تازه های تقویم تاریخ

داريوش بزرگ پدر ناسيوناليسم ايراني

تقویم تاریخ - 13 تیر

489پیش ازمیلاد:4 ژوئيه سال 489 پيش از ميلاد داريوش بزرگ - شاه شاهان - كه بر تمركز امور و ايراني…

تقویم تاریخ - 5 اسفند



 

 

 

1739م:به نوشته «میرزا مهدی» منشی و وقایع نگار نادرشاه که «لکهارت» مولف تاریخ این شاه ایرانزمین و مرد نیرومند شرق مطالب او را هم سند تالیف خود قرارداده است نبرد کرنال Karnal میان ارتش های دو امپراتوری ایران و هندوستان از پانزدهم ذیحجه (مصادف با 24 فوریه 1739) آغاز شده بود. محل صف آرایی دو ارتش، دشت مجاور شهر کرنال (امروزه شهري 220 هزار نفری) واقع در ایالت هاریانا و 20 فرسنگی (120 کیلومتری) شمال دهلی بود. محمدشاه امپراتور گورکانی (تیموری ـ مغول تبار) هندوستان شخصا در صحنه نبرد حضور داشت. خان دوران، سعادت خان و نظام الملک از فرماندهان نيروهاي نظامي او و علیخان کیانی و احمدخان درّانی دو تن از ژنرالهای نادرشاه در نبرد کرنال بودند. به نظر مورخان نظامی معاصر، این نبرد را که بیش از یک روز و چند ساعت طول نکشید نبوغ نظامی نادر برنده شد و تاکیک های او و ازجمله دوانیدن شترهای حامل تنورهای سفری شعله ور به سوی ستون های هندی فیل جنگی. به علاوه، نادر در این نبرد از توپهای سبک قابل حمل بر پشت شتر معروف به "زنبورک" استفاده کرد که جا به جایی آنها سریع و آسان بود. شمار تلفات هندیان را در این جنگ؛ ده تا سی هزار تن نوشته اند. تلفات ارتش ایران به دو هزار نفر هم نرسید. بامداد هفدهم ذیحجه (26 فوریه) محمدشاه به دیدار نادر شتافت و تاج سلطنت هند را به او تقديم کرد و کناره گیری و تسلیم شدن خودرا اعلام داشت. با اینکه به نوروز ايرانيان 24 روز مانده بود، نادرشاه تصمیم گرفت که در این روز ملی و سعد وارد دهلی شود و تا آن روز در اردوگاهش، خارج از شهر دهلی بسر برد.

علت لشکرکشی نادر به هندوستان، با اینکه قبلا ایالات غربی از جمله پنجاب داوطلبانه به قلمرو نادر پیوسته بودند و مناطق شمال غربی دره سند (نواحی پیشاور و راولیندی و ...) بخشی از ایران خاوری را تشکيل مي دادند، این بود که شورشیان قندهار به قلمرو هندوستان فرار کرده بودند و امپراتور این کشور حاضر به استرداد آنان نبود. نادر قبلا این شورشیان را سرکوب و قلعه آنان در قندهار را ویران و در آنجا شهر تازه ای ساخته بود. نادر هنگامی به هندوستان لشکر کشیده بود که محمدشاه گرفتار فساد و نفاق داخلی و سرکشی برخی از راجه ها بود و انگلیسی ها مترصد افزايش ضعف داخلی جهت بسط نفوذ خود در آن شبه قاره.

نادرشاه قبل از بازگشت از دهلی (که هفته اول ماه مه آن سال صورت گرفت) محمدشاه را در سلطنت هندوستان ابقاء و به مناطق غرب رود سند و انتقال تخت طاووس و کوه نور به ايران بسنده کرد.

زیان عمومي حمله نظامی نادر به هندوستان این بود که امپراتور این کشور بیش از پیش تضعیف و راه بر تصرف تدریجی شبه قاره بر انگلیسی ها که قبلا تحت نام کمپانی هند شرقی و تجارت قدم به بنگال گذارده بودند هموار شد و ....

