کلاس درس در «آشپزخانه نیمهکاره حسینیه»
- مجموعه: اخبار اجتماعی
- تاریخ انتشار : یکشنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۴ ۱۱:۲۷

روزنامه توسعه ایرانی نوشت: صبحی پاییزی در روستای میانکوه سنقز، از توابع درهگز استان خراسان رضوی یک گوشی تلفن همراه تصویری را ثبت میکند که واکنشبرانگیز میشود: اتاقکی نیمهکاره بدون شیشه و پنجره و کف اتاق مملو از نخاله. چند نیمکت که دانشآموزان پسر و دختر در آن نشستهاند هم در این ویدئو کوتاه دیده میشوند.
این فیلم کوتاه در نخستین روزهای سال تحصیلی جاری شاید به وضوح یکی از عوامل اصلی ترک تحصیل در ایران را نشان دهد و آماری که به نظر میرسد هر سال از سال پیش فزونی میگیرد. این تصویر از سنقز، نه یک استثنا بلکه نمادی از واقعیتی فراگیر است. وضعیت بسیاری از مدارس در مناطق محروم مشابه است: کلاسهای کانکسی در خوزستان و سیستان و بلوچستان، مدارس کپری در هرمزگان، اتاقهای اجارهای که به نام مدرسه در حاشیه شهرها فعالیت میکنند و درست در دل این واقعیت، بحران ترک تحصیل ریشه میدواند.
از ۹۵۰ هزار تا دو میلیون دانشآموز ترک تحصیلی
وزیر آموزش و پرورش در سال گذشته رقم ۹۵۰ هزار دانشآموز بازمانده از تحصیل را اعلام کرد. اما کمیسیون آموزش مجلس در گزارشی دیگر عددی نزدیک به دو میلیون نفر را مطرح کرده است. همین اختلاف آماری خود نشانهای از نبود شفافیت و ضعف نظام پایش آموزشی است. وقتی در مورد ابتداییترین دادهها، یعنی شمار کودکانی که از آموزش محروم ماندهاند هم اجماع وجود ندارد، چگونه میتوان برای حل مسأله سیاستگذاری راهکار ارائه کرد.
مرکز پژوهشهای مجلس در گزارشی تازهتر تأکید کرده است که مشکلات مالی خانوادهها عامل اصلی ترک تحصیل است. طبق این گزارش، بین ۱۰ تا ۳۸ درصد موارد صرفاً به دلیل فقر و ناتوانی در تأمین هزینههای آموزشی مدرسه را رها میکنند؛ رقمی معادل ۱۰۰ تا ۳۳۰ هزار نفر. نکته مهمتر این است که حدود ۷۰ درصد این کودکان متعلق به دهکهای یک تا پنج ـ یعنی ضعیفترین اقشار جامعه ـ هستند. این یعنی فقر اقتصادی مستقیماً به فقر آموزشی تبدیل میشود.
فقر؛ ریشه پنهان و آشکار ترک تحصیل
وقتی از هزینههای آموزش صحبت میشود، بسیاری تصور میکنند مدارس دولتی رایگاناند و بنابراین مشکل چندانی وجود ندارد. اما واقعیت چیز دیگری است. خانوادهها باید برای لوازمالتحریر، کتابهای کمکآموزشی، کیف و کفش، ایابوذهاب و حتی کمکهای مالی غیررسمی به مدرسه هزینه کنند. در شرایط تورمی سالهای اخیر، همین هزینههای جانبی به مانعی جدی بدل شده است. در خانوادهای با سه یا چهار فرزند، گاهی تنها خرید دفتر و لباس فرم مدرسه برابر با یکماه حقوق پدر است.
به این فشار مالی، ناامیدی ناشی از کیفیت پایین مدارس فرسوده هم اضافه میشود. خانوادهای که میبیند فرزندش در محیطی ناایمن و بدون معلم کافی درس میخواند، انگیزهای برای ادامه تحصیل ندارد و درست در همین نقطه است که کودک به جای درس، راهی بازار کار میشود. کودک کار در چهارراههای تهران و سنندج و اهواز، اغلب همان دانشآموزی است که روزی به دلیل فقر، نیمکت مدرسه را رها کرده است.
