آخرین اخبار فرهنگی - هنری

امین‌الله رشیدی،اخبار فرهنگی،خبرهای فرهنگی

«امین‌الله رشیدی» موسیقی‌دان و خواننده پیشکسوت درگذشت

امین الله رشیدی خواننده پیشکسوت موسیقی ایرانی بر اثر کهولت سن، دار فانی را وداع گفت. به گزارش ایسنا، افسانه رشیدی فرزند این…

احمد مهران فر،محسن تنابنده و پایتخت 3 بخش 2



تنابنده و مهران‌فر جدي‌تر از آني بودند كه تصورش را مي‌كرديم. نه بگو بخندي در كار بود و نه فراغ بالي از سوي ما! مصاحبه را اما مردان محبوب نوروزي كه جديت‌شان كمي ما را معذب مي‌كرد جلو مي‌برد هرچند روايت‌هايشان شنيدني بود و جالب توجه.

 پایتخت 3,سریال پایتخت 3

   چرا مازندرانی ؟
 يك چيزي كه در مرحله تحقيق شما خوب درآمده است همان لهجه و گويشي است كه بازيگرهاي كار آن را بازي كرده‌اند. طوري كه بيرون از ماجرا خيلي‌ها فكر مي‌كنند بازيگرهاي سريال مازندراني هستند. چطور به اينجا رسيديد.

تنابنده: وقتي مي‌گويم شما بايد ابزاري را بايد برداريد كه در سفر به دردتان بخورد به همين دليل است. يعني شما مي‌خواهيد فيلمي را بسازيد كه اين مختصات را دارد. احمد مهران‌فر جزو بازيگراني بود كه توانايي زيادي براي يادگيري و آموزش انواع لهجه‌ها را داشت و در خودش هزاران آدم با لهجه‌هاي جورواجور هميشه زندگي مي‌كردند، در خود من هم همينطور. ما هميشه وارد هر شهرستاني مي‌شديم با آن گويش با هم صحبت مي‌كرديم و لذت مي‌برديم. اين موضوع براي بازي جذاب بود. به همين دليل از اول به احمد مهران‌فر به عنوان مهره‌اي فكر كرديم كه به پيچ مي‌خورد. به اينكه كسي را بياورم تا آموزش ببيند اعتقاد نداشتم.

از آنجايي كه با آقاي مقدم چشم بسته حرف هم را مي‌فهميديم خيلي راحت به نتيجه انتخاب بازيگرها ‌رسيديم. ضمن اينكه در ادامه هم براي شخصيت‌هاي ديگر سعي كرديم از آدم‌هاي خوب استفاده كنيم مثلا در بخش‌هاي شمال پايتخت اكثر نقش‌هاي كوچك ما را آدم‌هاي آن منطقه بازي كردند. حتي برادر خود من كسي است كه قائم‌شهري است.

مهران‌فر: البته بازيگري است كه قائم‌شهري است. يعني از بازيگرهاي بومي همان دوروبر استفاده كرديم.

تنابنده: جز يكي، دو نقش مثل خانم نسرين موسايي كه نقش خواهر من را بازي مي‌كرد كه يك ماه تمام كارش فقط ديدن شبكه مازندران و گلستان بود و هرروز آن گويش را تمرين مي‌كرد تا آن لهجه دربيايد. مهران احمدي هم كه بازيگر انديشمند  است كه خيلي راحت جذب كار و با گروه يكدست شد.

چرا شخصيت‌ها را براي خطه مازندران خلق مي‌كنيد؟
تنابنده: وقتي به اقليم و جغرافياي كار فكر كرديم ديديم بهترين مكان مازندران است. فكر كرديم جايي است كه تا به حال راجع به آن صحبت نشده، فكر كرديم به لحاظ زيبايي شناسي جذابيت دارد و يكي ديگر از مهم‌ترين دلايل آن اين بود كه مازندران و استان گلستان از محمل خوبي براي موسيقي بهره برده‌‌اند.