مورخان مشرق زمين و روس ابراز نظر کرده اند که اگر نادر بخشي از نيروي نظامي خودرا در هند باقي گذارده و يا از ابقاء محمدشاه خودداري کرده بود؛ انگليسي ها قادر به تصرف هندوستان و از آنجا دست اندازي به ايران خاوري (افغانستان) و اعمال نفوذ در ايران نمي شدند و تاريخ مشرق زمين مسير ديگري را مي پيمود.

 

نادرشاه

 

1918م:از هزاران سال پیش در ایرانزمین پنجم اسفند (سپندارمذ) روز زمين بود و مراسم آن برگزار مي شد. ايرانيان از عهد باستان همه تلاش خود را بكار مي بردند تا زمين (محيط زيست) آلوده نشود. از آنجا كه زمين مادر و زاينده محصولات و هستي بخش است و ایرانیان باستان زنان را نيز داراي همين خصلتهاي خوب تشخیص داده بودند بعدا روز زمين به «روز زن و زمين» تبديل شد و «روز فداكاريها» قرار گرفت. برگزاری مراسم و گرفتن جشن به مناسبت این روز، قدمت تمدن ایرانیان را ثابت و جهانیان را نسبت به آن وادار به تعظیم و احترام می کند. پس از ساسانيان، برگزاري مراسم اين روز ملی هم كمرنگ شد، ولي آن گروه از پارسيان که در پی حمله عرب جلای وطن کردند و ایرانیان زرتشتي نسبت به آن وفادار مانده اند كه به نظر می رسد به تدريج دوباره دارد رونق مي گيرد. «جمشیدنوشروان مهتا» نخستین شهردار کراچی که یک پارسی بود تلاش بسیار کرد که پنجم اسفند در شبه قاره هند روز «زن و زمین» شود. در آن زمان هندوستان متعلق به انگلستان بود و «هندوستان انگلیس» نام داشت. جمشیدنوشروان که به میهن نیاکان (ایرانزمین) عشق می ورزید این تلاش خودرا از سال 1918 آغاز کرده بود. وی که 12 سال شهردار کراچی (در آن زمان یک شهر هندوستان در ایالت سند) بود و مدارس و بناهای متعدد در آنجا ساخت و به یادگار گذاشت و پیشاهنگی پسران را به وجود آورد یکم آگوست 1952 در 66 سالگی درگذشت.

مورخان تاریخ قرون قدیم و وسطا «زن ايراني»را نمونه نجابت، وفاداري، شرافت، اخلاق، فداكاري، گذشت و مهرباني اعلام کرده اند كه اين خصلت همچنان حفظ شده است. در تاريخ ملل ديگر به موارد متعدد از بي وفايي همسران دولتمردان و سياستمداران معروف اشاره شده است كه تاريخ باشكوه ايران عاري از اين ناپاكيهاست كه افتخاري است بزرگ و نشانه تمدن ايراني.

 

جمشيدنوشروان مهتا

 

1331ش:ششم اسفند 1331 سرلشكر (بازنشسته) فضل الله زاهدي توسط ماموران آگاهي پليس (شهرباني) بازداشت شد. اتهام وي تحريك افسران بازنشسته به اقدام مشترك برضد دولت وقت (حكومت دكتر مصدق) بود. وي متهم شده بود كه كانون افسران بازنشسته را تبديل به لانه توطئه بر ضد دولت منتخب مردم كرده و با برخي از دولتهاي بيگانه به ويژه انگلستان كه ايران را محاصره دريايي و تحريم اقتصادي كرده است در تماس است. دكتر مصدق كه پس از سلب بسياري از اختيارات نظامي شاه، وزير دفاع هم شده بود بسياري از افسران ارشد از جمله زاهدي را بازنشسته كرده بود ولي مانع تشكيل يك كانون از سوي آنان و دور هم جمع شدن و مذاكره كردنشان نشده بود زيرا كه به آزادي اجتماع افراد به عنوان يك حق اساسي بشر وفادار مانده بود. پس از دستگيرشدن، از زاهدي كه شش ماه بعد پس از براندازي دولت دكتر مصدق، رئيس دولت شد درباره شورش مسلحانه ابوالقاسم خان بختياري (بختيار) در منطقه مسجد سليمان كه از اين رهگذر تلفاتي به نيروهاي مسلح وارد آمده بود نيز تحقيق شده بود. شايع شده بود كه عوامل انگلستان و نيز كانون افسران بازنشسته با ابوالقاسم خان تماس داشته و احتمالا محرك او در شورش مسلحانه، نافرماني از دولت متبوع و نهايتا تصرف مناطق نفتخيز داشتند. در آن زمان دولت وقت واحدهاي لشكر دهم را براي سركوب ابوالقاسم خان و افراد مسلح او به مسجد سليمان فرستاده بود. زاهدي همچنين متهم شده بود كه شاه را تشويق به ترك كشور مي کند تا نظاميان بر ضد دولت برانگيخته شوند و جوّي به وجود آيد كه از محبوبيت دكتر مصدق كاسته شود و زمينه براندازي او فراهم گردد.

