تحلیل عباس آخوندی، زیدآبادی و فلاحتپیشه از نقش روسیه در جنگ غزه
- مجموعه: اخبار سیاست خارجی
- تاریخ انتشار : یکشنبه, 23 مهر 1402 19:58
عباس آخوندی در روزنامه شرق نوشت: تحلیلگران و کارشناسان با تکیه بر اطلاعات پراکنده و ارزیابی برندگان و بازندگان اقدام به گمانهزنیهایی در باره چنگ غزه کردهاند که البته همه آنها مناقشهبرانگیز هستند.
گمانه نخست این است که این موفقیت نتیجه رشد درونی حماس و دیگر مجاهدان فلسطینی و دستیابی آنان به توان عملیاتی بسیار پیچیده از رهگذر درسآموزی از عملیات گذشته در کنار اطمینان بیش از حد سیستم اطلاعاتی اسرائیل به خود است که موجب بیتوجهی آنان به تحرکهای فلسطینیان شده است. اطمینان بیش از حد سیستمهای اطلاعاتی به خود موجب شکلگیری حفرههای امنیتی در کنار گوششان میشود. به هر روی پذیرش این ارزیابی با توجه به گستردگی عملیات و موفقیتهای آغازین آن و توجه به توان لجستیکی و اطلاعاتی مجاهدان، درونیبودن آن اغلب مورد تردید است و موجب شکلگیری معمای منبع اطلاعاتی و لجستیکی پشت این عملیات شده است.
گمانه دوم «تله اسرائیل» و غفلت تعمدی آن است. این رویکرد بر این گمان است که سیستمهای اطلاعاتی اسرائیل و مصر از این عملیات کموبیش و با دقتهای متفاوت آگاه بودهاند؛ اما نتانیاهو عمدا به آن بیتوجهی کرده است تا حماس را بهعنوان شروعکننده تجاوز به جهان معرفی کند و با توجه به خشونتهای رواداریشده در عملیات، امکان پاکسازی گسترده نژادی و قومی در منطقه غزه را تحصیل کند.
این نظریه بر این گمان است که هزینه ضربه به آسیبناپذیری اسرائیل، کشتهشدن تعداد زیادی از شهروندان آن و دیگر زیانهای حیثیتی، جانی و مالی اسرائیلیان از سود حاصل از مجرای مشروعیتیابی نسبی در پاکسازی نسبی قومی فلسطینیان و کوچ اجباری آنان از منطقه باریکه غزه و متوقفکردن عملیات گروههای جهادی در فلسطین برای مدتی طولانی، کمتر است و سرجمع کابینه راستگرای اسرائیل این هزینه را در برابر منافعش پذیرفته است؛ بنابراین عملا حماس در دام اسرائیل افتاده است.
گمانه سوم ارزیابی هزینه و فایده بازیگران جهانی و منطقهای از این عملیات است. این گمانه در تعارض با گمانه دوم نیست و میتواند لایهای دیگر از آن باشد. از این منظر برنده نهایی این جنگ تا این لحظه روسیه بوده است.
این فرضیه از سویی به پرسش منبع پشتیبانی لجستیکی و اطلاعاتی حماس در عملیات پاسخ میدهد و از سوی دیگر تا حدی با نتیجه ارزیابی برندگان و بازندگان منازعه و گمانه دوم همسو است. براساس این گمانه، با توجه به بنبست جنگ اوکراین دو طرف در پی دستیابی به یک موقعیت برتر برای شروع مذاکره و پایان جنگ هستند.
روسیه با این اقدام در واقع با هزینه حماس و فلسطینیان در درجه اول و هزینه اسرائیلیان در درجه دوم به موقعیتی دست یافته است که میتواند از آن در حلوفصل مسئله اوکراین نیز سود ببرد. در عین حال با توجه به همگرایی استراتژیک روسیه و اسرائیل در مسئلههای مربوط به امنیت منطقه و امکان نقش میانجیگریای که روسیه میتواند ایفا کند، در گام دوم میتواند ایفای نقش اثباتی داشته باشد.
به هر روی این گمانه را نیز نمیتوان بدون مناقشه و مسجل دانست. طرح آن در اینجا نیز برای آن است که تحلیلگران به آن توجه کنند و در تأیید یا رد آن نظر خود را اعلام کنند.
