زناشویی در ایل زرزا




 

زناشویی در ایل زرزا

 

آنچه در زیر یاد می‌شود مربوط به چگونگی زناشویی طبقات مختلف ایل زر زا بوده و دنباله خلاصه بخشی از بررسی‌هایی است كه در سرزمین ایل زر زا انجام گرفت...

زناشویی در ایل زر زا بیشتر میان خویشاوندان صورت می‌گیرد ولی اگر مردی بخواهد، می‌تواند با دخترانی كه با او نسبتی نداشته و حتی از ایل زر زا نیز نباشند زناشویی كند اما این گونه زناشویی (زناشویی با غیر خویشاوند) شرایطی دارد.
پسر رئیس ایل و مالك می‌تواند هر دختری را كه دوست داشته باشد برای همسری بر‌گزیند، اگر چه دختر یكی از كشاورزان یا خدمتگزاران خانواده آنها نیز باشد اما دختران آنها فقط باید با پسران مالكان یا رؤسای ایل‌های دیگر زناشوئی كنند. یك دختر مالك یا رئیس ایل به هیچ روی حق ندارد از كشاورزان و خدمتگزاران و زیردستان كسی را برای همسری برگزیند، زیرا حق گزیدن شوی با خود دختر نیست بلكه این حق پدر است و پدر حق دارد كه دختر خود را به هر مردی كه مایل باشد به زنی بدهد.

اگر جوانی از ایل دیگر دختری از ایل زر زا را بخواهد باید یك دختر از خویشاوندان خود را كه از هر حیث با دختر زر زای خواستگاری شده خود برابر باشد به زنی به یكی از پسران خانواده آن دختر بدهد وگرنه حق زناشوئی نخواهد داشت.
گاهی چنین پیش می‌آید كه دختر و پسری یكدیگر را دوست دارند ولی پدر دختر با زناشوئی آن دو مخالف است در این هنگام پسر و دختر با هم قرار می‌گذارند كه فرار كنند و شبانه با هم می‌گریزند و پس از رسیدن به جای امنی زناشوئی می‌كنند. این كار باعث كدورت و دشمنی میان دو خانواده، دو طایفه و یا دو ایل می‌شود. اگر پسر از خانواده كشاورز و دختر از خانواده مالك باشد پسر را در هر كجا كه ببینند می‌كشند، به همین دلیل پسر و دختر مجبورند از ایل خود فرار كنند و به جاهای دوردست بروند تا از چشم خانواده دختر دور باشند اما اگر پسر از خانواده مالك باشد پس از آنكه دختر را شبانه فرار داد او را به خانه خود یعنی خانه پدر خود می‌برد و در آنجا او را عقد می‌كند.

چنانچه گفته شد این كار میان دو خانواده كینه و دشمنی ایجاد می‌كند و این دشمنی از میان نمی‌رود مگر اینكه خانواده پسر دو دختر بدون جهیز یا یك دختر با جهیز كامل به خانواده دختر بدهند یا اگر خانواده دختر بپذیرد به جای اینها پول یا ملكی را به خانواده‌اش می‌دهند.
دختری که با پسری بگریزد، هرگز جهیزی به او داده نخواهد شد و تا هنگامی‌كه این كدورت میان دو خانواده وجود دارد، دختر حق رفت و آمد به خانواده پدر خود و شركت در جشنها و سوگواریها و هر پیش آمد دیگری كه در خانه پدر اتفاق بیفتد ندارد مگر اینكه همانگونه كه گفته شد اختلافاتشان از میان برود.
از آنجاییكه زر زاها بیشتر كشاورزند و در كار كشاورزی همه خانواده همكاری دارند اغلب عشق‌ها و زناشویی‌ها در كشتزارها پدید می‌آید. در كشتزارها است كه دختران و پسران از كودكی و در هنگام كار با یكدیگر آشنا می‌شوند. این آشنایی از بازی‌های كودكانه آغاز می‌گردد و به عشق و علاقه دوران جوانی و دیدارهای پنهانی می‌انجامد. این دیدارها بدون آگاهی خانواده پسر و دختر انجام می‌گیرد. در این دیدارها پسر و دختر با هم پیمان می‌بندند كه هیچ كدام با كس دیگری زناشویی نكنند، آنگاه پسر یك حلقه انگشتر به دختر می‌دهد و دختر چیزی را كه بدست خود درست كرده است (مثلاً دستمالی كه بدست خود گلدوزی نموده است) به پسر می‌دهد و به این ترتیب با هم نامزد می‌شوند.