مهران‌فر: بعد از ساخته شدن چندقسمت اول باز صحبت بود كه چرا مازندران. خوب فكر كرديم بين آذربايجان يا جنوب ايران و رشت بهترين مكان همان مازندران است.

چرا درمأمور بدرقه بازی کردم
در تعطيلات نوروز سريال «مامور بدرقه» كه جزو اولين كارهاي شما بود از شبكه آي‌فيلم پخش شد. نقش شما در آن سريال كاملا با نقش نقي پايتخت متفاوت بود. مي‌خواهم بدانم مسير بازيگري شما چطور بود و اساسا خودت را بيشتر بازيگر مي‌داني يا نويسنده؟

تنابنده: خيلي دقيق نمي‌توانم بگويم اما فكر مي‌كنم اول بازيگرم بعد نويسنده. ولي بازيگري برايم جذاب‌تر و خوشحال‌‌برانگيز است. فيلمنامه‌نويسي واقعا سخت است. وقتي فشار كار رويم است وقتي شب مي‌خوابم صبح كه بيدار مي‌شوم شروع روز برايم عذاب‌آور است. نوشتن كار سختي است ولي بازيگري باعث مي‌شود اول صبح با حال خوب بيدار شوم. مثلا براي بازي در فيلم محمد(ص) 9 صبح تا 2شب بايد در لوكيشن حاضر مي‌شدم آن هم با يك گريم سنگين و طاقت‌فرسا اما باز هم بازيگري برايم جذاب‌تر از نويسندگي است.

وقتي سريال مامور بدرقه را بازي كردم سال قبل آن سيمرغ نقش مكمل مرد را گرفته بودم. نمي‌دانم وقتي سيمرغ مي‌گيري چرا يك اتمسفر سنگين ايجاد مي‌شود! معلوم نيست، مي‌گويند طرف پررو شده است! يا بعضي‌ها تصميم مي‌گيرند به ديگران بگويند دور فلاني را خط بكش، طرف فكر مي‌كند علي‌آباد هم شهري است و همه پيشنهادها را رد مي‌كند. من بازيگران زيادي را ديده‌ام كه دچار اين ماجرا شده‌اند. بعد از دريافت سيمرغ پيشنهادات بازي كم مي‌شود.

خب شرايط خواه ناخواه دشوار مي‌شود. من منتظر نشستم تا كاري به من پيشنهاد داده شود تا اينكه از من خواستند در مامور بدرقه بازي كنم. واقعا به مشكل خورده بودم و بايد كاري را شروع مي‌كردم، بنابراين در مامور بدرقه بازي كردم. آن كار متاسفانه جزو كارهايي است كه به آن علاقه ندارم. هيچ‌وقت دوست ندارم چنين چيزي بگويم.

از اين به بعد هم تلاش مي‌كنم كاري كه دوست ندارم را بازي نكنم. آن موقع تازه متوجه شدم وقتي بعضي از بازيگرها مي‌گويند شرايط اقتصادي بد منظورشان چيست. بازي در مامور بدرقه برايم تلنگري شد، ديدم وقتي بقيه به من مي‌گويند تو كه دست به قلم داري چرا خودت مشغول نوشتن نمي‌شوي. حداقل آن، اين بود كه فيلمنامه‌اي مي‌نويسي و از لحاظ مالي تامين مي‌شوي و مجبور نمي‌شوي دست به هر كاري بزني. مامور بدرقه از اين حيث برايم كار خوبي بود.

به‌عنوان سرپرست نويسنده‌های پایتخت، متن را طوري نوشتيد كه نقش خودتان پررنگ‌تر باشد و نقش يك باشيد؟

تنابنده:  قصه پايتخت چون از ذهن من بيرون مي‌آمد، سيروس مقدم فكر مي‌كرد هيچ‌كس بهتر از خود محسن تنابنده نمي‌تواند نقش نقي را بازي كند. چون ابعاد آن شخص را فقط او مي‌شناسد، من فكر ‌كردم كه فقط خودم بايد‌ آن نقش را بازي كنم.