بسیاری از تحلیلگران به این فرضیه که یک قدرت خارجی قابل اتکا در نشاندادن نقاط آسیبپذیری پدافندی و عملیاتی و حفاظتی و انتظامی در نقاط صفر مرزی اسرائیل نقش داشته، باور دارند و میگویند که اصلا نمیشود این مسئله را دور از ذهن دانست. بر اساس این نظریه، ممکن است که یک سیستم اطلاعاتی در واقع آن نقاط اصلی آسیبپذیری را برای مقامات ارشد و اطلاعاتی و امنیتی حماس آشکار کرده باشد و حماس هم توانسته باشد از آن نقاط استفاده کند. از سوی دیگر بیگمان روسیه تاکنون برنده اصلی این منازعه بوده است؛ زیرا توجهها از جنگ اوکراین به اسرائیل منتقل شد.
بر اساس این گمانه، روسیه در واقع میخواست با دو کارت حماس و ایران همزمان بازی کند. از سویی امکان موفقیت عملیات را برای حماس فراهم آورد تا پس از آن بتواند درباره مسئله حماس با اسرائیل وارد مذاکره شود و از سوی دیگر، با استفاده از کارت ایران توجهها را از روسیه منحرف کند. امکان استفاده از کارت ایران با هوشمندی ایران و نبود شواهد میدانی از سوی غرب از حیز انتفاع افتاد؛ ولی کارت حماس همچنان در دست روسیه است.
اکنون روسیه تنها کشوری است که در آینده میتواند در ازای گرفتن امتیازاتی از غرب در اوکراین، در این ماجرا به اسرائیل کمک کند. برخی گزارشها حاکی از آن است که برخی تسلیحات اهدایی آمریکا و غربیان به اوکراین در اختیار حماس قرار گرفته است. نظریهای میگوید که این سلاحها از طرف باندهای فاسد اوکراینی در بازار سیاه به فروش رفته و از این رهگذر در اختیار حماس قرار گرفته است؛ ولی نظریهای دیگر بر این باور است که این سلاحها در نبردهای اوکراین از طرف روسیه به غنیمت گرفته شده است و بخشی از آنها در اختیار حماس قرار گرفته و این خود نشانی بر پشتیبانی روسیه از عملیات است.
نکته دیگر به نتیجه نرسیدن شورای امنیت در صدور قطعنامه به سود اسرائیل است. این نیز نتیجه مخالفت قطعی روسیه و همراهی چین بود. بهواقع، روسیه میخواست به اسرائیل ضرب شستی نشان دهد که در جریان جنگ اوکراین از نزدیکی به اوکراین خودداری کند و هزینه این همکاری را بداند. درعینحال پنجرهای را نیز به روی او بگشاید. در صورت واقعیبودن این گمانه، فرایند عادیسازی روابط برخی از کشورهای عربی با اسرائیل پس از یک دوره توقف مجددا فعال خواهد شد.
به هر روی باید منتظر بود و دید اتفاقهای بعدی کدامیک از این گمانهزنیها را تأیید میکند یا آنکه اساسا واقعیت چیز دیگری بوده است.
***
فلاحتپیشه، تحلیلگر مسائل بینالملل: جنگ حماس و اسرائیل بیشتر در جهت منافع روسیه است
از زمان حمله حماس به اسرائیل، ادعایی مبنی بر نقش روسیه در این حمله مطرح میشود. نشریه «پولیتیکو» در گزارشی از حمله حماس به اراضی اشغالی اسرائیلینشین تحت عنوان «هدیه حماس به ولادیمیر پوتین» یاد کرده و مینویسد: «روسیه از هرج و مرج لذت میبرد چرا که باعث میشود توجه و انرژی غرب از اوکراین منحرف شود به همین خاطر تا حدی به وضعیت اخیر در اسرائیل دامن میزند. در حقیقت پوتین این بحرانها را شعله ور نکرد، اما او اکنون خوشحال است که بنزین را روی آتش میریزد و دو طرف درگیری را به نفع خود بازی میدهد.»
در واکنش به این ادعاها الکساندر بن تزوی، سفیر اسرائیل در مسکو این هفته به روزنامه کامرسانت گفت: «ما فکر نمیکنیم که روسیه هیچ نقشی [در حمله] داشته باشد». او افزود طرح این موضوع که ممکن است روسیه ارتباطی با جنایات حماس در اسرائیل داشته باشد، «از اساس بیمعنی» است.
حشمتالله فلاحتپیشه تحلیلگر مسائل بینالملل درباره ادعای نقش آفرینی روسیه در حمله حماس به دیدهبان ایران گفت: «هر اتفاقی که در دنیا رخ دهد، ممکن است برخی کشورها آن را در راستای منافع ملی خودشان ببینند و برخی هم خلاف امنیت ملی کشور خود ببینند. به هر حال روسیه کشوری است که درگیر جنگ اوکراین است و بخش اعظم ظرفیت لجستیکی غرب پشت اوکراین قرار گرفت. اکنون هم بخش عمده این کمکها باید صرف اسرائیل و جنگ با فلسطین شود. طبیعتا این جنگ بیشتر در راستای منافع روسیه است اما اینکه به معنای نقش داشتن روسها باشد، من بعید میدانم چنین نقشی را بتوان برای روسیه قائل شد.»
