تازه های دانستنيهاي نوزادان

جایگزین های شیره بادام برای نوزاد

آیا دادن شیره بادام به نوزاد مفید است؟

شیره بادام برای نوزاد آیا شیره بادام برای نوزاد مناسب است؟ شیره بادام برای نوزاد یکی از مواد غذایی…

اسم پسر با ب همراه با معنی



اسم پسر با ب, اسم پسر با ب به همراه معنی, اسم پسر با حرف ب با معنی

اسم پسر با ب همراه با معنی

 

اسم پسر با حرف ب همراه با معنی

یکی از اصلی ترین وظایف پدر و مادر انتخاب اسم مناسب برای فرزند خود می باشد. اگر تمایل دارید اسم پسر با ب بگذارید؛ پیشنهاد می کنیم در این مطلب با ما همراه باشید.

 

جدول اسم پسر با آغاز حرف ب همراه با معنی

 

شماره اسم تلفظ ریشه معنی
1 بابر baaber اقوام ایرانی – ترکی دلیر و شجاع
2 بابک baabak فارسی خطاب فرزند به پدر از روی مهربانی، پدر جان، پدر، استوار، امین، پرورنده
3 بابوی baabuy فارسی از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی سپاه بهرام چوبین سردار ساسانی
4 باتیس baatis زبان باستانی – اوستا از سرداران داریوش سوم در حمله اسکندر
5 بادان baadaan فارسی از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر پیروز (سردار دوران ساسانی) اسم ایرانی
6 بادرام baaderaam زبان باستانی – اوستا کشاورز
7 بادرنگ baadrang فارسی بالنگ (میوه ایست از جنس ترنج خوشبو)
8 باده baade فارسی شراب ، می
9 بادون baadun عربی – قرآن صحرا نشینان
10 باذان baazaan فارسی نام جانشین خورخسرو فرماندار هاماوران در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
11 باراد baaraad فارسی نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است
12 باربد baarbod فارسی پسوند محافظ یا مسئول، خداوندِ بار (بارگاه)، پرده‌دار، نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویز
13 بارد baared عربی – قرآن سرد و خنک
14 بارز baarez فارسی بلند، برز، نمایان، به عربی: نادان، ظاهر
15 بارزان baarezan اقوام ایرانی – کردی بارِز (نامِ قوم بارز یا بارزان یا بارجان، تاریخ این قوم به پیش از اسلام میرسد و نام آن از دوره‌ی ساسانیان در متون ضبط شده است)
16 بارشین baarshin فارسی در اصطلاح مردم فارس، درختچه
17 بارمان baarmaan اقوام ایرانی – کردی شخص محترم و لایقِ دارای روح بزرگ، از شخصیتهای شاهنامه
18 باری baari عربی – قرآن از اسماءحسنی به معنی آفریدگار
19 بازغا baazegha عربی – قرآن تابان
20 باژه baazhe فارسی نام یکی از سرداران ایرانی در زمان اردشیر پادشاه هخامنشی
21 باسا baasaa عربی – قرآن نیرو، قوت
22 باستان bastaan زبان باستانی – اوستا دیرینه، کهن، تاریخی
23 باسط baaset عربی بسط دهنده، گسترش دهنده، از نام های خداوند.
24 باسقات baaseghaat عربی – قرآن بلند بالا (جمع)
25 باشار baashaar اقوام ایرانی – کردی چاره، علاج، درمان
26 باشو baasho فارسی در گویش خوزستان بچه‌ای که تقاضای ماندنش را از خداوند دارند (از خدا حیات در دنیا را می‌خواهد.)
27 باشوان baashoan اقوام ایرانی – کردی نام کوهی در بانه، آشیانه
28 باشور baashur اقوام ایرانی – کردی به معنی جنوب
29 باشوک baashuk اقوام ایرانی – کردی نوعی پرنده شکاری
30 باشی baashi اقوام ایرانی – ترکی سرور، رئیس
31 بامداد baamdaad فارسی صبح، صبا، اسم پدر مزدک
32 بامگاه baamgaah زبان باستانی – اوستا هنگام بامداد
33 بامی baami زبان باستانی – اوستا درخشان، لقب شهر بلخ صفت شهر اوشیدر
34 بامیک baamik زبان باستانی – اوستا بامی، درخشان، لقب شهر بلخ
35 بامین baamin زبان باستانی – اوستا نام روستایی در نزدیکی هرات
36 بانی baani زبان باستانی – اوستا بنیاگذار، سازنده، بناکننده
37 باهر baaher فارسی درخشان، تابان
38 باهرالدین baaheroddin عربی مشهور در دین
39 باوند baavand زبان باستانی – اوستا از اسپهبدان مازندران
