یادداشتهای ضیاء موحد و ایرج اسلامی به مناسبت زادروز هوشنگ ابتهاج
- مجموعه: اخبار فرهنگی و هنری
- تاریخ انتشار : یکشنبه, 06 اسفند 1396 10:56
با آنکه مرحوم دکتر محمــدابــراهیم باستانیپاریزی در سفرنامه معروف خود (از پاریز تا پاریس) استقبال شرکتکنندگان و هیجان آنها پس از شنیدن اشعار سایه را در سال ۱۳۴۶ بر مزار حافظ و در جشن هنر شیراز شرح میدهد و مینویسد که تا قبل از آن هرگز باور نمیکرده که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حد هیجانزده شوند، هوشنگ ابتهاج همچنان به غزل شهره است؛ غزلهایی که مرحوم استاد غلامحسین یوسفی، آن ادیب بیبدیل، اینگونه وصف میکند: در غزل فارسی معاصر، شعرهای «سایه» در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوشترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوه دلپذیر حافظ است.
«سایه» ازجمله بزرگان فرهنگ ایرانی است که در وجوه مختلف از شعر و موسیقی و پژوهش و صدالبته مدیریت تولیدات فرهنگی، آثار ناب و ارزشمند فراوانی دارد و به قول شاعر یک عمر میشود از او سخن گفت. شرح و تحلیل این آثار و فعالیتهای درخشان برعهده اهل آن است و امیدوارم بیش از اینها که انجام شده درمورد کارنامه بینظیر این مرد، انجام شود تا همنسل ما که زندگی او را و احیانا مصاحبت و مجالست با او را درک کردیم و چه آیندگان که در دههها و سدههای دیگر پا به دنیا میگذارند از آن بهره ببرند.
«سایه ابتهاج» بر سر فرهنگ و ادب ایرانی پردامنه، خوش و گواراست. از اینکه چنین تعبیری را بهکار میبرم البته مراد و منظوری دارم و طبیعتا قصد آن ندارم که با ردیفکردن فهرستی از آثار خلاق و تالیفی «هوشنگ ابتهاج» یا گوشزدکردن نقش پررنگ او در موسیقی، رادیو یا فعالیتهای سیاسی اجتماعی برای این تعبیر شاهد و مثال بیاورم. دراینباره نوشتههای دیگری هست که در آنها به تفصیل سخن رفته است و مرا آن بهتر که نکته خود را بگویم. پیشازآن بگویم که فراگیرشدن بسیاری از اشعار «سایه»، چندان که ورد زبان همه مردم از فقیر و غنی و با هر گرایش سیاسی و اجتماعی شده و نیز آثار هنری کمنظیری که به برکت وجود او ساخته و پرداخته شده، برای خیلی از اهل فرهنگ حجت کافی بوده که او را در بسیاری زمینهها بزرگترین در میان اقران و همالان بدانند. استعداد کمیاب و شگفت او در یافتن اسباب بزرگی دیگران نیز منحصر به اوست. امروز شخصیتهای فرهنگی و هنری برجسته و بزرگی را میشناسیم که ابتهاج آنها را یافته و ظرفیت بالارفتن را در آنها دیده و البته راه بالارفتن را هم از بهترین مسیر به آنها نمایانده است.
این است که اگر خیلی از بزرگان عرصه هنر نمیبودند، فقدان شخص آنها خلئی ایجاد میکرد اما فرض ایران معاصر بدون ابتهاج مستلزم نبود او و بسیاری دیگر از بزرگان است که دنیای ما را خوشرنگتر ساختهاند و او بوده که استعداد و نبوغ آنها را دریافته و دست آنها را در طی مسیر درست، گرفته است. همچنین این گزاره وجهی دیگر نیز دارد به این معنا که تولید بسیاری از آثار موسیقایی خاطرهانگیز و ماندگار که جمعی از هنرمندان درجهاول در خلق آن نقش داشتهاند، به پایمردی و میانداری و مدیریت ابتهاج میسر و ممکن شده است. این وجهی مهم از کردار مرد گوهرشناسی است که او را سایه میخوانیم.