وی درباره علت بعید بودن نقش روسیه در این جنگ گفت: «عملیات حماس بسیاری از بازیگران منطقه از جمله ایران و روسیه را غافلگیر کرد. به باور من چنین مواردی به عنوان یک سری اتهامات سیاسی مطرح میشود. اما یک واقعیت وجود دارد و آن این است که جریان حماس برخلاف دیگر گروههای مقاومت، دستکم از سال 2005 میلادی به این سو کمتر زیر ذرهبین اطلاعاتی اسرائیل قرار داشت. به همین دلیل نیروهای مختلفی از کشورهای مختلف دنیا با حماس همکاری داشتند و حتی همکاریهایی با چچنها صورت گرفت. چون نیروهای قدیر اف و چچن به عنوان نیروهای همراه پوتین در جنگ با اوکراین به حساب میآیند، این بحث به این نحو مطرح شده که همکاریهایی که در زمان بهار عربی شکل گرفت، بعد از شکست بهار عربی هم ادامه داشته و الان در موضوع فلسطین ادامه دارد. اینها فرضیاتی است که مطرح شده و باعث شکلگیری این ادعاها شده است.»
این استاد دانشگاه در پاسخ به اینکه روسیه از چه طرقی میتوانسته به فلسطین کمک کند، به دیده بان ایران گفت: «جمعیت یهودیان داخل قلمرو روسیه از جمعیت یهودیان اسرائیل هم بیشتر است. بخش عمدهای از مقامات سیاسی در دومای روسیه در اختیار یهودیان روسیه قرار دارد. بنابراین این ادعا که روسیه به سمت همکاریهای راهبردی با گروههای مقاومت حرکت کرده باشد را دشوار میدانم. به ویژه اینکه بارها روسیه و اسرائیل سطح بالای همکاریهای راهبردی و اطلاعاتی را باهم داشتند. اصولا مناسبات بین روسیه و اسرائیل، به ویژه در زمینه اصلاحاتی، امنیتی و نظامی به حدی گسترده بوده که جایی برای گروههای مقاومت نبوده است. لذا معتقدم آنچه مطرح است بیشتر یک ادعای سیاسی است و بعید میدانم دولت روسیه نقشی در جنگ حماس داشته باشد.»
***
تحلیلی از احمد زیدآبادی؛ آینده خاورمیانه از ورای کشتار و آوارگی
احمد زیدآبادی در روزنامه اعتماد نوشت: خاورمیانه تراژدی تاریخی خود را بار دیگر به نمایش گذاشته است. جنگ و کشتار و ویرانی و آوارگی باز هم چهرۀ شوم و خشن خود را نشان میدهد. آیا تداوم این وضع، سرنوشت محتوم مردم منطقه است یا اینکه روزی این داستان تلخ به سر میآید؟
عملیات طوفانالاقصی یهودیان و حامیان آنان را در سراسر جهان شوکه و مضطرب کرده است. آنان بازگشت به زندگی طبیعی در اسرائیل را به سادگی ممکن نمیدانند مگر اینکه در نخستین گام، دولتِ خودخواندۀ حماس از نوار غزه برچیده شود. از این رو، تمام جناحها و احزاب سیاسی اسرائیل بهرغم اختلافات دامنهدار خود در عموم زمینهها، بهصورتی نوشته و نانوشته دست به دست هم دادهاند تا این هدف را به هر شکل ممکن تحقق بخشند.
برچیدن دولت حماس از نوار غزه اما اقدامی سخت و پرهزینه است و بهخصوص به بهای جان هزاران غیرنظامی ساکن در آن منطقه و آوارگی دوبارۀ میلیونها تن از آنان تمام میشود. علاوه بر آن، عملیات زمینی در این سرزمین با خطر افزایش تلفات نظامیان اسرائیلی روبهروست و چهبسا ضربات دردناکی به آنان وارد شود.
با این همه، اسرائیلیها دیگر حضور ساختار سیاسی و نظامیِ مسئول عملیات طوفانالاقصی را در بیخ گوش خود، تحملناپذیر میدانند و ادامۀ حیات آن را به مثابۀ تهدید و تحقیری همیشگی و عدم امکان بازگشت به زندگی طبیعی خود قلمداد میکنند.