چرخه بازتولید فقر
ترک تحصیل کودکان تنها محرومیت امروز نیست، بلکه تضمین فقر فردای آنان است. کودک بازمانده از تحصیل، مهارت و دانش لازم برای ورود به بازار کار رسمی را به دست نمیآورد، در نتیجه در بزرگسالی تنها گزینههای پیش رویش مشاغل غیررسمی، کمدرآمد و پرخطر است. این یعنی چرخه فقر به نسل بعد منتقل میشود.
آمارهای بینالمللی نیز این واقعیت را تأیید میکنند: هر سال تحصیل اضافه، میانگین درآمد فرد در بزرگسالی را ۸ تا ۱۰ درصد افزایش میدهد. حال تصور کنید صدها هزار کودک ایرانی از این فرصت محروم باشند. پیامد این محرومیت فقط فقر فردی نیست، بلکه کاهش رشد اقتصادی ملی و افزایش شکاف طبقاتی است.
شکاف عمیق بین مدارس
نابرابری در نظام آموزشی ایران تنها به تفاوت بین مناطق شهری و روستایی محدود نیست. در خود شهرها نیز شکافی عمیق بین مدارس دولتی فرسوده و مدارس غیردولتی مجهز وجود دارد. فرزندان طبقه مرفه در مدارسی با امکانات بهروز، کلاسهای زبان و آزمایشگاههای مدرن درس میخوانند، در حالی که کودکان طبقات فروست در مدارسی بدون امکانات اولیه نشستهاند. این شکاف آموزشی دیر یا زود به شکاف اجتماعی و اقتصادی تبدیل میشود.
در این میان کودکانی که از مدرسه باز میمانند، بیش از دیگران در معرض آسیبهای اجتماعی هستند. کار کودکان، ازدواج زودهنگام دختران، اعتیاد و بزهکاری، همه با ترک تحصیل پیوندی مستقیم دارند. جامعهای که بخش قابلتوجهی از کودکانش به مدرسه نمیروند، در آینده با افزایش جمعیت بیسواد و کممهارت، ضعف نیروی انسانی و رشد آسیبهای اجتماعی روبهرو خواهد شد.
فیلم سنقز؛ واقعیت در قاب
زمانی که انتشار فیلمی از شرایط تحصیل هشت دانشآموز در روستای میانکوه سنقز (درگز، خراسان رضوی) موجی از واکنشها را در فضای عمومی برانگیخت؛ آموزش و پرورش خراسان رضوی توضیح داد که در این روستا اساساً مدرسهای وجود ندارد و کودکان در حسینیه روستا درس میخوانند. در روز انتشار فیلم نیز متولی حسینیه دیرتر رسیده و درهای حسینیه بسته مانده بود و بنابراین دانشآموزان ناچار شدند در فضای نیمهکاره آشپزخانه بنشینند تا در باز شود. مقامات استانی تأکید کردند که شمار این دانشآموزان تنها هشت نفر است و آنها با یک معلم چندپایه درس میخوانند. در پی این اتفاق، مدیرکل آموزش و پرورش استان دستور ساخت فوری یک مدرسه مستقل برای همین هشت دانشآموز را صادر کرد؛ زمینی از سوی منابع طبیعی واگذار شد و خیرین نیز برای کمک به ساخت مدرسه پای کار آمدند. قرار است طی دو ماه آینده، کودکان روستا در مدرسهای تازه درس بخوانند.