40 بایا baayaa فارسی بایسته، ضروری
41 بایتگین baaytagin اقوام ایرانی – ترکی از امرای سلطان مسعود غزنوی
42 بایندر baayandor اقوام ایرانی – ترکی نام طایفه ای از ترکمانان
43 بتیس betis فارسی نام نگهبان شهر غزه، که در برابر اسکندر مقاومت شدید کرد
44 بخشان bakhshaan اقوام ایرانی – کردی دهش، بخشش
45 بخشایش bakhshaayesh زبان باستانی – اوستا گذشت و چشم پوشی کردن از گناه یا کار نادرست کسی، عفو، رأفت، رحمت و شفقت (اسم مصدر از بخشودن و بخشاییدن)
46 بخشی bakhshi بین المللی – مغولی دانشمند، روحانی بودایی
47 بدر badr عربی – قرآن ماه تمام و کامل، ماه شب چهاردهم، نام محلی است
48 بدرالدین badroddin عربی آنکه در دیندکامل و درخشان است
49 بدو badv عربی – قرآن بادیه نشینان، بیابان
50 بدیع الجمال badiojamal عربی دارای زیبایی تازه و با طروات
51 بدیع الزمان badiozamaan عربی یکتا و یگانه زمانه، آنکه در عصر خود بی همتاست
52 بدیل badil عربی عوض، جانشین
53 برات baraat عربی نوشته‌ای که بدان دولت بر خزانه یا بر حُکام حواله‌ای وجهی دهد، کاغذ زر
54 براتعلی baraatali عربی مجازا کسی که مورد لطف و عنایت امام علی (ع) قرار گرفته باشد
55 براز baraaz فارسی زیبایی، آراستگی
56 برازمان baraazman زبان باستانی – اوستا بلند اندیشه
57 بردیا bardiaa فارسی دومین پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجه (سومین پادشاه هخامنشی) است که در اوستایی به معنای بلند پایه است
58 بردیس bardis فارسی مرد مغرور
59 برزان barzaan اقوام ایرانی – کردی برز، شکوه و جلال، عظمت، دارای قدرت، نیرومند و با شکوه، فراز
60 برزآفرین barzaafarin اقوام ایرانی – کردی تشویق بزرگ
61 برزفر barzfar اقوام ایرانی – کردی دارای قامتی با شکوه، بلند پرواز، از سرداران کرد دوره ‏هخامنشی
62 برزمند barzmand فارسی باشکوه، نام یکی از فرمانداران ایرانی که براسکندر شورید
63 برزن barzan زبان باستانی – اوستا کوی، محل، کوچه، قسمتی ازشهر و شعبه، تابه ای که از گل سازند و نان بر بالای آن گذارند
64 برزو borzoo زبان باستانی – اوستا تنومند، بلند پایه، نام پسر سهراب پسر رستم زال در روایات ملی، نام آتشکده‌ عهد ساسانی در استان مرکزی
65 برزین barzin زبان باستانی – اوستا بالنده (بالنده مهر)، فشرده‌ آذر برزین مهر، نام یکی از آتشکده‌های بزرگ ایران
66 برزین داد barzindaad فارسی آفریده با شکوه یا مخفف آذربرزین داد (آتشکده) یعنی آفریده شده به وسیله آتش آذر برزین
67 برزین مهر barzinmehr زبان باستانی – اوستا خورشید با شکوه، مهر بزرگوار (نام یکی از سه آتشکده عصر ساسانی در ایران)
68 برسا barsaa فارسی مخفف ابرسان، دلیر گونه، چون پهلوان نیرومند
69 برسادیس barsaadis فارسی دلاورگونه، مانند دلیران
70 برسام barsaam فارسی آتش بزرگ مرکب از بر (مخفف ابر) + سام (آتش )، نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی، فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید
71 برسم barsam زبان باستانی – اوستا شاخه های گیاهی
72 برسیان barsiyan فارسی نام گیاهی است
73 برشان barshaan فارسی امت
74 برنا bornaa فارسی جوان؛ شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور.
75 برنابا barnaabaa عبری پیر وعظ و نصیحت، یکی از مسیحیان که انجیر را تفسیر کرد
76 برنادت bernaadet بین المللی – فرانسوی مصغر برنارد
77 برنارد bernaard بین المللی – لاتین دلیر و شجاع مانند خرس
78 برهان borhaan عربی دلیل، حجت، حجت روشن، دلیل قاطع، از واژه‌های قرآنی، نام پادشاهی از طبقات سلاطین اسلام
79 برهان الدین borhaanoddin عربی برهان دین، دلیل دین، حجت دین
80 برهمن barahman بین المللی – هندی نام و عنوان پیشوایان روحانی هندو، راست گفتار و کردار
81 بروج boruj عربی – قرآن دژها، برجها، قصرها
