اسم پسر ترکی به همراه معنی



اسم پسر ترکی, اسم پسر ترکی به همراه معنی, آشنایی با اسم پسر ترکی

اسم پسر ترکی به همراه معنی

 

آشنایی با اسم های پسرانه ترکی با معنی

یکی از وظایف پدر و مادر بر فرزند خود، انتخاب نام نیک است. بنابراین برای انتخاب نام برای فرزند خود از بهترین و با معناترین اسم انتخاب کنید. در این صفحه شما را با اسم پسر ترکی و معانی آن ها آشنا می کنیم.

هر کس با هر قومیتی که دارد اسم برای فرزند خود انتخاب می کند مثلا عرب ها اسم های عربی، کردها اسم های کردی و ترک ها اسم های ترکی و ... . اما گاهی اسم ها هستند که پدر و مادر دوست دارند آن ها را انتخاب کنند و قومیت هم برای آن ها مهم نیست. بنابراین، می توانند به دنبال آن اسم به همراه معنی و ... بگردند و اطلاعات کافی در مورد آن پیدا کنند.

 

به همین منظور در این مقاله سعی کردیم اسامی ترکی پسرانه را به همراه برای شما فراهم کنیم.

 

اسامی پسر ترکی
1 آباقا عمو، دوست، نخ و یا ریسمان بافته شده از گیاه کتان (از نام های کهن)
2 آبانوز درخت آبنوس
3 آتا مرد اولاددار، صاحب فرزند، پدر، اجداد، نیاکان، عنوانی برای مردان سالخورده در خور حرمت.
4 آتابک دایه، مربّی
5 آتابَی دایه، مربّی، لَلِه
6 آتاش اداش، همنام
7 آتاکان کسی که خون پدری در او در جریان است.
8 آتامان فرمانده، رهبر، سرگروه، سرکرده
9 آتان پرتاب کننده
10 آتای شناخته شده، بارز، آشکار و معلوم
11 آتایمان شهیر، معروف
12 آتحان کسی که بدن استوار واندام محکمی دارد.
13 آتلی شناخته شده، مشهورشده، کسی که اسب داشته باشد.
14 آتون جسور، دلیر و قهرمان.
15 آتیق جسور و دلیر، مشهور، نیرومند؛ چالاک
16 آتیلا مشهور، شناخته شده
17 آجار مهاجم، غیور، زبردست و ماهر
18 آجاراٶز راستگو، پایبند به عهد و پیمان
19 آجاسوی اجداد نیرومند، نیاکان شهیر و شناخته شده.
20 آجارمان باغیرت
21 آجای آنکه قادر به مباحثه باشد ،سخنگو، دستگیرکننده، راه گشاینده
22 آجلان کسی که ازخود غیرت نشان دهد.
23 آجونال به اندازۀ دنیا، احاطه کننده و دربرگیرندۀ هر چیز
24 آچیق اَل جوانمرد،نیک خواه، مردانه
25 آدا خشکی که هرچهارطرفش راآب فراگرفته باشد، جزیره
26 آدار جدا کننده، تحلیل گر، دلیر، شجاع
27 آداش دارای نام مشترک، دوست و رفیق، صداقت داشتن، هم کلام بودن
28 آداق مالی که بخشش آن در قبال برآورده گشتن حاجتی وعده داده شود (نذر)
29 آدال مشهور شده
30 آدالان شناخته شده، صاحب شٲن و شهرت
31 آدای به معنی نامزد برای ازدواج، کاندیدا برای امور انتخاباتی
32 آدسای محترم، دارای نام لایق و درخور حرمت
33 آدلان معروف شو، اسم نیکو کسب کن
34 آدلی نامدار، معروف و مشهور اسم ترکی زیبا
35 آدی سٶنمه ز آنکه نامش همیشه ماندگار باشد.
36 آرات دراصل« اَرَت» است مردان، جنگجویان، جسور، بی باک
37 آراز سعادت، خوشبختی، لذّت، خشنودی، آرامش، اطمینان، روزه، گویش ترکی رودخانه ارس.
38 آران دشت نسبتا گرم و صاف
39 آرتام ارزش، قیمت، برتری، مزیّت، خصوصیّت، ویژگی
40 آرتوم تلاشگر
41 آرتون جدّی
42 آرزیق ابرارواولیا ؛ زاهد، تارک دنیا، انسان نیک و خالص
43 آرسلان شیرغران؛ معادل ارسلان در فارسی که به معنی شجاع و شیر دلیر است.
44 آرقان بسیار ، جمع، تعداد زیاد
45 آرقون صاف ، پاک شده، برگزیده شده
46 آرکان فراوان،بی حدّ وحصر، کمند، کمرکوه، پشت، غالب.
47 آرکا و آرخا مایه اطمینان و پشت گرمی
48 آرکیش خبربَرَنده، پیک، خبرچی، قاصد، رهبرکاروان و گروه.
49 آرمان بی باک وجسور، توانا، خواسته، آرزو، هوس.
50 آروز بزرگ، هدف، انسان با تجربه وخوش یُمن، همی چنین به معنی کسی که خسته و از طاقت افتاده باشد هست.
51 آسال اصیل، دارای اصالت، اساس، شالوده، پایه و پی،برتر و حائز اهمیت.
52 آسلان شیر، دلیر، قوی، جسور اسم آذری زیبا
53 آشار آذوقه، خوراک، غذا
54 آشام رتبه، مرتبه، درجه، مرحله
55 آشکین قایق آینده، آنکه موفق به پیشروی شود، فراوان و افزون
56 آغا محترم وبزرگوار، سرپرست خانواده یا طایفه، ریش سفید قوم و ایل
57 آغابالا اولاد عزیز،فرزند گرامی و دوست داشتنی
58 آغاجان دریا دل، دارای عزت و حرمت زیاد، نیرومند، شخص گرامی و دوست داشتنی.