گفته شده بود كه بيست نظامي بازنشسته و مقام ديگر و افراد سرشناس محلي در فهرست كساني بودند كه بايد دستگير مي شدند، ولي سرتيپ افشارتوس رئيس شهرباني وقت (پليس) دستگيري هاي بيشتري را تاييد نكرد. وي گفته بود كه دستگيري زاهدي به دستور مقامات قضايي و طبق قرار بازپرس صورت گرفته است.

در فهرست مورد بحث كه در برخي از نشريات تهران انتشار يافته بود، نام همان كساني برده شده بود كه در براندازي 28 امرداد (شش ماه بعد) دست داشتند از جمله «رشيديان» ها. موضوع تشويق شاه به خروج از كشور هم دو ـ سه روز بعد روشن شد و خود او اعلام كرد كه با همسرش ثريا وطن را ترك خواهد كرد (زيرا نمي تواند شرايط موجود را تحمل كند) كه ماجراي نهم اسفند 1331 روي داد و ....

«تاريخ» نشان داد كه نرمش بعدي دولت در قبال ليست متهمان به توطئه، و مجازات نشدن زاهدي سبب شد كه توطئه ادامه يابد و از جمله افشارتوس ربوده و مقتول و براندازي انجام شود.

 

زاهدي


1332ش:پنجم اسفند 1332 دستگاه قضايي ارتش براي "اميرمختار كريم پور شيرازي" ناشر روزنامه توقيف شده "شورش" تقاضاي مجازات اعدام كرد. كريم پور كه پس از براندازي 28 امرداد خود را پنهان كرده و دو ماه بعد (در زرگنده قلهک) دستگير شده بود در روزنامه اش از وجود فساد ميان بستگان شاه مطلب نوشته و با واژه هاي صريح شخص وي را مورد اهانت قرار داده بود. 24 اسفند 1332 (19 روز پس از صدور کيفرخواست) اعلام شد كه كريم پور در زندان آتش گرفته و سوخته است!. کريم پور در زندان دژبان مرکز بازداشت بود.

 

کريمپور


1304ش:24 فوريه زادروز محمد ابن بطوطه مولف و سفرنامه نگار معروف است كه در 1304 ميلادي در شهر طنجه كشور مغرب (مراكش) به دنيا آمد و 74 سال عمر كرد. ابن بطوطه كه 30 سال از عمر خود را در سفر گذرانيد و از اسپانيا ، شمال آفريقا ، عربستان، سوريه، عراق، آناتولي (تركيه امروز) ، ايران، آسياي ميانه، هند، چين، سريلانكا، جزاير مالديو و آفريقاي شرقي و مركزي ديدن كرد شرح اين مسافرت و اوضاع بلاد مورد بازديد را نوشت كه معتبرترين جغرافياي قرون وسطا بشمار مي رود.

ابن بطوطه كه سالها پس از حمله چنگيز، از شمالشرقي ايران و ايران شرقي (افغانستان امروز) ديدن كرده نوشته است كه ويراني هاي قشون مغول چنان بوده است كه هنوز مرمت نشده اند. از نوشته هاي ابن بطوطه چنين بر مي آيد كه در نقاط مورد حمله مغول، نوعي فرهنك ترسيدن و بي علاقگي به آينده (پيشرفت) برقرار شده و در مردم شوق ابتكار، انگيزه و خلاقيت ديده نمي شود و به نظر مي رسد كه به گذران عمر در حداقل قانع و راضي هستند و اميد به آينده را از دست داده اند.

