بررسی به سه فیلم سینمایی در تمایز شخصیتهای انسانی/ از «بادبادک باز» تا « پیکِی (pk)»
- مجموعه: اخبار فرهنگی و هنری
- تاریخ انتشار : سه شنبه, 02 مرداد 1397 10:35
چه چیزی به ما آدمیان هویت و شخصیت میبخشد و چه ویژگیهایی ما را از دیگران متمایز میکند و آیا این تمایز دارای وجه مثبت است یا منفی؟ پاسخ را باید در باورها و عرف هر جامعهای جست. برخی جوامع به واسطه داشتن ایدئولوژی خاصی به مرزبندیهای عجیبی با جهان پیرامون اقدام کردهاند و برخی جوامع نیز به دلیل تفاوتهای نژادی و اگر بهتر بگوییم، ادعای برتری قومی و نژادی به این چارچوببندی قائل شدهاند؛ تاآنجاکه درحالحاضر میتوان اقدام دونالد ترامپ، ريیسجمهوری آمریکا در کشیدن دیواردر مرز مکزیک و آمریکا و نسلکشی مسلمانان در میانمار را بهعنوان مثالهایی برای این موضوع در نظر آورد.
در دنیای سینما نیز این تفاوتها و اختلافات و نحوه برخورد با آن، به بوته نقد درآمده و عواقب حاصل از آن به نمایش گذاشته شده است که در ادامه به سه مورد اشاره میکنیم.
۱) بادبادکباز: (the kite runner)؛ این فیلم در سال ۲۰۰۷ به کارگردانی مارک فورستر و براساس رمانی به همین نام از نویسنده افغان، خالد حسینی، است که اتفاقات دوران کودکی تا بزرگسالی دو پسربچه به نامهای امیر و حسن را روایت میکند که به دلیل اختلافات قومی و مذهبی از هم جدا میشوند و دوستیشان از بین میرود.
امیر، پسربچه اربابی است از قوم پشتونها که اهل سنتند و با پسر خدمتکارشان به نام حسن که از قوم هزارهها و شیعه است، دوستی و ارتباط دارد تا اینکه بهمرور بر اثر بدگویی دیگران درباره حسن و قومیتش و حسادت و غرور بیجای امیر، دوستیشان به سردی میگراید و درنهایت به دشمنی تبدیل میشود و او درصدد برمیآید که هر طور شده، حتی با تهمت دزدی به حسن، او را از خانه بیرون کند که در نهایت نیز موفق به انجام این کار میشود اما با گذشت روزگاری از آن اتفاقات و سفر اجباری امیر و پدرش به آمریکا، او متوجه میشود که حسن و همسرش در افغانستان به خاطر حراست از اموال آنها به دست نیروهای طالبان کشته شدهاند و پسرشان سهراب در یتیمخانهای در افغانستان است که به کمک امیر نیاز دارد.
او تصمیم میگیرد اشتباهات گذشته خود را با خطرکردن و رفتن به افغانستان و پیداکردن و نجات جان سهراب جبران کند که در این راه با یکی از ماموران ارشد طالبان که از عاملان بدگویی درباره حسن در گذشته نیز بود، درگیر میشود و با مجروحکردن او به همراه سهراب موفق به فرار و خروج از افغانستان میشوند و درنهایت سهراب را به فرزندخواندگی میپذیرد.
۲) وارونه (upside down)؛ این فیلم تخیلی در سال ۲۰۱۲ به کارگردانی جان دیهگو سولانس ساخته شده است و داستان پسر و دختری به نام آدام و ایدن را روایت میکند که هرکدام در دنیای مجزایی زندگی میکنند. دنیای آدام در پایین و در سرزمین فقرا و بیچارگان است و دنیای ایدن در حالتی وارونه در بالا و سرزمین افراد ثروتمند و خوشبخت است. نکتهای که درباره این دو سرزمین رودررو و وارونه وجود دارد، این است که مردم هر بخش، حق ورود به بخش دیگر را ندارند؛ در غیراینصورت دستگیر و اعدام میشوند.
آدام و ایدن در کودکی با هم دوست بودند و ارتباط داشتند اما در نوجوانی روزی بر اثر زمینخوردن ایدن، او دچار فراموشی میشود و دیگر هرگز سراغی از آدام نمیگیرد.
چند سال از این ماجرا میگذرد اما علاقه آدام به ایدن باعث میشود که به فکر چارهای بیفتد تا هر طور شده ایدن را در سرزمین بالایی پیدا کند و خود را به او معرفی کند و بشناساند. او با تلاش و سختی فراوان موفق میشود از محلهای بازرسی عبور کند و خود را به ایدن برساند و با او ملاقات کند و درنهایت پس از معرفی خود، او را به سرزمین پایین بیاورد و با هم به زندگی ادامه دهند.
۳) پیکِی (pk)؛ این فیلم تخیلی هندی نیز در سال ۲۰۱۴ به کارگردانی راجکومار هیرانی ساخته شده است که داستان آشنایی دختر و پسری را روایت میکند که بهطور اتفاقی با هم آشنا میشوند اما پس از آگاهی از ملیت و مذهب یکدیگر برای ازدواج و ادامه رابطه مردد میشوند؛ دراینمیان مردی فضایی که برای تحقیق درباره باورهای زمینیان به هند آمده، پس از گمشدن کنترل فضاپیمایش سردرگم میشود و با آشنایی با دختر که گزارشگر خبری است، به جستوجوی کنترل میپردازد اما کسی کمکش نمیکند و همه به اتفاق میگویند باید از خدا کمک بخواهی. مرد فضایی برای کمکخواستن از خدا ابتدا به معبد هندوان میرود و با تهیه شیر نارگیل برای نذر، به عبادت میپردازد اما با برآوردهنشدن خواستهاش به دنبال خدای دیگری در کلیسا میرود که با بردن شراب به کلیسا برای نذر و عبادت، مشغول خواسته خود میشود.
این بار نیز با برآوردهنشدن حاجتش با ظرف شراب به مسجد میرود که مسلمانان متعصب به قصد کشتن او به دلیل بیاحترامی به خانه خدا، او را تعقیب میکنند و او فرار ميكند و از مهلکه میگریزد. مرد فضایی پس از این جریان به دختر میگوید شما چقدر موجودات عجیبی هستید که اینهمه خدا را با هم دارید ولی هیچکدامشان را به طور واحد قبول ندارید!
در پایان فیلم دختر متوجه میشود که دلیل غیبت پسر در مراسم ازدواج با او، نه اختلافات قومی و مذهبی بلکه سوءتفاهم و بروز مشکلی بوده که در آن روز خاص پیش آمده است و مرد فضایی در راستای حل این مشکل به او کمک میکند. آنان در نهایت به هم میرسند و مرد فضایی نیز با پیداکردن کنترل فضاپیمایش به فضا بازمیگردد و فیلم به پایان میرسد.چنانکه پیداست، این مرزبندیها نهتنها مفید و موثر نیست بلکه حتی به انزوای هرچه بیشتر کسانی میانجامد که خود را برتر از دیگران میدانند و نمیدانند که جدا از دیگران نمیتوانند به حیات خود ادامه دهند. چنانکه به قول بیتی از مولانا که در فیلم بادبادکباز نیز امیر میخواند:
ما کهایم اندر جهان پیچپیچ؟
چون الف، او خود چه دارد؟ هیچ هیچ