59 آغار مرد سپید رخ، قهرمان سپیدروی ، جوانمرد جسور، چالاک، پارۀآتش
60 آغازال شخص مسنّ محترم و ریش سفید
61 آغازَر آقایی همچون طلا
62 آغاسَف شخص محترم ،باعزت و گرامی
63 آغامیر رهبر محترم ،امیر ویا رئیس بزرگ
64 آغایار بزرگ و شایسته حرمت، رفیق صادق، دوست، محبوب
65 آفشین لباسی که به هنگام رزم پوشند، نیزه.
66 آک بولوت ابرسفید رنگ
67 آک پای سهم ویا بخش خالی ازهر گونه حرام، سهم حلال
68 آکای ماه تابان و روشن
69 آکتان سپیده، وقت طلوع خورشید در سحرگاهان، میدان، فضای باز.
70 آکتای مایل به سفیدی، شبیه رنگ سفید
71 آک دنیز دریای مدیترانه واقع در جنوب غرب کشورترکیه
72 آک شیت خورشید، نور آفتاب دارای صورتی نورانی، آنکه سیمایش نورانی و دوست داشتنی است.
73 آلا دارای رنگ های گوناگون و مختلط، رنگارنگ
74 آلاتان به سرخی گرائیدن و یا روشن شدن افق در سحرگاهان
75 آلاز شعله، اخگر، برافروختن و سرخ گشتن
76 آلاو شعلۀ آتش
77 آلپ قهرمان، دلاور، پهلوان، ماهر، جسور، شجاع، جوانمرد. اسم زیبای ترکی
78 آلپ آیا دلاور و جنگجوی مقدّس
79 آلپار دلیر، سربازجسور، مرد شجاع
80 الپ سو سپاه جسور، قشون بی باک، سرباز شجاع
81 آلپ سوی آنکه از سلاله ونسل قهرمانان باشد، دارای نیاکان واجداد دلیر.
82 آلپ کارا پهلوان نامدار، قهرمانی که مایۀ ترس سایرین است، جسور.
83 آلپمان شخص جسور، شجاع ،قهرمان
84 آل تاچ تاج درخشان، تاج برّاق ودرخشنده
85 آلتای طلا، نگین سنگی، باارزش،اصول، روش، تدبیر، همی چنین به معنی درختستان و یا بیشه زار مرتفع، کوه بلند و رفیع هم هست.
86 آلتون طلا
87 آلتونجو زرگر،طلافروش
88 آل سوی دارای اصل و نسب نیکو، آنکه ریشه واجدادش نجیب اند
89 آلقان ستودن و تمجید کردن، به شهرت رساندن، خوشبخت ساختن، فاتح، ضبط کننده
90 آلقو از اسامی کهن است، کلاً وتماماً، همه، یکپارچه
91 آلقین محکوم کردن، متّهم نمودن، تجمّع، دریک جا جمع شدن
92 آلیشیک عادت کرده، خو گرفته، به معنی آنچه که شعله ور گشته و به سرخی گراید نیز هست.
93 آنار نامی است بسیار کهن، به خاطر آورنده
94 آند قسم ،دلیلی برای ابراز و اثبات صداقت کلام
95 آنلار فهمیده، درک کننده
96 آنیت مجسّمه، تندیس یادبود
97 آنیل معروف، نامدار، نامی، به خاطر آورده شدن (در ثبت احوال اسم ترکی دخترانه است.)
98 آوجی شکارچی ،صیّاد
99 آیاچی محافظت کننده ،حامی و پشتیبان ، دلسوز و غمخوار
100 آیاز از اسامی کهن، به معنی تمیز ،روشن ،شب زمستانی بسیار سردی که آسمانش صاف ومهتابی باشد.
101 آی بار براق، درخشان نورانی و درخشان همانند ماه ، با هیبت ، ترسناک
102 آی بَرک درخشان همانند ماه، استوار و بی نقص، نیرومند، پایدار و باوقار
103 آی دَنیز « آی » و « دنیز »
104 آیدین روشن، واضح، درخشان، آشکار
105 آیقین آنکه از فرط علاقه مدهوش گردد، حیران، شیدا ،عاشق
106 آی کاچ ناطق، سخنگو، خواننده، شعر، شاعر
107 آیما به خود آمدن، بیدار شدن
108 آیماز غافل ،بی خبر ، بی رنج و غصّه
109 ائرتَن شفق، صبح هنگام، فجر
110 ائرکین آزاد و رها، مستقل
111 ائریشمَن آنکه به هدفش رسد، نائل آینده، هم چنین به معنی ملحق شونده
112 ائل خلق، جماعت، انسانها، دولت، سرزمین وولایت، = ایل
113 ائل آرسلان شیر ایل و طایفه، جوانمرد و جنگاور میهن
114 ائل آلان فتح کنندۀ ممالک، کشور گشا
115 ائل اوغلو پسرایل وعشیره ،اولاد وطن ،پسربیگانه، غریبه، نا آشنا
116 ائلبارس پلنگ ایل (به مجاز قوی ایل و مردم)
117 ائل باشی رئیس و رهبر ایل، مدیر و راهنمای قوم و طایفه، والی
118 ائل تَن متناسب و سازگار با ایل و قبیله، تابع عادات و رسوم و آئین های متداول در ایل.