وي از شيراز ديدن كرد و از سياست حاكم فارس و كرمان كه با رفتار خود مانع حمله مغول به ايران جنوبي و مركزي شده بود تمجيد كرده است. او در طول سفر خود هشت سال در دهلي اقامت كرد تا با هندوئيسم و فلسفه هند آشنا شود. تاريخ فرهنگ اجتماعي اسلام نيز از تاليفات ابن بطوطه مغربي است.

 

پشت جلد ترجمه يکي از کتب ابن بطوطه

 

1317ش:دکتر هرمز آذر ـ جراحی که نخستین عمل قلب باز را در شیراز انجام داد، بیمارستان قلب در شیراز راه اندازی کرد و به بیمارستان قلب تهران حیات تازه بخشید، پنجم اسفند 1317 (24 فوریه 1939) به دنیا آمده است. هرمز فرزند دکتر مهدی آذر وزیر فرهنگ دولت دکتر مصدق مراحل تحصیلات پزشکی را در آمریکا و در دانشگاههای کالیفرنیا (شعبه برکلی)، دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، کیس وسترن، جانز هاپکینز و پیتسبورگ و نیز در لندن گذرانیده و نیمه سال 2008 از کار در بیمارستان «سنتارا هارت» شهر نورفک و تدریس در موسسه آموزش پزشکی «ایسترن ویرجینیا» بازنشسه شده است ولی به شرکت در سمینارها و کنفرانسهای پزشکی سالانه ایران و ایراد سخنرانی برای دانشجویان پزشکی کشور زادگاه ادامه می دهد.

دکتر هرمز آذر در ژوئیه 1970 به دعوت هیاتی که برای استخدام استاد جهت تدریس در دانشگاه شیراز به آمریکا رفته بود و رئیس وقت دانشگاه شیراز هم از اعضای هیات بود از آمریکا به شیراز رفت و در اینجا از او خواسته شد که ضمن تدریس، بخش قلب بیمارستان دانشگاه را هم راه اندازی کند. پس از راه اندازی، در همین بخش بود که در سال 1971 نخستین عمل قلب باز در شیراز انجام گرفت که روزنامه های وقت چگونگی آن را بازتاب دادند. هرمز در همین شیراز بود که متوجه یک مشکل اداری بزرگ ایران شد و آن قطعی شدن هرگونه استخدام با نظر مثبت ساواک بود. وی در طول چند سال تدریس و عمل جراحی در دانشگاه شیراز و حمایت رئیس و مقامات این دانشگاه از او که دعوتش از آمریکا به ایران کرده بودند موفق نشد که مهر تایید از ساواک بگیرد (و عمدتا به دلیل اینکه فرزند دکتر مهدی آذر وزیر فرهنگ کابینه دکتر مصدق بود). در این مدت، دستمزد و مزایای او با تلفن رئیس دانشگاه پرداخت می شد و .... وی در ایران مانده بود زیرا که پدر ملی گرایش به گوش او می خواند که از این آب و خاک هستی و باید علم و هنر خودرا در خدمت به همین کشور و ملت بکارگیری.

در سال 1974 از دکتر هرمز آذر دعوت شد که به تهران برود و بیمارستان قلب (اسما بیمارستان قلب) واقع در نزدیکی پارک ملت (خیابان ولیعصر) را بازسازی کند. وی با تصور اینکه در اینجا از مزاحمت ساواک آسوده خواهد شد به تهران رفت و همه علم و تجربه خود را برای نوسازی این بیمارستان بکار برد، ولی پرونده استخدام او به علت مخالفت ساواک تکمیل نشد و بازهم پرداخت دستمزد او با تلفن و موقتا (علی الحساب) صورت می گرفت. از آن زمان تا سال انقلاب، ساواک پنج بار بر پرونده استخدامی او مهر «رّد» زده بود.