اما آیا این توضیحات صرفا برای رسانهها نبوده است؟ چرا که اگر آن فضا صرفاً «آشپزخانه نیمهکاره حسینیه» بوده و صرف دیر رسیدن متولی سبب شد تا کودکان به آن اتاقک هدایت شوند، چرا در تصاویر آشپزخانه مورد اشاره نیمکتهای مدرسه دیده میشود؟! این تناقض، نشانهای از فاصله میان واقعیت میدانی و روایتهای رسمی است. در چنین شرایطی، دستور فوری برای ساخت مدرسه نیز بیش از آنکه یک سیاست پایدار باشد، شبیه واکنشی مقطعی برای مدیریت بحران رسانهای جلوه میکند.
از زاویهای دیگر، همین ماجرا نشان میدهد که نظام آموزشی ما چقدر به «فشار رسانهای» حساس است. سالهاست هزاران دانشآموز در کلاسهای کپری یا کانکسی درس میخوانند، اما تا زمانی که فیلمی منتشر نشود و موجی از اعتراض بهراه نیافتد، اقدامی فوری در کار نیست. آیا سرنوشت آموزش کودکان باید وابسته به انتشار یک ویدئو باشد؟ و آیا عدالت آموزشی میتواند بر پایه واکنشهای مقطعی شکل بگیرد؟
راهکار واقعی برای کاهش بازماندگی
کارشناسان حوزه آموزش و رفاه اجتماعی معتقدند که راه برونرفت از چرخه بازماندگی از تحصیل در ایران تنها با اقدامات فوری و همزمان در چند جبهه ممکن است. نخستین و فوریترین اقدام، کاهش فشار اقتصادی بر خانوادههای کمدرآمد است. تجربه بسیاری از کشورها نشان داده است که پرداخت یارانه آموزشی یا اختصاص کارت دانشآموزی میتواند به شکلی مستقیم مانع ترک تحصیل شود. خانوادهای که برای خرید دفتر و لباس مدرسه دچار بحران مالی است، وقتی از حمایت مالی تضمینشده برخوردار باشد، احتمال بیشتری دارد که فرزندش را پشت نیمکت نگه دارد. در واقع، این سیاست نه فقط هزینهای بر دوش دولت بلکه سرمایهگذاری بر آینده نیروی انسانی کشور است.
در این میان تنها تزریق پول کافی نیست. زیرساختهای آموزشی خود به عاملی برای بازتولید محرومیت تبدیل شدهاند. در استانهایی مانند سیستان و بلوچستان یا هرمزگان، مدرسه کپری و کانکسی همچنان واقعیت روزمره هزاران دانشآموز است. کارشناسان هشدار میدهند که تداوم این وضعیت، معنایی جز بازتولید ناامیدی ندارد. بازسازی فوری مدارس فرسوده و جایگزینی کلاسهای ناایمن با ساختمانهای استاندارد، نه یک پروژه عمرانی ساده بلکه اقدامی راهبردی برای ایجاد احساس تعلق و امنیت در میان دانشآموزان است. مدرسهای که دیوارهایش ترک برداشته، پیام غیرمستقیمش این است که آموزش ارزش و اولویتی ندارد.
مسئله بعدی به جایگاه معلمان بازمیگردد. در بسیاری از مناطق محروم، کمبود معلم جدی است و همان اندک نیروها هم با حقوق و امکانات ناچیز کار میکنند. افزایش حقوق و حمایتهای شغلی برای معلمان در این مناطق، علاوهبر بهبود کیفیت آموزش، انگیزهای ایجاد میکند تا نیروهای توانمند حاضر شوند در روستاها و شهرهای دوردست خدمت کنند.. اگر معلمی با شوق و توان کافی سر کلاس حاضر شود، احتمال اینکه دانشآموزان در برابر دشواریهای اقتصادی مدرسه را ترک کنند، بهمراتب کاهش مییابد.
پشت هر عدد و آمار ترک تحصیل، کودکی واقعی وجود دارد که فرصتهایش نابود میشود. بحران بازماندگی از تحصیل در ایران، ریشه در فقر و نابرابری دارد. اگر امروز برای رفع آن اقدامی جدی صورت نگیرد، فردا با جامعهای روبهرو خواهیم شد که بخش بزرگی از سرمایه انسانیاش را از دست داده است.
سعیده علیپور