119 ائل دار دارای ایل وسرزمین و مملکت، ایلی که جا ومکانی دارد ،صاحب و حاکم قوم و خلق.
120 ائل داش هم ملیّت ، هم نژاد
121 ائل سئوَن دوستدار میهن وقوم ، خواهان خلق ومرز وبوم
122 ائلسس ندای ایل ، ندای خلق
123 ائلشاد حکمران ایل ، شادی وسرورمردم
124 ائل شَن مسرور وشاد شونده به همراه طایفه و ایل ، مایه شادی وسعادت خلق، خوشحال و شاد کننده.
125 ائلمان سمبل ونشانۀ ایل، همانطور که در اینستاگرام نام فارسی هم گفتیم ائلمان، این اسم زیبای ترکی پسرانه به معنی مانند مردم هم هست.
126 ائل میر آقاوسرورایل ،امیروراهبرورئیس طایفه وخلق
127 ائل یار دوستدار قوم ،یاور وپشتیبان ملّت
128 ائلیاز بهارایل ،مایۀ خرّمی ونشاط سرزمین
129 ائلیگ حکمران ،پادشاه
130 ائوگین همراه با تعجیل ، بدون تأخیر، عجولانه
131 اَبروک دارای ثبات و دیانت، صبور و استوار
132 اَتابک دایه، مربّی
133 اَرال قهرمان ، آنکه جوانمرد وشجاع باشد
134 اَرتاج قهرمان تاجدار
135 اَرتاش جوانمرد
136 اَرتان مرکب است از دو کلمه «ار» و «دان» یعنی صبحگاه ،سپیده دم، هنگام شفق؛ اسمی که خیلی ها آن معادل آرتان و نام فارسی می دانند و نام برادر داریوش هخامنشی نیز بوده است.
137 اَرتایلان زیبا ، ظریف و باطراوت ، جوان خوش قد و قامت.
138 اَرتَک همچون مرد ،همانند قهرمانان
139 اَرتَم ادب و تربیت ، ارکان، درک و شعور
140 اَرتوران قهرمان توران زمین ، جوانمرد و پهلوان توران ، تورانی
141 اَرتوز انسان راستین، قهرمان حقیقی
142 اَرچئویک بسیار جلد وچالاک، تند وتیز، جوانمردی که سریع بجنبد.
143 اَرچین دارای ناموس وشرف، پهلوان و قهرمان حقیقی، جوانمرد واقعی
144 اردالان کسی که سریع ضربه می زند؛ شبیه اسم اردلان که اسم کردی پسرانه است و معنی موبد، پرهیزکار و جایگاه موبدان دارد.
145 اَردَم شایستگی، فضیلت، راستی
146 اَرَز سکوت و آرامش، خوشبختی، لذّت
147 اَرسان شهیر، معروف وشناخته شده؛ شبیه اسم آرسن است که ریشه عبری و پهلوی دارد.
148 اَرسَل دلیر همچون پهلوان
149 ارسلان شیر دلاور (=آرسلان)
150 اَرسومَر قهرمان سومری ،مردی که از تبار سومریان باشد.
151 اَرسوی آنکه ازتبار و نسلی قدرتمند و جوانمرد باشد.
152 اَرسین قهرمان و جسور باشد ،مرد باشد؛ جالب است بدانید اسم آرسین یک نام زیبای ایرانی نیز هست به معنی پسر آریایی.
153 اَرشاد حکمران دلاور
154 اَرشان دلاور نامدار ، جوانمرد شهیر؛ اسم آرشان در فارسی به معنی بسیار دانا است.
155 اَرشَن خوش بخت واقبال ، شادمان
156 اَرکال بیانگر آرزوی جسارت و دلاوری است.
157 اَرکوت انسان خوش یمن و مبارک
158 ارگون دلاور وقهرمان زمانه
159 اَرگونَش جوانمرد خورشید ، مرد آفتاب
160 اَرگیل جوانمردان ودلاوران ، مردان
161 اَرَم خواسته و آرزو ، رضایت داشتن
162 اَرمان مرد جسور و بی باک ،قهرمان
163 اَرونات انسان با نظم وترتیب، بااخلاق
164 اَرییلماز بی امان، استوار و باصلابت؛ لیست کامل اسم های ایرانی در
165 اَزَگی نغمه،آواز، آهنگ یا ملودی، مقام موسیقی ،اصول وشیوه
166 اَژدر اژدها، قوی و قدرتمند، مهیب و ترسناک، جسور
167 اَفشار آنکه کاری راسریع وصریح انجام و مشکلی را حل نماید،نام یکی از بیست و چهار طایفه اوغوزها
168 اَمراح دوست داشتن، شیفته و واله گشتن ،عاشق و شیدا شدن
169 اَمران دوست داشتن ،حُبّ،رفاقت کردن
170 اوبچین اسلحه
171 اوجامان بلند مرتبه ومعظم
172 اوچار آنکه قادر به پرواز کردن باشد
173 اوچکان پرواز کننده
174 اوچکون جرقه یا ریزۀ آتش
175 اوچمان خلبان ، پرواز کننده و اوج گیرنده
176 اورآلتای شبیه به تپه ، نظیر قلعه
177 اوراز هدیه ،بخت ، طالع
178 اوراقان جنگ جو ، ستیزکننده
179 اورال تپّه دار ، مکانی مرتفع نظیر تپّه
180 اورام محله ، راه عریض وپهن
181 اوران ندا،آوا قول والتزام ،هنر
182 اورتاچ قسمت،سهم،بخش
183 اورخان خان قلعه و دژ،خان اردو گاه ،خان شهر
184 اورشان نبرد ،ستیز ومبارز ،نزاع طلب
185 اورقا درخت بسیاربزرگ وتناور
186 اورکمَز بی باک ونترس ، جسور
187 اورکوت دژ یا قلعۀ مقدس، اردوگاه مقدس، استحکام شریف
188 اورکون ساختن مسکن برای خویش، ایجاد اقامتگاه
189 اورمان بیشه ،جنگل