 پایتخت 3,سریال پایتخت 3

  شب‌ها كابوس مي‌بينم
به پروژه سينمايي یا تلویزیونی مشترك فكر كرده‌ايد كه بعد از پايتخت تصميم داشته باشيد آن كار را شروع كنيد.

تنابنده: تركش‌هاي پايتخت آنقدر زياد بوده كه زمان زيادي لازم است تا خستگي‌‌مان دربيايد. چون نوشت 15-14 قصه و اين همه تعدد لوكيشن و آن همه جاده‌نوردي ديوانه‌كننده است. هنوز كابوس آن را مي‌بينم، اينكه از خواب بيدار شوم و فكر كنم آيا همه شرايط رو به راه است؟ جزر خوب است، مد خوب است؟ جزيره مناسب است، هوا چطور است و... آنقدر اين مسائل در ذهن من گسترش داشته كه تا بخواهد ذهنم بازتر شود، تا فكر كنم كاري را شروع كنم، براي خود من طول مي‌كشد.

مهران‌فر: به هرحال پيشنهاد داريم اما هنوز به قطعيتي نرسيديم.

تنابنده: يك بازيگر خودش درباره خودش تصميم مي‌گيرد بعضي كارها انگي مي‌شود براي تو و شما خيلي سخت مي‌تواني بعد از آن تكان بخوري، البته همه اينها دست خود بازيگر است 99درصد بازيگرهاي ما خودشان به خودشان ضربه مي‌زنند. مثلا طرف در يك كار تيپ پيرمرد بازي مي‌كند، آنقدر آن كار را تكرار مي‌كند، 70 جاي ديگرهم همان نقش را بازي مي‌كند. يعني كاسب‌كارانه با ماجرا برخورد مي‌كند. من همه آنها را مي‌پذيرم خب به لحاظ اقتصادي شرايط دشوار است. خب نمي‌‌توانند در اين شرايط بد بيكار بمانند اما خودشان خيلي كمك مي‌كنند كه تبديل به آدم‌هاي كليشه‌اي شوند. نمي‌توانم اسم ببرم اما خيلي‌ها اين ويژگي را دارند به‌خصوص كساني كه تيپ بازي مي‌كنند. اينكه خودت را بفروشي و هركاري انجام دهي، كار درستي نيست. كم‌كم تبديل مي‌شوي به سيب‌زميني و پياز و فكر مي‌كني هنوز بازار داري.

تنابنده: نقي هم كولاژ 4،3 تا از پسرخاله‌هاي من است و عادات هر كدام از آنها را به نگارش درآوردم (مي‌خندد)از روز اول به يك هارموني فكر كردم اينكه همه طيف‌هاي مردم كه تمام آنها را دربگيرد به داستان وارد كنم؛ ارسطو را انتخاب كردم كه مجرد است و با خيلي‌ها ارتباط برقرار مي‌كند و خيلي جالب است   اگر ازدواج مي‌كرد مثل نقي و همسرش مي‌شد و 2 تيپ نزديك به هم خوب نبود، هما و شوهرش و چون خيلي بچه به شكل‌هاي مختلف استفاده شده بود، من از روز اول به دوقلو بودن بچه‌ها فكر كردم. وقتي اين داستان به ذهنم رسيد كه 2 بچه براي كاري به دفتر ما آمدند. وقتي آنها را ديدم گفتم هر طور شده اين دوقلوها بايد در پايتخت بازي كنند از همان‌جا به دوقلو فكر كردم چون از لحاظ فرمي و بصري تصوير دوقلو جذاب است. بابا پنجعلي هم كه سن بالاتري داشت طيف ديگري از آدم‌ها را دربرمي‌گرفت.