پس از نامزدی كه پنهانی انجام گرفته است، پسر خود شخصاً به نزد پدر می‌رود یا اینكه یكی از دوستان بسیار نزدیك خود را پیش پدرش می‌فرستد و موضوع را با وی در میان می‌گذارد و برای اثبات اینكه یكدیگر را دوست دارند آن چیزی كه دختر به پسر داده است به پدر نشان داده می‌شود. پس از آن پدر با گروهی از مردان خویشاوند خود به خانه پدر دختر می‌روند و از دختر او خواستگاری می‌كنند. اگر خانواده دختر پسر را به دامادی نپذیرفتند، پسر و دختر یا چشم می‌پوشند و یا چنان كه گفتیم می‌گریزند اما اگر پذیرفتند با توافق دو خانواده كابین (مهریه) را معین می‌كنند و گذشته از كابین مبلغی را نیز به نام شیر بها (كه به گویش زر زا «خون بها» نامیده می‌شود ) تعیین می‌نمایند البته گاهی شیر بها گرفته نمی‌شود و آن هنگامی ‌است كه خانواده پسر دختری داشته و در برابر دختری كه خواستگاری می‌كنند او را به یكی از پسرهای خانواده دختر به زنی دهند وگرنه شیر بها كه مقداری پول است باید خانواده پسر بپردازد.


ایل زرزا- عروسی


پس از انجام یافتن مراسم خواستگاری در همان مجلس برای مباركی و نیك بختی، شیرینی و چایی می‌آورند. در این هنگام ملا نیز حاضر می‌شود و عقد پسرو دختر را می‌خواند. پس از برگزاری این مراسم روزی را برای عروسی بر می‌گزینند. روز عروسی باید دوشنبه یا پنجشنبه باشد و جشن عروسی از سه روز به درازا می‌كشد كه روز آخر آن عروسی خواهد بود. پس باید مدت جشن را چنان ترتیب دهند كه آخرین روز جشن كه روز عروسی است دوشنبه یا پنجشنبه باشد.
فاصله میان خواستگاری و عقد تا برگزاری جشن عروسی از پنج تا شش ماه بیشتر نمی‌شود و در صورتی به پنج یا شش ماه خواهد رسید كه موانعی برای یكی از دو خانواده پیش بیاید و گرنه پیش از یكی دو ماه فاصله در میان نخواهد بود.
موانع از نوع فرا رسیدن ماه‌های محرم و صفر یا فراهم نمودن هزینه است. و اگر چنین موانعی پیش نیاید مراسم هر چه زودتر برگزار می‌شود.
پس از آنكه روز عروسی برگزیده شد در خانواده‌های عروس و داماد جنب و جوش مخصوصی پدید می‌آید نخست چند زن از خانواده داماد كه عبارتند از مادر و خواهرها و شاید هم تنی چند از خویشان دیگر نزدیك او به خانه عروس می‌روند و عروس را با گروهی از زنان خویشاوند او برای خرید به بازار می‌برند، این خرید در بازار شهر كوچك اشنو انجام می‌گیرد و چند قواره پارچه لباسی و مقداری وسایل زینتی مانند گوشواره، زینت سر، گردنبند، دستبند كه از طلا خواهد بود به پسند عروس برای او خریداری می‌شود. آنگاه شادی‌كنان به سوی خانه‌های خود باز می‌گردند.
از سوی دیگر خانواده دختر باید برای روز عروسی آئینه و شمعدان بخرند زرزائی‌ها برخلاف مردم بیشتر جاهای دیگر ایران این كار را به عهده خانواده عروس گذاشته اند.