190 اوروز هدف، بخت، طالع
191 اوروش نبرد، ستیز، جنگ، محاربه
192 اورون تخت وتاج ،مکان خصوصی وشخصی ،مقام و رتبه ای والا
193 اوزان شاعر مردمی ،عاشیق
194 اوزتورک ترک توانا و مجرب، شخص بسیارزیبا ، انسان قدرتمند و نرم خوی
195 اوزحان خان آزاد،خان مستقلّ وغیر وابسته، خان رستگارشده
196 اوزگون متأسف گشتن ،معذّب شدن
197 اوزمان بالغ شده ،تکامل یافته ،بزرگ شده ،رسیده ،متخصص ، خبره واهل فن
198 اوزه ک الماس ،جواهر
199 اوسال عاقل،مثمرثمر،باتدبیرمحتاط
200 اوغان خداوند، قادر، حکمران، خدای صلح و آشتی، قوی و نیرومند، کائنات
201 اوغلا جوان، جسور، قهرمان، جوانمرد
202 اوغوز نخستین شیری که ازسینه مادرتراوش میشود؛ یا همان آغوز، پاک آفریده، انسان ساده عادی
203 اوفلاز بسیارزیبا ،نفیس ،نجیب
204 اوفلاس مرتفع ،جسور،جوانمرد،بی باک
205 اوقتای اوکتای
206 اوکار پرنده ای است ماهی خوار با کاکلی به شکل تیر یا پیکان برسرش
207 اوکتام مغرور ،باوقار ومتین
208 اوکتای نظیرتیر ،قوی وقدرتمند ،خشمگین
209 اوکسال منسوب به تیر،همانند تیر
210 اوکمان کسی که همچون تیرسریع وتیزتند حرکت کند
211 اولقون بالغ ورشید، رسیده
212 اولوتورک ترک بزرگ، ترک قدرتمند
213 اولوجا بزرگ ،تاحدودی قدرتمند ونیرومند
214 اولوسیار یارویاورملّت
215 اولوشان مشهور، دارای نام و شهرت
216 اومار چاره، علاج ، امید
217 اوموتلو امیدوار، آرزومند، منتظر
218 اومود آرزو، توقع ،امید
219 اومید آرزو، آمال و خواسته
220 اونال صاحب نام، دارای شٲن ومنزلت؛ شباهت آوایی و معنایی به اسم آنیل دارد.
221 اونای مناسب، کارآمد، پسندیدن
222 اون تورک ترک شهیروسرشناس ،ترک پرآوازه
223 اونساچ اسم ترکی به معنی آنکه آوازه ونامش فراگیر باشد
224 اونلواَر مرد سرشناس ،جوانمرد صاحب نام
225 اونور باعظمت ، افتخار ، اعتبار و سربلندی ،نیرومند
226 اویار متناسب ، مطابق، نظیر
227 اویقار پیشرفته و متمدّن، متعالی
228 اویقان متناسب با چیزی یا کسی، هماهنگ ومطابق
229 اویقو تناسب، هماهنگی، تطابق
230 اویقور دارای تطابق، متّفق
231 اویقون متناسب،مطابق ،هماهنگ
232 ایل آرسلان شیرسرزمین و ایل، جسور وقهرمان
233 ایل آیدین « ائل » و « آیدین »
234 ایل بای والی ،امیرولایت
235 ایلحان پادشاه، حکمران، امپراتور
236 ایلدیریم صاعقه، آذرخش، تند و تیز، رعد و برق
237 ایلقار یورش، تهاجم، حمله، حرکت تند و تیز و عهد و پیمان
238 ایلقاز سلسله جبالی در شمال آناتولی
239 ایلکین اولین، نخستین، پیش ازهمه
240 ایمگه خیال، تصوّر، نشان وعلامت
241 ایمیر شفق، مقدّمه، بسیار نیکو وعالی
242 اینان باور کردن، اطمینان نمودن
243 اینجه چیزی که باظرافت و زیبایی بر رویش کار شده باشد، نفیس
244 اٶتکم از خود راضی ،متکبّر ،کلّه شق و مغرور، مرد پردل وجراَت
245 اٶتکون برتر، مقاوم و پایدار
246 اٶجال انتقام گرفتن، تلافی نمودن
247 اٶدول انعام ،بخشش وارمغان
248 اٶرگین تاج وتخت ،تخت سلطنت
249 اٶزآک سیّار ،جاری شونده
250 اٶزال خالص ،خاصّ،عصاره ،مایه
251 اٶزبایار بزرگترین ؛عالی ترین
252 اٶزبیر تک ،یگانه ،واحد
253 اٶزَت خلاصه ،چکیده و مختصر
254 اٶزتک(اُزبَک ) جسور، دلاور و پردل
255 اٶزتورک ترک مادرزاد و خالص ،ترک عزیز و دوست داشتنی
256 اٶزداغ متین وباوقار همچون کوه
257 اٶزگور آزاد،رها ،مستقل ،غیر وابسته
258 اٶزمان نزدیک به خود ،گرامی ،با شخصیت
259 اٶکتَم مغرور ،کله شق، جسور
260 اٶکتو مدح وستایش ،تعریف و تمجید
261 اٶکمَن بسیار ذکاوتمند ،مرد عاقل
262 اٶگون درک کننده ،دقیق،وهله یا نوبت
263 اٶگونچ شٲن وشرف ،مدح و ستایش
264 اٶلچَن سنجیده
265 اٶلمز فناناپذیر ،جاودان
266 اٶنال به پیش آمدن ،به عنوان رهبر وجلوه دار بودن ،پیشگویی نمودن
267 اٶنجَل پدران ونیاکان که پیش تر می زیسته اند ،گذشتگان ، راه گشا
268 اٶندَر رهبر، جلوه دار، راهنما، لیدر
269 اٶنَری عقیده و طرزفکر، پیشنهاد
270 ادلار
271 امره
272 الشن
273 الوین سرآمد ایل و طایفه
274 الیاد به یاد اید، یاد ایل
275 الین (اسم دخترانه ترکی) هم نژاد، هم خون؛ برخی این اسم را اسم پسرانه ترکی می دانند، اما در بیشتر منابع نام ترکی برای دختر ذکر شده است.
