یادگارهای سیمرغ
- مجموعه: اخبار فرهنگی و هنری
- تاریخ انتشار : سه شنبه, 24 بهمن 1396 11:11
سیمرغ برای سایه جمشید هاشمپور
ندیدن حضور و کار بازیگری که قریب50 سال پا به پای هر کار و تولیدی در سینمای ایران آمده و با حضورش در فیلمهای ایرانی به کمیت و کیفیت سینمای ایران افزوده است نه تنها تحلیل کارشناسان و منتقدان را زیر سوال میبرد که حس بینایی و حظ بصر در مواجهه با سینما را ساقط میکند. جمشید هاشمپور یا جمشید آریا سالهای سال در داوریهای جشنواره فجر دیده نشد. بازیگری که برای تماشاگران سینما در دهه 60، با کاراکتر «زینال بندری» در فیلم «تاراج» (ایرج قادری،1363) به یاد میآید.
البته نمیتوانست با آن وجنات موردتوجه و تایید داوران قرار گیرد، احتمالا چون مصلحت نبود، اما در فیلم «پرده آخر» (واروژ کریم مسیحی،1369) جمشید هاشمپور در نقش بازرس رکنی که نقشی بهقاعده و در قواره او بود آن هم در قصهای معمایی- پلیسی دیده نشد. در فیلمی که اغلب عوامل و بازیگرانش از هشت سیمرغش سهمی داشتند، لااقل آنهایی که برنده نبودند نامزد بودند، اما جمشید هاشمپور جزو نامزدها هم نبود. احتمالا بازهم مصلحت نبود. مصلحتاندیشی بهکنار، او هنوز خودی نبود. البته برای هر عقل مصلحتاندیشی در دهه 60 و اوایل دهه 70 کار سختی بود، بپذیرد یک بازیگر میتواند در یک سال در دو فیلم باشد که یکی از فیلمها «گلها و گلوله ها» (ناصر مهدیپور،1370) باشد و دیگری «دلشدگان» (علی حاتمی،1370)؛ در یکی در نقش مرد کرد غیور باشی و در دیگری سفیر کبیر ایران در عهد قجر، خوشپوش و معاشر هنرمندان و اهل ساز و آواز.
دیگر خودش هم میدانست او جمشید هاشمپور است؛ قهرمان زخمی فیلمهای اکشن که همیشه عالم و آدم جلوی رویش میایستند و او هم سر خم نمیکند. تا اینکه رسول ملاقلیپور، کارگردان خطشکن سینمای ایران در فیلم «هیوا» از او فرماندهای در جنگ تحمیلی ساخت که فقط مرد جنگ نیست، مرد عشق هم هست و «هیوا» یاد و خاطره عشق او را همیشه در دل دارد. بالاخره با این فیلم جمشید هاشمپور در فهرست نامزدهای جشنواره فیلم فجر قرار گرفت و دیپلم افتخاری هم از این جشنواره گرفت و کارگردانان سینمای ایران که سوداهای هنری در سر داشتند، متفاوت بودن و جسارتشان را در حضور بازیگری میدیدند که انعطاف و توانایی فوقالعادهای در اجرای نقشهای گوناگون دارد.
از سوی دیگر نسلی از فیلمبازان و تماشاگران فیلم در ایران رشد کردند که برای خاطرهسازان کودکیشان احترامی در قلبشان محفوظ داشتند. با گذشت زمان تند و تیزیهای قهرمان اکشن سابق کنار رفت و از هاشمپور مرد جاافتادهای بهجا ماند. او آنقدر ماند تا در سیوششمین جشنواره فیلم فجر در دایره مصلحت قرار گیرد و سیمرغی بر شانهاش بنشیند برای بازی در نقش مکمل در فیلم «دارکوب»، حالا که گذشت زمان سایهای از قهرمان کودکیهایمان را مقابل ما قرار میدهد. قهرمانی که نه در غار تنهاییاش که بر قله منحصربهفردش در سینمای ایران نشسته و داوری داورانی را به نظاره مینشیند که اوجش را نادیده گرفت و برای سایهاش کلاه از سر بر میدارد و سیمرغ اهدا میکند.
