ضرب المثل من از تو پول خواستم نه فتوا
- مجموعه: دنیای ضرب المثل
داستان ضرب المثل من از تو پول خواستم نه فتوا
مورد استفاده:
این ضرب المثل برای افرادی كه به نیت كمك گرفتن از شخصی اقدام میكنند و آن فرد در جواب فقط حرف میزند و نصیحت میكند.
روزی ملانصرالدین معروف و مشهور به یك میهمانی دعوت شد. از قضا میهمانی برای خداحافظی عدهای كه عازم سفر حج بودند ترتیب داده شده بود. در زمانهای قدیم چون مسافرتها با اسب و شتر انجام میشد و خطرات احتمالی مثل راهزن و بیماری بیشتر بود، رفتن به سفر حج خیلی وقت گیر و پرخرج بود و هركسی نمیتوانست هم مخارج چنین سفری را تأمین كند و هم خرج خانوادهاش را در مدت سفر پیش پیش كنار بگذارد.
در آن دوره چون سفر حج طولانی بود، دوستان و آشنایان مسافر میهمانی ترتیب میدادند تا قبل از سفر بتوانند فرد مسافر را ببیند و از او خداحافظی كنند. ملانصرالدین وقتی وارد مجلس شد و عزت و احترامی كه اطرافیان به فرد عازم سفر حج میگذاشتند را دید، با خود گفت: خوش به حالش قبل از اینكه حاجی شود تا این حد محبوب همه است، وقتی از سفر حج برگردد، به مراتب محبوبتر خواهد شد. ملانصرالدین در طول میهمانی سكوت كرده بود و در سكوت خود به فكر به دست آوردن چنین محبوبیتی بود. ولی هرچه فكر كرد میدید لازمهی چنین كاری پول فراوان است كه ملا آن را ندارد.
میهمانی تمام شد و او راهی خانه شد همینطور كه در كوچهها قدم میزد، از جلوی مسجد شهر گذشت، فكری به ذهنش رسید سریع به خانهاش رفت و به زنش گفت: تا فردا برای من چند كیسه نان خشك، چند كیسه ماست، مقداری داروی گیاهی ...و كلاً چیزهایی كه برای سفر حج لازم است تهیه كن.
زن مات و مبهوت او را نگاه كرد و گفت: ملا چه شده؟ ملا گفت: هیچ مپرس! تا فردا جواب قطعی را به تو خواهم داد و رفت تا بخوابد. فرداصبح ملانصرالدین نزد حاكم شرع رفت و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: جناب حاكم من قصد سفر حج و زیارت خانه خدا را دارم.
حاكم كه ملانصرالدین را به خوبی میشناخت نگاهی به او انداخت و گفت: انشاءالله به سلامتی كی عازم هستی؟ ملانصرالدین گفت: به زودی؟ حاكم لبخندی زد و گفت: پس چرا زودتر نگفتی تا مثل بقیه میهمانی برای تو ترتیب دهیم تا همهی مردم شهر از تو خداحافظی كنند.
ملانصرالدین گفت: میهمانی هم به موقعهاش، درواقع من برای رفتن به سفر مشكلی دارم كه فقط شما قادر به حل آن هستید.حاکم گفت: هر كمكی از دست من برآید حتماً در خدمت شما خواهم بود. ملا با خونسردی گفت: همه چیز برای رفتن من به این سفر آماده است ولی من پول ندارم تا مخارج آن را بتوانم تأمین كنم. اگر شما این پول را به من قرض دهید من حتماً عازم سفر خواهم شد.
حاكم كه خیلی تعجب كرده بود و میخواست جوابی به ملانصرالدین دهد كه ناراحت نشود. گفت: ملا تو خود میدانی كه سفر حج بر همگان واجب نیست این سفر برای افرادی كه قادر به تأمین هزینههای یكسال خود و خانوادهشان هستند واجب است، پس حج بر شما واجب نیست. ملانصرالدین كه دوست نداشت این جواب را بشنود گفت: جناب حاكم، من از شما پول خواستم، نه فتوا!
منبع:rasekhoon.net