276 آیدین اسم زیبای پسرانه همانطور که در قسمت اسم های پسر با آ گفته شد اسم آیدین به معنی شفاف، درخشان و درخشان چون ماه است.
277 آیهان آیخان (آی + خان) پادشاه ماه؛ از نظر آوایی مشابه اسم ویهان فارسی.
278 بابک بابای کوچک، نام یکی از قهرمانان آذربایجان
279 بابور دراصل ببراست حیوانی درنده و گوشتخوار از تیره گربه سانان
280 بارقین گشت و گذارکننده، آنکه راه رفته را دوباره باز نگردد.
281 بارلاس جنگاور،نبرد کننده،جوانمرد دلیر،قهرمان جسور
282 بارلاک پناه گاه،جان پناه،سر پناه
283 باریمان غنی،مالداروثروتمند
284 باشار ازعهدۀ انجام کاری برآمدن ،قادربودن،مهارت یافتن
285 باشال پیشرو،آنکه دررٲس سایرین باشد،ارشد
286 باش قارا صاحب قدرتی عظیم،رهبرقدرتمند
287 باشکان مدیر، سرپرست، رئیس و یا رهبر یک تشکیلات،مٶسسه، اداره ویا جمعیتی خاصّ
288 باش کایا صخرۀ عظیم ،قدرتمند
289 باشمان مدیر،رهبر،سرپرست
290 باغاتور دلیر،شجاع،جوان مرد
291 باکمان مفتّش،بازرس،ناظر
292 بالازر فرزندی همانند طلا،اولاد زیبا
293 بالاش فرزند کوچک
294 بامسی عقاب،پرنده شکاری،طرلان
295 باولی جوجه شاهین ویا بازاهلی شده ودست آموز
296 بای عالیقدر،عالی جناب،غنی ومالدار
297 بایار دارای نام وجاه، شهیر،بلند مرتبه
298 بایازید(بایزید) ارمغان الهی، پدری که خداوند عطایش نموده باشد، به معنی شخص کارآمد، با هوش و ذکاوت، توانا نیز هست.
299 بای بَک آقای بزرگواروغنی
300 بایتور بِیک ،همانند بیک،لایق حرمت،عالیقدر،ثروتمند
301 بایتوک دارا،غنی،ثروتمند
302 بایرام روز به یاد ماندنی مثل روز ملّی،تاریخی، دینی و … که به یاد بودش جشن بر پا گردد
303 بایسان دارای شٲن ومنزلت، بسیارمحترم، شهیر، بزرگوار، غنی
304 بایول برگزیده،لایق حرمت،مُعَظّم،غنی ودارا
305 باییر تپّه ،دامنه کوه، کوهپایه، گذرگاه، باریکه تنگ و درازبین دوکوه
306 باییندیر آنکه به حدّ تکامل وتعالی رسد،ترقی کننده
307 بَرکمان نیرومند و قوی، انسان استوار و مقاوم
308 بَرکیش سالم و بی نقص بودن، سفت و سخت شدن
309 بَرگین مقاوم واستوار، محکم و پابه جا، بی نقص، نیرومند
310 بَکمات متشکل ازکلمات «بَی» و«محمد» است از اسامی متداول درمنطقه ترکمنستان.
311 بَکمان محکم، استوار، سخت، مقاوم و سالم، انسان نیرومند
312 بن تورک من ترک هستم (دلیر، جسور و جوانمردم)
313 بوداق شاخه هایی که ازتنه درخت رشد می کنند، تَرکه
314 بوراک کویر، مکان غیرقابل کشت و زرع
315 بوران کولاک، باران شدیدی که همراه با رعدوبرق، بارد، برف و بوران، هوای برفی
316 بورقوت نوعی شاهین شکاری
317 بورکوت عقاب
318 بولات فولاد، پولاد
319 بولاق چشمه یامنبع آبی که از زمین جوشد
320 بویسال وابسته و مرتبط با قد و قامت، راست قامت
321 بویسان راست قامت، رشید وبرازنده، خوش قد و بالا
322 بَی حاکم یک مکان، رئیس، سردَمدار، تحصیل کرده، داماد، بعضاً به جای عناوین آغا و جناب.
323 بَیاض کاملاً سفید
324 بیلتان عالم، آنکه بواسطۀ دانش و معرفتش کسب شهرت نماید.
325 بَی لَربَی (بیگلربیگ) عنوانی بود که درقدیم به حاکم یک ولایت اطلاق می گردید، والی، ناظر.
326 بیلسای به خوبی آشکارشونده، آنکه بدلیل معلومات و دانشش شناخته شود.