در استادیوم بیشتر فحش میدهند یا سینما
این همان اتفاقی است که برای بازیگرانی مانند نیکی کریمی، مهتاب کرامتی، مهناز افشار، بهرام رادان، الناز شاکردوست، سحر قریشی و این اواخر امیر جدیدی هم رخ داد. این بازیگران در ابتدای ورود خود به سینما جذب سینمای بدنه شدند و هیچ ادعا و درخواستی برای بازی در فیلم روشنفکری نداشتند تا اینکه چند سال از فعالیتشان در سینما گذشت و رفتهرفته مسیر کاری خود را تغییر دادند و در فیلمهایی بازی کردند که با سینمای بدنه و عامهپسند فاصله زیادی داشت؛ هرچند تعدادی از آنها هنوز هم، با حضور هرازچندگاهی در این فیلمها، جایگاه خود را در این سینما هم حفظ میکنند و چندان تمایلی برای فاصله گرفتن از آن ندارند.
پژمان جمشیدی، فوتبالیست سابق، تا امروز خود را بهعنوان یکی از بازیگران سینمای بدنه معرفی کرده، اما از فیزیک و چهره تماشاگرپسندی برخوردار نیست.
با این حال او توانسته در مدت محدود فعالیتش در سینما به چهرهای محبوب تبدیل شود. البته جمشیدی محبوبیتش را مدیون رسانه فراگیرتری چون تلویزیون است که با سریال «پژمان»، بهعنوان بازیگری موفق، طنز خود را به تماشاگر معرفی کرد و بعد کارش را در فیلمهای کمدی دیگری، مانند «50 کیلو آلبالو» و «خوب، بد، جلف»، هم ادامه داد. او امسال برای نخستین بار در فیلمی جدی بازی کرده است که کارگردانش ادعای فلسفیدن را در سینما دارد. زمانی که محمدرضا فروتن، بهعنوان یکی از داوران جشنواره امسال، نام او را بهعنوان یکی از نامزدهای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد خواند، عدهای از اهالی رسانه خندیدند؛ شاید برای اینکه تصور نمیکردند جمشیدی یکی از نامزدهای بازیگری جشنواره امسال باشد.
آنها هنوز او را بهعنوان بازیگر جدی سینما نپذیرفتهاند و برای عدهای پذیرش اینکه بازیگر طنزی که تا همین سال گذشته در «خوب، بد، جلف» بازی کرده، بعد از یکسال، برای نخستین فیلم جدیاش نامزد دریافت سیمرغ شود سخت بود. به همین خاطر در تیترهای رسانهای، بعد از اعلام نامزدها از او بهعنوان فوتبالیست تازهوارد به سینما یاد کردند که تنها به ستارهای پولساز تبدیل شده است و بازیگر خوبی نیست.
عدهای هم انتخاب او را سوتی داوران دانستند که برای برنگزیدن «تنگه ابوقریب» و «لاتاری» بهناچار به این انتخاب تن دادهاند. با همه اینها بسیاری معتقدند این بازیگر در میان آن همه هنرپیشه حرفهای، در فیلم «سوءتفاهم» بازی قابلقبول و بهتری دارد، جمشیدی هم نشان داد خیلی بیشتر از بازیگرانی که ادعای حرفهای بودن میکنند و بیش از دو دهه از حضورشان در سینما میگذرد ظرفیت دارد. او بهراحتی از کنار انتقادها و خندهها گذشت و حتی خبرنگاران را مسبب شهرت و محبوبیت خود دانست. شوخی که ندارد، او زمانی در استادیومهایی پابهتوپ میشده که فحش با نقلونبات فرقی نداشته؛ بهعبارتی آنچه برایش اینجا رقم خورد خیلی هم توهین به حساب نمیآمد.