پس از پیروزی انقلاب در فوریه 1979، قرار شد که روسای موسسات از جمله بیمارستانها انتخابی باشند و شورای هر موسسه، رئیس را انتخاب کند. در بیمارستان قلب تهران، شورای بیمارستان دکتر هرمز آذر را به سمت رئیس انتخاب کرد، ولی مشکل انتقال حسابهای دولتی در بانکها و مسائل مالی، کار ریاست کردن را دشوار ساخته بود. برای مثال؛ روز می شد که برای تامین غذای بیماران لنگ می ماندند و .... در همین مقام، یک روز یک کارمند کارگزینی پرونده دکتر آذر را نزد او آورد تا ببیند که ساواک پنج بار اورا رّد کرده بود ولی چون به وجودش احتیاج بود قضیه مسکوت مانده بود. هرمز در سال اول انقلاب و روی کار آمدن دوستان قدیمی پدر (دکتر مهدی آذر)، با مشکلات مالی و بعضی بی نظمی های اداری ساخت و تلاش خودرا برای رسانیدن بیمارستان قلب تهران به پای بیمارستان های مشابه در کشورهای پیشرفته چند برابر کرد ولی دو دخترش که در آمریکا بودند و با مادر آمریکایی شان «جانت» زندگی می کردند بابا می خواستند و هرمز برغم اصرار پدرش بر ماندن، هنوز سال نخست انقلاب پایان نیافته بود به آمریکا بازگشت و به «جانت» و دخترانش ملحق شد و ناحیه «همتون رودز» ویرجینیا را برای سکونت انتخاب کرد که مرکب از هفت شهر به هم چسبیده و چهار میلیون جمعیت است و بکار جراحی قلب در «جنرال هاسپیتال» نورفوک و بعدا «سنتارا هارت» و تدریس در دانشکده پزشکی محل پرداخت که درست پس از 30 تمام بازنشسته شده است.

منش ویژه، مهربانی و حسن سلوک دکتر هرمز آذر به قدری در همکاران و مردم تاثیرگذار بوده است که این مردم پس از رو به رو شدن با یک ایرانی، نخستین سئوالی را که مطرح می کنند این است: دکتر آذر را می شناسی؟.

 

دکتر هرمز آذر


1582م:گریگوری سیزدهم پاپ وقت 24 فوریه 1582 ضمن صدور اعلامیه ای، براصلاحات تقویمی دکتر آلوسیوس لیلیوس صحه گذارد و تقویم تازه که مشکل قمری ـ شمسی ندارد و مسأله سال کبیسه در آن حل شده است جای تقویم ژولیان را گرفت و اینک جهانی (یونیورسال) شده است و تاریخ و قراردادهای بین المللی را به آن می نویسند. این سالنما به تقویم گریگوری (گريگوريان) معروف است.

ايتاليائي ها، اسپانيايي ها، پرتغالي ها و لهستاني ها بلافاصله پس از دریافت تاییدیه پاپ این تقویم را جانشين تقويم ژوليان (تهيه شده به دستور سزار ژوليوس در قرن یکم پیش از میلاد) كردند و كشورهاي ديگر به تدريج آن را پذیرفتند و روز و ماه را برپایه آن تنظیم کردند. برای مثال؛ چهارم اكتبر، پانزدهم قرار گرفت.


1868م:24 فوريه 1868 مجلس نمايندگان امريكا با 126راي موافق در برابر 47 راي مخالف محاكمه پارلماني (ايمپيچمنت Impeachment ) «اندرو جانسون» رئيس جمهوري وقت اين كشور را به اتهام بي اعتنائي نسبت به يك قانون موضوعه و نيز انتصاب افرادي كه شهرت به نادرستي داشتند تصويب كرد. اين محاكمه و مقدمات آن سه ماه طول كشيد. 132 سال بعد، ويليام (بيل) كلينتون دومين رئيس جمهوري آمريكا بود كه مجلس نمايندگان اين كشور براي او كيفرخواست صادر كرد. در ماجراي واتر گيت، ريچارد نيكسون درمعرض محاكمه پارلماني (ايمپيچمنت) قرار گرفته بود كه كناره گيري كرد و جرالد فورد جانشينش وي را بخشيد. رونالد ريگن نيز در دهه 1980 در ماجراي «ايران ــ كنترا» تا يك قدمي محاكمه پارلماني پيش رفته بود.