327 بیلگن صاحب معلومات وسیع، عالم ، باسواد
328 بیلَن داننده ، دانا، فهمیده ، صاحب قوۀ ادراک و شعور، متوجّه شونده، خبردار
329 بیلیک علم، سواد و آگاهی
330 بٶیوک آنچه که از لحاظ حجم، تعداد، مقدار و مقیاس بزرگ و درشت باشد، حجیم، دارای اهمیّت.
331 پاشا فرمانده کل قوا، متین و باوقار ، کوتاه شده پادشاه؛ خیلی ها پاشا را اسم فارسی پسرانه می دانند.
332 پاکمان انسان پاک وصاف، بی گناه
333 پَک آلپ جوان متین و با وقار، قهرمان استوار و مقاوم
334 پَک اول محکم وقوی باش
335 پَک شَن بی نهایت شادمان ومسرور
336 پَکین کسی که موردشک وسوءظن سایرین نباشد، به وضوح نمایان شونده.
337 تئزآل جَلد و چالاک، سریع و چابک
338 تئزآی ماه عجول، ماهی که درابتداآید
339 تئلمان زبانشناس، ادیب
340 تاپار پرستش کننده، عبادت کننده
341 تارکان پراکنده، پریشان ،پاشیده شده
342 تاشکین سیل،داشقین، جوشان و خروشان
343 تالای اقیانوس، دریا، رودبزرگ، دریای بزرگ
344 تالو برگزیده شده، ممتاز،پسندیده،زیبا
345 تامال کامل وبی نقص،یکپارچه،مکمل
346 تامقا مُهر،نشانه،علامت
347 تان شفق،سپیده،دم،معجزه
348 تان آیدین سفید شدن افق
349 تان پینار چشمه یا منبع آب غیرعادی،چشمه فجر
350 تانری وئردی (تاری وردی) عطاشده ازجانب خداوند،بخشیده شده ازسوی پروردگار
351 تان سئو شیفته وعاشق معجزه ها
352 تان سئوَن شیفتۀ عجیب
353 تانیل شهیر،سرشناس ومشهور
354 تایاق(دایاق) پایه، بنیان و اساس، تکیه گاه
355 تایان تکیه دادن، مطمئن بودن
356 تایلان خوش قد و قامت
357 تایماز پابرجا، استوار
358 تَجَن بُز کوهی
359 تک سوی از نسل و ریشه ای واحد، خالص
360 تَکفور حاکم امیر، حکمران
361 تَکیل تنها، واحد، مفرد، تک
362 تَکین واحد،یگانه،بی همتا،مفید
363 تموز تابستان
364 توپراک خاک، زمین، اَرض، سرزمین
365 تورال ثابت، نامتغیّر، ماندگار و زنده
366 تورقان سالم وتندرست، سرحال وفعال
367 تورک آرسلان شیرقوی وقدرتمند، ترکی که چون شیر قدرتمند و قوی باشد.
368 تورک (ترک) نیرو ،قوت، قدرت، قوی؛ معنی واژه تورک (ترک)
369 تورک سوی صاحب اجداد و نیاکان ترک
370 تورک ییلماز ترک جسوروبی باک
371 تورَل مرتبط باحق وعدالت،عادل
372 توزون صبوروحلیم،لایق وشایسته،درست،مطابق ودارای تناسب، منتظم
373 توغار سمت مشرق،خاور
374 توغان عقاب
375 توکتاش سنگ عظیم وبزرگ،دارای استقامت،مقاوم
376 توکتای مقاومت کننده،بردباروصبور
377 تولقا کلاه خود،کلاه آهنین
378 تونچای محکم وسفت وسخت،مقاوم وقوی
379 تویقان شاهین،لاچین
380 تیلاو بهادرودلیر
381 تیمور آهن، غیرشکننده
382 تٶرَل متناسب بااخلاق
383 تٶکمَن زیبا،برازنده
384 جئیحون نام قدیمی رود« آمودریا»، خروشان و جوشان
385 جوشار به هیجان آینده، ازخودبی خودشونده،خروشنده، لبریز و مالامال، غرّان
386 جوشغون جوشان وخروشان، همواره درهیجان، غرّنده، لبریزشونده، سریع و شتابدار
387 چئویک چالاک وزیرک، چابک، جَلد، سرزنده، ماهر وز بردست، تندوتیز، محکم و نیرومند و استوار
388 چاپار قاصد، پیک، هم چنین به معنی خالدار، لکه دار، دارای پوست ومویی سفید، زالی.
389 چاپکان آنکه دائم در حال حرکت باشدو یک جا نایستد، مهاجم
390 چاچا کماندو،دونده ،دریانورد با تجربه و ورزیده (به اصطلاح گرگ دریا)
391 چارمان انسان خنده روومتبسّم ،بشّاش ومهربان
392 چاروم درخت چنار
393 چاغماق شعله شونده،جرقه زدن،فندک،آلتی که ایجاد جرقه کند
394 چاقین آذرخش، صاعقه
395 چاکار دیوارقلعه، رعدوبرق
396 چالیش نبردوجنگ، مبارزه، محاربه
397 چام درخت کاج
398 چانتای همانند شفق، نظیرشفق، زنگ ،دارای صدایی مانندزنگ
399 چانقا نوعی تله، دام، پنجه، نجیب، با اصال و نسب
400 چاولان آبشار، شلاله، معروف، چاوالان
401 چاووش راهنما، جارچی، گروهبان در ارتش، سرکارگر
402 چای رود
403 چووغون بوران، کولاک و برف شدیدی که سرعتش از یکصد و بیست کیلومتر در ساعت تجاوز کند.
404 چینار درخت چنار
405 حاق تان آنکه راستین و درستکارباشد ، منصف، جانب حق، طرفدار حق و حقیقت.