از عرش تا فرش در قاب تلویزیون
داستان محمدحسین مهدویان در سیوششمین دوره جشنواره فیلم فجر شاید یکی از بهیادماندنیترین داستانهای جشنوارههای فیلم فجر باشد. او در سیوپنجمین دوره جشنواره در سال گذشته، در نقش یک ستاره ظاهر شد. در برنامه «هفت» سال گذشته، بهروز افخمی و مسعود فراستی چنان از تواناییهای محمدحسین مهدویان سخن گفتند که گویی او برای نخستینبار گونهای سینمایی را اختراع کرده است.
افخمی از قهرمانان این فیلم بهعنوان نمونههایی نادر از قهرمان در سینمای ایران یاد کرد، اما امسال سال متفاوتی برای مهدویان رقم خورد. او امسال با فیلم «لاتاری» به تهیهکنندگی سیدمحمود رضوی در جشنواره حضور داشت، شاید تصور نمیکرد که در برنامه «هفت» چنین مورد سوالات رشیدپور و نقدهای منتقدان این برنامه قرار بگیرد. منتقدان این برنامه برای ستاره دوره گذشته جشنواره از پنج ستاره تنها نیمستاره در نظر گرفتند.
اظهارنظر مهدویان درباره ملیگرایی فردوسی بازتاب گستردهای در میان اهالی فرهنگ داشت و باعث شد بسیاری از کسانی که میانهای هم با سینما نداشتند، ناگهان متوجه حرفهای او شوند. مهدویان در واکنش به اظهارنظری از رشیدپور که فیلم «لاتاری» را در دفاع از خشونت دانست، گفت: «اگر بخواهیم اینطوری نگاه کنیم، «شاهنامه» فردوسی را هم میتوان اثری فاشیستی، نژادپرستانه، پر از شعار و خشونت تعبیر کرد»؛ و بعد از تایید تلویحی رشیدپور، مهدویان ادامه داد: «میخواهید من بعضی از ابیات فردوسی را بخوانم که خیلی فاشیستی است؟» همایون شجریان در پستی اینستاگرامی حسابی به مهدویان تاخت و اشاره به استفاده از واژههای عربی در «شاهنامه» کرد، اما کار به همینجا ختم نشد.
هادی حجازیفر، بازیگر فیلم «لاتاری»، در یک پست اینستاگرامی از محمدحسین مهدویان پرسید که چرا با پشت دست به دهان رشیدپور نزده است؛ البته دلیل حجازیفر این بود که رشیدپور داشت داستان فیلم را لو میداد. این عصبیت حجازیفر هم واکنشهای زیادی در فضای مجازی در پی داشت و بسیاری عصبیت حجازیفر را از جنس عصبیت خود فیلم دانستند. نتیجه این شد که ستاره دوره قبل جشنواره اینبار در هیچ رشته مهمی نامزد دریافت جایزه نشد. بعد از مراسم اختتامیه، سیدمحمود رضوی که همچون بسیاری از چهرههای فرهنگی اصولگرا شبکه مجازی فیلترشده توئیتر را دوست دارد، در حساب کاربریاش پستی گذاشت به این مضمون که ابراهیم داروغهزاده، دبیر جشنواره، در جلسهای به او گفته است که چینش در جشنواره فیلم فجر به گونهای خواهد بود که هیچ اتفاقی برای «لاتاری» نمیافتد.
در ادامه رسول صدرعاملی و محمدرضا فروتن، از اعضای هیئت داوران، نیز در برنامه «هفت» اشاره کردند که این فیلم به دلیل ایده ترویج خشونت مورد توجه آنها نبوده است. از اینها گذشته، بعد از همان اکرانهای اول این فیلم گفته شد که با توجه به سکانس پایانی این فیلم که در کشور امارت به پایان میرسد، بعید است جشنواره با توجه به ملی بودنش با فیلم همراه شود؛ چراکه درنهایت با واکنشهای خارجی همراه بود.