پس از آنكه مقدمات عروسی فراهم شد از خانواده‌هایی كه می‌باید در جشن شركت جویند بوسیله كارت یا نوشته ای دعوت می‌شود. مردانی كه دعوت شده‌اند باید پیش از عروسی هدیه‌ای به خانه داماد بفرستد و زنان آنها هدیه دیگری به خانه عروس.
آنچه مردان هدیه می‌كنند بیشتر عبارت است از: برنج، روغن، آرد، گوسفند، گاو یا گوساله و آنچه زنان می‌فرستند بیشتر چیزهایی است كه به كار زنها و زندگی آنها می‌آید، مانند پارچه پیراهنی یا دستمال و سوزن نخ، و گذشته از این هنگامی‌كه هر زن به جشن می‌رود با خود یك افزار سواری مانند زین اسب یا دهنه به خانه عروس می‌برد.
سر انجام روز جشن عروسی فرا می‌رسد. این جشن باید در هر دو خانواده انجام گیرد، بدین ترتیب زنها به خانه عروس و مردها به خانه داماد می‌روند.
گاهی چنین پیش می‌آید كه خانه گنجایش همه مهمانان را ندارد در این صورت بیرون از خانه و در جای مناسبی یك چادر بزرگ و اگر چادر بزرگ هم نداشته باشند چندین چادر كوچك را طوری برپا می‌دارند كه از مجموع آنها چادری وسیع و جادار به دست آید، آنگاه دورتادور این چادر یا تالار پذیرایی را به جای پشتی، رختخواب‌هایی كه هر دست آن جداگانه در چادر شبی پیچیده شده است می‌گذارند. هر دست از این رختخواب‌ها برای یك مهمان است. چون كسانی كه به جشن عروسی دعوت می‌شوند باید همه مدت جشن را در همان جا مهمان باشند و شب‌ها را نیز در آنجا بگذرانند. بدین معنی كه همانجا كه نشسته اند رختخوابها را باز می‌كنند و می‌خوابند. میزبان مؤظف است همه وسایل آسایش و خوراك مهمانان را تا هرچند روز كه جشن ادامه دارد فراهم نمایند.
یك دست نوازنده كه از یك دهل زن، یك سرنا زن و دو آوازه خوان تشكیل شده‌اند (كه به گویش زر زا «چاواش Ghavwash» نامیده می‌شوند) به نوازندگی و خوانندگی می‌پردازند و مهمانان به آهنگ سازهای آنها دسته جمعی می‌رقصند. این مراسم تا روز عروسی كه آخرین روز جشن می‌باشد، ادامه می‌یابد، در این مدت عروس و داماد نباید یكدیگر را ببینند.

روز عروسی، شامگاهان گروه زیادی از مردان كه شماره آنان گاهی بیش از پنجاه تا صد نفر می‌رسد، سوار بر اسب می‌شوند و با سه اسب یدك، یكی برای عروس«بوك Book» دیگری برای لوازم شخصی عروس و هدایای را كه زنان مهمان برایش فرستاده اند و سومین اسب برای كنیزی كه همراه عروس می‌آید (به گویش زر زا بربوك Bar Book نامیده میشود) به سوی خانه عروس می‌روند.
پیشاپیش این گروه سوار، چاواش‌ها پیاده به راه می‌افتند و تا خانه عروس به نواختن و خواندن می‌پردازند.
در برابر خانه عروس همه از اسب‌ها پیاده می‌شوند و از میان آنها تنها برادر داماد یا یكی از دوستان بسیار نزدیكش كه «بِرا زاواBerazawva = برادر داماد» نامیده می‌شود و از پیش برگزیده شده است وارد خانه عروس می‌شود و یك راست به نزد عروس می‌رود و دستمالی كه «پشت پند Pesht Pend» نامیده می‌شود به كمرش می‌بندد. آنگاه مقداری پول در دست او می‌گذارد. پس از انجام این مراسم مادر عروس از «برا زاوا» پولی به نام «خرج مطبخ» می‌خواهد و پس از كمی‌ چانه زدن و كم و زیاد كردن آنرا دریافت می‌دارد و از این پول مقداری به عروس می‌دهد و بقیه را میان خدمتگزاران خانه پخش میكند «برا زاوا» پس از پرداخت این پول همراه عروس در حالیكه دو زن زیر بازوان او را گرفته اند «و بربوك» و دو خدمتكار مرد نیز همراه او هستند برای رفتن به خانه داماد آهنگ خروج می‌كنند اما هنگامی‌كه می‌خواهند از در بیرون بروند مردی كه «درگر Dareger» (درگیر) نامیده میشود جلویشان را می‌گیرد. در این جا «برا زاوا» باید مقداری پول به او بدهد تا از سر راهشان به كنار رود. اگر تا در كوچه چند در بر سر راه آنها باشد كنار هر در یك «درگر» جلوی راه را خواهد گرفت و «برا زاوا» باید مقداری پول به او بدهد تا از سر راهشان به كنار رود.