406 خاقان خان بزرگ، خان خانان، شاهنشاه و امپراتور
407 خان سلطان ، شاهنشاه ،حکمران
408 خانیم ناز نازنین و دوست داشتنی چون خانم ،خانم با ناز و غمزه
409 خَزَر گشت وگذارکننده،آنکه درحال سیروسیاحت باشد، کسب نیرو ، پیشرفت کننده، تولید کننده
410 دئوریم انقلاب،دگرگونی،تحوّل وتغییرریشه ای
411 داشقین طغیان آب از حاشیه دریا به اطراف، سیل، خروج خروشان سیلاب از بستر و احاطۀ اطراف
412 داغ تکین نظیرکوه، استوار و پرعظمت چون کوه
413 داغلارجا همانند کوه ها، به اندازۀ کوه ها
414 دانیش علم، معلومات و اطلاعات، سواد
415 دانیشمان مشاور، رایزن، طرف شور و مشورت
416 دَمیر آهن، سخت ومحکم، استوار ومقاوم
417 دَنک برابر و متعادل، متوازن ومتناسب
418 دورال تغییرناپذیر، باقی ماندن به همان حالت گذشته،کاملاساکت وبی صدا
419 دوران زیست کننده،آنکه زندگی کند و وجودش مشهود باشد،ماندگار
420 دورسون بقا،ماندگاری وحیات،دراغلب موارد برای فرزندان مذکری که خواهان بقایشان بودند
421 دورو صاف وتمیز، زلال ودرخشان، روشن و تابناک، عاری از هر نوع آلودگی.
422 دوروک رٲس، نوک، قله، بلندترین نقطۀ درخت، پاک، آشکار، تابناک.
423 دورول پاک شدن، صاف وزلال گردیدن
424 دوغرو راست و درست، حق، صاف وزلال، آبرومند، عاری ازخطا و سهو، جهت مستقیم، استقامت
425 دومان مه، آلودگی و دود، پرده، غمگینی، غصه و کدورت، اغتشاش و اختلاف، عدم درک متقابل.
426 دونات لباس پوشانیدن، تزئین نمودن، تجهیز کردن.
427 دویار درک کننده، احساس کننده، حسّاس
428 دویال حسّاس، نیروی ادراک و فهم دقیق، توانا در تشخیص و تمییز سریع و بهتر
429 دَوین جنبش و تکان، حرکت کردن، پیشرفت کردن، ترقّی و تعالی
430 دیریم حیات، زندگی
431 دیزمَن شاعر، سراینده
432 دیل چین متناسب و هم وزن بااسم «ائل چین» ساخته شده است، ازبرای دل، به خاطردل
433 دیلمَن آنکه مسلط به زبانهای زیادی باشد
434 دٶنمَز با ثبات، صبور و پایدار، آنکه به باورهایش جامۀ عمل بپوشاند، مقید به کلام خویش، راسخ و مصمم.
435 زاغانوس پرنده ای از تیرۀ شاهین
436 سئودالی دلباخته و عاشق، سودا زده
437 سئویک دوست و رفیق
438 سئویگ عشق، محبّت، مهربان، مفتون
439 سئیحان جاری و روان، خروشان، جوشان
440 سارمان قوی هیکل، تنومند
441 ساغ آی سالم و نیرومند، محکم واستوار، زنده، مقاوم
442 ساغمان مقاوم ،دارای استقامت
443 ساغون پیمانه،وسیله اندازه گیری
444 سالار سردار،رهبرورئیس،بزرگ ومهتر،فرمانده؛ اسم زیبا و محبوب ایرانی
445 سانال جذاب، شهیر، نام دار
446 سانلی لایق حرمت وگرامی داشت، از اسم های محبوب در اینستاگرام NameFarsi
447 ساوورال آنکه برسخن وقول خویش پایبند باشد.
448 سایان کسی که به سایرین احترام گذارد، درخورحرمت، برخی ریشه اسم سایان را کردی نیز می دانند. البته کم نیستند اسم های ایرانی که ریشه ترکی، کردی و فارسی و … دارند اما اکثرا معنی یکسانی دارند.
449 سای دام شفّاف،عاری ازعیب و نقص
450 سایمان حسابدار، محاسب
451 ساییل محترم، گرامی، معتبر
452 سنجر سَنجَر، نشاندن و شکافتن، غلبه کردن و فائق آمدن.
453 سولدوز ستارۀ آب، نام قدیمی سیّارۀ عطارد یاتیر
454 سونگو سرنیزه تعبیه شده دردهانۀ لولۀ تفنگ، زوبین، نیزه کوچک
455 سٶنمَز همیشه روشن وشعله ور، آنکه تا ابد بسوزد و پرتو افشانی کند.
456 سهند اسم محبوب ترکی برای پسر، سهند نام کوهی است مشهور در ولایت آذربایجان نزدیک تبریز، برخی اسم سهند را محکم و پا برجا معنی کرده اند.
457 شاکیر (شاکر) شکرگزار
458 شانار نام دارو شهیر، پراُبُهّت
459 شانال صاحب نام وجاه، شهیر
460 شانلی مشهور و صاحب نام ،دارای شٲن وشهرت، صاحب رتبه و مقام، اسم ترکی زیبا
461 شاهلار سلاطین ،حکمرانان ،پادشاهان
462 شاهین پرنده ای شکاری و تیز با منقار کوتاه کج و اگر اهلی گردد درشکارمورد استفاده قرار می گیرد.
463 شَن سوی کسی که ازنیاکان و تباری خوشبخت باشد.