تنابنده: بابا پنجعلي براي من كولاژ چند آدم است اما مهم‌ترين آنها كسي بود كه در مازندران كار حلب مي‌كرد، يعني حلب به سقف خانه مي‌زد. آنجا به اين پيرمرد مي‌گفتند عنكبوت چون هميشه از سقف آويزان بود. او گوشش سنگين بود. يك حلب مثل قيف درست كرده بود كسي با او حرف مي‌زد قيف را به گوشش مي‌چسباند خوب اين حركت كاملا فانتزي بود. همين الان هم كه اين صحنه را تعريف مي‌كنم به نظر اتفاق عجيب و غيرواقعي مي‌آيد اما اين اتفاق افتاد. در واقع پنجعلي قصه من برايم خيلي شبيه به آن تصوير بود. خيلي به اين موضوع فكر كردم كه نقص فيزيكي بابا پنجعلي را چطور به تصوير بکشیم  نمي‌خواستم آن حالت ناشنواي هميشگي كليشه‌اي را دربياورم بنابراين فكر كرديم بابا پنجعلي آلزايمر داشته باشد.

مهران‌فر: خود من درباره نقش ارسطو كه براي من نوشته شده بود، مدت‌ها فكر مي‌كردم ببينم چه كسي را دارم كه با لهجه مازندراني صحبت مي‌‌كند. يادم آمد در دانشگاهي رفيقي داشتم كه رشته ديگري درس مي‌خواند و من بعضي وقت‌ها به خانه‌اش مي‌رفتم. او يك دوست مازندراني داشت و من ارسطو را نزديك به آن آدم مي‌ديدم. همين باعث شد در ذهنم دقيق شوم و به كسي برگردم كه 10 سال بود او را نديده‌ام.   او بود كه ارسطو را در وجود من شكل داد؛ شكل ظاهري، شكل صحبت كردنش، نگاه كردني‌هايش و حتي حركت دست‌هايش در من شكل گرفت گرچه اين اتفاق‌ها در پايتخت يك كمتر از پايتخت 2 بود. يادم مي‌آيد آن موقع محسن به عنوان بازيگردان به من اجازه نداد خيلي حركات فيزيكي داشته باشم. معتقد بود اگر آن كار را انجام دهم به تيپ نزديك مي‌شوم اما در پايتخت 2 خيلي آرام سعي كردم آن چيزهايي كه از آن آدم در ذهنم بود را بيشتر پياده كنم.

تفاوت‌های پایتخت 1 و 2
تفاوتي كه در پايتخت 1 و2  خيلي به چشم مي‌خورد در روايت قصه بود. به نظر مي‌رسد كه خط داستان اصلي پايتخت يك خط پررنگ‌تری از سري2 آن بود. در پايتخت2  يك حالت اپيزوديك وجود داشت و هر داستان به تنهايي مي‌توانست مستقل حرفش را بزند.

تنابنده: هميشه وقت زيادي لازم است كه تو بتواني به چيزي دست پيدا كني، به‌خصوص در سري يك مجموعه كه همه اتمسفرها جديد هستند و براي بار اول ديده شدنشان خيلي جذاب است. در سري دو كار براي شما سخت‌تر است، چون بيشتر چيزها را از دست داده‌اي، البته چيزهايي هم به دست ‌آورده‌اي مثلا كاراكترهايي كه واحد هستند و شكل گرفته‌اند.

ولي مهم‌ترين فاكتورها را از دست داده‌اي و از آنجايي كه دنيا هرچه رو به جلو مي‌رود صبر و تحمل كمتر مي‌شود، يكي از مهم‌ترين كاركردهاي سينما و تلويزيون سرگرمي و جذابيت توليدكردن است. به اين فكر افتادم كه چكار مي‌شود كرد كه براي پايتخت 2 جذابيتي ايجاد شود و زير سايه پايتخت1 نرود. طبيعتا همه به جوك و پيامك‌هاي كوتاه عادت دارند و قصه‌هاي كوتاه مي‌خوانند.