طبق قوانين آمريکا، در يک ايمپيچمنت کميسيون قضايي مجلس نمايندگان کار بازپرس را انجام مي دهد و در صورت صدور قرار مجرميت، اين قرار را به مجلس مي فرستد که در حکم دادستان است و راي عمومي مجلس "کيفرخواست" محسوب مي شود که جهت محاکمه متهم به سنا فرستاده مي شود. جلسات محاکمه در سنا به رياست رئيس ديوان عالي تشکيل مي شود زيرا که رئيس سناي آمريکا معاون رئيس جمهور اين کشور است و معاون يک مقام قاعدتا نمي تواند رياست محاکمه اورا برعهده داشته باشد. در پايان محاکمه، راي گيري مي شود و محکوميت و برائت بسته به شمار آراء سناتورهاي مخالف و موافق است.

 

اندرو جانسون كه پس از قتل لينكلن برجاي او نشسته بود


1945م:احمد ماهر پاشا نخست وزير وقت مصر 24 فوريه سال 1945 پس از قرائت متن اعلان جنگ مصر به كشورهاي محور (آلمان و متحدانش) در پارلمان آن کشور، همانجا به ضرب گلوله كشته شد.

در ماههاي پيش از پايان جنگ جهاني دوم، بسياري از كشورها براي اين كه از قافله فاتحان جنگ عقب نمانند، و يا به توصيه انگلستان و آمريكا به آلمان و متحدانش و نيز ژاپن اعلان جنگ دادند که جنبه سمبوليک داشت.

يك روز پيش از مصر، تركيه و دو روز بعد سوريه، فنلاند و... به آلمان اعلان جنگ داده بودند. جنگ جهاني دوم در جبهه هاي اروپا دو ماه و چند روز بعد و در خاور دور (جبهه ژاپن) در ماه اوت (امردادماه) پايان يافت.

 

1953م:24 فوريه 1953 به كنگره آمريكا پيشنهاد شده بود: اينك كه جنگ سرد كمونيسم و كاپيتاليسم و درنتيجه معارضه دولتهاي پيرو اين دو ايدئولوژي يك واقعيت روز شده است بايد در جوار دستگاه حكومتي آمريكا يك مديريت واحد جنگ سرد (آشگار و يا غيرعلني) ايجاد شود و كار برنامه ريزي ها و مخصوصا اداره سياست هاي تبليغاتي و فعاليتهاي رسانه اي را به دست گيرد و صداي آمريكا نيز از وزارت امور خارجه جدا گردد و ...، زيرا كه دستگاههاي تبليغاتي، كارشناسان روابط عمومي و رسانه ها اسلحه جنگ سرد هستند.

براي تصويب اين طرح همچنين استدلال شده بود كه سلاح اتمي مانع جنگ جهاني ديگري خواهد شد بنابراين هرگونه معارضه درآينده، به شكل جنگ سرد (نطق، نوشته و بازي هاي ديپلماتيك ـ تهديد و ارعاب، قهر و آشتي) خواهد بود و برنده اين جنگ؛ بلوك، جناح و دولتي خواهد بود كه سياست تبليغاتي و رسانه اي بهتر و منجسم، روزنامه نگاران بسيارماهر، ديپلماتهاي زبردست (كاركشته) و پاليسي ميكرهاي آزموده داشته باشد.

اين طرح، با جزيي تغيير و اضافه شدن يک بند مبني بر توجه هرچه بيشتر به سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا (از لحاظ بودجه، تجهيزان و نيروي انساني) به تصويب رسيد كه مورخان، فروپاشي بلوك شرق (ازجمله شوروي) و عقب نشيني كمونيسم را از نتايج آن بشمار آورده اند.