82 بروسا barusaa زبان باستانی – اوستا پدر بهرام، از موبدان یزد
83 برومند boroomand فارسی خوش قامت، نام مادر بابک خرمدین
84 بریژیت berizhit بین المللی – فرانسوی نیرومند، قوی
85 برین barin زبان باستانی – اوستا برتر و بالاتر، نام دیگر آتشکده آذر برزین مهر
86 بزرگ bozorg فارسی دارای اهمیت و موقعیت اجتماعی، برجسته، مشهور، بزرگوار، شریف
87 بزم افروز bazmafrooz فارسی مجلس افروز
88 بزم آرا bazmaaraa فارسی آراینده بزم ومجلس
89 بساک basaak زبان باستانی – اوستا تاج گل و گیاه، از سرداران خشایارشاه
90 بسام basaam عربی بسیار تبسم کننده، خوشرو، خندان، گشاده روی، یکی از شاعران فارسی گوی پس از اسلام در زمان یعقوب بن لیث
91 بسطام bastaam فارسی نام دایی خسرو پرویز پادشاه ساسانی
92 بسیم basim عربی خوشرو، خندان، مسرور
93 بشار bashaar عربی بشارت دهنده، از اصحاب امام صادق(ع)
94 بشارت beshaarat عربی خبر خوش، مژده، مژده دادن، مژده آوردنف (در ادبیات عرفانی) بشارت به وصل حبیب به سوی حبیب است
95 بشر beshr عربی گشاده رویی، بِشر حافی صوفی معروف که در بغداد میزیست و گروهی از صوفیان را در اطراف خود گرد آورد -گویند وی در آغاز به کار لهو و لعب مشغول بود و بر اثر تذکر امام موسی ابن جعفر(ع) متنبه شد و توبه کرد
96 بشیر bashir عربی – قرآن بشارت دهنده، مژده دهنده، از اسماء الهی
97 بصیر basir عربی بینا، (به مجاز) آگاه، از نامها و صفات خداوند، دانا، بیننده، روشن بین
98 بصیرت basirat عربی بینایی، (به مجاز) آگاهی داشتن از امری و جزئیات آن را در نظر داشتن، آگاهی و دانایی، (در تصوف) نیروی باطنی که سالک با آن حقایق و باطن امور و اشیا را در می‌یابد
99 بطلمیوس batlamyoos بین المللی – یونانی روشنایی، نام حکیم یونانی
100 بقا baghaa عربی دوام، همیشگی، مداومت در هستی
101 بکتاش baktaash اقوام ایرانی – ترکی فرمانده‌ی یگ گروه، بزرگ ایل هر یک از خادمان و همراهان یک امیر، بزرگ ایل و طایفه، شاه خوارزم، جلوه نما
102 بگاداد bagaadaad زبان باستانی – اوستا نام یکی از سرداران ایرانی روزگار هخامنشی
103 بگاش bagaash زبان باستانی – اوستا نام یکی از سرداران هخامنشی
104 بلاشان balaashaan فارسی پلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی
105 بلال belaal عربی آب و هر آن چه که گلو را تر کند، صله رحم، به فارسی میوه ذرت، ابن رباح حبشی نام مؤذن و خازن و از یاران خاص و صمیمی پیامبر اسلام (ص)
106 بمان علی bemaanali فارسی ماندگار در پناه علی
107 بن سان bensaan فارسی پسر برکت
108 بناء benaa عربی – قرآن سر پناهی
109 بنان banaan عربی – قرآن انگشتان، سرانگشتان
110 بنجامین benjaamin عبری بنیامین، ضامن، کفیل
111 بنشاد bonshaad زبان باستانی – اوستا شاد بنیاد
112 بنی bani عربی – قرآن پسرک
113 بنیاد bonyaad فارسی اساس، پایه، شالوده اصل
114 بنیامین benyaamin عبری پسر دست راستِ من، آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) و برادر تنی حضرت یوسف (ع)
115 به آذین behaazin فارسی خوشترین آرایش و بهترین زینت
116 به روش behravesh زبان باستانی – اوستا نیکترین راه – بهترین انتخاب زندگی
117 بها bahaa عربی قیمت، ارزش، درخشندگی و روشنی، (به مجاز) فر و شکوه
118 بهاالدین bahaaoddin عربی آن که به آئین و دین خود ارزش دهد
119 بهادر bahaador اقوام ایرانی – ترکی به معنی درخشنده و نورانی
120 بهادران bahaadoran اقوام ایرانی – ترکی منسوب به بهادر
121 بهاوند bahaavand زبان باستانی – اوستا در اوستا به چم وهوونت دارنده نیکی
122 بهپور behpoor فارسی مرکب از به (بهتر، خوبتر) + پور (پسر)، نام پهلوانی در گرشاسب نامه
123 بهتاش behtaash اقوام ایرانی – ترکی (به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو + تاش (ترکی) (پسوند) = هم، شریک، صاحب به علاوه عنوانی برای امیران ترک) به معنی شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو، ویژگی امیری که دارای اخلاق و رفتار نیکو باشد.