 ديگر كسي رمان نمي‌خواند. پس وقتي ديدم پايتخت1 قصه‌اي دارد كه تماشاگر بايد از اولين تا آخرين قسمت را ببيند تا متوجه داستان شود و اگر قسمتي را جا بيندازد بايد از 4نفر سؤال كند چه اتفاقي افتاده است، در سري 2 سعي كردم با يك نخ تسبيح قصه نازك قصه‌هاي متعدد توليد كنم و جذابيت بيشتري به وجود بياورم، ضمن اينكه اين حس هم وجود داشت كه تماشاگر جا نمي‌ماند.

 پایتخت 3,سریال پایتخت 3

   تنابنده: من  رقیب عشقی ارسطوی واقعی بودم
شخصيت‌هاي داستان چقدر مابازاي بيروني دارد و چقدر خلق شده است.

تنابنده: بارها گفته‌ام كه من هميشه در حيطه‌هايي كار مي‌كنم كه خيلي روي آن تسلط دارم و خيلي آن را مي‌‌شناسم. براي من همه اين آدم‌ها و افكارشان وجود داشته است. هميشه يك آدم در ذهن من وجود داشته به نام احمد سينه 5 سانت. اين احمد رفيق پسرخاله‌ام بود. او هيكلي نحيف داشت، چهره خوبي هم نداشت. آن بنده خدا سينه كفتري كم‌حجم داشت. تصور كنيد در چنين شرايطي به يك دختر علاقه‌مند بود. وقتي به شمال مي‌رفتم با اينكه قدش از من بلندتر بود، لباس‌هاي مرا به عاريه مي‌گرفت و مي‌پوشيد. در واقع همان وجوه ارسطويي را داشت.

هميشه با اينكه موقعيت خوبي نداشت دنبال زن گرفتن بود. برادر او يك كاميون داشت. احمد سينه 5 سانتي دروغ‌هاي زيادي راجع به كاميون برادرش مي‌گفت اينكه كجاها با آن ماشين رفته، پشت فرمان خوابش برده و كلي اتفاقاتي كه اصلا شدني نبود. احمد بعد از اينكه لباس‌هاي مرا مي‌پوشيد از من خواهش مي‌كرد با او به نزديك دبيرستاني بروم كه  زن رؤیاهایش آنجا درس مي‌خواند.من هم با  او در مقابل آن مدرسه  مي‌رفتم و 2 نفري كنار يك تير برق مي‌ايستاديم. براي من اصلا اين كار راحت نبود. به هر حال هر آن امكان داشت يك كتك سير بخوريم مثل 2 ابله نادان دنبال آن دختر و هم‌مدرسه‌‌اي‌هايش مي‌رفتيم. احمد علاقه‌اش روز به روز به آن دختر خانم بيشتر مي‌شد.

همسر پسرخاله من دوست يكي از اين خانم‌ها بود و هر روز به من گزارش مي‌داد كه آن دختر چه چيزي راجع به ما مي‌گويد. ما كوركورانه دنبال‌شان راه مي‌افتاديم آنها هم به خانه كه مي‌رسيدند تق در را مي‌كوبيدند و مي‌رفتند و دوباره فردا همين اتفاق مي‌افتاد تا اينكه يك روز همسر پسرخاله‌ام به من گفت محسن اين خانم به تو  علاقه دارد. گفتم نه احمد عاشق اوست. آنجا بود كه ماجرا خنده‌دار شد.

چند وقت بعد احمد سينه 5 سانتي (ارسطوي تخيلات من) از قضيه بو برد و همين كل‌كل‌هاي داستان پايتخت بين ما به وجود آمد. به من مي‌گفت: «اصلا تو چرا با من مي‌آيي؟» مي‌گفتم بابا من نمي‌‌آيم تو به من ميگي بيا. تو لباس‌هاي مرا مي‌پوشي آنجا مي‌ايستي. در واقع سنگ بناي داستان پايتخت از آنجا شكل گرفت. مي‌دانيد چون شيوه كار من بر اساس تداعي است. خيلي به خاطراتم برمي‌گردم و هرچه عميق و عميق‌تر مي‌شوم چيزهاي ناب‌تري به دست مي‌آورم. شايد خيلي‌ها خاطرات اين سبكي دارند اما به آن اهميت نمي‌دهند اما براي من اينطور نيست.