سر انجام هنگامی ‌كه از خانه بیرون رفتند، عروس را بر اسب سوار می‌كنند. مردی كه «سركش» نامیده می‌شود دهانه او اسب او را می‌گیرد، پیش از «سركش» مردی به نام «آینِ‌هالْ گِرْ» آئینه عروسی را در دست دارد و در دو سوی او دو تن به نام «چِراقْ‌هالْ گِرْ» چراغ‌های عروس را می‌برند.
«چاواش»ها نیز پیاده پیشاپیش آنها در حركت هستند و می‌نوازند و می‌خوانند. دسته‌ای از سواران پیشاپیش عروس به بازی با اسب و تاخت و تاز می‌پردازند
زمان قدیم که برداشتن تفنگ آزاد بوده است، این گروه به هنگام تاخت و تاز تیراندازی‌هایی نیز می‌كردند ولی در این زمان به جای تفنگ چوب دستهای بلند و محكمی ‌را به دست میگیرند و در هنگام حركت و سواری چوب دستی‌ها را به طور عمودی و با نیروی هر چه بیشتر به زمین می‌كوبند و در نتیجه چوب‌ها به سوی بالا می‌جهند. كسانی كه چوب دستی آنها با این كار از سرشان بالاتر بجهد، سوار كار زبردست شمرده خواهند شد. بدین گونه شادی كنان تا نزدیك‌های خانه داماد پیش می‌روند. در میان راه كسانی گاو یا گوسفندی را به قصد قربانی كردن در پیش پای عروس می‌خوابانند ولی «برا زاوا» از قربانی كردن آنها جلوگیری می‌كند و پولی به آنها می‌دهد. البته این كار تظاهری بیش نیست و قصدشان از این كار دریافت پولی است.

هنگامی‌كه به نزدیكی‌های خانه داماد رسیدند عروس از حركت باز می‌ایستد و می‌گوید «من پیشتر نمی‌آیم»، دیگران هم از او پیروی می‌نمایند و همانجا می‌ایستد و فقط تنی چند به دنبال داماد زاواZawva» می‌روند و او را از خانه‌اش بیرون می‌آورند. همین كه داماد به چند قدمی‌ عروس رسید، به او سلام می‌كند. آن گاه یك دانه سیب با یك تكه كله قند را به سوی عروس پرتاب می‌كند و سپس سر اسب را برمی‌گرداند و تند می‌گریزد، زیرا هنگامی ‌كه داماد سیب یا كله قند را به سوی عروس پرتاب كرد، مردان به او حمله می‌كنند و هر كس می‌كوشد تا كلاه داماد را از سرش برباید ولی چون جمعیت زیاد است داماد به هر كجا كه بگریزد، سودی ندارد و سرانجام یك نفری می‌رسد و كلاه را از سرش می‌رباید. این كلاه (به گویش زر زا «دَستْمالْ » نامیده می‌شود) از آن كسی خواهد بود كه آن را ربوده است. پس داماد دوباره به خانه باز می‌گردد و كلاه دیگری را كه در خانه برایش از پیش آماده كرده‌اند به سر می‌گذارد و به نزد عروس می‌آید. آنگاه دسته جمعی به سوی خانه داماد به راه می‌افتند.
در جلوی خانه، مادر یا خواهر داماد مقداری سكه با شیرینی را از جای بلندی به سر عروس می‌ریزد و سپس یك چهار پایه «كرسی» زیر پای عروس می‌گذارند تا بتواند از اسب فرود آید. داماد باید در این جا به كسی كه كرسی را می‌گذارد و دهانه اسب عروس را می‌گیرد تا پیاده شود و آنهایی كه آیینه و چراغ را آورده‌اند پولی بدهند. این آیینه و چراغ همانست كه خانواده عروس برای دخترشان خریده‌اند. باز در اینجا دو زن زیر بازوان عروس را می‌گیرند و او را به درون خانه و به اطاقی كه از پیش آماده شده است می‌برند. هنگامی‌ كه عروس می‌خواهد به درون اطاق رود، زنی كفشهایش را از پایش درمی‌آورد و پولی را كه عروس از پیش در كفش‌های خود گذاشته است برمی‌دارد. البته زنی كه این كار را می‌كند، زن تنگ دستی است كه او را برای این كار برگزیده‌اند. پس از اینكه عروس به درون اطاق رفت آنقدر می‌ایستد كه مادر یا خواهر داماد گاو یا گوسفندی را پیش كش كند (مثلا می‌گویند «یك گاو پیش كش كردیم بفرمایید بنشینید»). آنگاه عروس بر روی چهار پایه یا جاییكه بالاتر از جای دیگران باشد می‌نشیند. در این هنگام زن دیگری پسر بچه‌ای را در دامن عروس می‌گذارد و می‌گوید «انشاء الله كه پسر بزایی» و عروس از پولی كه «برا زاوا» هنگام بستن دستمال به كمرش و همچنین از پولی كه مادرش از خرج مطبخ به او داده است مقداری به آن زن می‌دهد. سپس شیرینی و چای می‌آورند كه پول دیگری به آورنده‌ی آن بدهد. آنگاه رقص و پایكوبی آغاز می‌شود