از بختیاری ماست که کتاب مفصلی از گفتوگوی دو پژوهنده علاقهمند با هوشنگ ابتهاج منتشر شده است. کتابی حاصل حدود ۶ سال مصاحبت گاهوبیگاه. کتابی که گویا بخشهای منتشرنشده هم دارد که امیدوارم روزگار بر پاشنهای بچرخد که معذوریتها و محدودیتها برای در دسترسقرارگرفتن باقی آن از میان برود.
نکتهای که مایلم در این نوشته کوتاه مورد توجه قرار گیرد و دریافت آن حاصل بررسی کتابی که از آن یاد شد و نیز نگاهی به زندگی و آثار و فعالیتهای این شاعر است و به اعتقاد من ویژگی تحسینبرانگیز او محسوب میشود، میل، پشتکار و تلاش هدفمند و خستگیناپذیر او برای تاثیرگذاری است؛ ویژگی کمنظیری که کاش در میان اهل خرد و فرهنگ کمنظیر نبود که اگر چنین بود دستاوردهای فرهنگی تمدن ایرانی صدچندان میبود.
«سایه» روشنفکر خوشفکر متعهدی است اما هیچگاه از رفتن و انجامدادن هر کاری که به نظرش درست میآمده سر باز نزده است. شاعر است اما زندگی اجتماعی او تصور عمومی ما از شاعران را دگرگون میکند. اگر از موسیقی لذت برده به تمجید یا حداکثر تحلیل آن بسنده نکرده است. وارد میدان شده، بر جریان موسیقی تاثیر گذاشته و آثاری از فعالیت خود برجای گذاشته که جای هیچ اما و اگری در کیفیت و فاخربودن آنها نیست. اگر به عدالت اجتماعی متعهد بوده و هست، مسیری را برای تحقق آن در پیش گرفته و برای آن از عمر و جوانی خود هزینه کرده، با مردم به وجد آمده، رنج کشیده، گریسته و خندیده است.
صرفنظر از اینکه ما با نگاه او موافق یا مخالف باشیم نمیتوانیم پشتکار او را برای تحقق آنچه باور داشته و خلوص نیت او را انکار کنیم. تصور من این است که روزی نبوده که این شاعر بزرگ از خواب برخاسته باشد و منتظر آن بوده باشد که کاری یا برنامهای برایش فراهم شود. او همواره به قصد تغییردادن و تاثیرگذاشتن به حوزههای ادبی و هنری ورود کرده است. همین تلاش پیگیر و ارزشمند است که در طول زمان و گاه به فاصله یکی دو دهه، منتقدان و حتی آنها که سد راه انتشار آثار او میشدند را به مجلس احترام و بزرگداشت او کشانده است. بزرگی انکارناپذیر او محصول حضور قاطع و بیتخفیف او در هر مجالی است که میتوانسته کاری کند و اثری بگذارد. احساس عمیق و انسانی، تجارب بیبدیل و دانش او باعث شده اغلب این اثرگذاری منتهی به اتفاق خوبی برای هنر و فرهنگ شود. سایه خنک و فرحبخش ابتهاج اگر دلیلی دارد به اعتقاد من آن دلیل چیزی نیست جز میل سرکش او به تغییردادن.
«سایه» در اشعار خود از سرو سروده و با ارغوان سخن گفته و این شعر اخیر ورد زبان بسیاری از هموطنان ما شده اما شعر او هیچگاه از عشق و از امید خالی نبوده است. اینکه با درختی خشکیده در حیاط خانه بتوانی چنین زیبا و حسبرانگیز سخن بگویی که عالمی فقدان آن درخت گلگون را حس کنند مایه رشک هر شاعری است. یک بند از این شعر شهره، پایان بخش خوبی بر این نوشته کوتاه تواند بود:
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا؟
یا گرفته است هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را بر میگرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یکقدمی میماند...
روزنامه وقایع اتفاقیه