  پایتخت 3,سریال پایتخت 3

 سریال حریم سطان را به خاطر ما متوقف کردند
شما معتقديد مي‌توانيد در رقابت با كانال‌هاي ماهواره‌اي پيروز شويد. اصلا اين اتفاق شدني است؟

تنابنده: يكي از مشكلات مديران و مسئولان همين است، مي‌گويند همان چيزهايي كه تا به حال به خورد تماشاچي داده‌ايم را تكرار كنيد. خب مردم به كار جديد عادت ندارند.

سريال پايتخت توانست مخاطبان سريال حريم سلطان را متوقف كند بنابراين آن سريال بعد از دو قسمت ديگر پخش نشد و تكرار قسمت‌هاي قبل را براي پخش گذاشتند و تا اتمام پايتخت قسمت جديد سريال‌شان را پخش نكردند.

مهران‌فر: خب اين رقابت، رقابت نابرابري است. ما در يك مكعب خيلي كوچك كه ملاحظاتی دارد زندگي مي‌كنيم و كار هنري انجام مي‌دهيم. قصه مي‌نويسيم اما آنها دست روي هر سوژه‌اي مي‌توانند بگذارند و راجع به هر موضوعي مي‌توانند صحبت كنند، بنابراين اگر كسي بتواند جلوي پخش آن سريال‌ها را بگيرد به نظرم واقعا كارش درست است و توانسته در اين فضاي كوچك گوي سبقت را از آنها بگيرد.

  پایتخت 3,سریال پایتخت 3

 هرکسی جای خودش
جدا از قضيه سانسور و امكانات بيشتر كشورهاي ديگر براي ساخت فيلم و سريال كساني كه بيشتر دقت دارند و فكر مي‌كنند گلايه دارند كه چرا تمام اتفاقاتي كه ساخته مي‌شود غيرواقعي است و هيچ ربطي به زندگي عادي ما ندارد. در زندگي روزمره ما هيچ كدام با پدر و مادرمان اينطور صحبت نمي‌كنيم، رفتار زن و شوهرها اينطور نيست و...

تنابنده: چه بپذيري چه نپذيري تنها راه جلوگيري از رواج سريال‌هاي ماهوارهاي ساختن اثر خوب است. ساخت اثر خوب هم مرارت و بدبختي دارد و يكي از مهم‌ترين اتفاقات اين است كه مسئولان كار را به آدم درست آن بسپارند؛ به آرتيست و هنرمند و آنقدر تصميمات بي‌جهت نگيرند. نمي‌توان از واقعيت‌ها چشم  پوشید. از وقتي مهدي فرجي مدير شبكه يك به آن شبكه آمده همه چيز تغيير كرد. طي اين سال‌ها هميشه مخاطب شبكه سه بيشتر از كانال‌هاي ديگر بود. اما او كاري كرد كه بدون اينكه اصولي زير پا گذاشته شود ظرفيت‌ها و حجم‌ها ديده شود. اگر مسئولان به هنرمندان ايمان بياورند مشكل حل مي‌شود.

مهران‌فر: اما محسن به اين فكر كن كه 24 ساعت يك تلويزيون را هنرمندان نمي‌توانند پر كنند. در يك جاهايي بايد كمي خط قرمزها عقب‌تر برود و اجازه داده شود به يكسري از موضوعات پرداخته شود.

تنابنده: من و احمد براي بازديد به يكي، دو شهر مازندران رفته بوديم. باورتان نمي‌شود استقبال مردم در حد تظاهرات بود. اصلا نمي‌توانستيم سر بچرخانيم. درنهايت فرار كرديم. در شيراز هم همين‌طور باورتان نمي‌شود در يك ساعت حدود 800 قطعه عكس با من و احمد گرفتند. آن وقت يكي، دو مسئول مي‌خواهند جاي همه حرف بزنند و تصميم بگيرند. من مي‌گويم اينكه هر كسي جاي خودش باشد منطقي است. مسئولان بيايند و از آرتيست‌ها كمك بگيرند و مخاطب‌شناسي كنند. بحث سانسور بحث كمي نيست. ما مدتي به جايي رسيده بوديم كه مي‌گفتند در فيلم‌هايتان خانه‌هاي ويلايي نشان ندهيد خب اين اتفاق واقعا غم‌انگيز است. همين الان يكي از جذابيت‌هاي سريال شبكه جم ماهواره تصويربرداري از مكان‌هاي زيباست كه باعث شده درصد زيادي توريست براي آن كشور جذب كند.