اما در مجلس مردانه، داماد حق نشستن ندارد و وظیفه‌اش سركشی به مهمانان و پذیرایی كردن از آنها است.
جشن تا پاسی از شب گذشته ادامه می‌یابد. آنگاه برای مهمانان شام می‌آورند پس از خوردن شام از میان «چاواشْ»‌ها سرنا زن در حالیكه سرنا می‌نوازد دور تا دور اطاق به گردش در می‌آید و یكی دیگر از آنها دستمال بزرگی را در میان اطاق روی زمین پهن می‌كند سرنا زن از پیش هر كس كه می‌گذرد، آن كس باید مقداری پول بنام انعام در دستمال میان اطاق بریزد. در اینجا همه باید پول بدهند. گاهی چنین پیش می‌آید كه این انعام به چندین ده هزار ریال می‌رسد چنان كه پسر سوم رئیس ایل بنام «بابا خان» می‌گفت در روز عروسی من «چاواش»‌ها مبلغی پیرامون چهل هزار ریال آن هم در سال 1324 گردآوری كردند. این پول مزد «چاواش»‌ها است و جز این پول دیگری به آنها داده نمی‌شود.
پس از پایان كار «چاواش»‌ها، مردان مهمان باید همگی از خانه داماد بیرون بروند و به خانه‌های خود برگردند و هیچ كس حق ماندن در آنجا را ندارد. دو نوكری هم كه با عروس آمده‌اند نیز به خانه پدر عروس باز می‌گردند ولی از زنها آنهایی كه از خویشان نزدیك باشند می‌توانند شب را در آنجا بمانند.

در این هنگام«بَرْبُوكْ» جای عروس و داماد را می‌اندازد و یك پارچه سفید بنام «چارَ» روی تشك پهن می‌كند سپس «برا زاوا» داماد را به حجله راهنمایی می‌كنند و خودش نیز از خانه بیرون می‌رود پس از اینكه داماد به درون حجله رفت، عروس سلام می‌كند. آنگاه انعام «بَرْبُوكْ» را می‌دهد و «بربوك» نیز از اطاق بیرون می‌رود و پشت در اطاق می‌ایستد و مواظب است تا كسی به اطاق نزدیك نشود.
پس از بیرون رفتن «بربوك» داماد یك سكه یا گردنبند یا گوشواره طلا به نام رونما به عروس هدیه می‌كند سپس پارچه طوری را كه صورت عروس را پوشانیده است به كنار می‌زند و او را در آغوش می‌گیرد.

روز دیگر بامدادان «بربوك» پارچه سفید را برمی‌دارد و به خانه پدر عروس به نزد زنها می‌برد و آن را روی زمین پهن می‌كند. آنگاه زنها هر یك به فراخور حال خود به «بربوك» انعام می‌دهد و او پس از گرفتن انعام دوباره به نزد عروس برمی‌گردد. پس از گذشتن سه یا چهار روز عروس و داماد هر یك از وسایل سواری را كه زنها به نام هدیه برای عروس آورده بودند در دستمال می‌پیچند و برای مردانی كه در جشن عروسی آنها شركت داشتند می‌فرستند.
پس از یك هفته «بربوك» نیز خانه عروس را ترك می‌گوید و به خانه پدر عروس بازمی‌گردد و به این ترتیب عروسی پایان می‌پذیرد.
منبع: ichodoc.ir

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------