیی می‌گذارند و فشار بیشتری تحمل می‌کنند. در این میان فقط آن دسته از فوق باهوش‌ها دوام می‌آورند که مهارت فراموشی و راحت‌گیری شرایط را در خود تقویت کرده باشند. در این صورت این فوق باهوش‌ها تبدیل به طلاهای زنده‌ای می‌شوند که همه موسسات برای شکار آن‌ها سر و دست می‌شکنند."

بنابراین اگر شما می‌بینید شرایط روحی برای‌تان خیلی سخت شده و یا در مقابل شرایط کاری و زندگی خانوادگی تحت فشار هستید بلافاصله از خودتان بپرسید که نکند توسط هوش و حساسیت خودتان به تله افتاده‌اید و شاید با یک بی‌خیالی کوچک و یک قبول ساده آن‌چه نمی‌توانید تغییر دهید، بتوانید برای چند لحظه ذره‌بین عذاب‌آور ذهن خود را از مقابل چشمان‌تان بردارید و از زاویه بزرگ‌تری به مشکلات بنگرید. در این مواقع نقشه‌های هفتگانه دیوار اتاق دوست صنعتگر مرا به خاطر بیاورید و اگر لازم است چند دقیقه‌ای از کل منظومه شمسی بیرون بروید و کوچک بودن تمام مشکلات همه زمین را در قیاس با کهکشان و هستی مشاهده کنید.

در این مواقع راه‌حل‌های کلیدی و معجزه‌آسا فقط با این شکل نگریستن به مسايل و  راحت‌گیری مشکلات پرده از رخ برمی‌دارند.

راستی روی دیوار اتاق دوست صنعتگرم در کنار آن پوسترهای هفتگانه معنادار تابلوی  شعری نیز قرار داشت که روی آن شعری زیبا نوشته شده بود، شعری که بدنیست من و شما هم یک بار این شعر را با هم بخوانیم و در معنای آن چند لحظه‌ای دقیق شویم:
عاقل به کنار جوی پی پل می‌گشت
دیوانه پابرهنه از رود گذشـت
و حتما می‌دانید که رود از جوی بسیار بزرگ‌تر است!
منبع:مجله موفقیت

 

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------