تعادل نداريم
توجيه مسئولان اين است كه ايران كشور بزرگي است و اقوام مختلف با نوع فرهنگ متفاوت و سطح درآمد مختلف در آن وجود دارد. چيزي كه از تلويزيون پخش مي‌شود خيلي حساس است چون ممكن است آن چيزي كه براي شما عادي است در يك دهات‌كوره تبديل به يك بحران شود.

مهران‌فر: خب اگر چنين چيزي  درست باشد شما در مسائل فرهنگي 10 نفره  یک روستا را داري اما 10 ميليون تهران را از دست مي‌دهي.

تنابنده: به نظر من شما موظفي با رعايت احترامات لازم حقايق را به مردم بگويي، ضمن اينكه پرداختن به خيلي مسائل باعث پيشرفت مي‌شود. واقعا نمي‌دانم چطور مي‌توان گفت شما يك نگاه به روستاهاي كشورهاي ديگر بيندازيد چقدر زيبا هستند. يك نگاه هم به روستاهاي خودمان بيندازيد. ما بايد فكر كنيم چه كمكي مي‌‌توانيم انجام دهيم. آيا كارها باعث رشد و بالندگي شده يا باعث پسرفت و عقب‌افتادگي؟ به نظر من اينكه يك دفعه از آن ور بام هم بيفتيم غلط است اما بايد يك تعادل را دنبال كنيم.

چرا هیچ‌کس زن ارسطو نمی‌شود؟!

 پایتخت 3,سریال پایتخت 3

در نشست خبري گفته بوديد حتي براي انتخاب اسم كاراكترها هم فكر داشته‌ايد و هر كدام نماينده يك جريان در جامعه بوده‌اند مي‌خواهم تك‌به‌تك راجع به كاراكترها صحبت كنيد.

درباره ارسطو چيزي كه خيلي جلب توجه مي‌كرده علاوه بر اينكه  يك تيپ است و يك شغل دارد كه خود آن شغل به نحوي مي‌تواند جالب باشد، ماجراي ازدواج كردن اوست كه در هر دو پايتخت تبديل به يك داستان شد. چون در سري يك سريال هم همين ماجراي گره ازدواج وجود داشت.

 ارسطو دنبال چه سبك زندگي‌اي است و همسر موردعلاقه‌اش بايد چه ويژگي‌هايي داشته باشد و علت ناموفق بودن ازدواج او چيست؟
تنابنده: فكر نكنيد چون احمد رفيقم است اين مثال را مي‌زنم نه من واقعيت را مي‌گويم. فرض كنيد نقره‌اي را مي‌سابند تا شفاف شود من  پایه  اصلي را بنا كردم و احمد خيلي هنرمندانه آن  پایه را آنقدر صيقل داد تا شفاف و شفاف‌تر شد و ما توانستيم ارسطو را از قبل تميزتر ببينيم؛ در واقع من فقط سنگ بنا را گذاشتم. اگر فيلمنامه پايتخت 2 را از ابتدا بخوانيد، اين آدم‌ها از اول كل‌كل داشتند، احمد توانست نقش را شفاف و روشن براي من به نمايش بگذارد و  همين باعث شد من و كورش نريماني و حسن وارسته راحت‌تر بتوانيم نگارش كار را انجام دهيم.