در پي پيروزي اين طرح بود كه كانونهاي فكر و مطالعه به صورت انستيتوها، مراكز پژوهش، انجمن، NGO ها (سازمانهاي غير دولتي) و ... به وجودآمده اند و پاليسي ميكرهاي سابق، ديپلماتها و ماموران اطلاعاتي بازنشسته، پي.آر.پي ها (كارشناسان روابط عمومي و مديران تبليغات) و ... به آنها پيوسته اند و هرروز هم تقويت مي شوند. در اين زمينه، در دو دهه گذشته برخي از كشورها به اقتباس از آمريكا به اجراي چنين طرحهايي دست زده اند. پاره اي از دولتها و ازجمله روسيه برخي از اينNGO ها را که در کشورهاي ديگر فعاليت آزاد دارند از عوامل جاسوسي خوانده اند.

به باور برخي از مفسران، واشنگتن روش قديم انگلستان مبني بر خريد و يا برسر كار آوردن بعضي از رجال كشور مورد نظر (هدف) به علاوه، رسانه ها و دست اندرکاران آنهارا مورد مطالعه و بررسي قرارداده است.

 

2005م:مذاكرات جورج بوش رئيس جمهوري وقت ايالات متحده آمريكا در بروكسل، برلين و براتيسلاوا در هفته چهارم فوريه 2005، انتقاد علني بوش از برخي سياستهاي داخلي روسيه و ضديت آشگار او با فروش اسلحه اروپايي به چين و همراه شدن نسبي دولتهاي برتر اتحاديه اروپا و آمريكا باهم در قبال مسئله عراق و امور ديگر ازجمله ايستادگي و سرسختي نشان دادن ايران؛ بزعم مفسران برخي از رسانه ها صف آرايي دوباره غرب را در برابر هرملتي در جهان که بخواهد قد علم کند علني تر کرده است. به اظهار تحليلگران، معارضه تازه اجتناب ناپذير بود زيرا که اقتدار هر دولت ديگر مآلا به تضعيف غرب مي انجامد که از قرن شانزدهم و زمان يافتن راههاي دريايي و تصاحب قاره آمريکا نان قدرت نمايي، اعمال نفوذ و سلطه گري را مي خورد و اين موضع غرب تا زماني مي تواند ادامه داشته و محفوظ بماند که ملل ديگر از مشکلات داخلي و منطقه اي و يا عقب ماندگي و فساد اداري و ضعف مديريت خارج نشوند. به اظهار اين تحليلگران، جناح غرب به دليل پيوستن بيشتر کشورهاي گروه شوروي سابق به آن اينک داراي ابعادي بيشتر از دوران جنگ سرد قرن بيستم است. در برابر اين بلوک (غرب) عملا بقيه جهان قرار گرفته است که راهي ندارد جزاينکه به تدريج به صورت يک بلوک واحد درآيد. لذا، همه تلاش غرب در اين است که با ايجاد تفرقه مانع تحقق اين همبستگي و اتفاق شود و مسائل فعلي و آينده جهان نتيجه همين تلاش، و ايستادگي هايي است که در برابر آن خواهد شد. تا اينجا، جناح غرب عبارت است از: اعضاي اروپايي ناتو، آمريكاي شمالي (کانادا و ايالات متحده)، استراليا، ژاپن و كره جنوبي.

يک مفسر چپگراي هندي در اين زمينه گفته بود: در قرون گذشته بسياري از ملل خارج از بلوک غرب تحت استعمار قدرتهاي اروپايي بودند و هنوز هم سايه اين استعمار (البته به شكلي ديگر) از سر آنها دور نشده است. اين ملل که خود را در معرض استثمار و مداخله غرب مي پندارند راهي جز اتفاق با يکديگر و قرار گرفتن در گروه در شرف تاسيس تازه ندارند که شالوده آن به صورت سازمان شانگهاي ريخته شده و لاتين هاي آمريکا نخستين دسته از ملل تحت سلطه سابق هستند که به بزرگان آن سازمان (بويژه مسکو) روي آورده اند. بنابراين، انگيزه اتفاق اين ملل فعلا تدافعي است - دفاع از منافع ملي. مي خواهند در اين دنيا كه ميثاق ها و سازمان هاي جهاني با اشغال نظامي خودسرانه عراق توسط آمريکا رنگ باخته اند باقي بمانند و حاكميتشان را حفظ كنند و چون هدفشان مشخص و يكسان است مجبور به همكاري و معاضدت با هم هستند و تا زماني كه تفکر معاضدت ادامه داشته باشد، ايجاد بلوک اکثريت ادامه خواهد يافت. بنابراين، مساعي ملل جناح دوم (اکثريت) بر سر بقاء و منافع خواهد بود، نه بمانند جنگ سرد نيمه دوم قرن 20 بر سر ايدئولوژي. رهبران بلوک غرب همان سه دولت گرداننده جنگ سرد سابق (به علاوه آلمان واحد) هستند.