124 بهداد behdaad فارسی در کمال عدل و داد
125 بهداور behdaavar فارسی آن که به درستی داوری می کند
126 بهدین behdin فارسی پیرو آیین زرتشتی
127 بهراد behraad فارسی جوانمرد نیکو
128 بهرام bahraam اقوام ایرانی – کردی پیروزگر، (در نجوم) مریخ، (در گاه شماری) روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران، در فرهنگ ایران قدیم فرشته‌ای موکل بر مسافران و روز بهرام است، (در اعلام) نام چند تن از شاهان ساسانی
129 بهرامشاه bahraamshaah زبان باستانی – اوستا نام یکی از دانشمندان و عارفان زرتشتی
130 بهرامن bahraaman فارسی یاقوت سرخ، پارچه ابریشمی
131 بهرنگ behrang فارسی نکوتر رنگ، رنگِ نیکوتر
132 بهروز behrooz فارسی سعادتمند، خوشبخت، همراه با سعادت و خوشبختی
133 بهزاد behzaad فارسی نیک نژاد، نیکو تبار، نیکو زاده، بهزاد نقاش و مینیاتور ساز مشهور اواخر عهد تیموری و اوایل دوره‌ی صفوی
134 بهزیز behziz زبان باستانی – اوستا گونه دیگر بهروز
135 بهستان behestaan فارسی نیک بنیاد، نام پسر اردشیر سوم پادشاه هخامنشی
136 بهشاد behshaad فارسی نیکوی شاد، مرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد
137 بهشید behshid فارسی تابناک و دارای فروغ و روشنایی
138 بهفام behfaam فارسی مرکب از به (بهتر یا خوب) + فام (رنگ)
139 بهفر behfar فارسی شکوهمند و با جلال و جبروت
140 بهک behak زبان باستانی – اوستا خوب و زیبای کوچک، از موبدان ساسانی ؛ نام موبد موبدان در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی
141 بهکام behkaam زبان باستانی – اوستا خوش کام و آرزو
142 بهلول bohlool عربی به معنای مرد خنده رو، مهتر، نیکو روی، جامع همه‌ی خیرات، در حوزه‌های فرهنگی غیر عرب نظیر تاجیک به معنی گول و لوده، در شمال افریق به معنای عام ساده دل است
143 بهمرد behmard زبان باستانی – اوستا از نام های برگزیده
144 بهمن bahman فارسی نیک اندیش، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام ‏پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
145 بهمنیار bahmanyaar فارسی دوست و یاورِ نیک منش، بهمن داده (آفریده)
146 بهنام behnaam فارسی نیک نام، خوش نام
147 بهنود behnood زبان باستانی – سانسکریت از کلمات دساتیری به معنی پسر عزیز، نام پادشاهان هند
148 بهنیا behniaa فارسی نیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف
149 بهوار behvaar زبان باستانی – اوستا گونه دیگر بهفر
150 بهوران behvaraan فارسی آنکه دارای روح و روان نیکوست
151 بهیاد behyaad فارسی (به + یاد) دارنده‌ی بهترین یاد؛ کسی که از او به نیکی یاد می‌کنند
152 بهیج bahij عربی – قرآن خرم، سرور آور
153 بهین behin فارسی بهترین، برگزیده‌ترین
154 بوبار bubaar زبان باستانی – اوستا دارنده زمین، نام کشاورزی در زمان خشایار
155 بوبان buban اقوام ایرانی – کردی به سوی بالا
156 بوراب buraab شاهنامه از شخصیتهای شاهنامه، نام آهنگری در پایتخت قیصر روم و سازنده نعل اسبان قیصر
157 بورنگ burang فارسی نوعی ریحان کوهی
158 بوژان buzhaan اقوام ایرانی – کردی نمو کردن، شکوفا شدن، به خود بالیدن
159 بوعلی buali عربی مخفف ابوعلی
160 بیات bayaat عربی – قرآن شبانه
161 بیارش bayaaresh زبان باستانی – اوستا کی بیارش، همان آرمین شاهنامه
162 بیان الله bayaanollaah عربی سخن، گفتار، شرح و توضیح، زبان‌آوری، فصاحت و بلاغت
163 بیرام beyraam اقوام ایرانی – ترکی (بایرام) عید، جن ، گونه از کلمه بهرام
164 بیوک biyook اقوام ایرانی – ترکی بزرگ، مهتر

 

گردآوری: بخش کودکان بیتوته

 

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------