مهران‌فر: چيزي كه اتفاق افتاد خيلي مواقع خواسته و آگاهانه بود و خيلي مواقع هم ناآگاهانه. عمده جذابيت ارسطو هم برمي‌گردد به اينكه با يك شخص ديگري آشنا مي‌شود و عاشق او مي‌شود و مي‌خواهد ازدواج كند اما اين عشق به سرانجام نمي‌رسد. خود من به عنوان بازيگر نقش را بالا و پايين مي‌كردم كه ببينم چطور مي‌توان نقش را جذاب‌تر به نمايش گذاشت و بيشترين چيزي كه هر دوي ما به آن فكر كرديم شيريني نقش‌ها بود.

اينكه آدم‌ها جدي و رئال باشند درست است اما در يك‌جايي بايد شيرين باشند تا مخاطب با آنها راحت‌تر ارتباط برقرار كند. در جايي كافي بود من يك جمله‌اي را بگويم و بروم سمت لودگي و ادا درآوردن تا از حالت رئال خارج شوم و با نگفتن آن ارسطو به حالت رئال باقي مي‌ماند. ما خيلي روي جالب بودن نقي و ارسطو كار كرديم. در پايتخت1 يك چيزهايي در حالت بداهه يا بحث‌هايي كه با هم داشتيم شكل گرفت. در پايتخت 2 خودمان آمديم پايتخت يك را نگاه كرديم و يادمان مي‌آمد در كدام لحظه ارسطو جذاب مي‌شد.

فكر كردم كه بايد روي آن لحظه‌ها كار كنم يا مي‌ديديم كه نقي گاهي طوري صحبت مي‌كرد كه جالب بود و بعدا در پايتخت 2 آن لحن صحبت فيكس شد. به همين دليل نقاط قوت پايتخت يك را در پايتخت 2 تقويت كرديم و مي‌بينيم كه در بسياري از لحظه‌ها در پايتخت 2 كل‌كل‌هاي ارسطو و نقي بيشتر شده است. در مورد ارسطو چيزي يادم مي‌آيد اين بود كه خود لهجه شيرين بود اما بايد اين شيريني را بيشتر مي‌كرديم كه از حالت تيپ هم خارج شود بنابراين شكل حرف زدن را من تغيير دادم.

مهران‌فر: در پايتخت يك تصميم گرفته شده بود كه گلرخ و ارسطو با هم ازدواج كنند اما وقتي در پايتخت 2 در مورد ازدواج ارسطو صحبت شد، به اين نتيجه رسيديم اگر ازدواج كرده باشد تبديل به زوجي مي‌شود شبيه به نقي و هما اما اگر مجرد باشد مي‌تواند رابطه‌اي را در طول سريال ايجاد كند كه متفاوت باشد و مي‌تواند قصه عشقي به همراه داشته باشد كه تماشاگر را با خود همراه كند. به همين دليل به اين نتيجه رسيديم كه  ارسطو مجرد باشد و دنبال دلايلي باشد كه بگوييم آن ازدواج به هم ريخته است. در پايتخت 2  هم ارسطو و آن دختر سنخيتي ندارند كه بخواهند ازدواج كنند.

البته نكته‌اي كه توانسته به واقعي بودن ماجرا كمك كند همين ازدواج نكردن اين دو نفر بود چون عادت كرده‌ايم كه آخر داستان را خوب ببينيم.

مهران‌فر: به نظرم پايتخت 2 يكي از بهترين پايان‌ها را داشت چون هم خوب تمام شد و هم بد چون در حد 2 جمله توانستند مخاطب را بخندانند و تلخي به هم نرسيدن اين دو نفر حس شود و پايان پايتخت 2 يك ضد كليشه‌اي بود. البته شايد در پايتخت 2 دوباره بايد قصه ادامه پيدا كند اما چيزي كه ما خيلي روي آن تاكيد داشتيم و خانم رامين‌فر هم روي آن اصرار داشتند اين بود كه شكل رابطه با شكل ارتباط با گلرخ فرق داشته باشد و فكر مي‌كنم اين اتفاق هم افتاد.

منبع:مجله ایده آل/برترینها

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    سایر خبرهای داغ

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------