وي افزوده بود: استقبالي كه در طول ديدار فوريه 2005 جورج دبليو بوش از بروكسل، از تمايل اوكراين به عضويت در ناتو و اتحاديه اروپا (دو بازوي جناح غرب) شد ثابت کرد که معارضه سرد تازه در همان جبهه جنگ سرد سابق فعالتر از نقاط ديگر جهان خواهد بود كه در نوامبر 2004 و در جريان انتخابات اوكراين جرقه آن زده شد و بعدا هم چند درگيري مقدماتي به منظور سنجش آمادگي دو حريف صورت گرفت.

اين مفسر گفته بود که پوتين و همكارانش افسران اطلاعاتي شوروي سابق هستند و نمي شود دستشان را خواند و نيات و حركتهاي بعدي آنان را پيش بيني كرد. بحران مالي سال 2008 و فروريختن برخي از ستون هاي کاپيتاليسم غرب وضعيت اين جناح را تضعيف کرده است و ملل ديگر منتظر تحولات بعدي ناشي از آن هستند. با اينکه بحران مالي وضعيت را در خاور دور تحت الشعاع قرارداده است ولي مسئله تنگه تايوان و يا اختلاف نظر بر سر جزاير كوريل و نيز مسئله تسليحات کره شمالي در جاي خود باقي اند و آتش هايي هستند در زير خاکستر.

در فوريه 2005 و در بروكسل، مخالفت علني رئيس جمهوري وقت آمريكا با فروش اسلحه پيشرفته از اروپاي غربي به چين، چينيان را عصبي ساخت و به آنان ثابت کرد که استراتژي غرب در قبال چين همان است که بود. علني شدن اين مخالفت (در نطق رسمي رئيس جمهور وقت آمريکا، نه در اطاف در بسته)، نوعي به مبارزه طلبيدن چين تعبير شد. چين در دهه هاي اخير روشي آرام و مسالميت آميز داشته كه معلوم نيست چرا رئيس جمهور وقت آمريكا در ملاقات بروکسل خواسته بود که اين اژدهاي خفته را بيدار كند. قبلا و در همان ماه (فوريه 2005) آمريكا و ژاپن در يك جلسه مذاكرات مشترك، مطالبي در حمايت از تايوان زده بودند كه تعجب آور بود زيرا كه انتقال كانون بحران به خاور دور به سود آن دو دولت نخواهد بود. بلوک غرب در برابر هر اقدام چين درقبال تايوان، عملا نمي تواند كاري انجام دهد.

 

بوش و پوتين پيش از سردي روابط


1821: مكزيك استقلال يافت . تا آن زمان ، مكزيك بزرگترين متعلقه اسپانيا در قاره آمريكا بود. با وجود اين ، مكزيك زبان و فرهنگ اسپانيايي و مذهب كاتوليك را حفظ كرده است.

1903: دولت آمريكا پايگاه نيروي دريايي خود را در گوانتانامو كوبا تاسيس كرد.

1948: حزب كمونيست چك اسلواكي كه مورد حمايت شوروي بود زمام امور اين كشور را به دست گرفت و 41 سال به حكومت خود ادمه داد.

1974: دولت پاكستان بالاخره بنگلادش را برسميت شناخت . بنگلادش تا سال 1971 بخش شرقي پاكستان بود كه در اين سال باكمك نظامي هند استقلال به دست آورد و نام بنگلادش بر خود نهاد.

منبع:iranianshistoryonthisday.com

تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

سایر خبرهای داغ

    ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

    ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------