کشورهای حامی و همپیمان اسرائیل نیز نگاه مشابهی به مسئله دارند و از این رو، با بسیج همۀ قوای خود به یاری اسرائیل شتافتهاند تا به هرگونه حضور حماس در نوار غزه پایان دهند.
درحالیکه نبرد تبلیغاتی پرحجمی در سراسر جهان بر سر این موضوع به راه افتاده، اما این تبلیغات، تاکنون تأثیری بر روی رویدادهای روی زمین نداشته است.
اسرائیل بهمنظور آغاز عملیات زمینی در نوار غزه بر ضربالاجلش برای تخلیۀ شهرهای شمالی نوار غزه از سوی فلسطینیها اصرار دارد و حماس نیز به نوبۀ خود برای یک رویارویی سرنوشتساز با نظامیان اسرائیلی بهخصوص در بندر غزه آماده میشود.
اوضاع هرج و مرجگونه است و بهراحتی نمیتوان روند نبرد و نحوۀ پایان آن و سیمای نوارغزۀ پساجنگ را پیشبینی کرد. گشودن جبهههای تازه و فراگیر شدن جنگ نیز یکی از سناریوهای محتمل است، احتمال آن اما ناچیز به نظر میرسد زیرا جمهوری اسلامی بهعنوان یکی از طرفهای تعیینکنندۀ ماجرا علاقهای به ورود مستقیم به جنگ و یا دخالتی غیرمستقیم ازطریق درگیر کردن نیروهای متحد خود در لبنان به جبهۀ نبرد ندارد.
به فرض آنکه اسرائیل موفق به برچیدن ساختارهای حکومت حماس بر نوار غزه شود و یا در این هدف ناکام بماند، آیا قرار است خاورمیانه به همان سبک و سیاق گذشته اداره شود و یا اینکه این ماجرای خونین تأثیری بر آیندۀ آن خواهد گذاشت؟
به نظر میرسد جنگ غزه به هر نتیجهای که ختم شود، مسئلۀ فلسطین را دستخوش تحولی اساسی خواهد کرد. در واقع، تلفات جنگ در هر دو سوی جبهه، مردم منطقه و جامعۀ جهانی را متقاعد کرده است که ادامۀ وضع موجود، مخربتر از آن است که قابل تحمل باشد. به همین دلیل نیز اغلب رهبران جهان بر لزوم احیای طرح صلحی که بتواند به وضعیت اسفبار کنونی خاتمه دهد، تأکید دارند.
در واقع جنگ، مخالفان اصلی طرحهای معطوف به صلح را در دو سوی ماجرا به شدت تضعیف میکند. نظرسنجیها نشان میدهد که اسرائیلیها از حزب لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو به شدت رویگردان شدهاند و در عوض، به حزب اتحاد ملی به رهبری بنیگانتز اقبال بیسابقهای نشان میدهند.
در نگاه اکثر اسرائیلیها، ابعاد عملیات طوفانالاقصی به معنای شکست سیاست احزاب راستگرا برای تأمین امنیت آنان است و بنابراین در دورۀ پس از جنگ آنان باید به حاشیه بروند.
در طرف فلسطینی نیز، دولت خودگردان به رهبری محمود عباس میکوشد تا ارمغان استراتژی مبارزۀ مسلحانۀ حماس را بهعنوان امری بسیار پرهزینه به مردم فلسطین معرفی کند و بار دیگر آنان را به حل مسئله از طریق گفتوگو و مذاکره متقاعد کند.
این تحولات، شرایط ذهنیِ ضرورت ابتکار تازهای برای حل مسئلۀ فلسطین را فراهم میکند، اما فراهم شدن شرایط عینی آن به ارادۀ قدرتهای بزرگ جهانی و اجماع آنان بر سر طرح صلحی عادلانه و یا لااقل متوازن بستگی دارد.
پیش از این، دو طرح صلح متوازن و نامتوازن یکی از سوی اتحادیۀ عرب و دیگری از سوی دولت ترامپ ارائه شده است که اولی را اسرائیل و دومی را فلسطینیها نخواهند پذیرفت و از این رو، تصور میشود که طرح صلح نهایی مورد اجماع قدرتهای بزرگ جهانی چیزی میان آن دو باشد.
با این همه، استقرار صلح بین اسرائیل و فلسطینیها امری نیست که در هر شرایطی بتوان به آن اطمینان داشت. شرایط خاورمیانه مانند یک گلدان چینی از هم پاشیده و ریزریز شده است. در هر دورهای، جمع بسیاری از دیپلماتها درصدد بند زدن ذرات آن برمیآیند اما همینکه کار مقداری پیشرفت میکند یک تلنگر ساده، قطعات ریز ریز آن را بار دیگر نقش بر زمین میکند!