فراست قاضی (حکایت)



حکایت,حکایت جالب,حکایت فراست قاضی

دو نفر دعوی به محکمه قاضی نظام الدین بردند. هر یک از آن ها مدعی بود که دستار از آن اوست.

قاضی با فراستی که داشت بر یک نفر بدگمان شد و او را گفت: برخیز و دستار را ببند چنان که عادت توست.

آن مرد ببست و چیزی زیاده آمد. دیگری را بفرمود تا ببست و راست آمد، حکم کرد که دستار از این مرد است که راست بست و بعد از تحقیق بلیغ و تهدید کاذب اقرار کرد به کذب خود و قاضی او را از کذب توبه داد.

 

منبع:khorasannews.com

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------