464 شوبای مرد قوی و سالم و استوار
465 شیراوغلان پسری نظیرشاه
466 شیمشَک صاعقه، رعد و برق، آذرخش
467 قاپلان پلنگ
468 قاچای دونده، جَلد و تند و تیز
469 قاراتان قبل ازسپیده دم، پیش ازشفق صبح ، قبل از طلوع آفتاب
470 قارادَنیز دریای سیاه واقع درشمال کشور ترکیه
471 قارتال عقاب،قدرتمند وقوی
472 قایا صخره، پرتگاه
473 قوباد درشت و ناخوشایند، نام وزون و بی ریخت، زُمُخت
474 قوتاد شاد ومسرور باشد
475 قوتال نیک بخت،شادمان وخوشحال،مسروروبا نشاط
476 قوتلو مارال ماده گوزن مقدس وخوش یمن
477 قوچاق جوانمرد،جسورونترس،دلیروشجاع،مردانه،سخاوتمند
478 قورخماز بسیارنترس وبی باک
479 قورقود دارای هیبت وشکوه،وحشت برانگیز،تندخو وخشن
480 قیلینج شمشیر، قیلیج
481 کاراچور شمشیر ، کمر
482 کامو تمام، عام، اجتماع، عموم
483 کانیت دلیل وبرهان، مدرک، ثبوت
484 کایان آب پرسرعتی که ازکوه جاری شود، سیل شدید کوهی، بهمن.
485 کَسکین تیز،برّنده، تیغ
486 کوجامان بسیار بزرگ، درشت جثّه
487 کورال قانون و قاعده،نظام وضابطه
488 کورجان گداخته
489 کورشون عنصرسُرب
490 کولک(کولاک) باد و طوفان، کولاک
491 کونای نشاط وسرور، شادمانی، فرح، خورشید، آفتاب کوچک.
492 کونتای محکم، نیرومند و مقاوم
493 کیپَر دلاور و جوانمرد نمونه
494 کیوانچ اعتماد نمودن، احساس غرورکردن، افتخار، شادمانی
495 کٶک سان دارای اصل و تبار
496 کٶک سَل ریشه ای، پایه ای و اساسی
497 گالان در ادبیات ترکی به معنی جاوید ، ماندگار
498 گَرمَن قلعه، بارو
499 گَزگین گردشگر، توریست
500 گورسئل سیل دمان، آب جاری خروشان وپرسرعت،،سیلاب
501 گورسان صاحب شهرت وحرمت بسیار، شهیر ونامدار
502 گورساو بسیارسالم واستواروسرزنده
503 گول اوغلان پسری همچون گل،گل پسر
504 گول مان انسان خوشایند ونیکو چون گل،دوست داشتنی چون گل
505 گونئی سمت جنوب،مکان آفتابگیر
506 گون ایشیق نور و درخشش خورشید
507 گوندَن تابناک ودرخشنده همانند آفتاب،پارۀ خورشید،مهربان
508 گون دَنیز « گون » و « دنیز »
509 گون شَن خوشبخت
510 گون یاز آفتاب بهاری
511 گٶک سئوَن دوست دارنده آسمان
512 مانچو اعاده کردن، حق کسی را باز گرداندن.
513 مَحَمَّد = محمد که ریشه البته عربی دارد، اما در ترگی تلفظش کمی متفاوت است، به معنی ستوده، بسیار خوشایند، پسندیده.
514 موتسان کسی که خوشبخت و سعادتمند محسوب می شود.
515 نورپاشا پاشای نورانی
516 نویان سرکرده، فرمانده، شاهزاده، اصیل زاده، نجیب صاحب اصل و نسب؛
517 وورغون دلباخته وشیفته،مفتون،شیدا،فریفته وواله گشته
518 وولکان کوه آتشفشان
519 یئتکین تکامل یافته ، بالغ شده، مجرّب.
520 یئنَر غالب ، پیروز و چیره
521 یئنیلمَز آنکه هرگزشکست نخورده، ملغوب نگردد، صاحب دیانت.
522 یاربَی دوست و یاور بیک و آقا
523 یاردیمجی کمک کننده ، مدد دهنده
524 یارقی عدالت، رٲی وحکم ،شعور
525 یارقیچ حاکم ، قاضی، داور
526 یازقی سرنوشت ، بخت و طالع ، تقدیر
527 یاشموت جوان خوش یمن و مبارک و خجسته ،خوش بخت و اقبال.
528 یاغیز سیاه، مایل به سیاهی،خاک
529 یاکار سوختن، شعله ور گشتن
530 یاکان سوزاننده، آتش زننده
531 یالچین صخره بسیار محکم و مقاوم و راست، صخره قائم و تیز
532 یالمان تپّۀ قائم و تیز، قلۀ کوه
533 یالین شعله، درخشان، درخشش آذرخش.
534 یامچی نامه رسان، چاپار، پیک ، قاصد.
535 یانار شعله ور، آتش افشان، آتشین.
536 یورد وطن، سرزمین، مملکت یا ولایت.
537 یوکسَک والا، بلند، فوق، عالی.
538 یولاچ رهبر، راهنما، ایلچی، پیامبر.
539 یول بارس پلنگ
540 ییگیت جوانمرد، جسور، شجاع. همانطور که در بالا نیز دیدید خیلی از اسم های ترکی پسرانه معنی جسور دارند.
541 ییلماز انصراف ناپذیر، کسی که از گفته اش عدول نکند، بی باک.
542 یٶنتَم مِتُد، روش و اصول، قاعده
543 یاشار عمرکننده، زندگی کننده، اسم محبوب ایرانی.

 

گردآوری: بخش کودکان بیتوته

 

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------