کیمیا و ناهید؛ از غزل گريه پُرم خانه هم‌غُصه كجاست؟



کیمیا علیزاده و ناهید کیانی،اخبار ورزشی،خبرهای ورزشی

عجب صبح تلخی، انگار ایران دوپاره شده بود، بخشی از ایران علیه بخش دیگری از ایران، هر طور که نگاه می‌کنی این قصه غریب و غمگین است؛ کیمیا علیزاده در المپیک و در قالب تیم پناهندگان، ناهید کیانی از ایران را شکست داد؛ تیتر خبر خودش یک تراژدی است.

 

میعاد نیک در این‌باره نوشت مطمئنم هیچ‌کدام از این دو رفیق قدیمی منتظر این صبح لعنتی نبودند، اصلاً برای تقابل با یک‌دیگر هیچ انگیزه‌ای نداشتند. این «جبر» زمان بود که باعث شد دو رفیق، دو دوست، دو هم‌تیمی، دو حریف تمرینی همیشگی و دو خواهر رودرروی هم‌دیگر بایستند و بالاجبار مبارزه کنند.

 

صبح تلخی برای ما بود، قلب‌مان بارها و بارها تکه تکه شد و از هم درید تا کیمیای ایرانی پیروز شود. کیمیا علیزاده بُرد اما ناهید کیانی نباخت، بازنده‌های اصلی همان‌هایی بودند که مدت‌هاست به صندلی‌های مدیریتی تکیه زده‌اند و برای ما تصمیم می‌گیرند، بازنده ما بودیم که همۀ آرزوهای‌مان را یک‌جا باختیم.

 

می‌گویند کیمیا وطن‌فروش است و نمک‌نشناس، می‌گویند خیانت‌کار است و بی‌معرفت، می‌گویند از این‌جا مانده است و از آن‌جا رانده، می‌گویند ابن‌السبیل است و بی‌سرزمین اما همین نقش سه رنگ زیبای روی کمربند مشکی کیمیا ... 

 

اصلا تو می‌دانی وطن چیست؟ وطن یعنی نباید همۀ این‌ها اتفاق می‌افتاد!

کیمیا علیزاده و ناهید کیانی،اخبار ورزشی،خبرهای ورزشی

 

جواد روح هم نوشت: این، پیچیده‌ترین نبرد آبی و قرمز بود. نه می‌توانستی آبی باشی، نه قرمز. آبی و قرمز هیچ معنایی نداشت. رنگ‌های پرچم ایران بود که ازهم گسست. ایران مقابل ایرانی قرار گرفت. آشکارترین وجهی از اینکه، ایران برای همه ایرانیان نیست. یا دست‌کم، همه ایرانیان خود را ذیل ایران رسمی موجود، تعریف نمی‌توانند کرد، ذیل آن زندگی نمی‌توانند کرد، ذیل آن آینده‌ای نمی‌توانند ساخت. نبرد، نبرد آبی و قرمز نبود. جدال ناهید و کیمیا هم نبود. صحنه برهم خوردن پایه‌ای‌ترین تعاریف از ملیت و هویت و سیاست بود. مگر عدالت غیر از این است که هر چیز، جای خود باشد. پس چرا نبود؟ چرا تنها زن مدال‌آور تاریخ المپیک ایران، مقابل ایران ایستاد؟

 

البته، می‌توان انگشت‌های اتهام را متوجه او کرد. می‌توان مثل همیشه شخص را به‌جای روند، در جایگاه مقصر و متهم نشاند. مثل اتوبوس‌هایی که به دره می‌افتند و راننده مقصر می‌شود؛  اینجا هم مقصر کیمیاست. می‌توان او را ردصلاحیت کرد. می‌توان او را مجرم انگاشت. مستند هم بسیار است و همه، محکم. مگر او نبود که غیرت و تعصب و پرچم و کشور را قدر نشناخت و وقتی به جایی رسید و نام‌آور شد، همه را زیر پا گذاشت؟ مگر ما نبودیم که او را به همه‌جا رساندیم؟ نمک دادیم و نمکدان‌مان شکست؟ پلکان برایش چیدیم و به بالا که رسید، نردبان شکست؟ پس، چه صلاحیتی دارد برای ایرانی ماندن؟ برای زیر پرچم ما بودن؟ برای یکی از ما بودن؟

 

این ادعایی است که پیشاپیش مشخص است مبنای گفتمان رسمی خواهد بود برای تبرئه خویشتن و ایران را علیه ایرانی برانگیختن. اما ایرانی که برای همه ایرانیان نباشد، حتی اگر حق هم بگوید، حتی اگر ادعاهایش مستند باشد، سخن‌اش دیگر بر دل نمی‌نشیند. دیگر قدرت توجیه ندارد، الکن است. حرف‌اش نه کیمیاها را بازمی‌گرداند و نه حتی، ناهیدها را نگه می‌دارد. نه آبی‌ها را ذیل پرچم می‌آورد و نه قرمزها را.

 

دیری است که گوش‌ها بر سخن‌ها بسته است. و البته، کدام سخن؟ مگر سخن بی‌معنا، سخن است؟ معنا که در کار نباشد، سخنی در کار نیست. همه صرفا شعار است. چنین است که به‌تدریج همه‌چیز بی‌معنا می‌شود و شد. حتی معنادارترین‌ها؛ حتی پیراهن ملی، حتی پرچم، حتی جدال آبی و قرمز، حتی نفس نبرد.

کیمیا علیزاده و ناهید کیانی،اخبار ورزشی،خبرهای ورزشی

 

و این هم نوشته‌ی محمود وطن‌دوست: خیلیاتون خواب بودید وقتی بیژن خراسانی از روی غم از دست ندادن نان! داشت یک سویه گزارش میکرد و حتی یک بار هم نام حریف ناهید کیانی رو نیاورد!

 

خیلیاتون خواب بودید و ندیدید که آخر بازی کیمیا علیزاده با بغض خواست کمی بیشتر ناهید و مربی اش رو در آغوش بگیره اما فهمید اونا ترس دارن!

 

هر چند بیدارم بودید نمیدید چون صدا و سیما این صحنه رو پخش نکرد! ما یا خوابیم، یا در حال ترسیدنیم یا بغض داریم!

 

کیمیا علیزاده و ناهید کیانی،اخبار ورزشی،خبرهای ورزشی

 

برترین ها

 

 

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------