«امیر» قربانی مصلحتاندیشی
جشنواره فیلم فجر سرشار از اتفاقات عجیب و غریب است. اساسا گویا همین عجیب و غریببودن است که آن را جذاب میکند. چنین وصفی از هر لحاظ میتواند مناسب سیوششمین جشنواره فیلم فجر نیز باشد؛ جشنوارهای که درباره آیتمهای عجیب و غریب آن میتوان ساعتها حرف زد و مطلب نوشت، اما آنچه در این جشنواره و در مراسم اختتامیه آن در میان هیاهوها تقریبا به حاشیه رفت اهدای دو سیمرغ ویژه بود: سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه «هنر و تجربه» و سیمرغ بلورین بهترین فیلم اول.
دو سیمرغی که میتوانستند نتیجه دو بخش مستقل در جشنواره و با هیئت داورانی مجزا باشند، اما بهدلیل سیاستهای این دوره تنها به دادن سیمرغی از منظر نگاه همان هیئت داوران بخش سودای سیمرغ اکتفا شد. درباره دو سیمرغی که در جشنوارههای سالهای گذشته به شکلهای متفاوتی اهدا میشد، میتوان به چند نکته اشاره کرد. هیئت داوران جشنواره سیوششم سیمرغ بهترین فیلم از نگاه هنر و تجربه را به فیلم «مغزهای کوچک زنگزده» ساخته هومن سیدی داد و سیمرغ بهترین فیلم اول را هم به «خجالت نکش» رضا مقصودی اهدا کرد. ابتدا باید سراغ سیمرغ دوم رفت. هیئت انتخاب در مصلحتاندیشیهای این دوره تنها سه فیلم اول را برای حضور در مسابقه سودای سیمرغ انتخاب کرد. از همان ابتدا میشد حدس زد نباید برای «مصادره» مهران احمدی جایگاهی قائل بود و به این ترتیب، فیلمهای «امیر» ساخته نیما اقلیما و «خجالت نکش» باقی میماند؛ فیلمهایی که از قضای قرعه نیز در پردیس ملت، سینمای اصحاب رسانه، پشتسرهم اکران شد و به نظر میرسید سیمرغ بهترین فیلم اول به یکی از آنها تعلق بگیرد.
در شرایطی که «امیر» نیما اقلیما بهدلیل بازیها، موضوع و فرم ساخت یکی از خاصترین فیلمهای سالهای اخیر بود و میتوانست بهترین فیلم اول شود، اما هیئت داوران ترجیح داد فیلم «خجالت نکش» را انتخاب کنند. حتی در شرایطی که فیلم «مصادره» نیز میتوانست از لحاظ داستان و نوع شخصیتپردازیهایش این سیمرغ را دریافت کند، اما بازهم هیئت داوران ترجیح داد جایزه را به «خجالت نکش» بدهد.
احتمالا بهترین توجیه برای دادن جایزه به فیلم مقصودی موضوع آن و حمایت از فرزندآوری در جامعه باشد؛ زیرا که از ایده گرفته تا بازیهای آن نهتنها نمیتوان گفت با فیلمی متوسط روبهرو هستیم که یکی از بدترین فیلمهای جشنواره را شاهد بودیم، اما درباره سیمرغ هنر و تجربه میتوان گفت که هیئت داوران احتمالا درک اشتباهی از سینمای «هنر و تجربه» داشتهاند. با نگاهی به 5 فیلم بهنمایشدرآمده در جشنواره - بدون فیلمهای کوتاه - تنها گزینهای که شاید بتواند به فیلمهای «هنر و تجربه» نزدیک و از سینمای بدنه دور شود، با اختلاف فیلم «امیر» است؛ فیلمی که همه آیتمهای فیلمهای هنر و تجربه را دارا بود و در مصلحتاندیشیهای رایج به فیلم سیدی داده شد تا ندادن سیمرغ بهترین به «مغزهای کوچک زنگزده» توجیه شود، در حالی که به نظر نمیآید سیدی اصلا چنین دغدغهای نداشته و فیلمش را به گونهای طراحی کرده که اتفاقا در جریان سینمای بدنه قرار بگیرد.